ترکیب بند با کاروان نیزه عنایت بزرگان دین به من بود
سایر خبرها
اربعین خانوادگی| گویند سنگ لعل شود در این مسیر
نور در شلمچه. از همه شان مثال هایی یادم می آمد که نتوانسته بودم در زمان و مکان حل شوم و مثل مجسمه نشسته بودم چشم گریان بقیه را تماشا کرده بودم. پا که تاول می زند، آدم می تواند باز هم راه برود؟ یعنی دستشویی هایشان چقدر کثیف است؟ ممکن است توالت فرنگی پیدا کنیم؟ سارا می گفت سه سال پیش با خودشان شلنگ برده بودند برای دستشویی. نکند کسی موبایل ها را بدزدد؟ موبایل فدای سرمان، شب ها که با بند قنداق پای ...
شهادتم، سرمایه گذاری برای انقلاب است!
، تحصن کرده بودند. من رفتم و به آنها گفتم که 3- 2نفرشان به عنوان نماینده، بمانند و دیگران بروند تا من بروم و از مسئولان وزارتخانه کسب تکلیف کنم. از اینکه امنیت همدان به هم بخورد و بلوا به پا شود، بسیار نگران بودم. خود را به تهران رساندم و نزد شهید رجایی رفتم. ایشان با نهایت بزرگ منشی و تواضع، از من استقبال کرد و پرسید: مشکل چیست؟ توضیح دادم و در ادامه گفتم: اینها تهدید کرده اند درصورتی که به ...
واکنش های مختلف پس از تعیین رئیس فدراسیون فوتبال
.... دیشب نیز در یک برنامه تلویزیونی گفتم، گفتم که امروز تنها روز انتخاب رئیس فدراسیون نیست، روز تصمیم مجمع محترم فدراسیون فوتبال هم است که تصمیم بگیرند که آیا تحول و اصلاح را می خواهند یا نمی خواهند؟ وی در ادامه افزود: الان هر چه مجمع تصمیم گرفته برای ما محترم است. چون مسئولیت اصلی فوتبال برعهده مجمع فدراسیون فوتبال است. جوابگو هم فردا خودشان هستند. تا به حال هم جوابگو خودش بوده است. ...
سایه در هندسه زمان - 15| رفاقت 40 ساله شهریار و ابتهاج در چند قاب
گرفت و دیگه خودی شده بودم براش. من کم می دیدمش. معمولاً در خونه رو خانوم، مادر شهریار باز می کرد. ای وای مادرم رو تو روزنامه خوندم. رشت بودم اون زمان. با خودم گفتم: وای خانوم، مادر شهریار مرد. شعرو که خوندم تو خیابون زار زار زدم به گریه . ... دیگر، نامه ای است که در آن شهریار همچون برادری دلسوز توصیه هایی به رفیق صمیمی اش می کند. استاد شهریار در اوایل دوستی سایه با ایشان، با ...
دبیر: چرا توقع دارند من کت وشلوار بپوشم؟
کاری نکرده ام و فقط برای این که خالی نشود، جابه جا شدیم. یک ریال نظام را خرج این لابی ها نمی کنم و جای مهمی هم هست اما سرم شلوغ است و شانس زیادی هم ندارم. مدیران وزارت ورزش آن قدر برای مان سنگ تراشی کرده اند که وقت کاری نداریم. دعوای اصلی مجمع 3 روز قبل در معاونت مالی وزارت خانه شکل گرفت. بودجه سال را قبل از سال می بندند اما برج 4 تازه معاون قهرمانی جلسه گذاشت؛ آن هم به بهانه عدم اطلاع رسانی مجلس. 6 ...
حاشیه نگاری حضور شعرای بومی مازندران در خانه نیما/ از شعرخوانی مدیرعامل ایران خودرو تا ارادت استاندار به ...
و اندوه را می توان درون مایهٔ اصلی آن دانست. شاعر با دستکاری وزن شعر و نیز استفاده از آرایه های واج آرایی، متناقض نما و آیرونی توانسته فضای پرابهام و رمزآمیز شعر را تقویت کند. ری را ... صدا می آید امشب از پشت کاچ که بند آب برق سیاه تابش تصویری از خراب در چشم می کشاند. گویا کسی است که می خواند... اما صدای آدمی این نیست با نظم هوش ربایی من آوازهای ...
تولد ری را در خانه نیما
...> ری را. ری را ... دارد هوا که بخواند. درین شب سیا. او نیست با خودش. او رفته با صدایش اما خواندن نمی تواند. یوش روستایی است از توابع بخش بلده شهرستان نور در استان مازندران است. این روستا به دلیل آن که زادگاه نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی است، شهرت یافته است. روستای یوش در البرز مرکزی در میانه جاده ای آسفالته شرقی-غربی به طول 110 کیلومتر (از چهل کیلومتری آمل در جاده هراز تا پل زنگوله در جاده کندوان) واقع شده است. این روستا در دهستان شیخ فضل الله نوری قرار داشته و براساس سرشماری سال 1395 این روستا جمعیت آن 154نفر (57خانوار) است. منبع: ایرنا ...
پا در میانی امام حسین (ع) برای مدافع حرم شدن یک جوان/سوریه رفتن پارتی می خواد!
شهدای ایران : حسن خسروانی از رزمندگان مدافع حرم در سوریه در خاطرات خود به تلاشش برای رفتن به جبهه اشاره داشته که در ادامه بخشی از این خاطرات را می خوانید. سال 1392 وقتی اخبار سوریه را می شنیدم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. به همهٔ دوستان و فرماندهانی که در میدان نبرد بودند، حضوری و تلفنی پیغام دادم: من باید بروم! پام بند موندن نیست. برام کاری کنین! به برادر سلیمان زاده که به سوریه می ...
جاده ی شط الفرات/ اینجا برای رسیدن به حسین (ع) اعدام می شدند!
کوفه که بود؟ اصلا ببینم، شما با این سن و سال و در این هوای گرم، خسته نمی شوی؟ سبد خرما را گذاشت روی سر نوه اش عدنان و آمد کنار من: اگر آن روزها را دیده بودی، تو هم مثل من، به شکرانه ی امروز، اینطور وسط جاده میهمان داری میکردی. با تعجب نگاهش کردم: کدام روزها ام علی؟ یعنی آن حرف ها که دیروز مردها می زدند و ابو علی تعریفش را داد... سرش را تکان داد و اشک گوشه ی چشم هایش مچاله شد: حقیقت است ...
عقب ماندن روایت ها از بشاگرد
: مردم هم کمک کنند پنجشنبه چهارم شهریور روز پنجشنبه دوباره به کتابخانه ملکن رفتم و این بار چون شماره هایشان را داشتم، قرار گذاشته بودیم تا باز هم با هم صحبت کنیم. راضیه، دختری که آن روز کلی از کتاب خواندن و معلوماتش تعجب کرده بودم، با پیدا کردن نمونه هایی از نگاه به بشاگرد دوباره گلایه اش را تکرار می کند. قول می دهم که حتما این موضوع را پیگیری کنم. محمد شیخلر یکی از کسانی است که با توجه ...