سایر منابع:
سایر خبرها
بهاره رهنما: ماشینم را فروختم تا فیلم بسازم!
، اما برروی اصالت و شرافت این فیلم ادعا می کنم که شروع و پایان مشخصی دارد. دغدغه ذهنی من توانمندی زنان است رهنما در خصوص محوریت موضوع انتخابی ساخت فیلم بیان کرد: من سال ها است که فعال حوزه حقوق زنان هستم و کلمه حوزه زنان، توانمند سازی زنان و پرداختن به مسائل مربوط به زنان متفاوت است؛ من از فضای دیگری نیامده ام من در این فضا بودم و بلدم این فضا را معرفی کنم؛ از این جهت دوست دارم ...
کافه گردی نرگس محمدی با خواهرش تو اینستاگرام غوغا کرد | چهره خواهر نرگس محمدی همه را مات کرد
یافته که بعدا اصلاح شده است نرگس محمدی غیر از بازیگری خواندن را همیشه دوست داشتم و هر کاری که به این حوزه مربوط باشد را دوست دارم، غیر از این ها هیچ کاری را نمی توانم انجام بدهم بزرگترین ایراد نرگس محمدی خیلی زود به آدم ها اعتماد می کنم و فکر می کنم هر کسی که به من نزدیک است دوست من است و بابت این مسئله خیلی ضربه خوردم اما نمی توانم خودم را کنترل کنم ...
آخرین مطالعات سردار سلیمانی قبل از شهادت
، گفت شاید باطنش از من بالاتر باشد. آخر چشمش به سگی متعفن افتاد. گفت این را با خود ببرم. بعد گفت من که نمی دانم این پیش خدا چه جایگاهی دارد. منصرف شد. وقتی رفت، خداوند فرمود مگر نگفتم تنها نیا؟ حضرت موسی(ع) گفت من هرچه گشتم، کسی را پایین تر از خودم ندیدم. خداوند فرمود موسی، اگر آن سگ را آورده بودی، پیغمبری را از تو می گرفتم. سردار سلیمانی، بعد از جلسه به من گفت این داستان را ...
ماجرای مواجهه با برادری که 30 سال مفقود بود در گفت وگو با نویسنده کتاب سایه ناتمام
وگویی داشتیم که در ادامه می خوانید: *در کتاب سایه ناتمام چه چیزی مطرح می شود؟ سایه ناتمام سومین کتابی است که من افتخار نویسندگی آن را داشتم و داستان این کتاب درباره یکی از شخصیت های گمنام دفاع مقدس است. شهید نخبه ای که بیش از سی سال از شهادت ایشان می گذشت و بعد از این همه سال تصمیم گرفت که از گمنامی خارج شود. البته به بهانه زندگی این شهید، نگاه کوتاه و گذرایی نیز به وقایع ابتدای ...
چرا افراد تن به جراحی زیبایی می دهند؟
قاشق سیرمی شوم وغذا را هم دوست دارم.ذائقه من بعد از این عمل خیلی تغییر کرد، مثلاً قبلاً شیرینی دوست داشتم اما الان دیگر چندان علاقه ای ندارم. اما می دانم این جراحی هم مثل همه عمل ها عوارض دارد حتی یکی از نزدیکان خودم بعد از عمل دچارعفونت شد و فوت کرد اما مگر این ممکن نیست در هر عملی اتفاق بیفتد؟ مسلماً هیچ عملی بی خطر نیست و باید متخصصش را پیدا کرد. در ضمن من عمل بای پس کلاسیک انجام دادم. ...
دانشمندانی کوچک در دل روستا/ مدرسه ای که نخستین پژوهشسرای روستایی کشور شد
گفتند در خانه نیست هنوز نیامده. آن روز جوابی نگرفتم و چون مدرسه داشتم نمی توانستم منتظر بمانم به روستای خودمان برگشتم و از فامیل هایشان که در روستا بود حالش را پرسیدم گفتند حاج آقا مریض شده و سکته کرده است. چند مدتی گذشت و پائیز آمد و مدرسه ها باز شدند و 6 ماه از سال تحصیلی گذشت و به سال 1368 رسیدیم و در این مدت من به روستای خودم انتقالی گرفته بودم. نمی توانم 600 هزار ...
رهبر انقلاب در غرفه به نشر چه کتاب هایی را تورق کردند
دادم و قالب ادبیات دینی نشر را به ایشان معرفی کردم و ایشان استقبال کردند. سعیدی گفت: همچنین در مورد عمومی سازی آثار دینی به ایشان توضیحاتی دادم و گفتم که ما در راستای عمومی سازی نشر به سمت این رفتیم که ترجمه های روان از آثار کلاسیک دینی مثل اخبار الرضا را آماده کنیم و همین کار دست مایه داستان نویسی برای بسیاری از نویسندگان ما شد. مدیر عامل انتشارات به نشر افزود: همین الان ما ...
تلویزیون دیگر نمی تواند به من بگوید چه بسازم؛ بلکه این من هستم که باید به تلویزیون بگویم چه بسازد!
از 40 سال کار کردن بالاخره کلک هایی هم بلد بودم، در مواردی کلک زدم و کارم را پیش بردم. * یعنی فکر می کنید مخاطب هم خروجی کار شما در این سریال را دوست خواهد داشت؟ واقعاً امیدوارم اینگونه باشد. آن هایی که تا به امروز سریال را دیده اند معتقدند که اگر قسمت یک را ببینید، نمی توانید قسمت های بعد را دنبال نکنید و این کشش را تا قسمت 24 دارد. البته که طبیعتاً از کم شدن مخاطب تلویزیون ...
سلفی فرزندان شهدای لشگر فاطمیون با فرمانده / از سردار قاآنی خواستم دعا کند تا سرباز امام زمان شویم
نتوانستم بگیرم اما ... نادیا که اکنون هشت سال دارد به خبرنگار فارس در مشهد می گوید: من در مراسمات مختلف دکلمه می خوانم. حدودا پنج ساله بودم که در مراسمی با حضور سردار قاآنی یک دکلمه خواندم و آقای قاآنی در آن مراسم خیلی تشویقم کرد. در مراسم رونمایی از تقریظ هم جلو رفتم و وقتی او را دیدم به خاطر همه حمایت هایش تشکر کردم. به او گفتم به خاطر همان تشویق های شماست که امروز می توانم بهترین ...
کنکور سیاه مادر
لرزند بعد چشم هایش را به چشمانم پیوند می زند. پسرم 19 سال بیشتر نداشت. از همان کودکی با بقیه بچه هایم فرق داشت وقتی بیمار می شد، حساسیت هایش خیلی بالا می رفت، همیشه سعی می کردم با او مدارا کنم. هر طور که برایم مقدور بود با او کنار می آمدم و سعی می کردم کنارش باشم. نوجوان که شد مشکلات بیشتر شدند؛ پسرم عصبی تر و خسته تر از قبل بود. زیاد حوصله حرف زدن با بقیه را نداشت، می گفت دور باشم و ...
من: پسر بیکار آسمان جُل شهرستانی/ او: دختر پولدار شیرازی
، همانطور که تا آن موقع زندگی کرده بود، اما نمی شد، نبود که بشود. صبوری می کردم و می گفتم درست می شود، اما گاهی واقعاً از رفتارهایش خسته می شدم. از طعنه ها، کنایه ها و شکایت های وقت و بی وقتش و همین شد باعث دعوا های گاه و بیگاه... او اعتراض می کرد و من جوابش را می دادم. بحث می کردیم، داد می زدیم و صدایمان بالا می رفت... خیلی طول نکشید که سپیده اعتراف کرد اشتباه کرده و نباید به خاطر منِ ...
خاطره جالب بازیگر محبوب سریال نون.خ از تهران
ابتدایی روی صحنه تئاتر رفتم. از بچگی کار موسیقی و بازیگری را دوست داشتم و برای همین دف و تنبک را به صورت تخصصی دنبال کردم. همیشه دوست داشتم به جایی برسم که همه مردم ایران من را دوست داشته باشند و برای همه مفید باشم. خدا را شکر دارد این اتفاق می افتد. آیا خانواده در این کار پشتیبان شما بودند؟ بله. چون همانطور که گفتم فضای خانواده هنری بود. برای همین پدر و مادرم از ما در این ...
بنان از زبان بنان
خانواده ما بود، ولی نه به عنوان موسیقیدان. همیشه در خانواده ما از قدیم الایام موسیقی بود و مادرم در گوش من پیانو می زد. خواهرانم نیز شروع کردند به ساز زدن نزد مرتضی خان نی داوود. بعداً خودم علاقه پیدا کردم و رفتم پیش معلمان قدیمی. اول یواشکی می رفتم تا بعد که علنی شد. آواز ها و ردیف ها را خوب یاد گرفتم، ولی موقعیتی نداشتم که بخوانم. تا اینکه قبل از شهریور 1320، من خودم یک خواننده کلاسیک قوی بودم. برخورد ...
کشف الگوی رهبری سازمانی ناب در بحران
نام کتاب او زمان گردش است: برگرفته از اصطلاحی در حوزه هواپیمایی به معنای سرعت فرود یک هواپیما و سپس پرواز مجددش. کتاب، روایت سفر مونوز است. رفتن از این روستا به آن روستا در مکزیک به همراه مادربزرگش، نقل مکان به آمریکا به عنوان مهاجر غیرقانونی، گردش در کالج هاروارد به عنوان یک بازدیدکننده جوان، رد پیشنهاد پذیرش آنها و نهایتا، مدیرعاملی یک شرکت بزرگ سهامی عام. او در حال حاضر، عضو هیات مدیره چند شرکت بزرگ از جمله یونیویژن و سلزفورس است. او اخیرا گفت وگوی کوتاهی با نشریه تایم داشته و خودش، داستانش را روایت کرده: تایم: والتر آیزکسن دوست مشترکمان و عضو هیات مدیره یونایتد می گوید که کت ...
نجات همکلاسی توسط دختر 15 ساله در مدرسه شاهین دژ ! + عکس خانم قهرمان
به گزارش رکنا، اینها را کارینا کرمی، دانش آموز 15 ساله اهل شاهین دژ می گوید و می افزاید: یک روز در وقتی در زنگ ورزش همه مشغول به بازی بودند، ناگهان صدای فریاد دوست صمیمی ام من را به سمت او کشاند.تا خودم را به او برسانم، بقیه همکلاسی ها دورش حلقه زده بودند و من از بین آنها خودم را به دوستم رساندم. به شدت درد می کشید و من جلو رفتم تا از آنچه در دوره های هلال احمر آموخته بودم استفاده کنم. متوجه شدم ...
هرکسی می تواند کلکسیونر شود
ارزان بودم . معصومه آن موقع سال چهارم ابتدایی بود. یک روز که به تهران آمده بود بعد از خرید جوراب، صاحب مغازه کارتی را به او داد و گفت: این کارت پیشتان باشد، باز هم اگر خواستید از ما خرید کنید . این کارت جرقه ای در ذهن من زد. قبلا تصمیم داشتم کلکسیونی از کارت های عروسی را داشته باشم اما چون یکی از آشنایان ما این کار را کرده بود من دوست نداشتم کار او را تکرار کنم. می خواستم کلکسیونم شبیه به ...
سرنوشت عبرت آموز حسن دراز از ازدواج عاشقانه تا کارتن خوابی لب خط + عکس
به همین خاطر نیز دوست و رفیق های بزرگ تر از خودم پیدا می کردم. محله ما خوب نبود و راه زیادی پیش پای من قرار نداشت. همان بچگی آرزوی داشتن دوچرخه داشتم ولی شرایط مالی ما اجازه نمی داد که این آرزوی من برآورده شود پس تنها 12 سال داشتم که کار را در یک نجاری سمت صفاییه شروع کردم تا با پول آن بتوانم یک دوچرخه برای خودم خریداری کنم. بالاخره دوچرخه خریدی یا قید آرزویت را زدی؟ نه ...
اولین رمان تام هنکس منتشر شد
خود نیستند. من روزهای سختی را تجربه کرده ام که داشتم سعی می کردم به یک فرد حرفه ای بهتر بدل شوم. روزهایی بود که زندگی ام داشت متلاشی می شد و باید در چنین روزی بامزه، جذاب و دوست داشتنی هم می بودم. رمان تام هنکس امروز منتشر می شود و پیش از انتشار نقدهایی بر آن نوشته شده است. از جمله ساندی تایمز این کتاب را سخت گیرانه خوانده و منتقد نیویورک تایمز معتقد است کتاب زیر سیل جزئیات فرو رفته است. ...
جاگذاشتن سی سال اعتیاد روی میز انتشارات/روزی 150قرص و 8گرم تریاک!
...... مصرف کننده آخرین کسی است که می فهمد معتاد شده! من یک ویژگی که داشتم و هنوز هم دارم، این است که آدم مهربان و شادی هستم. یعنی حتی وقتی خمار بودم و حالم بد بود، نه با خانواده و نه با دوستان پرخاش نمی کردم. درد را توی خودم می ریختم و تحمل می کردم. به خاطر روحیه طنزم همیشه پیش دوستان و رفقا سرزنده و شاداب بودم. فوتبال بازی می کردم، در جلسات شرکت می کردم و سعی می کردم ظاهر ...
مردی که سوخت اما ساخت
جا متنفر می شد؛ دلیلی نداشت ازمردم بدم بیاید. زشت بودم؛ به جایش صداقت و روابط عمومی خوبی داشتم. استخر که می رفتم، همه دلشان می خواست من را پرت کنند بیرون . خب، گاهی هم آقا کوچولوی داستان ما عصبی می شد، گریه می کرد اما با وجود برخوردهای زشت مردم، توی هشت سالگی به باور قشنگی رسیده بود؛ احساس می کردم آینده خوبی در انتظارم است. اگر با شرایط وحشتناکی که داشتم، زنده مانده ام، لابد قرار است کارهای بزرگ ...
جذب شخصیت ابوحامد شدم
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، جواد افهمی در نشست معرفی کتاب بادهای سرکش هندوکش که در سرای اهل قلم برگزار شد گفت: قبل از اینکه کار به من پیشنهاد شود و تحقیقاتم را در این باره شروع کنم یک چیزهایی درباره اش شنیده بودم. همان اطلاعات قبلی مرا نسبت به پذیرش این کار متمایل کرد. ضمن اینکه من خیلی عاشق این بودم که به سوریه بروم. البته به عنوان نویسنده و خبرنگار، نه رزمنده! خیلی تلاش کرده بودم بروم ...
ادب،مهربانی و تواضع
...، عطش شدیدی برای کتاب خواندن داشتم ؛ فقط کتاب هم نه؛ مجله؛ روزنامه و هر نوشته ای حتی جزوه های درسی بزرگ ترها ... بنابراین کتاب خوانی از ابتدا به عنوان یک علاقه در وجودم نهادینه شد ... الگوی خاصی ندارم از خواندن لذت می برم پس می خوانم! شده است کتاب هایی که دوست ندارید را هم تا انتها بخوانید؟ به یاد ندارم کتابی را نیمه کاره رها کرده باشم بله اگر شروع بخواندن کتاب یا ...
دلیل جالب خانم بازیگر برای همکاری با برند “لویی ویتون”
فشن زمانی که او کودک بود می اندازد. این خانم بازیگر در مصاحبه جدیدش با مجله مد و فشن ووگ درباره همکاری جدید خود با برند گران قیمت لویی ویتون صحبت کرده است. زندیا در مصاحبه خود با مجله ووگ گفته است: به خوبی به یاد دارم که با دیدن تبلیغات برند لویی ویتون بزرگ شدم. یک تبلیغ به خصوص از این برند بود که من علاقه زیادی به آن داشتم. این تبلیغ برای اوایل دهه 2000 میلادی بود ...
خاطره جالب بازیگر محبوب سریال ن.خ از تهران | وقتی اولین بار به تهران رسیدم... | هر آنچه می خواستم در ...
.... سال 1367 کار هنری ام را شروع کردم. تئاتر کار می کردم و آرزوهای بزرگی در سرم بود. بعداً کار کارمندی را شروع کردم و در فواصل کار، باز هم بازیگری را ادامه دادم. چطور برای مجموعه نون. خ انتخاب شدید؟ سعید آقاخانی همشهری ما بود و با برادر بزرگم دوست بود. آن ها زمانی که من بچه بودم، با هم تئاتر کار می کردند. من هم که بزرگ تر شدم، همراه سعید آقاخانی تئاتر کار می کردم و من را ...
برای رسیدن به روشنایی، باید از تاریکی گذر کنید
خوی آرام همیشگی اش پاسخ او را می دهد به او گفتم نه، من فقط یک نویسنده ام، با این حال از دیدن شما خوشوقتم! و بعد با هم دست دادیم. وقتی مردم به این شکل سراغم می آیند، احساس عجیبی به من دست می دهد، چون من فقط یک آدم معمولی ام. واقعاً درک نمی کنم، چرا مردم دوست دارند مرا ببینند . اشتباه است که این نوع برخورد را ناشی از فروتنی متظاهرانه یا ناراحتی موراکامی از شهرتش تعبیر کنیم: تنها می توان ...
بنان از عشق می خواند و از درد
کار کنم و طریقه نت خوانی و کار کردن با ارکسترهای کوچک و بزرگ را یاد بگیرم و زیر نظر استادان بزرگ به شکوفایی برسم. و از آن پس به مدت چهل و هفت سال در رادیو خواندم تا هنگامی که فوت خالقی و رفقایی مانند حسن صبا، مرتضی محجوبی، حسین وزیری تبار و دیگران اثر عجیبی بر روی من گذاشت، به خصوص در زمانی که آقای پیر نیا در گل ها، قدری مرا اذیت کرد، دچار خستگی شده و میل به خواندن را از دست دادم. پس ...
بیک: انتظار داشتم به تیم ملی والیبال دعوت شوم | می خواهم بازی در اروپا را ادامه دهم
گروه ورزش | شهرآرانیوز ، محمدرضا بیک در گفتگو با خبرنگار شهرآرانیوز در خصوص عملکردش در لیگ والیبال فنلاند عنوان کرد: خداراشکر می کنم فصل خوبی سپری کرده و عملکرد قابل قبولی ارائه دادم و به عنوان بهترین دریافت کننده لیگ فنلاند دست یافتم. همچنین با تیم آکاوالی توانستیم به فینال لیگ و سوپرکاپ فنلاند راه یافته و 2 عنوان نائب قهرمانی را از آن خود کنیم. وی ادامه داد: یک لیگ فرسایشی پشت سر ...
اینجا خانه ما| صنعتی و سنتی در جنگ با آبله مرغان!
، چند بار آمد سراغم که چی شد؟ پس کی می رسه اونی که گفتی؟ و من با دعوت او به استقامت بیشتر جواب می دادم که تو راهه مامان! مسأله اینجا بود که من مطمئن نبودم پایان این انتظار، اصلا فرجی هم حاصل می شود یا نه. در حالی که داشتم هندوانه قاچ می کردم تا برای مریض منظور ببرم، زیر لب گفتم الغریق یتشبث بکل حشیش . جمله ای معروف به این معنا که آدمی که دارد غرق می شود، به هر گیاه خشکیده ای چنگ می زند. قرچ قرچِ ...