سایر منابع:
سایر خبرها
از هفت سال به من گفتند، آن موقع نه تلفن بود نه گوشی بود؛ هیچی نبود؛ آن زمان نامه می آوردند و می بردند. نامه ای آوردند که پدرم شهید شده؛ آقای (شهید)رحیمی نامه را قایم کرد! بعد از هفت سال به من گفت پدرت شهید شده. **: در این هفت سال شما متوجه نشدید؟ همسر شهید: نه، اصلا متوجه نشدم. **: آن موقع راه ارتباطی هم بین شما نبود؟ همسر شهید: چرا، داداشم می رفت و می ...
...> مدیریت حاج قاسم در جنگ حاج قاسم نمی شد عملیاتی شکل دهد و خودش شناسایی نکند. می گفت مردم جوان هایشان را دست من سپرده اند. باید محافظ جان آنها باشم؛ وگرنه روز قیامت باید جواب بدهم. حاج قاسم در عملیات کربلای یک در مهران، کربلای 5 در شلمچه و خط عملیات در میدان جنگِ تن به تن، به نیروها غذای گرم می داد. وقتی در خط غذا را باز می کردیم، بخار از آن بلند می شد. گاهی هم کنار غذای رزمنده ها ...
کبنا ؛ ستاد اجرایی فرمان حضرت امام (ره) به عنوان یکی از نهادهایی که در حوزه محرومیت زدایی تلاش می کند، اقدامات جهادی و انقلابی قابل توجهی انجام داده است. شایان نادری مدیر کل ستاد اجرایی فرمان امام (ره) در کهگیلویه و بویراحمد در گفت وگو با کبنا نیوز به تشریح بخشی از اقدامات این ستاد در استان پرداخته است. اقداماتی که بنیادهای برکت، احسان و پانزده خرداد در این استان در راستای محرومیت زدایی انجام داده اند، تنها بخشی از اقدامات این ستاد در استان است که در این گفت وگو از نظر خوان ...
اسلامی ایران به شهر رشت می رود. با شروع جنگ و اعزام پدرش برای محافظت مرزهای آب ایران و خلیج همیشگی فارس به بوشهر رفته. با پایان جنگ به تهران باز می گردد. ازدواج پژمان بازغی و مستانه مهاجر پژمان بازغی و همسرش مستانه مهاجر در سال 1386 با یکدیگر ازدواج کردند و در سال 1387 صاحب دختری به نام نفس شدند. مستانه مهاجر متولد 15 اردیبهشت 1353 در تهران میباشد، او تدوین گر اهل ...
بازنگشتند و خاطره ی نوشتن وصیت نامه حاج قاسم را که از زبان دیگر رفقا شنیده است را روایت می کند و می گوید دوستان می گفتند در آن لحظات حاجی وصیت نامه خود را این گونه روی شلوار جنگی نوشته بود: اگر من شهید شدم بعد از من حاج یونس زنگی آبادی فرمانده لشکر باشد غافل از اینکه حاج یونس شهید شده بود. مثل علی، مثل فاطمه قائم پناه از توجه خاص شهید سلیمانی به ننه سکینه می گوید. شهید سلیمانی ...
می کرد یا خانه را رفت و روب می کرد و یا گله را می دوشید یا غذا و نان می پخت و من چه آرامشی در پشت او داشتم! همان جا می خوابیدم. به نظرم مادرم هم از حرارت من آرامش داشت. با راه افتادن، کار کردن من هم شروع شد. دنبال مادرم راه می افتادم، با پای برهنه یا با کفش های لاستیکی که مادرم از پیله ور های دوره گرد با دادن کُرک و پشم می خرید. مثل جوجه اردکی دنبال او می رفتم. در روز چندبار زمین می خوردم یا خار ...
نامه ای به اردشیر در اوایل سال 1334، برای او شرح داد که پس از ترک تهران شب به بیروت رسیده و زهدی و اختر- همراهان او- قرار است چند روز بعد، به وی ملحق شوند. قرار بود زاهدی سپس به رم برود. او از اردشیر خواست چند روز بعد در اروپا به او ملحق شود و بعداً اگر شاه امر کرد، به ایران بازگردد. همسر دوم زاهدی، موقتاً در تهران مانده و قرار بود در خانه قلی ناصری - که زاهدی آن را خریده بود- زندگی کند. احتمالاً در ...