سایر منابع:
سایر خبرها
خاطره استاد از کنسرت اصفهان/ فرمان ورودی که تاریخی شد
در چند کلام رسانه ای منطقی، انتقادات خود را مطرح کرد. انتقاداتی که شاید رنگ و بوی دعواهای آنچنانی و ارتقا دهنده بازدید سایت ها و خبرگزاری ها را نداشت، اما هر چه بود، برگرفته از دوران فراز و نشیبی بود که استاد با آرامش پیرامون آن سخن می گفت. فخرالدینی این روزها خوب می داند که فعلا نباید با جار و جتجال کارها را پیش برد، او خوب می داند که ماجرای تمام نشدنی ارکسترهای موسیقی در ایرانی واقعا ...
مژگان بختیاری: عکس های آرنولد را دیدم و بدنساز شدم!
چون در اکثر جاها نور آفتاب به مکمل ها می خورد و بعضی اوقات دیدم برچسب تایید وزارت بهداشت هم ندارد. *گاهی هم اینها چند ماه طول می کشد تا از گمرک وارد بازار شوند. چقدر تاریخ مصرف دارند؟ بعضی مکمل ها زیر دو سال است بعضی ها بیشتر. *در کل به نظر شما این طرح خوب است؟ اگر واقعا بشود تمام مکمل های اصل و فیک را از هم تشخیص داد خیلی خوب است ولی این که شدنی باشد ...
صندلی داغ طرفداری؛ مهیار میرزاپور، درباره عضو همیشه آنلاین "طرفداری" و فلسفه عجیب هواداری اش
طرفداری - مهیار میرزاپور پنجمین مهمان از سری دوم صندلی داغ طرفداری در بهار، در عید و روز پنجم سال 1395 خواهد بود. از همین ابتدا وظیفه خود می دانم تا این هشدار را به خوانندگان این مطلب بدهم: با مردی آشنا خواهید شد که منحصر به فرد ترین فلسفه هواداری فوتبال را – تا آن جا که ما دیده ایم و شناخته ایم – صاحب است. کسانی که او را از نزدیک می شناسند، متفاوت بودنش را از عموم اشخاصی که تا کنون در زندگی شان دیده اند تایید می کنند (همکارمان سمیرا عبادی از جمله ا ...
پگاه آهنگرانی: وقت آن است خیلی کارها بکنیم
. دردسرساز هم بود و هر سری که چیزی می نوشتم چیزی از داخل آن در می آمد، به این دلیل که به عده ای بر می خورد. حدود یک سال نوشتم و خیلی هم مخاطب داشت خیلی از آدم های مهمی که هیچ یک از فیلم های من را ندیده بودند و از نظر آنها من بازیگر مزخرفی بودم، نوشته هایم را می خواندند و زمانی که من را می دیدند، می گفتند دمت گرم،چقدر خوب می نویسی. جالب بود اما دردسرساط بود و من دیگر آن را ادامه ندام. هر ...
عبدی: به احمدی نژاد اجازه بازگشت داده نمی شود
انگار مردم رای می دهند که یکی نباشد و اینکه چه کسی بیاید مساله درجه دوم آنهاست و گاهی اصلا مساله نیست! مثل سال 76، 84 و همین انتخابات اخیر. دلیل تعمیم این حرفم به این انتخابات هم این است که مردم بسیاری از افراد لیست اصلاح طلبان را که حالا منتخبان پایتخت هم شده اند، نمی شناختند اما رای دادند تا برخی از افراد لیست مقابل به مجلس نروند. شما این تصور را قبول دارید؟ این تحلیل کاملا درست است اما همه اش ...
کاری که ویکتور هوگو کرد اما ناپلئون از آن ناتوان ماند
و اغلب گوش می کردم . حقیقت آن است که سی چهل سال قبل که به پاریس رفتم، بسیاری از نام های شهر پاریس و محلات آن، مثل مونپارناس و فونتن بلو و امثال آن کاملا برایم شناخته شده بود. به خاطر دارم که آن روزها که در سیته یونیورسیتر Cit Universitaire در آن شهرک دانشگاهی، (کوی دانشگاهی پاریس) منزل داشتم( 1349 ش/ 1970 م). یک روز متوجه شدم که نامه ای از پاریز از همین هدایت زاده برایم رسیده. ...
از دلِ سینمای فیلمفارسی
دیگری هم مثل عزیز بهادری، رئیس فیروز و نظام فاطمی از جمله کسانی بودند که تهیه کنندگان دنبالشان بودند. آیا شما 4، 5 فیلم در یک سال ساخته اید؟ صفایی: من 5 تا هم ساخته ام. سالی که سینما به کلی خوابیده بود و فروش نمی کرد، دو تا فیلم ساختم که پرفروش بوده است. سال 56 عشق و خشونت را ساختم که بعد از انقلاب به عنوان انقلابی پروانه گرفت که خیلی مهم بود. آن زمان مسعود شاهی معاون وزیر بود و دستور ...
از حاشیه های در حاشیه تا رزمی کار تپل!
بگویم سال هاست که دنبال نقش خوب در کار خوبی از کارگردان های مناسب و حرفه ای هستم که چیزی به توانایی هنری من اضافه کنند. خوشبختانه این اتفاق برایم افتاده و این روزها درگیر کارهای خوبی بوده ام که به نظرم می توانند اتفاقات خوبی را برایم رقم بزنند. یکی از این کارها ناردون ساخته فریدون حسن پور است که در آن نقش شیرمرد را دارم. شخصیتی که مردم محله با او مشکل دارند اما ناچارند با او ارتباط داشته باشند. منبع : زندگی ایده آل ...
نوشته صداپیشه جناب خان برای شجریان
محمد بحرانی، بازیگر و صداپیشه شخصیت هایی مثل ببعی و جناب خان، با اشتراک گذاشتن عکسی از محمدرضا شجریان درباره او نوشت. او با اشاره به تاثیر شجریان در علاقه مندی اش به ادبیات ایران نوشته است: از بچگی توی خونه ای بزرگ شدم که صدای آواز استاد شجریان همواره توش به گوش می رسید.پدرم و برادرها و خواهرم همه دیوانه وار استاد رو دوست داشتند و دارند.و اغراق نیست اگر بگم محمد رضا شجریان بود که من رو ...
فراهانی: بدترین اتفاق زندگی ام شکست عشقی بود
مدتی کنار بگذارم. من در جشنواره فیلم فجرامسال چند کار خوب از کارگردان های جوان دیدم که مرا تحت تأثیر قرار داد؛ هر کدام از آنها از من بخواهند در اثرشان بازی کنم، قبول می کنم. پس از تصمیم به بازیگری، خانواده چقدر شما را کمک و حمایت کرد؟ من 12 سال پیش در منزل خواهرم شقایق، با آقای شهبازی آشنا شدم ولی نمی توان گفت که به واسطه شقایق در کار آقای شهبازی وارد شدم چون آشنایی متعلق به ...
استاد شجریان سالم است و تا سه ماه آینده به کشوربازمی گردد
(دوشنبه) در تماس تلفنی با استاد شجریان ضمن تبریک سال نو، جویای احوالشان شدم. روحیه ایشان بسیار خوب و صدایشان مثل همیشه با صلابت، پر توان و سرحال بود. دکتر هاشمی افزود: از اینکه خبر سلامتی شان را از خودشان می شنیدم خوشحال شدم و لازم دیدم به دلیل دوستی دیرینه و ارادت به ایشان و با اطلاع دقیق از وضعیت سلامتی شان و ارتباط با خانواده استاد در طول دو سال گذشته، یاد آور شوم که ان شاءالله ایشان ...
با همزاد شاه بیشتر آشنا شوید+تصاویر
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست [...] به گزارش گروه تاریخ مشرق ؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست نوشت و تحلیل کرد. یکی دست به توهین زد وی را هرزه و دزد و قاچاقچی نامید و دیگری وی را فردی طرفدار حقوق زنان خواند و آزادیخواه و وطن پرست نامید و دیگران در بین این دو سر تحلیل متضاد، مطالبی نگاشتند. ولی اشرف که بود؟ اشرف در واقع هم اینهایی که نوشته اند بود و هم نبود. شاید تعجب کنید یعنی چه؟ بله جای تعجب هم دارد. در جایی که خاندان پهلوی بنا به قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند وی در سیاست دخالت می کرد و چه آشکار هم دخالت می کرد. وی مثل بقیه خاندان علاوه بر این ویژگی دست درازی هم در اقتصاد داشت. نه اقتصاد از نوع مشروعش، بلکه اقتصادی که به قول امروزیها ناشی از آقا زادگی و وابستگی به رانتهای قدرت و ثروت است. در این میان همزادی وی با شاه هم مزید بر علت بود که بتواند بیش از دیگر اعضای خاندان سلطنت در برخی از اموری که شاید در شأن آنان نبود دخالت نماید. زندگی آزاد و بنا به قولی بی بند و بار وی شاید علت اصلی نوع نگاه هرزه نگارنه برخی نویسندگان به نوع زندگی اوست. البته وی همیشه دوست داشت که در این جنجال خبری بماند و هیچگاه فراموش نشود. جنجالهای خبری ای که گاه مثبت بود و البته بیشتر منفی. بیست سال پیش روزنامه نگاران فرانسوی به من “پلنگ سیاه” لقب دادند و باید اعتراف کنم که تا اندازه ای از آن لقب خوشم می آمد، و از بعضی جهات اسم بامسمایی است. طبیعت من هم مانند پلنگ سرکش و یاغی و آکنده از اعتماد به نفس است. اغلب به سختی می توانم خوداری و متانتم را در میان جمع حفظ کنم. اما راستش را بگویم گاهی آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم به وجود آورده بود خبری نبود. گفتن اینکه من ناخواسته به دنیا آمدم شاید کمی تندروی باشد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست...هر چند خانواده من پرجمعیت بود، دوران کودکی ام اغلب در تنهایی گذشت. شمس به عنوان بچه اول، دختر محبوب و عزیز کرده بود. برادرم البته، به عنوان پسر اول و ولیعهد مورد محبت و احترام همه بود. خیلی زود متوجه شدم که من غریبه ای هستم که باید جایی برای خودم دست و پا کنم. در سالهای بعد خرده گیران و منتقدان من می توانستند بگویند که من در این راه افراط کرده ام، و حضور من در همه جا آشکار بوده است. اما به هر حال در بچگی کمتر مورد توجه قرار گرفتم. شاید همین کم توجهی کلی خانواده نسبت به او در دوره کودکی و نوجوانی موجب شد که در آینده تلاشهای زیادی نسبت به ورود به امور سیاسی و سپس اقتصادی گردید که نقش وی پر رنگ تر از سایر خواهران و برادرانش شد. شاید اولین نقش وی در امور سیاسی را در سفرش به شوروی بتوان دید. سفری که در خصوص مسائل و مشکلات آذربایجان بود و شاه وی را بعد از سفر مهم قوام به آنجا فرستاد که شاید بتواند از ظرافتهای زنانه وی برای نرم کردن دل به ظاهر سنگ استالین استفاده نماید. بنا به گفته خود اشرف- که شاهدی هم به غیر از خودش نداریم- این سفر، سفر موفقی هم بود. تاج الملوک به همراه اشرف و شمس با تمام شور و هیجانی که در خود سراغ داشتم تقاضا کردم که به حمایت روسها از جمهوری آذربایجان خاتمه دهد و کوشیدم استالین را متقاعد کنم که این دولت پوشالی بر روابط میان دو ملت ما در سالهای آینده آسیب خواهد رساند. ملاقاتی که قرار بود ده دقیقه باشد دو ساعت و نیم طول کشیده بود، و وقتی که ملاقات به پایان رسید استالین با من دست داد و تا دم در بدرقه ام کرد. پیش از اینکه از او خداحافظی کنم دستش را روی شانه ام گذاشت، به چشمانم نگاه کرد، و گفت: مراتب احترام و سلام مرا به برادرتان، شاهنشاه ابلاغ کنید و به او بگویید اگر او ده نفر آدم مثل شما داشت، هیچ جای نگرانی نداشت. رو کرد به مترجم و در حالی که با دست به من اشاره می کرد گفت: آنا پراودا پاتریوت، ایشان یک وطن پرست واقعی اند...حال که کار سیاسی ما به پایان رسیده بود، استالین میزبانی مهربان و دقیق و مراقب شده بود. پیش از آنکه با یک شخصیت مشهور ملاقات کنم، همیشه تکلیفم را انجام می دهم و هر چه اطلاعات مربوط به زندگی و شرح حال او گیرم بیاید می خوانم. در مورد استالین، می دانستم که هرگز از شاهزاده خانمی پذیرایی نکرده است و حتی هیچ علاقه ای هم به حکومت سلطنتی ندارد. اما آن روز تشریفات بی اندازه دلواپس من بود، مکرر به من نگاه می کرد و می پرسید که راحت هستم یا نه، چای و کیک تعارف می کرد... پیش از آنکه روسیه را ترک گویم، استالین کت پوست سمور بسیار گرانبهایی برایم فرستاد. این هدیه چنان جلب توجه کرد که نام مرا در سرخط روزنامه ها و مجلات جا داد، اما من هنوز آن را به عنوان یادگاری از نخستین مأموریتم در سیاست خارجی گرامی می دارم. اشرف و شمس پهلوی در نوجوانی آخرین باری که اشرف در امور سیاسی به صورتی کاملاً آشکار شرکت کرد و خود بارها نسبت به آن افتخار می کرد به روزهای پیش از کودتای 28مرداد باز می گردد. این ایام درست مصادف با روزهایی بود که شاه در اوج ضعف و ناتوانی قرار داشت و اشرف نیز به عنوان کسی که در کارهای مختلف دخالت می کرد با درخواست دکتر مصدق از شاه به شکلی کاملاً جدی از ایران اخراج شده بود. در این ایام که زندگی وی با توجه به ریخت و پاشهای نامعمولش به سختی می گذشت از سوی سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس مأمور شد که حامل پیامی از سوی آنان برای شاه ناامید باشد. وی در خصوص زندگی محنت بارش در پاریس پیش از کودتای 28مرداد می نویسد: در زندگی من این تنها باری بود که از نظر مالی شدیداً دست و بالم تنگ بود، و اصلاً به عقلم نمی رسید که در یک مملکت بیگانه، که دستم از تمام امکاناتم کوتاه شده بود، چطور این مشکل را حل کنم. نومید و سرگشته و بی قرار شدم. من همیشه، حتی وقتی که بچه بودم، مشکل خواب داشتم، اما حالا تمام شبها را با بیداری و کلافگی به صبح می رساندم. در این گیرودار بود که کم کم شبهایم را درکازینوها سپری کردم که وسیله ای برای لذت بردن نبود بلکه به همان دلایلی بود که گاهی مردم را وا می دارد برای فرار از واقعیت بیش از حد مشروب بخورند یا به مواد مخدر پناه ببرند ولو آن که تهیه آنها برایشان بسیار سخت باشد. به زودی تمام پولی را که برایم مانده بود باختم، و ضربه این کار چنان شدید بود که مدتهای مدید دور میز قمار نگشتم. اشرف در کنار محمودرضا پهلوی در سفر به شمال با تمام این احوال تنها چیزی که وی را نجات داد نه قمار و مشروب بود بلکه سرنگونی دولت ملی ایران بود. تابستان گرم پاریس سال 1332برایش با ملاقات با دو تن از عوامل سازمان جاسوسی غربی خوشیمن بود. نخستین پیشنهاد به وی رساندن پیامی دلگرم کننده به شخص شاه از طریقی مطمئن بود که آن شخص می توانست اشرف باشد. اشرف این کار را پذیرفت و این عملش را همیشه به عنوانی عملی قهرمانانه برای خود استفاده می کرد. و شاید پر بی راه هم نبود. زیرا زمینه ساز این شد که سالهای بعد دست بالا را نسبت به سایر اقوام در امور داشته باشد. سفر چند روزه و غیر قانونی وی به تهران که از چشم حکومت دور نبود در تهران سر و صدای فراوانی به پا کرد. هر چند که پس از چند روز وی مجبور به ترک تهران و بازگشت به اروپا شد ولی نامه دلگرم کننده به شاه رسید هر چند که چند روز بعد شاه و همسرش ثریا فرار را بر قرار ترجیح دادند ولی قرار کودتا به سرانجام رسید و اشرف هم پس از چند ماه به ایران بازگشت. هر چند در سالهای پس از کودتا شاه که تازه طعم قدرت را چشیده بود دیگر نمی خواست شریکی حتی در مسائل جزئی برای خود بپذیرد. چنین بود که پس از کودتای 28مرداد دیگر پای اشرف از این امور کوتاه شد.ولی وی با تأسیس سازمانهایی مانند شاهنشاهی خدمات اجتماعی و یا در سالهای پایانی سلطنت برادرش با تأسیس بنیاد اشرف همچنان به صورتی کامل در سایه، با نام سازمانهای خیریه و غیره ردپایش در سیاست اجتماعی کشور دیده می شود. اشرف و شمس در دو طرف عروس و داماد از خانواده راسخ بعد دیگر زندگی اشرف زندگی خصوصی وی است. زندگی ای که با سه ازدواج-مانند برادرش- عجیب و غریب توأم بود که دو تای آن به طلاق انجامید و آخرینش هم زندگی ای بود که هر چند گرم آغاز شد ولی با توجه به روحیات هر دو – اشرف و بوشهری- به شکلی غیر طبیعی ادامه یافت. ازدواج اول اشرف، ازدواجی به شکل کاملاً سنتی و بر خلاف ظاهر حکومت غربی ماب رضاشاه اجباری بود. یعنی دو جوان از دو خانواده مطرح و صاحب نام برای شمس و اشرف انتخاب شد. علی قوام برای شمس و فریدون جم برای اشرف. و البته جالب ترین این بخش هم مبادله این دو همسر به دستور رضاشاه و بنا به درخواست شمس دختر دردانه شاه بود! تغییر همسری که همواره مورد نکوهش و ناراحتی همه دوران زندگی اشرف بود. بدین لحاظ اشغال ایران به دست متفقین اگر برای همه ضرر داشت برای اشرف سودی فراوان داشت و آن خلاص شدن از این ازدواج اجباری بود. ازدواج دوم وی با فردی مصری به نام احمدشفیق بود که به یکباره و سریع انجام شد. ثمره آن دو فرزند علاوه بر فرزندش از علی قوام بود. اشرف خود همیشه از اینگونه ازدواجهای نامتعارفش یاد کرده و خود را چندان پای بند این گونه تعهدات سخت نمی بیند. چنانکه به هنگام جدایی از شفیق و پیوستنش به بوشهری به آن اشاره می کند: پس از تبعید و بیماری طولانیم به نظرم از اینکه دوباره در ایران پیش برادرم بودم چنان خوشحال بودم که خانه جدیدم همانطور که بود به نظرم خیلی عالی می آمد... پیش از ترک فرانسه، با مهدی[بوشهری] به تفاهم رسیدم: من از شفیق درخواست طلاق می کردم و هر چه زودتر با هم ازدواج می کردیم. علی ایزدی و اشرف پهلوی در بازید از یک مرکز اجتماعی وقتی با شفیق سخن از طلاق به میان آوردم او با طلاقی آرام و بی جنجال موافقت کرد به شرط آنکه چند سالی صبر کنیم تا بچه هایمان بزرگتر شوند. من هم قبول کردم. هیچ وقت مادر متعارفی نبوده ام، درست همانطور که هرگز همسر متعارفی هم نبوده ام. اما با این همه رابطه بسیار بسیار نزدیک و مهر آمیزی با بچه هایم داشته ام. چون احساس می کردم که همسری بوده ام که نتوانسته ام به ازدواج آن چنان توجه و مراقبتی را مبذول بدارم که هر ازدواجی برای پرو بال گرفتن و موفق بودن به آن نیاز دارد، وقتی شفیق گفت که اگر طلاق را به تعویق بیندازیم بچه ها کمتر صدمه می خورند، قبول کردم که حق با اوست. تأخیر در طلاق برایم دشوار بود، اما به نظرم کم کم داشتم درک می کردم که به خاطر انتخاب زندگی اجتماعی باید بهای آن را هم بپردازم...هرگز از خودم در آینه خوشم نیامده بود، حتی به رغم اینکه مردانی به من گفته بودند که جذاب هستم. همیشه در آرزوی چهره کسی دیگر بودم(دقیقاً نمی دانم چهره چه کسی)، پوست روشن تر و هیکلی بلندتر. همیشه خیال می کردم معدود آدمهایی دراین دنیا از نظر قد از من کوتاهتراند طوری که وقتی کسی را می دیدم که ریز نقش و کوتاهتر از من است کمی احساس رضایت می کردم. مهدی[بوشهری] به من گفت که من نقص ندارم، و چون او بهترین دوستم بود، مرا بر آن داشت که خودم را آدمی کم نقص ببینم...به عنوان زنی که همیشه درگیر و گرفتار کار است، در زندگی خصوصی ام سعی کرده ام آزاد باشم و راه خود را بروم. واضح است که چنین نگرشی با ازدواجهای بسیار موفق سازگار است. من جفتهایم را عوض کرده ام، پیر شده ام-اما عوض نشده ام. سومین ازدواج من نیز، پس از آغاز شبهه انگیز خود، کم کم نشانه هایی از تنگنا و دست انداز از خود بروز داد. در چند سال اول شوهرم سخت کوشید که زندگی اش را با برنامه پرتقلا و پر جنب و جوش من سازگار کند...باری، آن نوع سازگاری که مهدی در ابتدای ازدواجمان از خود نشان داده بود نتوانست به طور نامحدود ادامه یابد ومن بیشتر از آن به او احترام می گذاشتم که چنین کاری را از او بخواهم. لذا هر چندعمیقاً هر کدام زندگی جداگانه ای را برای خود در پیش گرفتیم. در عوض دوستان بسیار خوبی برای هم شده ایم. هر وقت امکان داشته باشد وقتمان را با هم می گذرانیم، و می دانیم که وقتی مشکلی پیش بیاید می توانیم به هم پناه بیاوریم. البته همسران اشرف، خصوصاً دو همسر آخرش از مزایای این ازدواج بهره کامل را بردند و در مشاغل حساس و پر آب و نانی مشغول کار شدند که می توانستند از همه معایب این شازده خودسر چشم پوشی کنند. همانطور که گفته شد اشرف که دستش را در سیاست کوتاه می دید در یک سری کارهای خیریه و اجتماعی از قبیل سازمانهای زنان و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و نهایتاً تأسیس بنیاد اشرف پهلوی متمرکز کرد. سازمانها و اعمالی عوام پسندی که هیچگاه از چشم شاه دور نبود و در بسیاری از مواقع شاه در تنهایی خود همراه وزیر دربارش از آن به تمسخر و کنایه یاد می کرد. هر چند که بنا به نوشته های علم هیچگاه کار جدی ای در خصوص جلوگیری از این اعمال از سوی شاه انجام نگرفت. یک بار که شاه از دست اشرف شکار شده بود، اسدالله علم وادار به اینگونه نوشتن شد: “نسبت به امور والاحضرت شاهدخت اشرف دستور سختگیری شدید صادر فرمودند. یقین دارم والاحضرت سخت برخواهند آشفت. اگر خودکشی نکند خوب است. چون اخیراً هم کسالت عصبی پیدا کرده اند وحشت دارم ولی چاره نیست. بیچاره شاه می فرمودند، این خواهر و برادران من همه هر کدام یک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند و درست می گفتم، تعارف نبود.” کیش، اشرف و محمدجعفر بهبهانیان وی حتی پای فراتر نهاد و با کمک برادر تاجدارش به سازمان ملل رفت و رئیس کمیته ایرانی حقوق بشر شد و همواره از سوی یکی از دیکتاتورترین حکومتهای خاورمیانه به دفاع از آزادیهای سیاسی و حقوق اولیه انسانها زد. کار کمیک و خنده آور که مورد تمسخر بسیاری از روزنامه ها و مجلات غیر وابسته غربی را فراهم می کرد. هر چند شاه با بسیاری از این ادا بازیهای اشرف به ظاهر مخالفت می کرد ولی به نظر می رسد از اینکه فردی از خاندان پهلوی که نامشان به بدنامی در حقوق اولیه انسانها شهره اند بتواند در سازمانهای مختلف بین المللی به دفاع از آنان بپردازد و شاه به کمک این راه برای خود کسب وجهه ای نماید تا حفظ ظاهر نماید، ولی چه سود که اشرف با بلند پروازیهایش که گاه به شوخی می ماند پای از گلیم حد و حدود خود بیرون می کرد و حتی شاه را هم وادار به عصبانیت می نمود. به عنوان مثال زمانی که اشرف داعیه ریاست بر مجمع عمومی سازمان ملل را داشت و در این راه شکست خورد خواستار نمایندگی دائمی ایران در این سازمان شد، بحثی چنین بین شاه و علم درگرفت: از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت:این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه تر می شود...حرص و آزش برای مال اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می کردم، ولی چون خواهر من است خیال می کند می تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبیهای او حقیقتاً نامعقول است. دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرا بخوانم. زنان دربار؛ از راست: فاطمه، اشرف، فرح دیبا، فریده دیبا، شمس و شهناز پهلوی ولی به هر روی اشرف با همه این به ظاهر ناملایمتی برادر کارهای خود را به پیش می راند و برادر با همه غرولندش در حضور علم مجبور به اجابت بسیاری از خواسته های وی می شد. اعمال و رفتار اشرف در اروپا و در محافل داخلی بین مردم وسیاستمداران چنان آشکار بود که گاه این اخبار با درج شدنشان در مطبوعات غربی جنجالی برای حکومت ایران به پا می کرد که دود آن هم مسلماً بیشتر به چشم شاه می رفت.چنانکه چندین بار جنجالهای مختلف در اروپا نام ایران و اشرف را بارها بر سر زبانها و تیتر اول مطبوعات کرد. اخباری که به ندرت با سانسور داخلی ایران به گوش مردم می رسید ولی همه سردمداران از این گونه وقایع اطلاعات کاملی داشتند. در سال 57که مجدد موج اعتراضات مردمی در کشور شدت گرفت برای بار دوم اشرف به نوک تیز تبلیغ مخالفان نظام پهلوی تبدیل شد. نوک تیزی که به هدف اصابت کرد و همه می دانستند این هدف پاشنه آشیل شاه است. شاه هم این را خوب می دانست و حفظ نظامش از اوجب واجباتش بود، چنانکه اشرف خود می نویسد:”آخرین باری که ایران را دیدم اوت 1978[مرداد57]بود. از کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در روسیه برگشته بودم و کشور را در اوج بی نظمی فزاینده دیدم. برادرم اصرار کرد که کشور را ترک کنم و من چنین کردم.” این بار نه یک مخالف شاه دستور به خروج وی از ایران داد- چنانکه مصدق این کار را در دهه سی کرده بود- بلکه به دستور نزدیک ترین فرد به خود مجبور به این کار شد. وی آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه بود: وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند. فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است. نصب نشان بر سینه برادر سال 57 نیویورک میزبان تتمه زندگی اشرف بود و او در 37 سالی که در این شهر زندگی کرد شاهد مرگ آخرین فرزندان رضاشاه-البته بجز غلامرضا- بود. منابع 1-پهلوی، اشرف. چهره هایی در یک آئینه. تهران، فرزان روز، 1377٫ 2-حدیدی، مختار. پهلویها. تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.1391٫ ج2٫ 3٫علم، اسدالله. یادداشتهای علم. تهران، مازیار، 1387٫ج6و7٫ Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
تأسیس مرکز بیت الحکمه برای آشنایی علاقه مندان با فلسفه
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا ، آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی، رییس گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق(ع)، شب گذشته در برنامه دیدار شبکه قرآن سیما با موضوع گفت وگو با علما و شخصیت ها ی قرآنی و معارفی کشور، اظهار داشت: بنده در سال 1315 در شهر قائن به دنیا آمدم، مرحوم پدرم، آیت الله سید محمد سعادت مصطفوی از علمای به نام در روش حکمت مشاء و از شاگردان مرحوم ضیاء عراقی، آخوند خراسانی و آیت ...
مشکلم با مرحوم حمداد به خاطر عدم انتقالم به تراکتور بود/ کاش زودتر ازدواج می کردم/ سال 95 از فوتسال ...
دنیای ورزش شدید؟ بنده مثل اکثر بازیکنان فوتبال و فوتسال از سن 5، 6 سالگی فوتبال بازی می کردم و پس از اینکه به مدرسه فوتبال رفتم از سن 13، 14 سالگی به صورت حرفه ای وارد دنیای ورزش شدم. در رده نوجوانان و جوانان فوتبال بازی کرده ام و چند مقام هم آوردم. آناج: پس ابتدا بازیکن فوتبال بودید؟ بلی درست است حتی در تیم شهرداری تبریز 2 فصل در لیگ یک و چند فصل هم لیگ دو بازی ...
حضور در لیست انتخاباتی امید انتخاب خودم نبود/برای نمایندگی در مجلس دهم با برادرم مشورت کردم
سال پیش این طرح را به نحوی دیگر در کشور اجرا کردم که بعدها اجرای آن دچار مشکل شد تا اینکه امروز در دولت یازدهم بار دیگر اجرایی شده است، بنده در زمان یازدهمین دور از انتخابات ریاست جمهوری یکی از مشاوران حسن روحانی در امر بهداشت و درمان بودم که تلاش کردیم طرح تحول نظام سلامت را پیگیری و اجرا کنیم. امروز بیشتر از 90 تا 95 درصد هزینه درمان در طرح تحول نظام سلامت برعهده دولت است اما برای ...
فرهنگ اصفهان در سالی که گذشت
...> کتاب و کتابخوانی سال 1394 برای کتاب و کتاب خوان ها سال خوبی نبود، گرانی کتاب و دشواری نشر و نبود کتاب خوان. اینها سنگ های گران باری است بر پیکر فرهنگ کتاب. در این شرایط اما چند خبر خوب از کتاب نسیمی به این پیکر خسته وزید: این کتاب شیمیایی است... لطفاً دست نزنید نوشته اسماعیلی سادیانی رتبه چهارم شانزدهمین دوره جایزه کتاب سال دفاع مقدس را از آن خود کرد. (28/1/94) ...
بساط دم عید دوچرخه !
...، این تمبرهای قیمتی، بی قیمت شده اند و برای فرستادن دل نوشته هایمان، دیگر فقط به یک کلیک احتیاج داریم نه یک تمبر! *** یک قیچی اقیانوسی فریبا خانی: 22سال پیش، برای نجات یک کشتی غرق شده، برادرم همراه تیم غواصی غوص زدند. برادرم در آن عملیات این قیچی را پیدا کرد... زنگار بسته. ما آن را با سرکه سابیدیم. حالا هر وقت پارچه ای را با آن برش می دهم ...
ماجرای یک ایرانی را تهدید نکن چه بود؟
با کلودیا؛ تا گپ صمیمانه با خواننده جوان آملی که ستاره شب کوک شد/مصاحبه متفاوت با بهروز عطایی را در هراز امروز بخوانید سعادت ما و سعادت دیگران انتخابات انجمن خبرنگاران آمل / اعتماد به هراز + عکس شور انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی در آمل / عکس
فیلم های روانکاوانه جذابیت بیشتری دارد
کانون اصلاح و تربیت چگونه انجام شد؟ - طراحی صحنه و لباس این فیلم توسط عباس بلوندی انجام شد و با توجه به کارهایی که تا امروز در سینما انجام داده است، معتقد بودم آزادی مشروط برای او به دلیل سادگی اش نسبت به آثار سنگین جنگی که کار کرده، مثل بازی پینگ پونگ است. او و تیم همراه به بهترین نحو طراحی صحنه فیلم را انجام داد. اتفاق خوبی که در این فیلم برای ما رخ داد این بود که یک لوکیشن بسیار خوب در ...
حسن روحانی در سفر به استان های مازندران ، گیلان و گلستان چه وعده هایی داد؟ + وعده ها و سخنان حسن روحانی ...
وزیر علوم تحت عنوان وزیر دانشمند و مودب علوم نام برد و گفت: دلم می خواست در چنین روزی روز استیضاح وزیر علوم کابینه یازدهم کنار وزیر باشم و با زبان صریح از این دانشمند فرهیخته حمایت کنم. - (با اشاره به حضور فرجی دانا در مجلس برای استیضاح) امروز روز احیای اخلاق است. -دانشجویان، اساتید و صاحبنظران به رای مجلس احترام بگذارند - دکتر نجفی مسیر را ادامه دهد ...
درباره پروستات بیشتر بدانیم
اینترنت درباره سرطان مطلبی منتشر نشود، سازمان بهداشت جهانی W.H.O در گذشته ای نزدیک با اشاره به بروز و شیوع بیماری سرطان آن را به یک سونامی تشبیه کرده بود. چندی پیش نیز یک کانال تلویزیونی با اشاره به فراوانی این بیماری گفت، تا سال 2025 از هر 4نفر، یک نفر به دلیل سرطان خواهد مرد. به یاد دارم وقتی که به عنوان دانشجوی پزشکی پذیرفته شدم، اهم آموزش دانشجویان به بیماری های عفونی و انگلی واگیر ...
پیام های مراسم عروسی حضرت زهرا و امام علی برای زوج های جوان
مدت علی(ع) و فاطمه(س) از روی شرم نام همدیگر را بر زبان جاری نمی کردند. تا این که یک ماه گذشت. یک روز همسران پیامبر نزد حضرت علی(ع) رفته و گفتند: چرا در زفاف فاطمه (س) تاخیر می کنی؟ اگر شرم داری، اجازه بده ما با پیامبر(ص) در این مورد صحبت کنیم و اجازه عروسی را بگیریم. علی(ع) رخصت داد که ایشان با رسول خدا صحبت کنند. این استاد حوزه و دانشگاه با ارزش والای رعایت حیا اشاره و عنوان کرد: داشتن ...
یادداشت فاطمه گودرزی برای علی نصیریان
.... کاراکتر بزرگ آقا در سریال شهرزاد بار دیگر باعث شد نام علی نصیریان سر زبان ها بیفتد و به راحتی بین چهره های هنری سال قرار بگیرد. بازی درخشان نصیریان در این سریال پرطرفدار از بازی های ماندگار اوست. شاید ایشان خیلی از نقشهای دیگرشان در مابقی آثاری که بازی کرده اند را دوست داشته باشند، مثل آقای هالو و دیگر کاراکترها (که تک تک آنها زیبا و هنرمندانه است) اما زمانی که کسی این ...
زمانی که شاه و نیکسون را سنگ باران کردیم/مبنای اقتصاد اسلامی،رفع نیاز مسلمین است نه سود حداکثری/سیستم ...
خدمت سربازی به پادگان منتقل شدم. ناگفته نماند که رییس دانشکده در گزارش خود بر علیه بنده نوشته بود که "نامبرده بجای همکاری با مدیریت دانشکده با دانشجویان اعتصابی همکاری می کند". خلاصه ای از فعالیت های انقلابی در اوایل ورود به دانشگاه تبریز خاطره ای از استعفای رئیس فقید دانشگاه تبریز در سال 56 پس از شرکت در یک رقابت علمی استخدامی از آذرماه سال 56 در دانشگاه تبریز ...
+روایتی از مادر پسران
شیران دلاور می افکنیدم. مرا فرزندانی بود که به نام آنها خوانده می شدم ولی امروز فرزندی ندارم. چهار فرزند داشتم همچون بازهای شکاری و همگی به شهادت رسیدند. مورخان می نویسند: ام البنین آنچنان جانسوز برای شهادت فرزندان و بویژه برای امام حسین(ع) نوحه و گریه می کرد که حتی دشمن اهل بیت(ع)، مروان بن حکم نیز از شنیدن مراثی وی گریه می کرد. از دیگر اشعار وی در مورد عباس، تندیس بزرگ شجاعت، است که می ...
می خواهم فریاد بزنم؛ بابا حرف های ما فقط شوخی است!
گاوصندوق ، شمس العماره ، تب سرد و... در کاکتوس محمدرضا هنرمند، حضور متفاوتی را تجربه کرد و هنوز از آن کار به عنوان یک تجربه ماندگار یاد می کند. سروش صحت برنامه ای مفصل برای سال آینده اش دارد، او می رود که سال آتی را با یک سریال آغاز کند و شاید کارش در سال های بعد به ساخت فیلم سینمایی هم بکشد. سروش صحت با چند فیلم آماده اکران، مهمان یک فنجان چای نوروزی بانی فیلم شد تا در گپ و گفتی فان و البته ...
خلخالی از اعدام ها پیشمان بود
خانه ساکن شدم. روی آوری مردم مشهد به نهضت ضعیف بود ولی در تهران مردم علاقه بیشتری به نهضت نشان می دادند. علتش هم این بود که شبهای جمعه در شبستان مسجد شاه تهران یا همان مسجد امام امروز آقایانی چون شیخ حسن طاهری اصفهانی، اقای حجازی و آشیخ علی اصغر مروارید منبر می رفتند و افکار امام خمینی را تشریح می کردند. آشیخ اکبر هاشمی هم جلساتی به نام انصارالحسین داشت که سیار بود و خودش در آن جلسات ...
وضعیت بحرانی آب در 307 دشت کشور/ صدام خَره اون وَر پُل یادت نَره /نحوه نظارت مجلس خبرگان بر رهبری چگونه ...
حزب الله لبنان هیچ شک و تردیدی وجود ندارد و آنان برای مقاومت ارز واحترام قائل هستند . وی خاطرنشان کرد که بعداز انتخاب آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور در جریان سفر به ایران ملاقاتی طولانی ، گسترده ، بسیار خوب و سازنده با ایشان داشتم و تاکیدی است بر این که روابط بین ما بسیار قدیمی است. خبرگزاری ایرنا این خبر را منتشر کرده است. کنایه امام جمعه شیراز به رئیس جمهور آیت الله ...
تاجبخش: آن قدر مطالعه کردم و کتاب نوشتم که خودم کتاب شدم!/ ماجرای کتابی که از پدربزرگ هدیه گرفته شد
شناسی بنیادی ادامه داد: شمارگان کتاب نیز در حالی به 500 نسخه رسیده که حدود 150 سال پیش که حتی با چاپ سنگی کتاب تولید می شد، شمارگان کتاب 150 هزار نسخه بود. چهره ماندگار دامپزشکی کشور با اشاره به کتاب خاطرات خود عنوان کرد: در بین 50 نفر اول پذیرفته شدگان کنکور دامپزشکی پذیرفته شدم؛ دانشکده ای که رستوران و غذاخوری نداشت. در کتاب آورده ام: ظهر ساندویچ مختصر و نان و پنیری سق می زدم و درس می ...
فکر می کردم مولانا چند خیابان آن طرف تر است
...> او اظهار می کند: تا حدود 50 سال قبل در حوزه درک مطلب و تفسیر و شرح مثنوی کاری انجام نشده بود . البته از زمان مولانا و تا نیم قرن بعد از مولانا شرح هایی بر مثنوی نوشته شد، اما خود این شرح ها هم به چندین شرح احتیاج داشت چون دچار مغلق گویی و غامض گویی شده اند. در زمان معاصر یعنی بعد از انقلاب خوشبختانه تفسیر و شرح های زیادی بر آثار مولانا نوشته شد؛ مثل شرح آنقروی و تفسیر استاد علامه محمدتقی جعفری ...