سایر منابع:
سایر خبرها
تک چنار و پینه دوز هر دو رفته اند از این کوچه
همشهری آنلاین-سودابه رنجبر : سال هاست که کوچه پاچنار به نام شهید رحیمی مزین شده است. طول کوچه به 300 متر هم نمی رسد اما آوازه انسان هایی که در این کوچه پرورش یافته اند گاه به همه جای ایران رسیده است. از جمله شیخ محمدرضا خاتمی بروجردی که از علمای حوزه علمیه برهان بوده اند. شهید آوینی، استاد علایی و شاعر نام آشنا ابوالحسن توحیدی و حاج آقا کاشانی. کوچه پاچنار نزدیک ترین کوچه به بازار سرپوشیده حرم ...
فقط یک نام از این محله سالخورده باقی مانده
مرده شویخانه بود. بازارچه هاشم آباد رونق داشت فقط بک نام از این محله سالخورده باقی مانده |هاشم آباد در غبار فراموشی حاج محمود نقشه را نگاه می کند و بعد چند قدم جابه جا می شود و می گوید: همین جا که ایستاده ایم بازارچه بود. بازارچه فقط 5 مغازه داشت. کبابی اوس ممد نعل بند، نجاری اوس رمضان و قصابی کربلایی نعمت و یک تافتونی که همه این 5مغازه را بازارچه هاشم آباد می گفتند ...
مسجد باشکوه آقا بزرگ کاشان
استفاده شده در شبستان های مسجد آقابزرگ، آجر و سنگ است. شبستان ضلع غربی 20 ستون آزاد و 30 طاق آجری دارد. شبستان ضلع شمالی که در زمستان مورد استفاده قرار می گیرد، دارای ستون های آجری و سنگی است. همچنین شبستان ضلع جنوبی، با شکستگی هایی که در سقف خود دارد، نور را به داخل می کشاند. این شبستان، به عنوان شبستان اصلی مسجد مورد استفاده قرار می گیرد. بنای این مسجد ساده و به ...
نگاهی به حمامهای عمومی اصفهان در گذر زمان
هنوز پابرجا هستند. بهزاد سپس توضیح داد: از دوران زندیه نیز حمام های رهنان اصفهان و خان کاشان هنوز پابرجاست. در دوران قاجاریه نیز تعداد حمام های اصفهان به 82 عدد کاهش یافت و هم اکنون نیز تعدادی از آنها از جمله حمام جنت ، حمام حق وردی ، حاج بنان و حمام سروش و...دایر است اما از جمله حمام هایی که در ایران و از دوره قاجاریه به جای مانده است نیز میتوان به این موارد اشاره کرد؛ حمام آقا ...
هدیه اش رسید!
...> راننده دلش می خواهد فریاد بزند که از میوه ها دست بردارید! اما احساس شرم می کند و می گوید: - فدای بچه های حسین! این هم هدیه ما! ◇ خیلی زود همه پرتقال ها در میان مردم و زائران توزیع شده است. حالا، مرد مانده است و یک وانت خالی! اشک در چشمانش حلقه می زند. در وانت را محکم می کند و روانه شوش می شود. بغض گلویش را می ...
ترویج کتابخوانی با طرح کتاب وقف مطالعه در گردش / 6 هزار جلد کتاب در گردش مطالعه است
... از حدود 5 سال پیش در گلزار شهدای گمنام کارم را آغاز کردم. به منظور ترویج فرهنگ کتابخوانی و همچنین بسط و گسترش سیره عملی شهدا، آشنایی نسل جوان با آموزه های دینی، خصوصا اعمال عبادی از قبیل نماز و روزه و مسائل مذهبی مبتلا به و بحث مهدویت، به همت خیرین و مدیریت امامزاده سید مظفر (ع) تعدادی کتاب های مذهبی و شهدایی و مهدوی در محل حسینیه این مکان مذهبی به مردم شهید پرور و همیشه در صحنه و انقلابی شهر ...
اجرای راهکار جهانی برای کاهش آلاینده های شهری
.... این شهر طوری طراحی و برنامه ریزی شده است که به طور متوسط 560 متر مربع فضای سبز برای هر نفر در دسترس است و تقریبا تمام مناطق مسکونی ان در شعاع 300 متری از فضای سبز قرار دارند. علاوه بر این، شهر سنگاپور اغلب به عنوان نمونه ای از شهرسازی بیوفیلیک (شهرسازی سازگار و در ترکیب متوازن با طبیعت) موفق گزارش می شود که در آن تغییر دیدگاه از باغ شهر به شهر در باغ به آرامی در چند دهه گذشته توسعه ...
بازخوانی گفتگویی با پرویز پرستویی: در این فضا و محیط، هیچ لذتی از بازیگری نمی برم!
و مومیایی 3 و چند فیلم طنز دیگر بازی کرده ام که خوب هم دیده شده اند. ولی متأسفانه کارهایی که این اواخر به من پیشنهاد شده در حد و اندازه ی همان فیلم ها هم نبوده اند. فیلم کمدی نباید مردم را به سخره بگیرد. ضمنا حالا که صحبت کتاب شد، در مورد کتاب و کتاب خوانی، خاطره ای دارم که بد نیست بشنوید. چند سال پیش، به اتفاق حبیب احمدزاده، دست به کاری زدیم که به نتیجه ی خوبی منجر شد. همین کتاب دا را بردیم توی ...
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه ها و همه دیدگاه ها حضور داشتند/ هنرمندان و نخبگان سرمایه های تمدنی ...
کردند و بعد از 19 سال یعنی چند سال بعد از آزادی اسراء، پیکر مهدی حاج کرمی را آوردند و در خمینی شهر دفن کردند. این آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به نحوه با خبر شدن از رحلت حضرت امام (ره) در دوران اسارت بیان داشت: ما در اردوگاه تکریت عراق بودیم که خبر رحلت حضرت امام (ره) را شنیدیم. خبر کسالت حضرت امام و بیمارستان بودن ایشان را روزنامه های عراقی می نوشتند. ولی یک روز صبح بود که از بلندگوهای ...
سمفونی شگفت انگیز شب و شیدایی/ حمیدرضا نظری
، پسربچه پایش را محکم می گیرد و با شتاب شروع به واکس زدن کفش هایش می کند. جوان به تندی و با همه نیرو چند بار پسربچه را هُل می دهد تا خود را خلاص کند، اما او با لبخندی معصومانه و چشم هایی بغض کرده، ملتمسانه دست جوان را به طرف دهانش می برد و بر آن بوسه می زند؛ بوسه و لبخندی که همه وجود جوان را می لرزاند و رودی از سرمای شدید به سرعت در سر و جانش جاری می شود و او را بر روی سکوی ایستگاه به زانو درمی آورد ...