سایر منابع:
سایر خبرها
دیگرانی به فکر خودت نیستی و فقط به این فکر می کنی به عهدی که با دوستانت بسته ای عمل نمایی. در این روزگار پر غوغا بهتر است بیشتر به فکر خود باشی تا بتوانی گلیمت را از آب بیرون بکشی. خودت را دست کم نگیر که اگر همت کنی موفقیت با توست. گر از این منزل ویران به سوی خانه روم دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم نذر کردم که هم ...
.... آن روز با خجالت و مِن مِن کردن آمدی پیشم. داشتم لباست را که پاره شده بود می دوختم. نگاهت کردم. تو هم ساکت نگاهم می کردی. گفتم: چه می خواهی بگویی ؟ گفتی: از کجا فهمیدی چیزی می خواهم بگویم ؟ لبخند زدم: من مادرت هستم. مگر می شود این چیزها را نفهمم ؟ عاقبت حرفت را زدی: من قم تنها هستم و تنهایی سخت می گذرد. می دانستم چه می خواهی بگویی ولی چیزی نگفتم تا خودت حرف بزنی. حرف بزنی و من کیف ...
مادرت هر بار صدات رو می شنوه، مشت می کوبه روی سینه ش و قربون صدقه ت میره. خدا حفظت کنه واسه مادرت. هوشیارم؛ مطمئن و حواس جمع. پاهایم نمی لرزد. دست هایم قوت دارند. نگاهم شفاف و روشن است. چشم هایم دودو نمی زنند. تپش قلبم منظم است، فقط گاهی دلم شور می زند. صبحی، اصرار کردند یک قرص آرامش بخش بخورم، قبول نکردم. گفته بودم امروز، روز عزت و سربلندی ماست یکهو یاد گریه های ماردش افتادم. به سینه ...
ملاح را می کشیدیم . حالا که وصلت جانان دست داده ، پس از این به بعد ملازمت کوی او را به عهده می گیریم و از کشیدن بارِ منت پاسبان راحت می شویم . شرح و تفسیر بیت هشتم ای مدّعی برو که مرا با تو کار نیست / احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است ای مدعی برو که من با تو کاری ندارم . حاضران دوستان اند . یعنی وقتی دوستان حاضر باشند به دشمنان چه حاجت . [ مدعی = در اینجا به معنی ...
خانواده ای مذهبی داشتیم، محیط محله مان هم مذهبی بود و با حضور در مسجد محله با بحث انقلاب و نهضت امام خمینی بیشتر آشنا شدم. سال 57 روز ها به نام مدرسه از خانه بیرون می آمدیم، اما سر از تظاهرات در می آوردیم. مرحوم پدرم می ترسید و می گفت مبادا در تظاهرات شرکت کنی. اما ما که شور انقلابی داشتیم این حرف ها توی کتمان نمی رفت . بعد از پیروزی انقلاب، فرهاد خیلی زود وارد بحث دفاع مقدس شد. او که ...
شمار مصاحبه شوندگان افزوده شده و علیرغم جثه نحیف بار عالمی را به دوش می کشد. از دستان لغزان و فکر هزارپاره و قریحه به اوج رسیده بگویم. قرار است مصاحبه ای از خویشِ خویشتنم بگیرم؛ سوال کنم و جواب دهم و دوباره چالش پرسش و پاسخ راه بیندازم. حالا من با خنده همیشگی کنج لب، کنار کاغذ و قلم و لپ تاپ زهوار دررفته می پرسم، حال و روز خبرنگاران چگونه است؟ انگار دوباره من، نیشش باز شد و ...
لباس های آن چنانی می پوشند، چون ثروتمند و شمشیر به دست هستند و تو کسی را نداری، نگران باشی؟ نه نگران نباش، پروردگارت بزرگ است، تو تنها نیستی، او همه چیز را درست می کند، لباست را هم پاک نگه دار. وی بیان کرد: لباست را پاک نگه دار از یک جهت یعنی خیلی مواظب خودت باش، پیغمبر(ص) که نیازی به این سفارش ها نداشت، اما خدا از طریق آن حضرت ما را راهنمایی می کند و می گوید لباسِ آبرو و حیثیت خودت را ...
که عراقی ها خیلی ایراد گرفتند و همه ش با حالت تحکم و توهین می گفتند حق نداری بحث کنی. گفتم حمید یک چیز را برات بگویم. یک روز از این مخمصه نجات پیدا می کنم. نمی دانم کی؟ ده سال بیست سال؟ سی سال؟ پیرمرد باشم و با عصا و عینک! ولی اگر روزی آزاد شوم و تو را هرجا ببینم، رگ گردنت را با دندان تکه پاره می کنم. چون با کسی که به مردم خودش خیانت می کند و به ملتش پشت می کند فقط باید همین طور رفتار کرد. * وقتی ...