عکس/ زیبایی علی پروین در جوانی با فوکول موهایش!
سایر منابع:
سایر خبرها
حکایت تلخ زنی که در 13 سالگی شوهرش دادند
خواهرم معتاد بود و برادر و مادرم نیز مواد می فروختند ولی من روزها به کارخانه می رفتم و شب ها خیاطی می کردم تا بتوانم زندگی مستقلی تشکیل بدهم. وقتی پول خرید یک خانه را تهیه کردم همه آن مبلغ را به برادر شوهرم دادم تا خانه ای برایم خریداری کند اما چند روز گذشت و خبری از برادرشوهرم نشد. خانواده اش نیز با نگرانی در جست وجوی او بودند تا این که از پلیس آگاهی تماس گرفتند و مشخص شد برادر شوهرم کنار جاده به قتل ...
به من می گویند مادر سینما
بهترین بود. من هیچ گاه ناسپاس نیستم و هر کس را که به من محبتی کرده باشد، فراموش نمی کنم. بعدها دیپلم گرفتم و برای یک سال هم به صورت پیمانی معلمی کردم. بعد از آن در کنکور مربی گری کودکان شرکت کردم و رتبه چهارم را کسب کردم. تا به امروز هم هر کاری که کرده ام، خدا بهتر از هر کسی می داند، هیچ گاه کم نگذاشته ام. الان هم در بازیگری سینما و تلویزیون محال است درباره پول و دستمزد صحبت کنم و معمولاً شهاب در ...
آخرین خبر از پرونده مریم / این زن قاتل معروف خیابان ششم نیروی هوایی تهران است + عکس
...> عصرهفتم اردیبهشت ماه سال 96 راننده یک تاکسی در حالی که هراسان بود با پلیس تماس گرفت و از جنایتی فجیع خبر داد. وی گفت: ساعتی قبل زن جوانی را از خیابان ششم نیروی هوایی سوار ماشین کردم تا به حاشیه تهران ببرم اما به محض اینکه او از ماشین پیاده شد با صحنه وحشتناکی روبه رو شدم. زن جوان بسته مشکوکی که پتو پیچ بود را حمل می کرد .اما موقع پیاده شدن اما از ماشین پیکر مثله شده یک مرد از داخل پتو بیرون ...
گفت وگو با جوان ترین بازیکن تاریخ استقلال/ از معجزه رایکوف تا سوسه های رئیس!
رفتم اما هر چه در زدم، هیچ کس در خانه نبود. زن دایی من یک روضه ای داشت که آش می دادند، من از ته شهباز راه افتادم و به خانه دایی ام رفتم. ساکم را هم همراه خودم بردم. شما مجسم کن که یک بازی پنجشنبه بازی کردیم، شب رو کردیم و کلی پیاده روی کردیم، آش هم دوست داشتیم و یک عالمه آش هم خوردیم. کار خدا بود که پیاده روی از خیابان زیبا تا امجدیه به دادم رسید و آش هضم شد. آقای دانایی فر من را در آن ...
سینمای پولدارها | نخستین سینمای ماشین رو تهران کجا بود؟
همشهری آنلاین - پریسا نوری: وسعت درایوین سینمای تهرانپارس 3 هزار و 200 مترمربع و گنجایش آن 284 اتومبیل بود. داریوش شهبازی تهران شناس از پستوی خاطراتش چند برگی از این سینما بیرون می کشد و اینطور یاد می کند: اوایل دهه 40 وقتی که کودک بودم گاهی با مرحوم پدرم و خانواده به درایوین سینمای تهرانپارس می رفتم. یادم است پرده وسیع سینما روی پایه های بتنی تعبیه شده بود و در کنار محل پارک هر ماشین میله ای ...
تجربه ازدواج با همسر سابق
دلیل او بودم وگاهی با تحقیر از خانه بیرونم می کرد. هر بار به خانه پدرم می رفتم و تصمیم می گرفتم دیگر به آن خانه برنگردم اما با خواهش و تمنا و عذرخواهی همسرم با ترس ولرز دوباره به زندگی مان برمی گشتم اما حتی یک روز نمی گذشت که روز از نو بود و آن کارها دوباره تکرار می شد. آیدا می گوید تصمیم برای جدایی همیشگی حتی در این شرایط هم کار راحتی برای او نبوده است چرا که به همسرش حس دلبستگی داشته ...
ماما هایی که از خاطراتشان می گویند
. دیگری می خواست در تعویض لباس های نوزاد کمکش کنم. حس کمک کردن به مادر ها برایم بسیار لذت بخش بود. از همان شب تصمیم گرفتم برای آینده تحصیلی مسیری را انتخاب کنم که بتوانم به زن ها کمک کنم. او که در سراسر دوره تحصیل جزو نخبگان مدرسه و در دانشکده مامایی جزو برترین های کلاس بوده است، بلافاصله بعد از پایان دوره کاردانی در دانشگاه کاشمر، برای کارشناسی در دانشکده پرستاری و مامایی مشهد قبول می شود ...
فرمانده گمنامی که در آسمان ها پرآوازه شد
همکارانش را که در یگان تکاور زهکلوت، جنوب کرمان بود گرفتم و حال آقای توسنگ را از او پرسیدم. خواهش کردم هر خبری دارند به من هم بدهند. آنها می دانستند که آقای توسنگ شهید شده ولی نتوانستند به من بگویند. باز هم دلم طاقت نیاورد، به پایگاه اطلاعات ماهان قرارگاه ابوذر رفتم. دیدم نیروها خیلی ناراحت و نگران هستند. فکر کردم شاید نگرانی آنها به خاطر دو نیرویی است که شب گذشته به شهادت رسیده اند. خواهش کردم با ...
ترس جانم نداشتم!/ روایت جوان افغانستانی در نجات خانواده ای از مرگ !
.... جفت همان خانه، تخریب کار بودم. آن روز سر ناهار نشسته بودیم که یک دختر دوید بیرون. یک دختربچه. با ترس و گریه. بسیار پریشان بود. ما هم رفتیم پی اش. اصلا آن موقع هیچ فکری نداشتم. اصلا حواسم به خودم نبود. ترس جانم نداشتم. باید می دیدم چه رخ داده که این دختربچه اینقدر وحشت به جانش نشسته. می دویدم و نفسم سنگین شده بود. به شماره شماره افتاده بود. رفتم با ترس خانه. دیدم سه تا ...
نجات زن شوهرکش از اعدام با بخشش دخترش ! / قتلی فجیع در تهران
شوهر سابقش به نام اردشیر اعتراف کرد زن گفت: همسر سابقم بود و به دلیل این که حاضر به ش نبود، از او جدا شدم. دخترمان با پدرش زندگی می کرد و گاهی برای دیدن او به خانه شوهر سابقم می رفتم. امروز وقتی به خانه همسر سابقم رفتم، دخترم نبود. منتظرش ماندم که شوهر سابقم دوباره شروع به بحث کرد. یاد اتفاقات تلخ گذشته افتادم و با قندشکن از پشت سر به او حمله کرده و چند ضربه به سرش زدم. بعد هم با چاقو او را کشتم ...
گزارش شهرآرامحله از پویش خیر ماندگار که در دوران کرونا شکل گرفت
فهیمه شهری | شهرآرانیوز؛ با هزار امید و آرزو پول قرض کرد تا کسب وکاری راه بیندازد. 100 جفت کفش خرید. امید داشت در بازار عید با فروش آن ها بتواند قرضش را بدهد و سودی هم برای خودش بردارد، اما کرونا همه برنامه هایش را به هم ریخت. بازار تعطیل شد و او ماند با کلی قرض و قسط عقب افتاده. خانه اجاره ای اش در بولوار لادن را خالی کرد. قصد داشت به خانه ای در جاده سیمان برود که پول رهن کمتری بخواهد و با باقی ...
وضعیت اسفناک همسر بازیگر سرشناس در خانه ای نیمه متروکه
به قوه قضاییه رفتم. قرار بود تا 12 فروردین به من پاسخ دهند که کرونا آمد و همه جا تعطیل شد. همان زمان بود که خانه را پلمپ و مرا بیرون کردند و من با یک بلوز، شلوار در کوچه ماندم. با هر کدام از اقوامم هم که تماس گرفتم هیچ کدام موقعیت کمک کردن به من را نداشتند. من جایی را نداشتم و شب ها در پارک می خوابیدم. در محله مان آقای بسیار باشخصیتی زندگی می کردند که با همسرشان هم دوست بودم، به ایشان گفتم می ...
اطلاعات و تصاویر دیده نشده از محمدحسین میثاقی
... در انتخاب رشته کنکور به جای مکانیک قزوین اشتباها کد رشته ریاضی کرمانشاه رو زدم و از قضا قبول شدم و با اصرار پدرم در دانشگاه کرمانشاه ثبت نام کردم چند روز بعد پدرم اثاث خانه را جمع کرد و اینطور شد که 4 سال ناله و نفرین خواهر و برادرم بدرقه راهم بود یکبار تهران بودم که که پدرم فرم تست صدا از کرمانشاه برایم گرفته بود وقتی برگشتم رفتم و تست صدا و تصویر دادم و قبول شدم و کارم ...
بی سلاح در برابر دشمن
به گزارش سدید ؛ 8سال دفاع مقدس با افتخارات فراوانی در تاریخ کشورمان ثبت شده است؛ از شجاعت، ایثار و از خودگذشتگی رزمندگان در جبهه های جنوب و غرب کشور گرفته تا مقاومت و ایستادگی مردان و زنانی که در مناطق مرزنشین، بدون سلاح و با دست خالی به مقابله با دشمن رفتند. کتاب فرنگیس به قلم مهناز فتاحی که سال گذشته به عنوان اثر برگزیده جایزه کتاب سال دفاع مقدس انتخاب شد، به ماجراهای زنی روستایی و کرد زبان می پردازد که به تنهایی با 2سرباز عراقی مقابله کرد. فتاحی، نویسنده ای کرمانشاهی که خود شروع جنگ را در دوران نوجوانی اش تجربه کرده، می گوید: فرنگی ...
عروسی که مادر شوهرش را با 70 ضربه چاقو کشت / در مشهد رخ داد
دف ضربات چاقو قرار داد. من هم که ترسیده بودم فرار کردم، اما او به سراغم آمد و قصد کشتن مرا هم داشت که دستم را مقابل چاقو گرفتم و زخمی شد او سپس مرا با همین وضع رها کرد و از خانه گریخت! در این هنگام دختر مقتول نیز که اولین نفر بعد از وقوع جنایت پا به خانه پدرش گذاشته بود، به مقام قضایی اظهار کرد: وقتی من بعد از شنیدن ماجرای قتل مادرم، هراسان به خانه رسیدم، عروسمان در خانه تنها بو ...
گلایه مهدی رحمتی از عدم رسیدگی به پرونده ها و شکایات
...> رحمتی در مورد جو استادیوم در بازی امروز گفت: مردم ما می فهمند و با هوش هستند. اتفاقاتی در حال رخ دادن است که نه زیبنده فوتبال ما، نه زیبنده مسئولان برگزاری مسابقات و نه زیبنده سازمان لیگ است. در دربی 3-2 که آقای فغانی من را اخراج کرد ما به رختکن آمدیم و بعد از بازی که تماشاچی ها رفتند و من رفتم و به خانه رسیدم و زنگ زدم و بچه ها در را باز کردند، دو سه ساعت از زمان بازی گذشته بود و خانمم در را باز کرد ...
اقدام وحشتناک دختر دانشجو / او روی پزشک تهرانی اسید پاشید/ انگیزه چه بود؟+عکس
به خانه اش دعوت کرد .من به خانه او رفتم که همان موقع نامزدش مقابل درآمد و آنجا بود که فهمیدم او نامزد دارد. بعد از اینکه وحید نامزدش را به بهانه ای به داخل خانه راه نداد یکباره رفتارش تغییر کرد .او می خواست مرا آزار دهد که مقاومت کردم. دختر جوان ادامه داد :وحید همان موقع به سرویس بهداشتی رفت و ظرف حاوی اسید را برداشت.او تهدیدم کرد اگر به خواسته سیاه او تن ندهم اسید را رویم می پاشد. ما ...
سرنوشت تلخ آیلین 16 ساله در مرداب زندگی در فضای مجازی / عشق به پسر او را سارق کرد
دارم اما بدبختی هایمان از سه سال قبل زمانی آغاز شد که پدر و مادرم به خاطر اختلافات شدیدی که بایکدیگر داشتند از هم جدا شدند. پدرم رفتارهای بسیار بدی با مادرم داشت و مدام او را تحقیر می کرد تا جایی که مادرم به ناچار و به حالت قهر منزلمان را ترک کرد و به خانه پدرش رفت ولی پدرم نیز به دلیل غرور و لجبازی هایش برای بازگشت او به خانه هیچ تلاشی نکرد. بدین ترتیب مادرم طلاقش را گرفت و مدتی بعد نیز ...
وضعیت اسفناک همسر داریوش اسدزاده در خانه ای نیمه متروکه در قم
.... شب را آن جا گذراندم. صبح آژانس گرفتم و آمدم قم، خانه مادرم، راهم نداد و گفت می دانستیم به چنین روزگاری می افتی. او که بازنشسته مامایی است ادامه داد: در گروه همکارانم در واتساپ گفتم که چنین وضعیتی دارم و شب را در مسافرخانه می گذرانم. یکی از همکاران مرا به خانه اش برد. بعد این جا ...
روایت امضای سرخ/شهیدی که بعد از شهادت کارنامه دخترش را امضا کرد + عکس
آلود رفتیم خانه و ماجرا را برای بقیّه تعریف کردیم. آن شب، شب عجیبی بود. خیلی ها که ماجرای این امضای سرخ را می دانند از من می پرسند که آیا آن شب من با یاد پدرم به خواب رفتم یا نه؟ من هم همیشه در جوابشان می گویم که آن شب همه اهل خانه با یاد شهید صالحی به خواب رفتند. چطور؟ توضیح خواهم داد. وقتی رسیدیم خانه، برق ها رفته بود. هوا هم دیگر تاریک شده بود. یکی، دو ساعت بعد، به نظرمان رسید که ...
گفتگو با فاطمه سلطان صفاری، کهنه کار پیشه مامایی و قابلگی مشهد
...> صبح که برای گفتگو رفتیم خانه اش، از تعداد نانی که گرفته بود، تعجب کردیم؛ چون او با پسرش زندگی می کند و فقط دو نفر هستند. اما صلات ظهر که شد، سر و کله بچه های قد و نیم قد همسایه ها و نوه هایش پیدا شد. ظاهرا آن ها هر روز مهمان سفره بی بی هستند. یکی از نوه های بزرگش هم که هر روز به او سر می زند، آمده بود و می گفت که هزار تا ستاره جای یک ماه را نمی گیرد. بی بی من همان ماه است. هرکس قهر می ...
دوربین مخفی مچ زن جوان را در خانه آقای مدیر گرفت
زن 37 ساله که به اتهام سرقت طلا دستگیر شده بود در حالی که بیان می کرد قدر اعتماد و محبت را ندانستم درباره سرگذشت خود و ماجرای سرقت هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: بعد از آن که دیپلم گرفتم و نتوانستم وارد دانشگاه شوم در کنار مادرم به امور خانه داری مشغول شدم. پدرم نیز اگر چه یک کارگر ساده ساختمانی بود و درآمد مناسبی نداشت اما تلاش می کرد تا نان حلال سر سفره خانواده اش ...
دزفول، شهری با زخم های سوخته/بوی گوشت سوخته ی آدمی زاد را حس کردید؟!+تصاویر
. خانه ی ما خیابان طالقانی بود. صدای جنگنده ها که می آمد تمام تنم می لرزید و آن گوشت های سوخته می آمد جلوی صورتم اما وقتی ترس و گریه ی داداش هایم را می دیدم از ترسم خجالت می کشیدم. بغلشان می گرفتم و می رفتیم زیر پتو، با خودم فکر می کردم حداقل اگر قرار است بمیریم توی بغل هم باشیم. بلد الصواریخ _اوایل، شب ها موشک می زد. بعد عصرها. بعد یکی میزد تا مردم جمع شوند و دوباره ...
زمانه بی رحمی است/همه در حال سرعت گرفتن و گردآوری پول هستند!
هستید و دارید به سرعت رشد می کنید؟ نه. چنان هم به سرعت رشد نکردم. چون همان طور که گفتم، آن زمان ریتم کار کُند بود. مثلاً قرار می گذاشتند به مدت یک هفته از 9 صبح تا یکِ بعدازظهر، یک فیلم در یک استودیو کار شود. بعد از 3 بعدازظهر تا 7 شب یک فیلم در یک استودیوی دیگر کار شود. بعد هم در زمان سوم، یک فیلم دیگر در یک استودیوی دیگر از 7 تا 11 شب. کارها این طور بود که در هرکدام از این زمان ها ...
رحمتی: به پنج شکایت ما از نساجی رسیدگی نکرده اند/ با من بمیرم و تو بمیری، می خواهیم لیگ را جمع کنیم
اخلاقی ها، بی نظمی ها و بی تربیتی ها سر فرصت برخورد کردیم، برای منِ مهدی رحمتی درس می شد، اما اگر برخورد نکردیم... . فکر می کنید برای چه این اتفاقات هنوز در فوتبال ما باب است و جمع نمی شود و چرا همیشه هست؟ چون هیچ کس درس عبرت دیگران نیست. روز دربی من را 4 جلسه محروم کردند که درس عبرت بازیکنان شوم، اما بعد از آن هیچ اتفاقی رخ نداد. تازه اخطاری هم که من گرفتم، فوتبالی بود و برخورد و داستانی نداشت. تا ...
بانوی 71 ساله ایرانی؛ فاتح کلیمانجارو
درنوردیده و به قله های سبلان، دماوند و... در کشورمان بارها و بارها رفته؛ دماوند را 45 بار دیده و هر دفعه فاتح نوک قله بوده است. حالا از مدتی که ویروس کرونا شیوع پیدا کرده و پناهگاه ها تعطیل شده، به کوه هایی از این دست نرفته است، ولی هر هفته یا هر ماه لذت دیدار با کوه های اطراف تهران ولنجک، کلکچال، دربند و... را از دست نمی دهد. او حافظ محیط زیست است و برای طبیعت دل می سوزاند و حیوانات را هم دوست دارد ...
اعتراض خانواده حمید نوری به روند رسیدگی به پرونده در سوئد
دستگیر شدند. آبروی ایشان را بردند و ایشان را تحقیر کردند. وقتی ایشان را دستگیر کردند این کار یک فشار روحی و روانی بوده است. دختر حمید نوری ادامه داد: این مدت به پدرم خیلی سخت گذشت، 30 ماه در انفرادی در یک سلول تقریبا 6 متری بودند. تحمل چنین شرایطی برای یک فرد 61 ساله واقعا سخت است. علاوه بر این، پشت در دادگاه ها منافقین می ایستادند و شعار می دادند. پدر من بخاطر سنشان از عینک استفاده می ...