روایت شنیدنی نخستین آشنایی حاج قاسم با امام خمینی(س) و دکتر شریعتی در مشهد
سایر منابع:
سایر خبرها
دومین حکم قصاص برای قاتل زن سالمند
.... در ابتدای جلسه فرزندان مقتول درخواست قصاص را مطرح کردند. پسر کوچک مقتول گفت: مادرم بیماری قلبی داشت و به همین خاطر در خانه دوربین مداربسته گذاشته بودم. آن روز دوربین را بررسی کردم و دیدم مادرم وضو گرفته و قصد دارد نماز بخواند. او چند دقیقه بعد با من تماس گرفت و گفت مانی بار دیگر برایش بسته معیشتی آورده اما من به او گفتم نیازی به بسته معیشتی ندارد و بهتر است در را برایش باز نکند ...
قتل مدیرعامل یکی از شرکت های راه آهن و نامادری با سلاح شاه کش
. روز یکشنبه به محل کار مدیر سابقم در حوالی راه آهن رفتم. موقعی که خواست سوار خودرویش شود سه تیر به او شلیک کردم. سوار خودرویم شده و راهی خانه پدری شدم. آنجا به نامادریم شلیک کردم و چند ساعت بعد به دلیل عذاب وجدان تسلیم شدم. بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران در این باره گفت: مرد جوان به اتهام دو فقره قتل در بازداشت به سر می برد و تحقیقات از او در اداره دهم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد. منبع: جام جم انتهای پیام/ ...
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
فروغ در جوانی با پرویز شاپور ازدواج کرد و سرانجام از او جدا شد. بعدها او بیشتر با ابراهیم گلستان، سیمین بهبهانی، سهراب سپهری و طیفی از شاعران و هنرمندان مطرح آن زمان رفت و آمد داشت. او در 24بهمن سال 1345 زمانی که 32سال سن داشت در یک سانحه تصادف که بعدها با حاشیه های زیادی روبرو شد درگذشت. ابراهیم گلستان گفته: من در سال 1323 به قائم شهر (شاهی) رفتم. در آنجا فردی را دیدم که رئیس املاک سلطنتی بود. او کارگران را شلاق می ز ...
میهماندار سابق قطار، مدیر و نامادری اش را کشت
کرد اما از بدشانسی من بعد از سرمایه گذاری ناگهان سهام بورس پایین آمد و من تمام دارایی و پس انداز این چند سال را از دست دادم. از یک طرف شرکتی که کار کرده بودم، حقم را نمی داد و از طرفی هم دارایی ام را در بورس باخته بودم. مشکلت با نامادری ات چه بود؟ به سراغ پدرم رفتم و چندین بار به او گفتم 300 میلیون تومان به من قرض بدهد اما او می گفت این مقدار پول را ندارد؛ حتی به او پیشنهاد ...
قاتل: از قصاص نمی ترسم
دختری شدم، اما به خاطر مشکلات خانوادگی نتوانستم با او ازدواج کنم و شکست عشقی خوردم و بعد از آن مهر هیچ دختر دیگری به دلم راه پیدا نکرد و تصمیم گرفتم اصلاً ازدواج نکنم. پس از این تحصیلاتم را رها کردم و چند سال بعد هم که از محل کارم اخراج شدم. من همه اش بد آوردم و حتی در بورس هم موفق نشدم که از پدرم خواستم به من کمک مالی کند، اما نامادری ام مخالف بود که از او کینه به دل گرفتم. روز حادثه پس از شلیک به ...
مهاجر افغان آرزوی شهادت در دفاع مقدس داشت
و فوت کرد. سه تای دیگر یکی دوازده ساله بود که بیماری دیابت داشت و از دنیا رفت؛ یکی دیگرشان هم یک و نیم ساله بود که به رحمت خدا رفت و یکی هم یک شب بیشتر مهمان ما نبود. **: الان آن یک برادر و سه خواهری که دارید چه کار می کنند؟ همسر شهید: دو تا خواهرم یکی غزنی است و یکی کابل است، شوهر دارند و خانه دار هستند. برادرم در اردوی ملی بود که یک سال می شود اردوی ملی نرفته و بیکار در ...
فیلم پسر کوچک ناصر محمدخانی از همسر چهارمش ! / ناصر هنوز زیر سایه شهلا جاهد !
ببری بالا اما من به او گفتم که من به مهریه اعتقاد ندارم. بعضی مردم فکر می کنند من به خاطر پول با ناصرخان ازدواج کردم. من هر چیزی هم که دارم، به نام مادرم است چون از آن دسته آدم هایی نیستم که حوصله محضر رفتن، سند زدن و ... داشته باشم. پدرم هم هر وقت خواسته چیزی به نامم کند، گفتم که به نام مادرم بزند. درباره ناصرخان هم همین طور است، هر وقت خواسته چیزی به نامم بزند، به او گفتم که من نمی خواهم مدیون ...
فائزه هاشمی: صدرحمت به قاضی مرتضوی!
...> بیشترین نوآوری پرداختن تخصصی و حرفه ای به مسائل حوزه زن بود. من در جلسات شورای تیتر به عنوان مدیرمسوول می گفتم هر سرویسی باید یک یا دو مطلب مرتبط با زنان داشته باشد. ضمن این که دبیر سرویس اندیشه و حقوق مان هم بیشتر مطالب سرویس خود را به مسائل زنان اختصاص می داد. نوآوری دیگر نظر سنجی بود که به صورت هفتگی برگزار می کردیم. با توجه به مسائل روز، هفته ای یک سوال را مطرح می کردیم. این نظر سنجی 6 روز در ...
حتی پول نداشتم بلیت اتوبوس بخرم! | پشت صحنه سینما و تئاتر به روایت عباس جمشیدی فر
آن خانه می افتم. همیشه هم حسرت می خورم که چرا این نوع خانه ها که با چند پله از ورودی آن وارد حیاط پردرختش می شدیم و دست و صورت مان را در حوض آب می شستیم، در حال از بین رفتن هستند. البته 50 درصد از سریال ها و فیلم هایی که بازی کرده ام، در خانه های قدیمی ضبط شده. این خانه ها هنوز در محله های قدیمی مثل خیام، شاهپور و پامنار پیدا می شود. از این مناطق و ساکنانش بگویید؟ این منطقه مردمان ...
عکس لورفته محسن بنگر و همسرش ! / رقابت همسران فوتبالیست ها در بی حجابی !
توانند جواب این سوال را بدهند. اما من همیشه شادی آنها را خواسته ام و در زندگی برای خوشحالی و رفاه شان تلاش کرده ام؛ امیدوارم که توانسته باشم زحمات همسرم را جبران کنم و برای دخترهایم، پدر خوبی باشم. وقتی پدر شدم. . . دختر بزرگم، دریا سال 85 متولد شد. می توانم بگویم بهترین روز زندگی ام بود. البته با تیم سپاهان در اردوی ترکیه بودیم و من بعد از 12 روز برگشتم به ایران و دریا را برای ...
تغییر سرنوشت یک دختر روستایی با فداکاری یک معلم
به امکانات محدود رفاهی و آموزشی در روستا، اظهار داشت: بعد از گذراندن سه سال اول در مقطع ابتدایی، ترک تحصیل کردم؛ چون آن زمان اجازه نمی دادند که دختران بیشتر از این مقطع تحصیل کنند. سه سال بعد، خانم زهرا قلیلیان که از شهر به روستا آمده بود تا بی سوادها را شناسایی و برایشان کلاس برگزار کند؛ به صورت اتفاقی درب خانه ما را هم زد و با پدرم صحبت کرد و در نهایت من و خواهرم سر کلاس او حاضر شدیم. نهضت ...
پدرشهیدی که هنوز خون بالا می آورد! + عکس
؛ می گفت من عروسی کنم اینطوری عروسی می گیرم، در خانه می گیرم، مثل قدیم سه شبانه روز همه فامیل ها جشن می گیریم، اینطوری می کنم، آنطوری می کنم. بعد ما می گفتیم الان رسم است تالار بگیرند. می گفت نه، تالار به درد نمی خورد، من فقط در خانه، می خواهم عروسی ام مثل قدیم در خانه باشد؛ سه شبانه روز همه فامیل ها را دعوت کنیم و جشن بگیریم و خوشحالی کنیم. گفتم باشد. آن روزی که شبش می خواستند بروند ...
پدرشهیدی که هنوز خون بالا می آورد! + عکس
عروسی کنم اینطوری عروسی می گیرم، در خانه می گیرم، مثل قدیم سه شبانه روز همه فامیل ها جشن می گیریم، اینطوری می کنم، آنطوری می کنم. بعد ما می گفتیم الان رسم است تالار بگیرند. می گفت نه، تالار به درد نمی خورد، من فقط در خانه، می خواهم عروسی ام مثل قدیم در خانه باشد؛ سه شبانه روز همه فامیل ها را دعوت کنیم و جشن بگیریم و خوشحالی کنیم. گفتم باشد. آن روزی که شبش می خواستند بروند خواستگاری، با ...
لو رفتن پیشنهاد رابطه جنسی کارگردان مشهور به سحر قریشی
شروع به گفتن خاطره کرد و خاطره هایی که ایشان تعریف می کرد بخش هایی از آن را توسط همکاران دیگر شنیده بودم. رسیدیم به دفتر راننده گفتند که همین پلاک است و به ایشان گفتم می شود بایستید. چون جایی که مرا برده بود خیلی خلوت بود. ایشان موافقت کردند و من پیاده شدم و هرچه زنگ دفتر را میزدم کسی در را باز نمی کرد. شانسی که من آوردم این بود که کسی در را باز نکرد. مثل اینکه پشیمان شده بود و نمی دانم در ...
ماجرای یک عروسی جالب در معراج شهدا
زمان احتمالا معراج عروس و داماد نمی پذیرد و در همین دو هفته آینده تاریخی را بگویم و بخاطر شرایط کرونا معلوم نیست معراج تا چه زمانی باز باشد.تشکر کردم و قرار شد دوباره تماس بگیرم. برای عقد در معراج چشم به روی همه تجملات بستیم بعد از نماز برای میلاد شرایط معراج را گفتم، فقط می توانستیم 15 نفر مهمان دعوت کنیم یعنی دوباره ی یک جشن ساده و کوچک.هرچند شاید از نظر بعضی ها اینکه از زرق ...
بزرگ مردان کوچک
. انگار تک تک سلول های بدنش زبان باز کرده اند و با تمام وجود کلمات را بر زبانش جاری می کنند. دوست دارم وقتی بزرگ شدم، خانه ای بگیرم تا هرسال مجبور نباشیم جابه جا شویم و پدرم هر ماه غصه پرداخت اجاره را نخورد. برای مادرم ماشین لباسشویی بگیرم تا با دست هایی که درد می کند، در سرما و گرما لباس نشوید و مهندس شوم تا برای مردم خانه بسازم و وقتی آنها با واردشدن به خانه هایشان خوشحال می شوند، من هم ...
جزئیات قتل زن کرجی به دست زن عصبانی/ انتقال جسد با نیسان آبی به آتشگاه
کنایه شروع به صحبت کرد، به او گفتم من دفعه قبل تو را نزده بودم اما من را محکوم کردی کاری نکن این بار واقعاً بزنمت. اما او حرفی به من زد که خیلی عصبانی شدم و کنترل رفتارم را از دست دادم و او را هل دادم که سرش به دیوار خورد و نیمه هوش شد بعد هم با روسری خودش، او را خفه کردم. وقتی شوهرم به خانه برگشت، با کمک او جسد را داخل پتو پیچیده و با نیسان او به منطقه آتشگاه بردیم و با بنزین آتش زدیم ...
5:27 صبح
به گزارش تلنگر ؛ دایی بزرگم می گفت اگر آن را ندیده بودم حسرتش به دلم می ماند که شما آنجا بودید و من نیامده بودم؛ 8 سال کرمان زندگی کردیم. میهمان که می آمد حمام گنجعلی خان و باغ شاهزاده ماهان و شاه نعمت الله ولی نزدیک بود؛ اما گل سرسبد میزبانی طی کردن مسیر نزدیک به 300 کیلومتری برای دیدن شهر بم و ارگ آن بود. چه ابهتی داشت؛ وقتی از کنار بازار داخل ارگ رد می شدم در عالم کودکی گ ...
پناهی برای خانه به دوشان
به گزارش ایران خبر ، روزنامه ایران/ کم کم سر و کله شان پیدا می شود. با چهره های آفتاب سوخته و لباس هایی که رد گونی ضایعات روی شانه و پشت شان مشخص است. در آهنی بزرگ رو به حیاط کوچکی پر از درخت و سبزه باز می شود. تابلوی بزرگ حسینیه با چراغ های نئون بالای در از انتهای خیابان خیام پیدا است. یکدیگر را خوب می شناسند و هر کدام با ساکی پر از لباس کهنه و کارتن های مچاله شده داخل می شوند. می گویند دنیای این طرف در آهنی با بیرون آن فرق دارد. ب ...
احسان آرایشگر بهبودیافتگان از اعتیاد است | همه رو آلمانی بزن، بخندیم!
.... در ماه حداقل یکبار این کار را انجام می دادم و هر بار چند نفر از جوانان محل، که قبلاً جزو هنرجویانم بودند، همراهم می شدند. با شیوع کرونا این طرح کمرنگ تر شد و حالا که شدت شیوع کمتر شده دوباره اطلاعیه قیچی مهربانی روی سردر مغازه ام نصب شده است. علاوه بر اصلاح رایگان موی برخی مشتریان کمتربرخوردار، در ماه یکبار در چنین فضاهایی حضور پیدا می کنم؛ قسمت بود در نخستین دیدار بعد از کرونا مهمان مؤسسه ترک ...
دعای کارگر غسالخانه زود مستجاب شد +عکس
میهنم فدا می کنم. دعا در غسالخانه جمعیت برای شستن جنازه غلامرضا پشت در غسالخانه جمع شدند. با دیدن سقفش یاد روز هایی افتادم که غلامرضا آن جا کار می کرد. آن شب دیر وقت به خانه برگشت. لباس هایش خاکی بود و دست هایش از چند جا زخمی. علتش را پرسیدم. غلامرضا گفت یک آدم خیّر بانی شده برای ساختن غسالخانه. معمار احتیاج به کمک داشت، من هم داوطلب شدم. گفتم دست هایت چرا این طوری شده؟ در حالی که ...
روایت ازدواج آسان زوج جوان اصفهانی/ از همراهی خانواده ها تا مهربران نیم ساعته
...، سخت گیری های بی جا نکرده اند و این زوج، در جشنواره زوج خوشبخت سال 98 به عنوان زوج نمونه، لوح تقدیر دریافت کردند. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفت و گوی خبرنگاران فارس با زوج اصفهانی در خصوص ازدواج آسان آن ها است. فارس: لطفا خودتان را معرفی کنید. بدری: مطهره سادات بدری متولد 77 هستم، بعد از پایان دوره تحصیلی وارد حوزه شدم و بنا به شرایطی نشد آن را ...
روایتی از شهید احمدعلی نیری و راهی که او را به عرفان کشاند
از تو دارم نمی دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از ...
خاطرات زوج آتش نشان از روزهای خدمت به زلزله زدگان بم
برای ارسال به شهرستان آماده می کردند. 14 روز آنجا بودم. در آن دو هفته، آواربرداری ها تمام شد؛ اقوام جنازه را شناسایی کردند. حدود 40 هزار فوتی داشتیم. محمدی نیز با اشاره به خدمت 19 ساله خود در آتش نشانی، درباره راهکارهای مهم و حیاتی در زمان وقوع زلزله، گفت: هنگام زلزله، راه های ارتباطی، آب و برق و گاز قطع می شود؛ بنابراین شهروندان کلان شهرهایی مثل تهران و کرج همیشه باید کمک های اولیه خود و ...
دختر عشایری که قهرمان کشور شد/ قهرمان ایلامی چشم انتظار هزینه عمل جراحی
یعنی ایستادن در مقابل خانواده، اقوام و درنهایت یک طایفه ی بزرگ، من تا سال ها به صورت یواشکی تمرین می کردم و وقتی خانواده ام اطلاع پیدا کردند کتکم زدند و من را از ورزش منع کردند. وی ادامه داد: با این حال من دست از تمرین نکشیده ام و گفتم باید به جایی برسم که پدرم به من افتخار کند، تا اینکه وقتی برای مسابقات بین المللی در کرمانشاه دعوت شدم پدرم و خواهرم برای دیدن مسابقه من به کرمانشاه آمدند ...