سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با نوه دکتر مصدق، پیرترین پزشک ایران+عکس
نمی شد مطب این شکلی باشد و دکتر پیری بتواند معجزه کند. تشخیص دکتر واقعا حرف ندارد. حالا با داروهای دکتر 3 ماه است باردارم و آمده ام عکس های سونوگرافی را نشانش بدهم . زن 38 ساله ای که بعد از 12 سال دوماهه باردار است، می گوید: خاله و مادرم از قدیم مریض دکتر بودند. خاله ام 40 سال پیش ازدواج کرده بود و 9 سال بچه دار نشد. 10 سال است هر دو ماه یک بار دکتر می رفتم، آخرش هم هیچی به هیچی. اینجا ...
دوست دارم بهترین خاله بچه ها باشم
...> *حضور شما آن هم به طور مستمر در یک برنامه کودک و نوجوان برایتان محدودیت ایجاد نمی کرد؟ -اوایل عاشق شهرت بودم، اما بعد از آن فهمیدم محبوبیت خیلی بهتر از شهرت است، چراکه شهرت از دست رفتنی است. بعد از آن خود را موظف کردم تا از محبوبیتم نگهداری کنم و به این دلیل که بسیاری از کودکان و نوجوانان مرا الگوی خود می دانند،باید مراقب رفتارهایم باشم. خواه ناخواه،خاله نرگس زندگی شخصیم را تحت الشعاع قرار ...
گفت وگو خواندنی با عکاس لحظه ورود امام+عکس
...، عکس گرفتم. بعد هم با وجود فشار عوامل باقیمانده ساواک، عکس ها را شبانه آوردیم اصفهان و چاپ و پخش کردیم. خدا می داند که چقدر ار مشهد و قم آمدند. عکسها را چاپ کردیم و به آنها دادیم. آن موقع من دکان نداشتم. فیلمها را می دادم برایم چاپ می کردند. سه روز بعد هم مرا بردند مدرسه علوی. بعد ها عکسهایی را که گرفتم، آلبوم کردم و فرستادم قم. * شما عکسهای زیبایی از حضور امام در مدرسه علوی دارید. از ...
سیف الله عاشق ولایت و رهبری بود
ما بیشتر با آرمان های شهدا آشنا شوند. *** خبر شهادت سیف الله را چگونه به شما دادند و عکس العمل شما چه بود؟ در حیاط بودم که عین الله به خانه آمد و به من گفت "مادر، اگر یک روز چیزی را به امانت گرفته باشی به صاحبش پس می دهی یا نگهش می داری؟"، گفتم "صددرصد برمی گردانم"، پسرم، سپس بعد از چند ثانیه نزدیک تر آمد و گفت "مادر، سیف الله امانت خدا در دستانت بود خدا پسش گرفت" ... بغض ...
من خوش تیپم!/ با شنیدن نام سوریه از حال رفتم
شهادتش یکی از دوستانش به خانه ما آمد و به من گفت مرا حلال کنید! گفتم چرا؟ گفت واقعیتش یک بار چند نفر از رفقا با هم شوخی می کردیم. امین هم که پایه ثابت شیطنت جمع ما بود. یکی از بچه ها روی امین آب ریخت، امین هم چای دستش بود، چای را روی او ریخت. دوستش ادامه داد: حلالم کنید! من ناخودآگاه به صورتش زدم و چون با ناخنم بلند بود، صورتش زخمی شد! همان لحظه گفت حالا جواب زنم را چه بدهم؟ به او گفتیم یعنی تو اینقدر ...
انتقام مرگبار از مردی که به دختر7 ساله تجاوز کرده بود
من نداد. او حتی عذرخواهی هم نکرد و با مشت به صورتم کوبید تا از دست من خلاص شود و بیرون برود، اما من گردن او را گرفتم و او را کف زیرزمین خواباندم. چند قرص خواب آور که از قبل تهیه کرده بودم داخل یک لیوان آب ریختم و به او خوراندم تا بی حال شد. بعد او را با دستانم خفه کردم. با جنازه چه کردی؟ آن را داخل صندوق عقب ماشین مجتبی جاساز کردم و به بیابان های ری بردم و به آتش کشیدم. ...
تکلیف موتورهای بلاتکلیف در پارکینگ
... به قول جمشید پدر شهرزاد، حرف های خارجکی می زند: من بدبخت چقدر درآمد دارم که هر چند ماه یک بار موتورم را می خوابانند. یک بار به خاطر کلاه نداشتن. یک بار چون بار زیادی زده ام. به پلاک گیر می دهند و... یکی نیست به این مسئولان بگوید اگر من هم داشتم ماشین می خریدم و می رفتم توی آژانس نه اینکه توی سرما و گرما پوستم کنده شود به خاطر شندرغاز. بعد از 4 ساعت کلنجار رفتن و معطلی در مرکز ...
طرحی از یک زندگی عاشقانه
به تو بگویم قول می دهی به مادرت نگویی؟ اگر نگفتی قول می دهم برایت جایزه بگیرم، من هم قبول کردم، بعد گفت: این سربازهایی که تلویزیون نشان می دهد و اسلحه دارند را دیده ای گفتم : بله گفت: می خواهم همراهشان بروم و تو باید بعد از من مراقب مادر و بچه ها باشی. * بعد از شهادت پدرت چه کار می کنی؟ آیا رفتار و کارهایت تغییری کرده؟ بله، کمتر بیرون از خانه می روم و بیشتر مراقب بچه ها و مادرم هستم و ...
روایت زنان زندانی از تجربه زیسته خود در زندان و پس از آزادی
وقتی زندان افتادم، همه چیزم رو از دست دادم؛ اعتبارم، آبروم، همکارهام، دوست هام و فامیل هام یک جور دیگه روی من حساب می کردن. با این اشتباهی که من کردم، آبروم رو از دست دادم. یک ماه اول پدرم اصلاً نیومد ملاقاتم... بدترین چیز توی زندان بی ملاقاتیه. دخترایی بودن که خانواده اون ها رو طرد کرده بود. به نظرم آدم هرچقدر هم که مجرم باشه، نباید خانواده ها اون ها رو تنها بذارن. اون هایی که بی ملاقاتی بودن، بعضی وقت ها از فشار زیاد خودکشی می کردن. یک نفر جلوی من خودش رو از بالای پله ها انداخت پایین، یا با شیشه خودشون رو می زدن. حس خودکم بینی، جلب توجه، عدم تحمل مشکلات، همه باعث خودکشی می شه... ...
زندگی شخصی فاطمه مقیمی قدرتمندترین زن ایرانی + تصاویر
غذا پخته باشم که هیچ، وگرنه صبح زود آشپزی می کنم. می پرسم که خودش غذا می پزد: طبیعتا. من مادرم.، همسرم، و بعد بیرون کار می کنم. وقتی از خانه بیرون می آیم هم دفاتر کاری مختلفی دارم. شرکت من اینجا نیست. کار در اتاق بازرگانی مسئولیت اجتماعی ام است. من عضو هیئت نمایندگان و عضو هیئت رئیسه هستم. بنابراین مجبورم بخش زیادی از وقتم را اینجا بگذرانم. علاوه بر این، کمیسیون ها هم هست. صبح یک گروه ...
خاطرات سرهنگ معمارصادقی؛رئیس دفتر حسین فردوست
نظر داشته باشید، بهر حال ما سعی می کنیم این مسئله اتفاق نیفتد. روز بعد، طبق معمول گزارش ماجرا را به عرض رئیس رساندم. رئیس مجدداً مرا در اتاق ملاقات احضار کرد. با وی ملاقات نمودم. رئیس گفت: گزارش شما و نظر تیمسار شایانفر را خواندم. شما نمی دانید. از کجا معلوم روس ها این زن را در سر راه من قرار نداده باشند؟ از همان ابتدای ازدواج من به این مسئله فکر می کنم و به همین علت است که با او همبستر نمی شوم ...
2اعدام برای یک جنایت
به گزارش 9 صبح به نقل از باشگاه خبرنگاران ، هفتم مرداد 87 زن 34 ساله ای به نام ناهید به اداره آگاهی نهاوند همدان رفت و از ناپدید شدن همسرش خبر داد. این زن گفت: دیشب دو مرد ناشناس با یک ماشین به مقابل خانه ام آمدند و شوهرم به نام رحمت را با خود بردند. بیش از 24 ساعت از خروج شوهرم گذشته، اما او هنوز به خانه برنگشته است. اظهارات پسر نوجوان قربانی تجسس پلیس برای افشای ...
نابغه ای که توسط رژیم پهلوی به شهادت رسید
گرفتار هستند و باید یاد بگیرند در مقابل این ظلم و جورها بایستند. یک بار هم رفته بودیم کفش بخریم. یکمرتبه نگاه کردم و دیدم نیست. مدتی گشتم و او را پیدا نکردم. بعد از مدتی که برگشت، وقتی از او پرسیدم: کجا رفته بودی؟ گفت: پیرزنی بارش خیلی سنگین بود! رفتم و کمک اش کردم و بارش را به خانه اش رساندم . در هر جا و به هر شکلی که دست اش می رسید، به بقیه کمک می کرد. از نظر دینی و اخلاقی فوق العاده ...
تونی موریسون : خوردن غذای خوب و دیدن دوستان خوب انگیزه نوشتن شد
کار موردعلاقه تان را در زندگی انجام ندهید هیچ لذتی نخواهید برد و افسرده نیز می شوید. گروس : موضوع دیگری در رمان شما وجود دارد که هیچ توضیحی برای آن ندارم. در داستان خانه ای می سوزد و خاکستر می شود. آتش به آرامی شروع می شود و به جاهای دیگر می رسد. بعد به خاطر آوردم که منزل خود شما یک بار در سال 1993 دچار آتش سوزی شده است. درست است؟ موریسون : بله دقیقاً. گروس : آتش ...
روایتی از شهادت نوبتی یک پدر، مادر و دو برادر
اراک به دنیا آمد. از همان سنین کودکی با کار و زحمت فراوان در کشاورزی و چوپانی مخارج و امرار معاش سه برادر و مادرش را به عهده می گیرد و جای خالی پدر را برای آنان پر می کند. پدرم انسان مؤمن و متقی و کشاورزی پرتلاش و زحمتکش بود. هدفش به دست آوردن لقمه حلال بود. در یکی از سال های قبل از انقلاب، تولید محصول گندم کم شد، با این کمبود باز هم خمس آن را جدا می کرد. وقتی مادرم گفت: شما با این وضع ...
سید محمود دعایی و عضویت در سازمان مجاهدین خلق!
معمم نیست و کمی بعد، در زمان تبعید امام به ترکیه، عمامه گذاری می کند. او بطور فعال وارد فعالیت های سیاسی هواداران امام می شود، یک بار با مدارک جعلی به عراق سفر می کند و سپس در سال 1346 به نجف مهاجرت می کند و در زمره نزدیکان آقا مصطفی خمینی قرار می گیرد. دعایی در این دوران کماکان از آقای صالحی کرمانی شهریه دریافت می کند: در مدت سه سالی که طلبه قم بودم، شهریه کرمان مرا آقای صالحی ...
شیخی که مشروب فروشی را کتاب فروشی کرد+تصاویر
کافی به اسلام کرد کمتر مرجعی بعد از غیبت کبری انجام داده است. کافی دعای ندبه را به همه شناساند. الان مهدیه های رشت، سیرجان، گرگان، کرمان، تهران و... همه از آثار باقیمانده ایشان است. امام(ره) فرمود مرا در مهدیه دعا کنید با اینکه عمر پدر به درک انقلاب اسلامی نرسید ولی اعتراض های مکرر ایشان به نظام ستمشاهی موجب شد بار ها به زندان افتادند و حتی 3سال هم به ایلام تبعید شدند که با وساطت ...
همه اعضاء و جوارح انسان باید به یاد خدا باشند
) فرمودند: اگر مصیبت یا بلیّه ای به صورت ظاهر به شما رسید، آن موقع هم بگویید: الحمدلله علی کلّ حال. ما معمولاً تصوّرمان این است که وقتی الحمدلله می گوییم، نعمت به دستمان رسیده، حالا برای این هم بگوییم: الحمدلله!؟ می فرماید: بله. یک موقعی چیزی را از دست می دهی یا خدای ناکرده فرزند، پدر و مادر را از دست می دهد، مصیبت آن به جای خودش، بالاخره علقه وجود دارد و اشک می ریزی و ...، خدای متعال هم ...
درگذشت همسرم زیر شکنجه خوشحالم کرد!/ تازیانه ها را از فرط خوشحالی حس نمی کردم
؟ روزی که پس از تحمل شکنجه ها و زندان ها امام تشریف آوردند و حس کردیم تلاش ها و رنج های ملت به بار نشسته است. با حضور امام اطمینان قلبی ما به پیروزی صد چندان شد. خودم بعد از انقلاب در هیچ گروه و تشکیلاتی شرکت نداشتم، ولی هر جا که وجودم لازم بود بی دریغ کمک کرده ام. انتهای پیام/
مرد جوان؛ زندان را از دوران شیرخوارگی تجربه کردم
داده بودم و نزد برادر بزرگم زندگی می کردم. برادرم اعتیاد شدیدی به موادمخدر داشت و مدام به جرم سرقت زندانی می شد اگرچه دیگر خواهران و برادرانم نیز زندگی خوبی نداشتند اما با آزادی مادرم احساس آرامش می کردم. هنوز مدت زیادی از آزادی مادرم نگذشته بود که یک بار به جرم سرقت دستگیر شدم و چند ماه را در کانون اصلاح و تربیت سپری کردم وقتی از کانون آزاد شدم مادرم دست مرا گرفت و به شهر خودمان در شمال ...
به امام توهین نکرد، کوموله زنده به گورش کرد/ دختری هفده ساله که همه ناخن هایش را کشیده بودند
. من در حال شستن رخت بودم. قرار شد او برود و من بعد از تمام شدن کارم، پیش او بروم. درمانگاه در میدان آزادی سنندج بود. نیم ساعت بعد کارم تمام شد و به سمت درمانگاه رفتم. مطب تعطیل شده بود. دور و برم را گشتم. خبری از ناهید نبود. به خانه برگشتم. مادرم مطمئن بود که اتفاقی نیفتاده است. با اطمینان از پاکدامنی دخترش می گفت حتماً کاری داشته است، رفته دنبال کارش، هر کجا باشد برمی گردد؛ دختر سر به ...
جنون شیشه
...،در آینده ای نزدیک مرا به همراه خود به کشورش خواهد برد و در آن جا زندگی آزاد و آبرومندانه ای برایم فراهم خواهد کرد سرانجام اردشیر از شرایط نابسامان خانواده ام،سوء استفاده کرد و به خواستگاری ام آمد،ولی پدرم به هیچ عنوان راضی نشد که من و او با هم ازدواج کنیم. افسوس که فریب وعده های دروغین اردشیر را خورده و به پیشنهاد او از خانه فرار کردم. حدود یک هفته بعد به خانه بازگشتم و ...
دستگیری گروه فرقان توسط اطلاعات سپاه (قسمت دوم)
دکتر محسن رضایی: آقای گودرزی برخلاف تصور، در 48 ساعت اول اعتراف کرد و اطلاعات زیادی دراختیار ما گذاشت. من از دوستان سؤال کردم: شما چگونه این همه اطلاعات را از ایشان گرفتید؟آیا او را کتک زدید؟ گفتند: نه، ما حتی یک سیلی هم به او نزدیم. البته، در ماه های بعد، برخوردهای عقیدتی و ایدئولوژیکی میان دوستان ما و گودرزی به وجود آمد، امّا در هفته های اول که ایشان اطلاعات خوبی داد، برخوردی با وی نشد. شاید یکی دو نفر که از آقای محمد محمدی گیلانی [1] حکم داشتند، احتمالاً کتک هم زده باشند، ولی درمورد آقای گودرزی مطمئن هستم که در همان 48 ساعت اول همه چیز را لو داد. ...
خانواده شهیدان هلیسایی از روزهای دفاع مقدس تا دفاع از حرم؛
نگه داشته است. از شهادت برادر هایش می گوید: آن زمان مادر اهواز بود و من، کورش و رضا در خیابان درختی ساکن بودیم. هم رضا و هم کورش به من وابستگی خاصی داشتند از سرکار که می آمدند، حتماً به من و بچه هایم سر می زدند. کورش چون 2 تا بچه شیرخوار داشت به خانه من می آمد و نقشه هایش را می کشید و به خانه اش می رفت. دست پخت خیلی خوبی داشت مثلاً وقتی هوس ترشی می کرد همه را داخل زودپز می ریخت و نیم ساعته ترشی را ...
سبزی فروشی مادر برای خرج درمان فرزند+تصاویر
تر با شما حساب می کنم. و الان تمام آن ها مشتری ثابت من شده اند. کم کم آوازه سبزی های مادر همه جا می پیچد و از شهرستان های دور و نزدیک مشتری او می شوند تا جایی که الان نوبت به مشتری های تهرانی رسیده است. همه چیز خوب پیش می رود تا اینکه دو سال بعد یک اتفاق باعث تعطیلی سبزی مادر می شود. بعد از دو سال از شروع کار اتفاق خیلی تلخی در زندگی من افتاد و بهنام، پسر بزرگ من در اثر گازگرفتگی به کما ...
بنیاد در آینه مطبوعات
در داخلش اعلامیه ها و رساله های امام را جاسازی می کرد و با خود به خانه می آورد. محمدحسن که به تازگی پنجم ابتدایی را تمام کرده بود، اولین کسی بود که به سراغ کیف برادرم می رفت و اعلامیه ها را می خواند. او بعد از خواندن رساله امام خمینی سوالات زیادی درباره انقلاب، امام، شاه و... از محمدعیسی می پرسید که همین سوالها او را به یک انقلابی تمام عیار تبدیل کرد. سه بار جلوی تانک خوابید با وجود سن ...
لباس عروسی که به سلیقه شهید مدافع حرم دوخته شد+عکس
مرا دید. مربی پرسید قصد ازدواج نداری؟ گفتم: فعلا نه، می خواهم درسم را ادامه دهم! تا به خانه رسیدم، مادر امین تماس گرفتند! اصلاً در حال و هوای ازدواج نبودم می خواستم ارشد بخوانم، بعد دکترا، شغل و ... و بعد ازدواج! مادر امین گفتند اجازه بدهید یکبار از نزدیک همدیگر را ببینید، اگر موافق بودید دیدارها را ادامه می دهیم اگر هم نپسندیدید، ضرری نمی کنید. اتفاقاً آن روز کنکور ارشد داشتم که مادر ...
دکوراسیون داخلی خانه تان را به سبک سیما تیرانداز بچینید
، دلم می خواهد بخشی از طبیعت را در خانه ام داشته باشم. چوب، گرما و صمیمیت خانه را تشدید می کند و احساس راحتی بیشتری برای من ایجاد می کند؛ البته حضور بچه هم بی تاثیر نیست. شاید اگر بچه نداشتم یا مجرد بودم، من هم به سمت سبک های مدرن و مینیمال می رفتم. رنگ محبوب شما در حال حاضر چیست؟ آبی و فیروزه ای را بسیار دوست دارم. رنگی ایرانی که با حس من همخوانی دارد و از آنها در فضای خانه ...
تاریخ شفاهی محسن رضایی
خانه های تیمی فرقان به دست آورده بودیم، خجالت می کشیدیم پیش امام برویم. استعفا از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی 3 بهمن 1394 - 10:35 اختصاصی : تاریخ شفاهی دکتر محسن رضایی ترور شهید مطهری به من ثابت کرد اوضاع کشور به زودی به هم می خورد و باید کاری کرد. تصور می کردم اگر شهادت استاد مطهری یک برنامه و خط باشد اکثر سران انقلاب شهید خواهند شد و کشور و انقلاب با ...
حزب ملل اسلامی به روایت موسوی بجنوردی
بقیه هم به حبس های بالای ده سال و پانزده سال محکوم شدند. تا آن روز حتی یک بار هم به کلانتری نرفته بودم! و حالا در چنین شرایطی قرار گرفته بودم. بعداً با تلاش پدرم که از مراجع بزرگ نجف بودند و پا در میانی علمای دیگر، حکم ام به حبس ابد تبدیل شد. *قبلا در مصاحبه ای اشاره کردید که تفکر حزب ملل اسلامی در زندان، اندیشه برتر به شمار می رفت. دلایل شما برای این مدعا چیست؟ اعضای حزب ...