سایر خبرها
ناگفته های علی دایی در برنامه 90
به گزارش "ورزش سه"، علی دایی در صحبت هایش را اینگونه آغاز کرد: سال 66 که در دانشگاه قبول شدم به خاطر پوشیدن شلوار جین و کاپشن اجازه ندادند به دانشگاه بروم. بعد، سال 67 دوباره قبول شدم و به دانشگاه رفتم. درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر در دانشگاه شریف قبول نمی شدم مسیر زندگی ام عوض نمی شد. سرمربی سابق تیم ملی در ادامه حرف هایش خاطره جالبی از فردوسی پور گفت: اواخر دانشجویی من ...
تامل آقا بر عکس شهیدی که با حضرت زهرا(س) ارتباط داشت
نیروهایش در کربلای 4 این بود که پس از گردان های خط شکن وارد منطقه پنج ضلعی بشود و مقر تیپ عراقی ها را بگیرد. شب عملیات به علت موانع زیادی که روبروی مقر تیپ بود و تیربارچی آن ها بر نیروها تسلط داشت، نیروهای گردان امام رضا(ع) زمین گیر شده بودند. شهید اسلامی نسب با من تماس گرفت و گفت: حاج نبی تیربار عراقی ها تلفات زیادی از ما گرفته است، می خواهم خودم بروم آن تیربار را خاموش کنم. او به همراه بی سیم چی و یکی ...
گفتگو با سعید فعال منش، پر درآمدترین دانشجوی ایرانی
نیمه تاریک جدای از تمام مشکلات پیش بینی نشده اش، اون ارتباط را نتونسته با دانش نوین داشته باشه و مهم تر اینکه زمینه نوآوری در این شغل به نوعی برای من کمتر بود و حس کنجکاویمو جواب نمی داد. دوم شغل پدرم که همه ی ما به علت این که مستقیما با این قشر ارتباط داشتیم بیشتر به سیاه و سفید این کار آشناییم، دلم می خواد یه روز معلم هم باشم ولی الان خودم را لایقش نمی دونم چون کار خیلی بزرگیه. ...
علی دایی: کریمی را به یک دلیل دوست دارم - هر دختری پولیورم را در شلوارم می دید با من ازدواج نمی کر
بازیکنانم می گویم، در آلمان یازده شب به بعد را نمی دیدم. در تیم ملی همبازیان و دوستان خیلی خوبی مثل علی کریمی، خداداد عزیزی، مهدی مهدوی کیا و کریم باقری داشتم و بدون آنها به این تعداد گل (109) نمی رسیدم. هیچ موقع این رکورد را برای خودم نمی دانم. این رکورد برای ایران است و من فقط نماینده نسل خودمان بودم که بتوانم این رکورد را بزنم. مطمئنا یک روزی می رسد که یک نفر دیگر می آید و رکورد مرا می شکند. ...
روایت های جالب حفاظت از امام (ره) در 12 بهمن 1357
چیست؟ مگر فکر می کنید اعلیحضرت را دارید می برید که اسکورت می کنید؟ با یک تندی ای این قضیه را [فرمودند که] من جا خوردم. همه ماتشان برده بود. ایشان سوار شدند و خیلی راحت جلو نشستند. ما آن روز دل توی دلمان نبود. هضم این قضیه خیلی ثقیل بود و ایشان توجهی به این مسائل نداشتند. ماجرای سخنرانی امام خمینی در بهشت زهرا و گم شدن ایشان پس از سخنرانی بارها در کتاب های مختلف شرح داده شده است، اما پس ...
ناگفته های دایی درباره درس، فوتبال و تیپ خود
رانندگی کنم اما گفتم پنج دقیقه بعد تو رانندگی کن. در همان دقایق دچاره سانحه شدم. همه این ها به خدا بستگی دارد. در آن زمان تفکر دیگری نسبت به زندگی داشتم. فکر می کردم مرگ مرا راحت می کند. اما در بیمارستان که دختر کوچکم بالای سرم آمد از خدا خواستم مرا برای خانواده ام نگه دارد. همیشه هرچه دخترم بگوید، می گویم چشم. البته خیلی می گویند این کار را نکن زیرا بدعادت می شود. باید بگویم زندگی خارج از خانه من با ...
سورپرایز نود با مصاحبه ویژه با علی دایی
. در بایرن مونیخ هیچ وقت حس نکردم که بازیکنان دیگری به من ترجیح داده می شوند و اینکه نژادپرستی در تیم وجود دارد. یادم است در یکی از تمرینات بایرن کاستین یانکر روی من خطا کرد و رباط یکی از انگشتانم پاره شد و آقای هیتس فلد از پزشکان تیم خواست که من را سریع به تیم برساند اما من 20 و چند روز از تیم جدا شدم و به تیم ملی رفتم و هنگامی که به بایرن برگشتم جایگاه خودم را از دست داده بودم. شلوار ...
ورزشگاه تاریخی امجدیه پاساژ می شود!
نوک تیز ورزشگاه بالا می رفتیم و خودمان را به داخل می رساندیم که من یکی دو باری گیر افتادم و باتوم خوردم. چند باری هم نوک تیز میله ها باعث شد شلوارم پاره شود و کتک را در خانه خوردم! من نوجوانی و جوانی ام را در امجدیه گذراندم؛ جوانی ای که به سرعت رفت و عشقی که پای فوتبال گذاشتیم. امجدیه برای ما به قول امروزی ها حالتی نوستالژیک ایجاد می کند. چشمانمان را خیس می کند. امجدیه نشانه ای از ...
از کشدار شدن "خشم و هیاهو"، تا دست نزدن در پایان "ایستاده در غبار" و خنده ها سر نمایش "به دنیا آمدن"/ ...
که مردم را تا مترو می رسانند. باید خودم را به آخرین قطار برسانم. جَلدی سوار می شوم و جَلدی در میدان آزادی پیاده می شوم و ناگهان می فهمم پلاستیک خریدم را در ماشین جا گذاشته ام و از دست خودم و سینما و شهبازی عصبانی ام. در قطار آخر که می نشینم، مردی با یک عروسک گوسفند سر می رسد. آقایون خانوما! همه رو فروختم این یه دونه مونده. بخرین که احساس تنهایی نکنه. هیچ چی نمی خوره، ضایعات نداره، آروم و بی ...
مرا به خاطر پوشیدن شلوار جین رد کردند - علی کریمی را دوست دارم
کار می کردیم و خرج یکسال را در می آوردیم. خودم دوست نداشتم فشار مالی به پدرم بیاید. خدا را شکر می کنم آنطور که او دوست داشت بزرگ شدیم. من مدیون پدر و مادرم هستم. باور نمی کنید الان حس می کنم پدرم دارد مرا دعا می کند. * پشت خانه ما یک زمین خاکی کوچک بود که متعلق به خودمان بود و آنجا گل کوچک بازی می کردیم. محمد ما در استقلال اردبیل بازی می کرد ولی ما آنقدر حساسیت نداشتیم. ...
از سبیل دایی تا خاطره باخت از منچستر
آقای مایلی کهن خواست درون زمین بروم که گفتم حاج آقا بهتر است در بین دو نیمه گرم کنم. در پایان بازی هم وقتی از من درباره نیمکت نشینی ام سوال شد گفتم در مورد خودم صحبت نمی کنم اما اگر مربی بودم آقای پیروانی را بازی می دادم. این اتفاق ادامه پیدا کرد تا به اینجا رسید. او در مورد آرزوهای دست نیافته اش نیز گفت: من به چیزهایی که فکر نمی کردم شده. مادرم همیشه به من می گوید هیچ وقت کتی که با آن ...
هرآنچه در برنامه نود اتفاق افتاد / علی دایی : به چیزهایی رسیدم که هیچ گاه فکرش را هم نمی کردم
روی من حساس بود. در فوتبال مادرم خیلی کمکم کرد و پدرم مخالف فوتبال بود. دایی در مورد خاطرات کودکی اش گفت: تابستانها خودمان کار می کردم و خرج یکسال را در می آوردیم. خودم دوست نداشتم فشاری به پدرم بیاید. خدا را شکر می کنم آنطور که او دوست داشت بزرگ شویم. مدیون پدر و مادرم هستم. باور نمی کنید الان حس می کنم پدرم دارد مرا دعا می کند. وی ادامه داد: پشت خانه ما یک زمین خاکی کوچک ...
روزهای نور
دختری که می خواست ماه را از اسارت دربیاورد و به درخت های خشکیده زندگی ببخشد. * * * دهانم را باز کردم و نور از دهانم بیرون ریخت تسبیح تو را می گفتم در قلبم گنجشکی داشتم و برگی سبحان الله ماه چه قدر مرا گرم می کرد و گیاه چه قدر به من دلگرمی می داد زندگی روزهای هفته نبود ستایش تو بود و گل سرخ همیشه در حال دعا اشک می ریخت! ...
از ببخشید و کجای دنیا تا شلوار لی دردسرساز، در گفت و گوی فردوسی پور با علی دایی
این رکورد را برای خودم نمی دانم و آن را برای ایران می دانم. من نماینده نسل خودم بودم و هر رکوردی مسلما برای زدن است و مطمئن هستم روزی کسی این رکوردها را خواهد زد. دایی بازی با کره، استرالیا و آمریکا را جزو بهترین بازی های دوران ورزشی اش نامید و پاس گل هایی که به خداداد عزیزی و مهدوی کیا داد را به اندازه گل هایش موثر دانست علی دایی در مورد ضربه برگردانی که در نهایت منجر به حذف ...
در برنامه نود چه گذشت؟+ تصاویر
علی دایی در روزهایی که سوار بر رنوی خود بود؛ زندگی او اکنون با تغییرات زیادی همراه شده اما هیچکس خاطرات روزهایی که با خودروی رنو به سراغ ناصر حجازی رفت. علی دایی در مورد تیپ آن زمان خودش گفت: تیپ آن زمان با الان کاملا فرق می کرد و آن زمان چون سرد هم بود پلیورم را داخل شلوارم کردم. اگر آن تیپم را اکنون داشتم مطمئنا کسی با من ازدواج نمی کرد. ...
اینجا علوی را با نام امام می شناسند
ایران آنلاین / مغازه های جدید، مثل جوان هایی فروتن کنار مسن ترها ایستاده اند. بیشتر کاسب ها سن و سالی ازشان گذشته؛ نه آنقدر که روزهای بهمن 57 را از یاد برده باشند. مدرسه علوی را با آن در بزرگ و تمام رفت و آمدهای آن روزهایش. ایستاده ام مقابل در بزرگ سبز رنگ. دبستان پسرانه علوی. سال تأسیس 1340. پلاک 74. مدرسه علوی توسط علی اصغر کرباسچیان معروف به علامه کرباسچیان به عنوان مدرسه شیعه با نام علوی برگرفته ا ...
بهشتیِ جنگ بود
روی دیوار نقشه می چسباند. پیش خودم گفتم دلشان خوش است آمده اند جنگ. جنگ تیر و تفنگ می خواهد! تا آن موقع، پشتش به ما بود. وقتی برگشت، دیدم جوانی است که حتی محاسنش کامل نشده. با او صحبت کردم و او گفت هر روز یک گزارش به من بدهید و ما باید در جریان ریز کارهای جبهه فارسیات باشیم. در همین حین، چشمش به نوشته ای افتاد: 20 درصد اطلاعات + 80 درصد عملیات = 100 درصد پیروزی. کاغذ را از روی شیشه کَند و گفت: این ...
حمیدرضا ما را سپرده است به امام رضا(ع)
با چه کسی ازدواج کنید؟ واقعیت اینکه نه چون اصلا قصد ازدواج نداشتم و اولین خواستگارم هم اقا حمیدرضا بود. اما زمانی که کتاب شهدا را می خواندم و به این نوع سبک زندگی علاقه داشتم مسلما آنچه در ذهنم بود کسی را ملاک قرار داده بودم که هم فکر من باشد و رویه و سبک زندگی و شیوه ای مثل شهدا را دنبال کند. از امام رضا(ع) خواستم تا روز میلادش همه چیز مشخص شود از چه زمانی مطمئن ...
داستان باتی گل و آخرین زیبایِ ویمبلی قدیم
با وجود اینکه حمام سه متر از تختم فاصله دارد. ساعت 4 صبح آنقدر زانویم درد می کرد که فکر می کردم، مرا خواهد کشت. به نزد دکتر رفتم و گفتم پاهایم را قطع کن. نگاهم کرد و گفت تو دیوانه ای. نمی توانم بیش از این با درد سر کنم. نمی شود درد را با کلمه توصیف کرد. به دکتر نگاه کردم و گفتم این تنها راهی است که می شناسم. ...
ناگفته های دایی برابر دوربین نود!
. خیلی بازیکنان گذشت کردند که من این تعداد گل زدم. من این رکورد را مال خودم نمی دانم و به نظرم رکورد مال ایران است. من نماینده نسل خودم بودم که توانستم چنین رکوردی را ثبت کنم. اما همه رکوردها روزی شکسته می شوند . دایی درباره بهترین بازی خودش در تیم ملی گفت: من بازی های خوب زیادی داشته ام. اما بازی که همیشه در ذهنم مانده بازی 6-2 با کره، بازی با آمریکا در جام جهانی و بازی معروف با استرالیاست ...
ثبت نام برای پرواز انقلاب
کرده بود. اتاق امام پنجره کوچکی به خیابان داشت. من آن سوی خیابان و روبه روی پنجره به نرده های چوبی تکیه داده بودم. خانمی که خواهر طاهره صدایش می کردند که بعدها فهمیدم خانم مرضیه دباغ هستند و امورات خانه امام را اداره می کردند مرا در آن وضعیت دیدند. سرما و خستگی داشت از پایم می انداخت که دیدم پرده پنجره اتاق امام لحظه ای کنار رفت و دقایقی بعد طاهره خانم با پتو در دست از خانه امام خارج شد. ...
دایی:هیچ وقت با علی کریمی اختلاف نداشتم و شاید او از من خوشش نمی آید/ ناصرخان در بین مربیانم چیز دیگری ...
. * من اصلاً نمی دانستم با آقای قطبی مذاکره اند و ... . زمانی که سر تمرین سایپا بودم کفاشیان بیش از 10 بار با من تماس گرفت و گفت مهندس می خواهد تو را ببینید. گفتم کدام مهندس؟ گفت مهندس علی آبادی می خواهند شما را ببینند. من بعد از یک روز فکر کردن تصمیم گرفتم این پیشنهاد و حضور در تیم ملی را قبول کنم. * واکنش دایی به برکناری اش از سرمربیگری تیم ملی: من آدم سیاسی نیستم. من از ...
آقایان دلواپس گناه من چیست؟/ به خاطر شادی کودکان سرطانی از همه وجودم مایه گذاشتم
شهرستان کمتر حاضر به اجرای برنامه می شوم و خیلی سخت می گیرم و عمدتاً هم کنسرت نمی گذارم؛ ولی برای کنسرت بناب با تمام قلبم رفتم. در این برنامه قرار بود مدیر برنامه های من چند کودک سرطانی را به سالن بیاورد و من قول اخلاقی داده بودم که برای شادی دل آنها این برنامه را اجرا کنم. اعضای گروه با قطار رفتند و به من هم گفتند با قطار بروم. اما من گفتم در دل شب می خواهم تنهای تنهای با خدای خودم خلوت کنم و ...
دلنوشته ی دختر نخستین شهید مدافع حرم
در حال ارتزاق هستند ؛ السابقون السابقون اولئک المقربون ...و باز خداوند در قرآن می فرماید کسانی که السابقون و پیشی گیرندگان بودند نزد خدا از مقرب ترین ها هستند . امروز می خواهم از کسی صحبت کنم که همیشه با من است. عده ای فکر می کنند که بابای من مرده است ولی می دانم که من هم مثل همه شما پدر دارم. با او حرف می زنم. مشورت می کنم نگاهش می کنم با او بیرون می روم و گاهی هم مثل همه شما با او ...
آنچه در برنامه نود این هفته گذشت
خداحافظی از فوتبال: اگر برگردیم به سال 2005 همین مسیر را ادامه می دهم زیرا توانایی را در خودم می دیدم زحمت کشیده بودم و کار کرده بودم تا در جام جهانی بازی کنم. اگر طریقه رفتن به جام جهانی و اتفاقات به وجود آمده را کنار هم بگذاریم مشخص می شود که در تیم ملی اصلاً با هم نبودیم. نیمکت نشینی در تیم ملی: برانکو در صحبت هایی به من گفت که می خواهم تو را از تیم بیرون ...
پهلوون قید قهرمانی را زد
مطهری مرا صدا زد که چیزی بگوید، چشمش افتاد به شلوارم که به خاطر ازدحام مردم بدجوری پاره شده بود و از پایم خون می ریخت... یک بسته سنجاق داد تا شلوارم را درست کنم و آهسته گفت، کارت که تمام شد، بلند شو و پشت سرامام بایست... آن روزها دست همه اسلحه بود و ممکن بود براحتی از هرجا به ایشان تیراندازی کنند...فقط گفتم یا علی...پشت سر امام ایستادم و سخنرانی شروع شد... بعد سخنرانی گفتند، برو به هلی کوپتر بگو آماده ...
امام(ره) با تاکسی به منزل برگشت/ شهید بهشتی حتی یک ثانیه هم تأخیر نمی کرد + تصاویر
طرف ما و گفتند: آقایان با من کاری دارند؟ اگر کسی کاری دارد بفرمایید. اگر کاری ندارید، من آدرس خانه ام را می دانم. شاید آن روز امام می خواستند پیاده به منزل بروند اما با دیدن ما به کنار خیابان رفتند و یک تاکسی گرفتند و سوار شدند. آن موقع من فهمیدم که ایشان دوست ندارد که برایش تبلیغ شود و عده ای دنبالشان راه بیفتند. این در زمانی بود که بعضی از مراجع و علمای آن روز می گفتند به خانه ما زیاد رفت و آمد ...
آیا در میزان شکنجه رژیم پهلوی اغراق شده است؟
دستگیر شدم، قرار بود فردای آن روز او را ببینم. هر روز مرا از زندان کمیته به خانه می بردند و غروب برمی گرداندند. دو هفته تمام این کار را کردند که محسن فاضل بیاید و او را بگیرند، اما موفق نشدند، چون برای اش علامت سلامت نزده بودم و فهمیده بود نباید بیاید. خوشبختانه تلفن نداشتیم، والا قطعاً در طول آن دو هفته زنگ می زد و ردش را می گرفتند. *محتوای نامه چه بود که این قدر برای ساواک اهمیت داشت ...
ماجرای دردسرساز عشق پسر 25 ساله به دختر 40 ساله
گرفتم اما او عنوان کرد همسرش در جریان ماجرا قرار دارد تا این که چند روز بعد خانمی که خود را همسر جعفر معرفی می کرد با من تماس گرفت و در حالی که می گفت با ازدواج جعفر مخالفتی ندارد از حمایت های مالی من قدردانی کرد. این در حالی بود که من به عنوان کارمند ضامن ده ها میلیون تومان وام دیگر جعفر شده بودم و حتی گوشی های گران قیمت برایش می خریدم، اما از یک ماه قبل او تهدیدم کرد که باید یک دستگاه ...
ترنجی دو ساله شد؛ تولدت مبارک!
ی مجازی کشور گذاشتی،هیچ کس فکرشُ نمیکرد دو سال بگذره و تو هنوز که هنوزه سرپا باشی! اما تو موندی و ثابت کردی که خودتو قبول داری و درگیر مسائلِ ظاهری نخواهی شد و با شخصیتِ مستقلِ خودت، مشکلات رو گاه به راحتی و گاهی با تلاش بیشتر کنار خواهی گذاشت.وقتی سیصد و شصت و پنج روز پیش دست به قلم شدم تا دلنوشته ی خودمُ به مناسبت یکساله شدنت بنویسم، با افتخار اعلام کردم که الحمدلله ربّ العالمین هستم و میبینم که ...