سایر منابع:
سایر خبرها
عده ای به اسم بازی خیریه، کار و کاسبی راه می اندازند | نگران بودم هاشمی نسب گل بزند و دوباره غش کند!
بدجور زد و اصرار داشت فقط توپ را زدم. می گفتم بی انصاف با نوک پایت توپ را زدی و با ساق پایت مرا از زمین جدا کردی. وقتی خوردم زمین، پوست زانویم کنده شد چون کف سالن مثل چمن نیست و پوست را دچار جراحت می کند. خلاصه آقامهدی اینقدر بازی را جدی گرفته بود که می گفت دست خودم نیست. توی زمین باتعصب بازی می کنم. به او گفتم مهدی با این هیجان، تو گل نزن چون نگرانم مثل دربی ای که از فرط خوشحالی از هوش رفتی ...
اسکی بازان در مرحله ارزیابی هستند/ هدف پارالمپیک زمستانی است
باید وضعیت این افراد را در اردوها ارزیابی کنیم. اینکه بسیاری از این معلولان از پایه در حال آموزش گرفتن هستند امری خوب تلقی می شود اما در عین حال، بر دشواری کار می افزاید. ببینید من خودم را برای شما مثال می زنم. من زمانی که در تیم جوانان حضور داشتم دچار حادثه شدم و پایم را از دست دادم و از آن پس حرفه خودم را در بخش معلولان پیگیری کردم. زمان زیادی برای حضور در عرصه حرفه ای صرف نکردم که این امر در خصوص ...
از جمله اساسی ترین مشکلات ما در عملیات تکمیلی کربلای5، سیل بندی بود که پشت نهر دوعیجی قرار داشت
. هنوز دشمن متوجه نشده بود. گفتم تیراندازی نکنید مثل این که هنوز دشمن بیدار نشده است. غفلت دشمن دلایل دیگری هم داشت. آن ها فکر نمیکردند ما این وقت روز عملیات بکنیم. دلیل دیگر هم این که آن ها بیشتر متوجه سیل بند اول بودند. تصور نمیکردند که ما از پشت، غافلگیرشان کنیم. در این جا از نقطه کور و بنا به تجربه خودم از نقطه ضعف دشمن استفاده مطلوب کرده بودم. توقف بچه ها توی گودی چهار، پنج ...
تصاویری از نسل جدید Honda Ridgeline 2017
مدت هاست که این خودروساز از رونمایی Honda Ridgeline 2017 خبر می دهد اما هنوز در هیچ نمایشگاهی از این خودرو رونمایی نشده است اما به گزارش وب سایت هوندا این خودرو همین هفته در نمایشگاه NAIAS 2016 رونمایی خواهد شد. فروش آن نیز از نیمه اول امسال آغاز می شود و امکاناتی نظیر Apple CarPlay نیز به آن افزوده شده اند. این مدل دارای موتور 3.5 لیتری با پاشش مستقیم و سیستم i-VTEC V6 می باشد. سیستم تعویض دنده ...
گذرگاه های مهربان، محدودیت های جسمانی
روی ویلچر حرکت می کنند در همه ساعات ممکن نیست به ایستگاه مترو که رسیدم سه طرف راه تردد برای مسافران گذاشته بودند با خودم گفتم حتما در یکی از این راه ها برای ویلچر من هم فکری کردند وقتی هر سه مسیر را نگاه کردم بهترین راه آن راهی بود که باز دو پله داشت و من به تنهای نمی توانستم از آن عبور کنم. شکر خدا هنوز در شهر ما مهربانی موج می زند عزیزی که نگاه کره خورده من و پله ها را دید با یک یا علی ویلچر را ...
همه مثل هم هستیم
عمومی کم نیست و با وجود همه ی تلاش هایی که برای مناسب سازی وضعیت شهری انجام گرفته آن ها بسیاری اوقات، خودشان را از حضور در شهر محروم می کنند. علی. م پدر یک دختر معلول است. او شهرسازی خوانده و دخترش دبیرستان می رود. برای ما می گوید: بعضی از پیاده روها حتی برای کودکان و سالمندان و یا حتی برای خود ما قابل استفاده نیستند. هرکسی با سلیقه ی خودش فضایی ساخته، مثلاً باغچه ها جلو آمدند و بعضی ...
پشت پرده اتفاقات تکواندو از زبان ساعی/برای نقش اول فیلم پول ندادم
آقایان فکر می کردند که حضور من جدی نیست ولی من از همان اول خیلی جدی وارد شدم و هدف هم کمک به تکواندو بود. می دانستم که اگر رئیس فدراسیون تکواندو شوم خیلی از دوستانم را از دست می دهم. من برای کمک به تکواندو آبرو و اعتبار خود را گذاشتم. وی به بحث دوشغله بودن خودش هم اشاره کرد و گفت: من این موضوع را پیش از این جای عنوان نکرده بودم ولی الان می گویم که بحث دوشغله ها در ورزش از همان جریان من و ...
تازه دامادمان 4 روز پس از ازدواج راهی مشهدش شد
همیشه از خدا می خواست به شهادت برسد و می گفت جان زهرا(س) روز تاسوعا خاکم کنید. همین طور هم شد و تاسوعا دفنش کردیم. از اینکه مادر شهید هستم افتخار می کنم. به خودم می بالم طوری پسرم را تربیت کردم که فدایی خانم زینب(س) شد. همسر شهید روز خواستگاری از شهادت حرف می زد من فاطمه زارعی متولد 1376 اهل چهاردانگه تهران هستم. بعد 25 سال خدا به خانواده ام فرزند داد که من تک فرزند ...
بزن بریم!
، مادرم در اتاق رو باز می کرد، متوجه می شد که تخت خالیه و بچه اش نیست! من هم نیم ساعت بعد زنگ می زدم و می گفتم که من ترکیه ام، چیزی نمی خوای سر راه بگیرم؟! ولی خب همه این ها خواب و خیال بود و من اصلا سربازی نرفتم که بتونم گذرنامه بگیرم. تازه اگر رفته بودم و گذرنامه داشتم، پول نداشتم که سریع شال و کلاه کنم و برم خارج که اگر پول داشتم، متاسفانه چمدون مناسب نداشتم. برای همین سعی کردم که پیامک ها رو فراموش کنم و با فکر کردن به جزیره کیش، خواب اون جا رو ببینم! ...
حبس شوهر در کمپ ترک اعتیاد برای طلاق!
حادثه در محل کار شیفت بودم و شب را هم اضافه کار ماندم تا اینکه صبح به خانه ام آمدم و خوابیدم. ساعت 10 صبح بود که با صدای زنگ آیفون خانه از خواب بیدار شدم. همسرم گوشی آیفون را برداشت و در را باز کرد و گفت با من کار دارند. وقتی وارد بالکن داخل حیاط شدم، همسرم در خانه را از پشت به روی من قفل کرد و من با سه مرد جوان قوی هیکل روبه رو شدم. آنها به طرف من حمله کردند و دست و پای مرا با طناب بستند. من در ...
ماجرای تذکر آیت الله جنتی به مجری تلویزیون +عکس
هم تاخیر کنی من منتظر نمی مونم ها !" از خجالت آب شدم گفتم حاج آقا خیلی عذر می خواهم شرمنده و ... اون روز حدود نیم ساعت زودتر رسیدم بر و بچه های شناسنامه از میلاد پیغمبرزاده گرفته تا هادی بهروز و بقیه همه شون مونده بودند که چرا من اینقدر زود اومدم موضوع رو براشون تعریف کردم کلی خندیدند خلاصه اون روز رو استثناء منظم تر شدم ... ...
خاطره خواندنی شهید مطهری و راننده تاکسی
. دیدم همان راننده آنجا نشسته است. تا چشمش به من افتاد من را صدا زد و گفت: بیا کارت دارم. با خودم گفتم: حتما می خواهد تلافی کند. راننده گفت: آن آقایی که آن روز آوردی و سوار ماشین ما کردی، که بود؟. گفتم: برادرم بود. گفت: باز هم به فریمان می آید؟ گفتم: تابستان ها می آید. گفت: می خواهم دهانش را ببوسم، پایش را ببوسم. من بچه مسلمان هستم ولی از مسلمانی هیچ سرم نمی شود. 45 سال از عمرم گذشته، نه ...
شقایق فراهانی
مهمی نمی شدم. * (درباره سوء استفاده کردن از نام پدر) یک بار کمیته ما را در خیابان گرفت، آن موقع سریال امام علی پخش می شد، من گفتم دختر معاویه ام، باور نکردند و ما را بردند در خانه، پدر من هم غیرتی، خلاصه آمدند و ... . * بعد از ماجرای گلشیفته فضا سخت تر شد اما نامحسوس بود. من یک سال پیشنهاد نداشتم، سال قبلش پرکارترین بازیگر بودم و سیمرغ هم نگرفتم. * دربارۀ سیمرغ گاهی ...
علی شادمان، از - میم مثل مادر - تا - کیمیا -
. سخت ترین کارم در این مدت سریال سرزمین کهن بود که 2سال درگیر آن پروژه بودم و در تمام این 2سال هرروز آفیش بودم و باید می رفتم سرکار! هر روز ساعت 6 صبح باید می رفتم سر لوکیشن و تا غروب یا شب کار ادامه داشت و شب ها که به خانه برمی گشتم، معلم خصوصی می آمد تا درس ها را با او کار کنم و بعد از آن شام می خوردم و مرور درس ها را داشتم و دوباره فردا ساعت 6 صبح باید می رفتم سرکار و این داستان 2سال ...
آقاتهرانی: اگر بنابه امربه معروف فیزیکی بود خاتمی و هاشمی را تکه پاره می کردیم
ربطی ندارد. زیارتم را خواندم. بعد که آمدم بیرون، دیدم جمعیت عادی نیست و اصلا دیگر در سالن هم نرفتم. عجیب این است که بعضی از طلبه ها را که گرفتند، می گفتند خدا می داند مرا که گرفتند فقط به این خاطر بوده که یک نفر به من پیامک کرده که جلسه به هم ریخته است. گفتم چقدر جریمه ات کردند؟ گفت پنج هزار تومان. بپرسید چند بار او را بردند دادگاه و آوردند؟ گفت اصلا زندگی ام را مختل کردند و به خودم قول داده ام که ...
چه کنم توپ این بازیکن را نمی شود گرفت پایش را زدم!
جلو بیفتید. بعد سمتش رفتم و گفتم چرا بازی را شل گرفته ای که جواب داد: درست نیست ما بخواهیم بازی را ببریم. شماها قهرمانان ملی هستید و تیم ما خیلی هماهنگ است و در عین حال شما تمرین نداشته اید و به خاطر من آمده اید مشهد. ما بازی را ببریم که چه بشود؟ بعد از هر گلی که می زدیم، من دستانم را مشت و شادی می کردم تا برای خداداد کری بخوانم، او هم می خندید و می گفت: عشق کن! در کلیپ های پخش شده در ...
با شهید زنده ازدواج کردم!
...> اصلا دلیل این خواب را متوجه نمی شدم زیرا در آن سه ماه به این شهید بزرگوار فکر نکرده بودم و خواستگار زیاد داشتم که خانواده ام روی یکی از آنها اتفاق نظر داشتند و تمایل آنها جواب مثبت من به یکی از آنها بود. یک ماهی گذشت و خواب خودم را برای هیچ کس تعریف نکردم تا اینکه یک روز دخترخاله مادرم به منزل ما آمد و گفت مادر شهید پرویز به دنبال عروس مومن برای پسرش است و وی من را به این خانواده معرفی کرده ...
چشم های رو به پنجره
تو برو توی حرم بنشین مواظب حرم باش و از آنجا تکان نخور. خدایی نکرده تفنگ دست ات نگیری. اما انگار آنها اصلا در دمشق نبودند و بیشتر در اطراف سوریه و حلب می جنگیدند. بعد از شهادتش فرمانده شان پشت تلفن به من گفت که این اواخر خیلی فعال شده بود. طوری که همه پشت سرش نماز و دعای توسل می خواندند. شبی که قرار بود فردایش به سوریه برود اضطراب زیادی داشت. تلفنی با من صحبت کرد. در آن یک ماه چندبار ...
مزدی در عملیات کربلای 5 !
از ما خواسته است تا بدون روسری به مدرسه برویم." (دوران رژیم ستم شاهی) حسین به او گفت "دیگر نمی خواهد به مدرسه بروی خودم به تو درس می دهم." از فردای آن روز در خانه به او درس می داد، از پول خودش خرج او می کرد که از پدرش چیزی نگیرد تا اینکه سیکلش را در خانه گرفت. خبر شهادت برادر و پخش شیرینی یک روز حسین به خانه آمد و گفت "حیاط را مرتب کنید." گفتم "برای چه؟" پاسخ داد ...
گفت و گوی شقایق فراهانی با رضا رشیدپور در برنامه دید در شب
ما را در خیابان گرفت، آن موقع سریال امام علی پخش می شد، من گفتم دختر معاویه ام، باور نکردند و ما را بردند درِ خانه، پدرمن هم غیرتی، خلاصه آمدند و... -بعد از ماجرای گلی [گلشیفته] فضا سخت تر شد اما نامحسوس بود، من یک سال پیشنهاد نداشتم، سال قبلش پرکارترین بازیگر بودم و سیمرغ هم نگرفتم. -دربارۀ سیمرغ گاهی تر و خشک با هم می سوزد، برخی به حق سیمرغ می گیرند و برخی هم به نوبت. ما ...
هنرجوی تئاتر به جای صحنه، پای چوبه دار می رود
مشغول تماشای تئاتر شد. در طول اجرای نمایش بین ما حرف هایی درباره نمایش رد و بدل شد. در جواب سوالات پیرمرد در مورد خودم گفتم هنرجوی تئاتر بودم و علاقه زیادی به بازیگری دارم. پیرمرد به من گفت یکی از دوستانش به دنبال یک جوان می گردد و حقوق خوبی هم پرداخت می کند. با این صحبت ها و اتمام نمایش خیابانی، همراه پیرمرد در پیاده روهای اطراف تالار قدم زدیم و به پیشنهاد وی سوار خودرویش شدم. در طول مسیر وی گفت ...
90/ مجبور شدم حلقه ازدواجم را بفروشم
ام را زد خیلی بد بود. جدا از اشیاء ارزشمندی که برده بودند بیشتر ناراحت مدال هایم شدم که سال ها برایشان زحمت کشیده بودم. اتفاقا در برنامه 90 از فرصت استفاده کردم و خطاب به دزد خانه ام گفتم هر چیزی که برداشته مال خودش ولی مدال هایم را پس بدهد که متاسفانه این اتفاق رخ نداد فقط عادل از دستم شاکی شد که چرا این مسئله را در برنامه زنده عنوان کردم. * بهترین کادوی زندگی ام را از پدرم گرفتم. پنج ...
پیرزنی که 35 ساله برای رزمنده ها دستکش می بافد
خودش دست به کار می شود تا برای رزمنده ها دستکش ببافد: من که پسر نداشتم در راه خدا بدهم. گفتم شالگردن و دستکش ببافم چون شنیده بودم هوا آنقدر سرد است که دستهایشان به اسلحه می چسبد. دلم خیلی سوخت. یکبار هم مقر سپاه نزدیک خانه مان در یزد رفتم. می خواستم به چندتا از سربازها بگویم که بیایند و گونی دستکش هایی را که بافتم ببرند. خودم که نمی تواستم بلند کنم. خواستم بروم داخل که یکی از سربازها نگذاشت. گفتم ...
خواسته ها و آرزوهای دو خواهر معلول بروجردی/ زهره و راضیه از تنها تجربه رفتن به پارک می گویند
به یاد روزهای فصل تعطیل تابستان افتاد که نه ماشینی بود تا آنها را بیرون ببرد و نه حتی ویلچری تا مادر و مربی او و خواهرش را به نزدیک ترین پارک برنند. وی اظهار کرد: ماندن من و خواهرم در خانه حوصله هر دومان را سر برده است، بنابراین دوست دارم در آینده ماشینی بخرم تا دیگر مجبور نباشیم هر روز فضای کوچک اتاق و خانه را تحمل کنیم. معلول بروجردی خوشبختی خانواده اش را آرزو می کند ...
ماجرای مددهای شهید کریمی به خبرنگار دفاع مقدس
پاسداران انقلاب اسلامی گزارش و عکس تهیه کنم.وسط مراسم بود که متوجه شدم دوربین عکاسی ام را گم کرده ام.خیلی نگران و مضطرب شدم چون دوربین را از پایگاه بسیج محله مان امانت گرفته بودم و از طرف دیگر باید از این مراسم عکس تهیه می کردم تا به تحریریه روزنامه برسانم. هوا گرم بود و عرق در پیشانی ام حلقه بسته بود.تمرکز خودم را از دست داده و کنترلی بر اعصابم نداشتم تا سخنرانی های این مراسم را یادداشت کنم. ...
جزئیات منتشر نشده از ترور "شهید هسته ای"
...> همینطور ادامه دهید تا به روز و لحظه حادثه برسیم. چند روزی آبدانان بودیم و بعد به تهران بازگشتیم، پنج شنبه بود که داریوش به نمایشگاهی با موضوع دفاع مقدس رفت و می گفت به خاطر حضور 8 ساله پدرش در جبهه، خاطرات زیادی برایش تداعی شده است، او خیلی دلگیر بود، روز جمعه آرمیتا را به شهربازی بردیم. شنبه، صبح اول مرداد مانند همیشه آماده رفتن به محل کار شدیم، آن روز نگاهی کلی به خانه انداختم و متوجه شدم ...
فراخوان/ مسیر راهپیمایی اربعین؛ امن ترین فضا برای زنان حتی در دل شب
فضایی بود که در همه عمرم دیده بودم. چندین میلیون زن و مرد و پسر و دختر از همه جا؛ هندی و پاکستانی و افغانی و ایرانی و عراقی و ترکی و آذربایجانی و لبنانی و اروپایی و ... . اما، این جا یاد زینب که وارث حواست ، و رباب و سکینه بود که چیرگی داشت. و یاد حسین و عباس و اکبر و ... . این جا آن روی دیگر آدم ها بالا آمده بود؛ همان رویی که شاید خدا هنگام آفرینش به فرشته ها گفت من چیزی می دانم که شما نمی دانید. ...
روایت تکان دهنده اسیری که 41 روز در بند طالبان بود
شده است. پس از لحظاتی به در خروجی شهر هرات رسیدیم و پس از توقف حدود 30 دقیقه ای پلیس راه اجازه خروج داد، اما همزمان با خروج اتوبوس از شهر بدنم به لرزه درآمد و با خود می گفتم که اگر خدا در این سفر ما را همراهی کند دیگر هرگز راه زمینی هرات - کابل را نخواهم رفت. با توجه به دغدغه های راهزنی و سرقت های مسلحانه که از دشت بگوا شنیده بودم، بیشتر از هر جایی از این دشت می ترسیدم اما زمانی که از ...
خواندنی های زندگی بهجت افراز، مادر اسرای ایران
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : خانم بهجت افراز متولد 1312 در شهرستان جهرم از استان فارس دریک خانواده مذهبی و متدین متولد می شود. هوش سرشار و عطش او به یادگیری او را از 4سالگی به فراگیری قرآن و پس از آن تا ادامه تحصیل به دانشگاه می کشاند. وی عضو انجمن بانوان مبارز مسلمان بوده و فعالیتهای وی به دوران پیش از انقلاب، جنگ و پس از آن به سازندگی بازمی گردد که در این راستا، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. وی که اکنون دورا ...
در گفت و گو با هوشنگ صمدی، فرمانده تکاوران نیروی دریایی مستقر در خرمشهر مطرح شد/ گلایه های ناخدای خونین ...
دولت بهار/ ناخدا یکم تکاور نیروی دریایی و جانباز سرافراز، هوشنگ صمدی که این روزها مشغول روایت گری پیرامون روزهای پر افتخار دفاع مقدس است، به بهانه پخش سریال کیمیا و نمایش صحنه های دفاع از خرمشهر در روزهای ابتدایی جنگ، گفت و گویی با روزنامه بامداد انجام داده و از روزهای پر التهاب منتهی به سقوط خرمشهر گفته است. وی انتقادات جدی را به نحوه پرداختن سریال کیمیا به اتفاقات حین اشغال خرمشهر وارد می داند. وقتی عراق حمله خود به خاک ایران را آغاز کرد، شما کجا بودید و مسئولیت تان چه بود؟ در زمان جنگ فرمانده گردان تکاوران نیروی دریایی در جبهه خرمشهر ب ...