ستاره سادات قطبی: همسر اول کتکم می زد!
سایر منابع:
سایر خبرها
گزیده ای از زیباترین اشعار سعدی
نگویم که بگفت رنگ رویم تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی دل عارفان ببردند و قرار پارسایان همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در میان جانی اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری عوض تو من نیابم که به هیچ ...
بازداشت مدیر آبفای خوزستان بعد از مرگ دختر اهوازی در چاه فاضلاب/ این پسر آبادانی هم تا پای مرگ رفت! + ...
کودک اهوازی بد نیست اشاره شود که مشکل فاضلاب و چاه های فاضلاب تنها مختص اهواز نیست و مردم آبادان نیز از این مشکل دور نمانده و کودکان آبادان نیز درگیر با خطر چاه های فاضلاب هستند. به طوری که روز اول سال 1401 یک کودک به نام پویان در آبادان تا پای مرگ رفت. شهرام وداعی -پدر پویان اینگونه از ماجرا برای خبرنگار رکنا گفت: بعد از این مدت دوری، تصمیم گرفتم برای سال جدید، به مغازه ام سر بزنم. آن شب ...
رمضان از نگاه مهمان های کوچک خدا/ 30 هزار روزه دار از نسلی که می گفتند دین دار نیستند!
تازه آنقدر خوب بود که تاب و تحملم داشت تموم می شد ولی به خاطر خدا صبر کردم و بجاش گفتم خدایا من دلم همین حالا نون تازه می خواد! خاله خدا صدام رو شنید و همان موقع تو صف نانوایی اذان گفت تا بتوانم نان بخورم. به ساجده هم از ثواب افطاری آماده کردن برای دیگران می گویم و می پرسم اگر خدا روز عید فطر قرار باشد در مقابل یک ماه روزه داری و این همه کار خوبی که کردی یکی از آرزوهات را برآورده کند تو چه ...
چند روایت معتبر از شهید مصطفی صدرزاده
هرچه بادا باد. او را کشیدم کنار و گفتم: سید! می خوام یه چیزی بهت بگم. تا این حرف را زدم، گفت: چی؟ می خوای بگی ایرانی هستی؟ وا رفتم. دیگر نتوانستم حرفی بزنم. سید ادامه داد: از همون روز اولی که اومدی پیش ما، فهمیدم تو ایرانی ای. اصلاً تو صحبت کردی، یاد حسن افتادم. گفتم این بچه مشهده .جالب اینکه در آن مقطع من هنوز نمی دانستم او خودش هم ایرانی است. بعد از اعزام دوم، سوم بود که کم کم متوجه شدم او صددرصد ...
تکان دهنده ترین خاطرات ایرانی ها از بی پولی منتشر شد
.... بی پول شدن در اثر بیماری های پرهزینه هم دل خیلی ها را خون کرده است: وقتی فهمیدم مادرم سرطان داره گفتم خیر سرمون بیمه داریم، تازه دیپلم گرفتم می رم سرکار خرجشو می دم. 3 سال بعد یه روز می خواستم برم قرصاشو بخرم لنگ پول بودم، دورمو نگاه کردم، تو خونه فقط چنتا فرش کهنه مونده بود، دیگه چیزی برای فروش نبود، کسی هم نمونده بود که ازش قرض بگیرم، فقیر شده بودم. این یکی البته خیلی ...
خلاصه سریال گیلدخت + دانلود قسمت 47 و 48 سریال گیلدخت
دست دادن گاوش گریه می کنه و شازده میگه من امروز حوس خون یاغی کرده بودم ولی به چهار پا رضایت دادم. باقر با چند نفر از اهالی به سمت خونه میره ولی دیر شده و شازده و تفنگ چی هاش رفتن. فیروزه همچنان دست بسته به چوب ایستاده و عباس قلی هم با ولع رو به روش غذا می خوره که او عقی می زنه. ندیمه ها همه خوابیدن، منتها گلنار بیداره و بعد از مدتی دل دل کردن به داخل عمارت میره ...
اینجا دختران مهمان امام زمانند/ مهمان خوب خدا سلام، خوش آمدید
...> اینجا ایرانه تو سپاه حضرت مهدی مادرا دخترا هم همه سربازن اینجا ایرانه کسی که چپ نگاه کنه به کشورم نمی گذرم بیفته پاش میشم فداش واسه خودم یه لشکرم بیفته پاش میشم فداش خب آخه من یه دخترم! خدا باهامه اونی که روشنه آینده است! خدا باهامه دشمن از دستای من خسته است دوست دارم کنار دختربچه های کوچک تر باشم برای همین جایم را عوض کرده و سر سفره اول می نشینم که ...
غلامرضا فتح آبادی: 6 بازیکن استقلال گفتند ناصر حجازی نباشد بازی نمی کنیم؛ بازیکن تیم ملی بودم و همزمان ...
ولی به عنوان بهترین بازیکن زمین انتخابم کردند و عکسم را هم چاپ کردند. همان تیم شان هم قهرمان المپیک شد. دو سال فوتبال را با شوق پیگیری نکردید و بعد استقلال رفتید شاهین. در استقلال قولی به من داد، خدا بیامرز پورحیدری، پولی را به من بدهند چون من تاکسی داشتم و با تاکسی کار می کردم و عضو تیم ملی ایران بودم، بازیکن پرسپولیس و استقلال بودم ولی راننده تاکسی بودم بعد ها محبت کردند ...
حسرت بازی در المپیک روی دلم ماند
همه این سال ها صبوری کردم. من از هجده سالگی تا بیست وشش سالگی هر سال به اردوی تیم ملی دعوت می شدم، اما نزدیک به مسابقات خط می خوردم. پس معتقدید دیر به بدنه اصلی تیم ملی رسیدید؟ چند سالی دیرتر از حقم به تیم ملی رسیدم. در تیم ملی فرازونشیب های زیادی را تجربه کردی. آخرین بار هم بعد از بازگشت به ایران و در فرودگاه برای همیشه تو را از تیم ملی کنار گذاشتند. نه ...
در یک دربی پرسپولیسی ها به داور قالیچه دادند، چون به نفع آن ها سوت زد!
شناخته شدم چون اعتراضی نکردم. اینجا هم داستان داشت. وقتی عابدزاده در دروازه آن@ها بود، بعد از اخراج سمت من دوید و گفت محمد تو بیرون رفتی، به تیمتان گل می زنیم. تو پدر تیم ما را درآوردی. همان هم شد و من از تونل که خارج شدم، صدای هورا آمد و همین آقای مهدوی کیا دفاع را دور زد و سانتر کرد که آقای بزیک گل زد و بعد از هفت سال، با اخراج ناجوانمردانه من، دربی را بردند. بیشتر بخوانید: چرا رونالدو لاک می زند؟ عکس | رونالدو مقابل ستاره الهلال زانو زد افشاگری علیرضا جهانبخش از جدایی لوکادیا از پرسپولیس 258 258 ...
مادر جان! زمانی گریه کن که مردها غیرت را فراموش کنند و زن ها عفت را!
و من گوش نمی دادم! چون رسیده بودیم به روزای اغتشاشات و دیگه واقعا از شهدا زده شده بودم. می دیدم اون طرفیا و این طرفیا دارن کشته می شن و به هر دوتاشون می گن شهید. خب حق نداشتم که این کلمه دیگه برام مقدس نباشه؟ همه اش از خودم می پرسیدم شهید کیه؟ شک تموم جونمو گرفته بود. خیلی شرایط بدی داشتم. می دونید چرا؟ چون نه می تونستم اون ساجده ی قبلی باشم و نه می تونستم ساجده نباشم. هر روز پست های اینترنشنالو ...
می خواهم مرجع فوتبال پایه باشم
هایم هم واقعیت بود. اما بعد از مدتی دیدم نه تنها فضای فوتبال درست نشده که بدتر هم شد. آن کسانی که من درباره آنها صحبت کردم به شدت با من دشمن شدند و خیلی به کار من لطمه زدند. تنها کسی که غرامت آن برنامه را داد من بودم. یعنی هیچ اتفاق دیگری نیفتاد. آن بخش های دلالی قوی تر هم شده اند. الان همه اینها را می بینیم. خیلی راحت بازیکن جابه جا می کنند. پیش خودم گفتم چرا من خودم را وارد این معرکه کردم؟ فکر می ...
بلندای عطر مقلوبه خرم آبادی ها تا بیت المقدس/ این آش برای اسرائیل یک وجب روغن دارد
می رسد در همین افکار بودم که صدای پسر بچه من را به خودم آورد: خاله ببخشید میشه از وسط فرش بری کنار، میخوایم سفره پهن کنیم، با لبخندی نگاهش می کنم: با این لباس پلیسی که تو پوشیدی مگر می شود کنار نروم، آخر می ترسم اعمال قانونم کنی و جریمه شوم. می خندد و می گوید: الان که پلیس نیستم، بعد اینکه درس هایم را خوب خواندم آن موقع پلیس می شوم. مهمان ها یکی پس از دیگری از راه ...
پشت پرده کشتی ایران با منصور برزگر/ "دستگاه تست دوپینگ جدیدی سوخت!"
.... برزگر پس از سال ها افتخارآفرینی در سطح اول کشتی جهان، با حمایت بزرگانی همچون حبیب الله بلور وارد عرصه مربیگری شد. او در اینباره می گوید:"سال 1977از من خواستند مربی شوم، گفتم چشم اجازه بدهید فکر کنم بعد آمدم پیش آقای بلور گفتم این همه پیشکسوت هست چرا من؟ گفت این پیرآهن فقط به تن تو برازنده است. تا آمدیم ثابت کنیم برازنده هست، 40 و خرده ای سال از عمرمان رفت!" برزگر 40 سال ...
بزرگ ترین خط خورده تیم ملی: از کارم پشیمان نیستم!
به گزارش "ورزش سه"، صابر کاظمی یکی از پر سر و صداترین والیبالیست های ایران در ماه های اخیر بوده است. او در مقطعی بهترین بازیکن آسیا شد و دلیل اصلی قهرمانی تیم ملی هم بود اما به یک باره همه چیز برایش عوض شد. صابر کاظمی این فصل تصمیم گرفت که کار خود را در والیبال کشورهای عربی دنبال کند. او ابتدا به قطر رفت و بعد سر از لیگ کویت در آورد. تصمیماتی که اگرچه آورده مالی فوق العاده ای برای او ...
مهدی عبدی : من در فینال آسیا گل زده ام و بیرانوند پنالتی رونالدو را گرفته اما بحث دربی جداست
یک پنالتی – اخراج؛ طی سه بازی اخیر در سال جدید عملکرد جالب توجهی داشتی. خوشبختانه روند کلی تیم هم خوب بوده است. ما در سال جدید سه برد کسب کردیم و توانسته ایم بار دیگر در کورس قهرمانی قرار بگیریم. نه من که همه بچه ها خوب بوده اند. همگی ما به دنبال این هستیم تا رضایت کادرفنی را در وهله اول و در ادامه با نتیجه مناسب رضایت هواداران را جلب کنیم. من نیز به عنوان یکی از بازیکنان تمام تلاشم را ...
مایک هامر، رسول زاده و کتاب اجاره ای
خانه معصوم خانم بود؛ معصوم خانم، مادر شهلا و مریم با پسرانش اهل فیلم و کتاب بودند. یک روز که همراه خواهرانم به خانه آن ها رفته بودیم، کتاب ربه کا را آن جا دیدم. شهلا آن را از کتابخانه گرفته بود که بخواند. وقتی کتاب را برای ورق زدن برداشتم ، شهلا تند آن را از دستم گرفت و گفت: این مناسب سن تو نیست. با تعجب گفتم: چرا؟ گفت: عاشقانه است. با پررویی تمام گفتم: مناسب تو هست؟ همه نگاهم کردند و شهلا که دو سالی ...