این مرد ایرانی، متخصص فراری دادن عزرائیل است
سایر منابع:
سایر خبرها
نام پذیر کردن نام ناپذیر
حرف راجع به نوبل هم بین مان در می گرفت و خصوصا هر سال، چند روز مانده به اعلام اهدای ادبیات نوبل جملاتی با هم ردوبدل می کردیم. این اواخر یعنی دو سه سال پیش از این دیگر خود یون هم داشت جدی می شد. چون اسم او هر ساله در بالای لیستِ نامزدهای نوبل مطرح بود. صبح زود پنجم اکتبر مثل همیشه از خواب بیدار شدم، روز اعلام نوبل بود، ساعت یک بعد از ظهر، برنده ی نوبل ادبیات را قرار است اعلام کنند. مثل ...
سفر به شهری که حافظ آن را به معشوق اش بخشید
نوشتن یک رمان، بر مبنای خوانده ها و نقشه های تاریخی مشغول بازسازی محیط شهر سمرقند شدم و دریغ می خوردم که چرا در جریان سفرهایم به این خطه سری نزده ام. از همان زمان سفر به این شهر را در برنامه هایم گذاشتم تا سرانجام در تعطیلات نوروزی سال 1388، که با دو نفر از دوستانم سفری داشتیم به منطقه آسیای میانه و طی آن از سه کشور ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان دیدار کردیم. ششمین روز سفرمان به گردش در شهر سمرقند ...
ماجرای شکنجه یک اسیر ایرانی در ناو آمریکایی
پشت سرم کردم، دو شناور را دیدم. با آمدن آن شناورها آتش هلی کوپترها متوقف شد و من مطمئن شدم که این شناورها خودی نیست . در یک لحظه یکی از هلی کوپترها بالای سرم آمد طوری که خلبانش را به وضوح دیدم. فوراً شهادتین را خواندم. انتظار شلیک کالیبر هلی کوپتر را می کشیدم که شیئی قرمزرنگ را به داخل آب انداخت. فهمیدم که قرص شبرنگ است. قرص شبرنگ یک بسته پلاستیکی حدود 10 سانتی است که مایعی داخل آن است ...
فاطمیون سر می دهند، اما سنگر نمی دهند
زمانی که شهید محمد محسنی می خواست به جبهه مقاومت اسلامی برود، وقتی دید اصرارهایش به همسر و خانواده فایده ای ندارد، بی خبر راهی شد. صبح به بهانه کار از خانه خارج شد و عصر خبر اعزامش را به مادرش داد. آمنه محمدی چشم انتظار آمدن همسرش محمد محسنی بود. لحظات و ساعت های سختی را پشت سر گذاشت تا خبر اعزام محمد را شنید. سخت تر از خبر اعزام محمد، شنیدن خبر شهادتش بود که باورش را سخت تر کرد. شهید مدافع حرم ...
دام برادران سارق برای گریمور حرفه ای
خواهد برادرش را گریم کند و از من خواست برای آرایش به خانه شان بروم. از آنجایی که قبل از این هم برای آرایش و گریم به خانه های زیادی رفته بودم قبول کردم، اما از زن جوان خواستم مبلغی را به عنوان بیعانه به کارتم واریز کند و او هم علی الحساب 200 هزار تومان به کارتم واریز کرد. سرقت 100 میلیون تومانی وی ادامه داد: من به آدرس داده شده رفتم، اما خانه آن ها را پیدا نکردم، به همین دلیل با او تماس ...
بهار قلب
جارو به دست داخل دکانشان می شدند. منطقه تقریبا ساکت و بی رفت و آمدی بود. سرم رابه شیشه چسبانده بودم. هوا گرم بود کمی پنجره را باز کردم. هنوز تفت باد بود. ولی از هوای داخل ون بهتر بود. در مسیرم کودکانی میدیدم که پیراهن و تنبان زبیای افغانستانی به تن داشتند. دلم با دیدن لباسهایشان ذوق کرد. لبخندی از شوق به لبم نشست ونگاهم را تا چند لحظه به سمت خود کشانید ...
بازیگران فینال ریالیتی شو پدرخوانده چه رزومه ای دارند؟ | امیر کاظمی بسیار متفاوت از گریم خود است | ...
می دهند. بهار قاسمی و شهاب حسینی اولین کار سینمایی خانم بازیگر بیوگرافی بهار قاسمی : تقریبا هفت هشت سالی می شود که وارد این فضا شده ام. آشنایی من با آقای شیبانی از جایی آغاز شد که من به آموزشگاهی برای تست سریال آبان رفتم. البته این کار هرگز ساخته نشد اما موجب آشنایی من با ایشان شد. آقای شیبانی در ابتدا برای طلاخون بازیگران مطرح و شناخته شده ای را در نظر داشتند اما یک روز به ...
فال حافظ من چی میشه | فال حافظ آنلاین چهارشنبه 19 مهر 1402
میشود اما بندگی آن کلمات را که در هم نشینی موجب سردی می شود، قبول ندارم. * در لباس مرگ من، ساغر باده را بگذار تا صبح قیامت که مژدگان به صحرای محشر درآیند، ترس روز قیامت را به کمک شراب از خود دور کنم. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید. 2- این نیت به سرانجام می رسد اما دارای رقیبان سرسخت هستید و طرف مقابل هم نیرنگ باز است. اما چون شما قلبی مهربان و با صفا داری و دعای ...
ماه عسلم سیاه شد وقتی سرزده شوهر کثیفم رو در اتاق بغلی هتل با...!
، رویا های من تازه عروس رو هم خراب کردی. آه و ناله زن جوان جگر سوز بود و کاظم،شوهرش بی آنکه لام تا کام حرفی بزند با قیافه ای شرم از آن می بارید سر به زیر ایستاده بود. وارد اتاق کارم شدم و انگشتم را روی زنگ اخبار فشار دادم تا منشی اولین مراجعه کننده را به داخل هدایت کند. باز صدای زن جوان بلند شد:من می خوام نفر آخر برم با آقای وکیل صحبت کنم” به منشی خبر دادم که اجازه ...
داستان تازه عروس میانسالی که شوهرش را در خواب کشت + عکس
زندگی خسته شده بودم اما وقتی شنیدم حکم قصاصم صادر شده، وحشت و کابوس ها به سراغم آمد. هر شب تصور می کردم که برای اجرای حکم صدایم می زنند. میل به زندگی ام بیشتر شده بود و دلم می خواست در زندان باز می شد و آزاد می شدم. خیلی پشیمانم و خیلی متاسفم برای اشتباهی که مرتکب شده ام اما آن لحظه خودم نبودم. کاش اولیای دم مرا ببخشند. ...
شهید علی شمسی پور در هر زمینه سرآمد بود
ا پرهای آن پر کرده و این پرها رقص کنان در فضای سنگر جولان می دادند، فانوسی هم آنجا روشن بود که صحنه بسیار زیبا و دلنشینی ایجاد کرده بود، علی منطقی در این لحظه گفت می بینی چقدر قشنگ است. مطهری ادامه داد: کسی که جبهه می رود به نظر می رسد باید خوی خونریزی داشته باشد، اما آنقدر روحیه این بچه های رزمنده لطیف بود که از این زیبایی ها هم نمی گذشتند. بعد از عملیات کربلای 4، من همراه با سیدحسین م ...
سمفونی شگفت انگیز شب و شیدایی
اکسیژن کافی به مغزش نمی رسد و گردش خون در بدنش قطع و در دهلیزی بلند و تاریک در قعر چاه و ظلمت شب سرنگون می شود. جوان که به حرکات پرشتاب و همهمه مسافران برای سوارشدن و حرف های نامفهوم آن ها توجهی ندارد، سریع از جا بلند می شود تا قبل از این که بازهم ترس بر او غلبه کند، به محض ورود قطار به ایستگاه فوراً خودش را به خط زرد منطقه خطر و لبه مرگ آور سکو و تونل برساند و... که در یک لحظه غیرمنتظره، پسربچه پایش ...
حضور ستاره های سینما، تجربه جدیدِ فیلم های کوتاه است | گفتگو با مسعود دهنوی، فیلم ساز خراسانی
آذر چند روزی به این سه شهر رفتم که منجر به ساخت مستندی به اسم مه آباد شد. همچنین ما تمام تلاش خودمان را کردیم تا با زاویه دید حقیقت طلبانه و بدون پیش فرض وارد آنجا شویم و روایتی درست از اتفاقات در فیلم ارائه کنیم که خوشبختانه ارگان های مختلف هم برای محقق شدن این موضوع همکاری خوبی با ما داشتند. در ادامه حتما بخوانید دست پر فیلمسازان مشهدی در شانزدهمین جشنواره سینما حقیقت | تجربه زیست و ...
(تصاویر) پشت صحنۀ شگفت انگیز کارخانه ها؛ از پشم تا هواپیمای بوئینگ
...، شگفت زده شدم. برخی کارخانه ها آنقدر وسیع بودند که نمیشد سرتاسر آن را دید و باید از ماشین گلف استفاده می کردیم. پیدا کردن عکس مناسب مانند جستجوی یک برگ خاص روی یک درخت بود. اما بازدید از یک کارخانه کوچک یعنی کارخانه مداد در نیوجرسی بود که واقعاً چشمان پین را باز کرد. او درباره این کارخانه گفته است: عکاسی از مدادها سبب شد ارزش اشیای روزمره و نادیده گرفته شده را بدانم و اگر ...
ادعای جنون زن میانسال بعد از قتل شوهر
رفتم و چاقویی را برداشتم و به طرف شوهرم رفتم و چاقو را به شکمش وارد کردم. تو گفتی که قتل آنی بوده است اما بررسی ها نشان می دهد که قبل از قتل بدنبال چمدان بوده ای؟ می خواستم اثاث کشی کنم و وسایلم و لباس هایم را داخل آن بگذارم اما منصرف شدم چون پول نداشتم. اگر پول داشتم همان سال اول جدا شده بودم. انتهای پیام/ ...
قتل زن جوان در مدرسه غیر انتفاعی
است و این قتل در مقابل چشمان وحشتزده فرزندانشان رخ داده است. در ادامه تحقیقات فاتل فراری در انباری که محل کارش بود شناسایی و دستگیر شد. وی در تازه ترین اعترافاتش گفت: 15 سال قبل به شیشه و متادون معتاد شدم، بیش از 10 بارهمسرم مرا در کمپ بستری کرد تا ترک کنم اما بی فایده بود. هر بار که از کمپ خارج می شدم بلافاصله به سراغ مواد می رفتم. 5 سالی می شود که مدام صدایی می ...
با پدر جنگ های چریکی فلسطین آشنا شوید
از دیروز که حماسه طوفان الاقصی توسط نیروهای مقاومت فلسطینی خلق شد، بار دیگر نام گردان های عزالدین قسام بر سر زبان های رسانه ها افتاده است. اما به راستی عزالدین قسام کیست که نامش بر روی شاخه نظامی حماس گذاشته شده و هربار عملیاتی علیه رژیم صهیونیستی صورت می گیرد، نام و یاد او تداعی می شود؟ ظهور یک مبارز مسلمان شیخ عزالدین قسام سال 1871 در روستایی کوهستانی نزدیک شهر لاذقیه ...
قاتل: جنون داشتم
: سال 95 از شوهر اولم به خاطر خیانتی که به من کرد، جدا شدم و به خانه مادرم رفتم. مدتی با مادرم و ناپدری ام زندگی کردم، اما با آن ها کنار نیامدم و به خانه خاله پیرم رفتم و در آنجا با حمید که مرد پولداری بود، آشنا شدم و یک سال قبل با او ازدواج کردم. حمید معتاد به موادمخدر بود و هر وقت مواد مصرف می کرد اخلاقش بد می شد و مرا کتک می زد. از رفتار های او خسته شده بودم و در نهایت شب حادثه پس از درگیری وقتی ...
مدافعان امنیت| همسر شهید امیراحمدی: به سلمان گفتم عمراً تو شهید بشوی!
مردم نزنند. در اغتشاشات سال گذشته همسرم می گفت: همه این اتفاقات از قبل سازماندهی شده است. او خیلی نگران مردم و به خصوص امام خامنه ای و بیت ایشان بود. سال گذشته سلمان سه بار برای تأمین امنیت به خیابان رفت که در سومین بار شهید شد. او دومین بار که بیرون رفت، موتورش خراب شد و موتور را به تعمیرگاه منتقل کرد به خاطر اینکه موتوری نداشت تا بتواند کاری انجام بدهد، کلافه بود. یک دستگاه ...
قرار 36 ساله مه لقا خانم
را ببینم. دلم تنگ شده. از خواب بیدار شدم دیدم خبری نیست. صبح فردای آن شب یکی از همشهری هایمان به در خانه آمد و گفت که برای تعویض دفترچه (کوپن) باید به مسجد بیایی. گفتم می دانم علی شهید شده اما او خودش را به بی خبری زد. بیرون رفتم و از پچ پچ مردم مطمئن شدم علی به شهادت رسیده است. آمدم خانه به همسرم که نانوا بود زنگ زدم و او آمد گفت که از صبح دست و دلم به کار نمی رفت. به مسجد رفت و خبر شهادت را به او ...
اتفاق تلخ برای دختر جوان| زکریا مرا بی عفت کرد!
وقتی به سن نوجوانی رسیدم و شور و هیجان غرورانگیزی وجودم را فراگرفت، احساس می کردم پدر و مادرم بین من و برادرم تبعیض قائل می شوند چراکه من هم دوست داشتم آزاد باشم و هر زمان که دلم می خواهد به خانه بازگردم و با هرکس که علاقه داشتم ارتباط برقرار کنم اما... این ها بخشی از اظهارات دختر20 ساله ای است که با تفکراتی اشتباه زندگی و آینده خود را به تباهی کشانده و مادرش را تا مرز سکته قلبی رسانده ...
کودکان و نوجوانان فیلم هایی متناسب با رده سنی خودشان می خواهند
به گزارش اصفهان زیبا ؛ داور کودک جشنواره بین المللی فیلم کودکان و نوجوانان بیان کرد: این فیلم برای کودکان ونوجوانان ساخته نشده بود و جایگاه آن در جشنواره ای به جز جشنواره بین المللی فیلم کودک و نوجوان بود. شنبه 15 مهرماه شروع اکران جشنواره فیلم کودک و نوجوان بهانه ای شد که به سینما چهارباغ بروم. زمان ورود به سینما متوجه شدم که فیلم سینمایی هوک تمام شده است و داوران پسر کودک از سالن ...
قدردانی از طبیعت در ملکه آلیشون
.... البته 8 سال پیش کار را شروع کردیم و من خیلی کوچک بودم و بچه ها من را نمی شناختند و باور نمی کردند که من آدور هستم. من عاشق فیلمهای اکشن و کودکانه بودم و برای من باعث افتخار بود که توانستم خدمت آقای نورآورد باشم. در این لحظه یکی از خبرنگاران نوجوان حاضر در نشست با بیان اینکه رنگ پردازی فیلم زیاد بود، این پرسش را مطرح کرد که آیا این مسئله صرفاً به دلیل جذابیت فیلم بود یا بار معنای نیز ...
نگاهی به علل تمایل به بی فرزندی
کسی برایشان پدری نکند! ترس از آینده فرزند رکسانا یک بار ازدواج ناموفق داشته و پنج سال است که با شوهر دومش زندگی می کند. روزمرگی هایش مثل زنان دیگر، هم خوش حالی دارد هم سختی، اما حتی روز های خوب و داشتن رفاه نسبی اش هم سبب نشده است خودش را برای فرزندآوردن راضی کند: همیشه دوست داشتم بچه بیاورم. عاشق بچه بودم، اما حالا دیگر نه. وضعیت اقتصادی و مشکلات جامعه منصرفم کرد. با این وضعیت ...