سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با نسیم ادبی ، بازیگر سریال شهرزاد و همسرش
جایش را در دل مردم باز کرده و کمتر کسی است که ماجراهای جذاب آن را دنبال نکند. میزبان نسیم ادبی و همسرش ابراهیم اثباتی شدیم و گپ و گفت جالبی با این زوج هنرمند داشتیم که به گفته خودشان هرچند خیلی درگیر کارشان هستند اما با کار تفریح می کنند و از این شرایط رضایت دارند. این گفت وگوی خواندنی را با زوج دوست داشتنی عالم بازیگری و موسیقی از دست ندهید. آشنایی هنری ما نسیم ...
گفتگوی با بازگیر طناز خوزستانی؛ بازیگری که در شهر خوبان نمی خندد/ اودود از سختی زندگی می گوید
...> پرنده!؟ بله، قبل از آغاز جنگ شبیه پرنده هایی بودم که با خوشحالی به همه جای خرمشهر سر می زدم، پرنده ای که سینما را دوست داشت. پس سینما رفتن پیش از جنگ را تجربه کرده بودی؟ اولین سینما رفتن هایم را پدر و مادرم به یاد داشتند، در روزهایی که قدرت تشخیص نداشتم. تعریف می کردند که وقتی برای دیدن فیلم های مصری به سینما می رفتند، من که سه ساله بودم تا زمان تاریک بودن فضا گریه می ...
دکترین شاه عباس در خلیج فارس
نبرد بلکه این قضاوت وقیحانه را در ذهن پادشاه اسپانیا به وجود آورد که شاه ایران آداب سیاست نمی داند. این نتیجه گیری از این سخن او به دست می آید: گویا پادشاه مرا زنی پنداشته که این همه ابریشم برای من فرستاده تا ابریشم ریسی کنم . در ضمن دنگیزبیگ به تحریک آنتونیو ابریشم ها را هدیه کرد. ( نوایی: روابط سیاسی اقتصادی ایران در دوره ی صفویه، پیشین، ص 102). از فحوای نامه ی شاه عباس به نایب السلطنه ی اسپانیا ...
انواع قبض و بسط در سلوک
دفع آنها روی آنها آب ریخت و همه را نابود کرد. بعداً در حال خواب یا مکاشفه مورد عتاب قرار گرفت که چرا تعدادی مورچه را کشتی؟ مگر راه دیگری برای دفع آنها وجود نداشت . آری، درختان بر گردن ما حق دارند، حیوانات حقوقی دارند، قرآنِ در منزل حقی دارد، مسجد محل ما حقی دارد، عالِم حقی دارد تا چه رسد به خویشاوندان و پدر و مادر. دیگر انسان ها حقوقی دارند، اگرچه مسلمان نباشند. مسلمان بر ...
کشتی گیر قهرمانی که به دلیل سقوط از ساختمان قطع نخاع شد/ فغانی: همسرم بعد از حادثه بزرگترین حامی و همدمم ...
بود فاصله گرفته و به زمانی میرسیم که شاهد بروز حادثه ای ناگوار خواهیم بود: * چه شد که از ساختمان چهار طبقه به پایین پرت شدین؟ در سالهای گذشته تو کار ساخت و ساز ساختمان بودیم که من رفته بودم تا به ساختمان در دست احداث سر بزنم که متأسفانه در طبقه چهارم این ساختمان مشغول صحبت با کارگران بودم که دیگر متوجه چیزی نشدم و زمانی که چشم باز کردم دیدم در بیمارستانم. وقتی ...
پزشکی که ماندن در اسارت را به آزادی ترجیح داد
...؛ طبق عادت به هیچ وجه پشت سرم را نگاه نمی کردم تا اینکه ساعت 10 صبح روز 12 بهمن 65 اعلام کردند گردان حمزه لشگر 27 حضرت رسول(ص) به عقب برگردد؛ تازه موقع برگشتن وقتی سه راه مرگ را دیدم فهمیدم چه کار خوبی کردم که به پشت سرم نگاه نکردم. موقعی که می خواستم از این سه راه بگذرم مثل فیلم های سینمایی ابتدا مقداری سینه خیز رفتم و بعد بلند شدم، سریع دویدم. در همین حین دیدم چندین دستگاه وانت ...
پدر شهید نجفی: میثم می گفت اگر مدافعان حرم نبودند تکفیری ها به ایران می رسیدند
. وقتی که تماس می گرفت حرف ها با تاخیر رد و بدل می شد که مقداری به شک افتاده بودم. یک بار به میثم گفتم: صدایت خیلی تاخیر دارد گفت: من حرف می زنم، بعد از تمام شدن حرف هایم، شما حرف بزنید . همان موقع بود که فهمیدیم سوریه رفته و برایش دعا کردم. 10 روز به اربعین مانده بود و داشتم از مسجد برمی گشتم که میثم تماس گرفت و گفت: بابا برای کربلا ویزا گرفته ای؟ گفتم: وقتی تو نیستی پاهایم جان ندارد و ...
سعید معروف و بقیه بازیکنان زنگ زدند و دلداری ام دادند
. با این حال یک ساعت بعد از آن رفتم و وزنه زدم تا آماده بمانم. صبح ها سرم به کارهای زیادی مشغول است مخصوصا اینکه در حال تاسیس یک مدرسه تخصصی والیبال در ارومیه هم هستم. با این حال شب ها فکر این موضوع بسیار با من همراه است و چند شب اول مجبور بودم با قرص خواب کمی از این فکر دور شوم. از این به بعد وظیفه من این است که بهتر تمرین کنم، مصدومیت های قدیمی ام را ترمیم کنم، بیشتر به خانواده ام برسم و برای ...
فرهنگ در رسانه
عنوان بازیگر و دوبلور شناخته می شود و تجربه بازی در فیلم های بوفالو (1393)، امروز (1392)، بیداری برای سه روز (1392)، شب بیرون (1392)، میهمان داریم (1392)، چهل سالگی (1387) و نصف مال من، نصف مال تو (1385) را دارد. از سال 1377 بازی در تئاتر و از سال 1386 ساخت فیلم کوتاه را آغاز کرد. همچنین از سال 1381 وارد تلویزیون شد. گلستانی فیلمنامه دو را با نگاهی به داستان کفش های خدمتکار اثر ...
خاطرات شهید عیوض صادقی از زبان خانواده و دوستان+تصاویر
رجمان اصغری بیشتر از همه صمیمی بود اگر چه به پدر و مادر خود بیشتر از همه احترام می گذاشت و آنها را دوست می داشت . زمانی که دورة جوانی عیوض فرا رسید و فارغ التحصیل شد وارد ارتش شد و به عنوان کادر به استخدام ارتش درآمد و با درجة گروهبان دومی مشغول به خدمت شد . در دوره جوانی عیوض همچنان دوستیهای خود را با دوستان و همکلاسان قدیمی خود ادامه می داد در اوقات فراغت خود یا بچه ها توپ ...
گفتگو با محسن چاووشی؛ سلطان صدای 94
...> آن موقع آلبوم خودکشی ممنوع هم منتشر شده بود و خیلی همه گیر شده بود. شاهرخ شریفی خیلی تحویلم گرفت و گفت بیا اینجا کار کن و بمان و از وسیله ها استفاده کن. تقریبا همه چیز هم بود. یک روز آنجا بودم که شهاب اکبری در در آمد و با هم آشنا شدیم و به من گفت: من کارهایت را دوست دارم و دوست دارم بی هیچ چشمداشت مالی با تو همکاری کنم و برایت کار تنظیم کنم. با هم دوست شدیم. شهاب خیلی پسر خوبی بود و هست ...
مصاحبه با علی ضیا، مجری جنجالی 94
جمله ای همان روزهای اول این اتفاق گفتم و از من هم خواستند اینستاگرامم را ببندم. گفتم داداش ها و خواهرها از من ناراحت هستند و آن را اینطور بیان می کنند. برادر و خواهرها اگر از تو ناراحت هستند و تو گوش من می زنند سرم را بالا نمی آورم چون اینطور تربیت شده ام. همه عزیزان برادر و خواهرهای من هستند و خانواده من به حساب می آیند و به هیچ وجه از آنها دلخور نیستم چون همه عزیز هستند. چیزی حدود 200 هزارتا فحش به ...
دانشجویان زائری که سفیر می شوند
...این یعنی این ولایت پذیری از همین الان با گوشت و خون ....اصلا از رگ گردن نزدیک تر با این بچه عجین شده...تمام. حالا این همه حمله تروریستی کردن...خون به دل شیعه کردن...عاشقان زیارت امام حسین(ع) کم نشدن هیچ...بلکه بیشتر هم شدن جالب تر نزدیک های ضریح اقا امام حسین(ع) نشسته بودم یه آقایی اونجا کنارم نشسته بود بنده خدا بهش گفتم حاجی شما چند بار هست که آمدی می ...
بنده های کوچک را به خدا وصل کنید
خدای قادر را باور می کند و در آینده خود را تنها و بی پناه نمی بیند. 2- کودکی که در این شرایط رشد می کند، نظارت بر خودش را فقط در حوزه پدر و مادرش نمی بیند که با دیدن کوچک ترین ضعفی از آنها فکر کند که پس من هم هر کاری بخواهم می توانم انجام دهم. او خدا را ناظر بر اعمال خود می داند نه پدر و مادر خودش را. 3- همانطور که امام حسن(ع) دعا کردن مادر در حق همسایه شان را شنیدند و علت آن را از مادرشان پرسیدند ...
هندوی شیدا فرزند ادبیات و سینماست
روح حوازاد خود سرکشی می کند، او را زمین بزنیم و بلندش کنیم. پس در رمان هندوی شیدا از نبود آدمیت وحوازاده اش حرف می زنم. خلاف عادت. پسری به خاطر تربیت غلط مادر، از همه طلبکار است و پدری که در فراموشی خانواده فقط کارت اعتباری است، همین پدر که توسط فرزندش به آتش کشیده می شود با صورتی سوخته و دل سوختگی، حواوار وآدم وار دو تا با هم می شود. پدر و مادر درهم یکی می شود و ناگهان قد علم می کند و در ...
بهشت این مادران کجاست؟
چه بسیار سالمندانی که نسبت به این وضع معترضند، اما صدایشان به جایی نمی رسد، فرزندان قدرت را در دست دارند و مال و ثروت را در اختیار و به عدم رضایت روانی و وضعیت دشوار آنان توجهی نمی کنند. مرکز نگهداری سالمندان مهرآنا یکی از سه مرکز نگهداری سالمندان در شهرستان بجنورد بوده که میزبان 30 سالمند خانم است. هنگامی که تصمیم گرفتم برای دیدن این مادران مهربان سری به این مرکز بزنم، ابتدا با خودم فکر می کردم کار بسیار آسانی است. یکی یکی خیابان ها و کوچه ها را طی کردم و به د ...
آزاده رضا هوشیار راوی دفاع مقدس: صبر برای من، شهادت برای تو!
بود (در شهر ما رسم است که مسافر گندم ها را در آب فشار دهد.) گوشه ای از حیاط، ناراحت ایستاده بود. بند کتانی هایم را که می بستم، نگاهم به مامان بود. آماده رفتن بودم. مامان را بغل کردم و از او خداحافظی کردم. در باز بود. همان موقع، خواهرم زنگ خانه را زد و وارد شد. به محض دیدنم شروع کرد به گریه کردن، به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت و دل سیر گریه کرد. با گریه های او، گریه ام گرفته بود، ولی نباید گریه می ...
90/ فرمان دست کی روش باشد دوباره به جام جهانی می رویم
بچه هاست،اما خاطره عیدهای کودکی محال است از یادم برود.گرچه از خردسالی دور از ایران بودم، اما همیشه پدر و مادرم پس از سال تحویل سال با عیدی کامم را شیرین می کردند. 90:همین الان دلت برای چه کسی تنگ شده؟ برای مادرم.گرچه از طریق اسکایپ او را می بینم و دلتنگی ام کم می شود اما هیچ چیز بهتر از کنار مادرنشستن و سر روی زانوان مادر گذاشتن نیست. 90:مقصد نهایی گوچی کجاست؟ ...
90/ عاشق پرسپولیس زمان مربیگری علی پروین هستم
شناخته نشده است؟ من در زمینه طنز کار نکرده بودم تا اینکه در فیلم بارکد این اتفاق افتاد. خیلی اعتقاد دارند خیلی خوب ایفای نقش کردم . کار طنز را خیلی دوست دارم و از حضور در این قبیل نقش ها استقبال می کنم. در کل نقش های متفاوت را دوست دارم. 90: در همه این سال ها بهترین عیدی را از چه فردی گرفتی؟ یاد دوران بچگی بخیر. روز اول عید به خانه پدربزرگ و مادر بزرگ می رفتیم و ما ...
90/ روزی که مش اسدا... داسایف شد
روزی که مش اسدا... داسایف شد بهترین تفریح بچه های محل این بود که نزدیک غروب سرکوچه دور هم جمع بشیم و به اصطلاح دور همی تفریح کنیم. سید و مش اسدا... دو میوه فروش محل بودند که از دو سال قبل میوه فروشی چهارفصل را شراکتی سرکوچه دایر کرده بودند والبته دل خوشی هم از ما نداشتند و مرتب نق می زدند که شما با این تجمع جز مزاحمت برای کسب و کار ما هیچ فایده دیگری ندارید. فقط هفته ای دو سه روز که ...
جریان شناسی های کلاسیک، مشکل امروز ما را حل نمی کند
صاحب عبقات در دست آقای روحی است. ایشان در آن منطقه به عنوان یک روحانی شیعی مطرح است. می گفت سال ها در نجف بودم بعد از سال ها یک روز رفتم خدمت امام گفتم پولی بدهید تا من یک لباس مرتب حوزوی برای خودم بخرم. امام گفت آدم با لباس درس خوان نمی شود. از شاگردان مرحوم ملا حسینقلی یکی مثل امام است و دیگری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی که هرکدام راهی را انتخاب کردند و همه هم عرفای ...
رازهای مصطفی رحماندوست
سرم گذاشته بودند؛ کلاس اول دبستان بودم، قلکی داشتم که تمام پس اندازها و پول هایم را داخل آن می گذاشتم، این قلک، سروصدای زیادی را نیز با خود به همراه داشت، به گونه ای که مادرم یکی از روزها گفت قلکت را بیاور ببینیم چقدر داخلش پول هست تا برویم برایت روپوش خریداری کنیم، زیرا آن زمان پسران هم برای حضور در مدارس باید روپوش تهیه می کردند و به تن می داشتند. گفتم نه این پول من است و نمی خواهم آن ...
صندلی داغ طرفداری: سامان خدائی؛ خیال پردازی از هاگوارتز تا ماراکانا
رو ببینم، شبکه ورزش نشون میداد و شبکه ورزشمون قطع شده بود اون شب. اون یکی بازی رو شبکه 3 میدیدیم، باز هم با پدرم. نتیجه دورتموند هم زیرنویس می شد. دورتموند جلو افتاد، گفتم نگفتم دورتموند نیمه نهایی میره. مساوی شد، پدرم پرسید چی شد پس؟ گفتم می زنه. 2-1 مالاگا تو وستفالن جلو افتاد، چی شد پس؟ می زنه. ایمان داشتم آقا ایمان، دقایق آخر بازی بود دو تا گل میخواستیم ولی مطمئن بودم میزنه. 2-2 شد، گفتم ...
فرهنگ در رسانه
است که در عصر حاضر دیگر زمان در خونه باز بودن همسایه ها بروی همدیگر گذشته است، یادم است زمانیکه من بچه بودم تا مهمان سرزده ای برایمان می آمد، مادرم مرا به سرعت به خانه همسایه می فرستاد تا بخش کوچکی از ما یحتاج خانه را از وی بگیرم. می خواهم بگویم اینها در زمان حال به کلی فراموش شده اند که کنار هم گذاشتن همه اینها در قصه قرعه مرا ترغیب به ساخت آن کرد. متن از همان ابتدا کامل بود؟ ...
تئاتر، خاک شدن و هیچ شدن را یادمان داد
باید پا پیش بگذارد و رسالتش را انجام بدهد؛ یک حرکت انسانی. یک اثر باید عاشقانه، عارفانه و عابدانه باشد. اول عشق به خدا و بعد تمام موجوداتی که خداوند خلق کرده است. مگر حضرت سعدی نمی فرماید که به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست این از وضعیت جامعه و شهرمان. از خانه ما که بیرون می روید، ببینید چند تا خانه خراب شده و روی آن برج ساخته اند. تمام اینجا پر از درخت ...
گفتگو با اولین مرد آشپز رسانه ملی+تصاویر
، او به خانه می رود و داستان را برای مادرش تعریف می کند و مادر هم حسابی می خندد. قضیه تا اینجا خیلی باورپذیر نیست تا اینکه تلفن خانه به صدا در می آید: یک روز مادرم گفت یک آقایی تماس گرفته و می گوید من مهران مدیری هستم، پسر شما قرار بود برای ما املت درست کند اما هنوز نیامده است. تا تلفن را برداشتم برام توضیح داد که آقای کاشانی تهیه کننده آنها هم بوده و داستان مرا برایشان تعریف کرده است. آنها هم ...
زمانی درهای حوزه هنری به روی ما بسته بود
بودند؟ نه کاملا افراد عادی بودند که در محل کسب و کارشان اخباری را می شنیدند و با آب و تاب در خانه تعریف می کردند. البته هر دو شان متدین و مذهبی بودند و از وضع موجود ناراضی بودند. خانواده ما به خصوص پدر بزرگم دل خوشی از شاه و حکومت شاهنشاهی نداشتند. بنابر این کسی هم از فامیل های نزدیک جرئت این که در خانه شان عکس شاه بزنند، نداشتند. این را تقریباً همه می دانستند. به نظرم علت این ناخوش آمدی ...
ازهمسرم کنده ای سوخته برگشت
... هرچند این شعر به نام همه شهدا سروده شد، اما اختصاصاً برای همسرم بود. وقتی شعرخوانی من به اتمام رسید، خانم حسینی به من گفت خانم دکتر، شما دلمون رو آتش زدید... گفتم خب به هر حال هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند! این گفت وگوی درونی دلم بود که برای شما خواندم. * حدیث عشق گفتم ز تو چه گویم کز وصف تو برآید/ گفتا که این خموشی از گفته بهتر آید گفتم که این خموشی ...
طنز اول سال: طرحی برای ساماندهی خیابان سلمان فارسی!
منطقه بوده و لذا آمدند ورود تاکسی را در تمام مدت شبانه روز و سایر خودروها را در ساعاتی از روز آزاد کردند و مامورین راهنمایی و رانندگی که از اول با مسدود کردن خیابان موافق نبودند، از این بابت یعنی جلوگیری از تردد خودروها سخت گیری نکردند که دستشان درد نکند. اما با این اقدام وضع بیشتر از آنچه که بود شیر تو شیر شد یعنی از آن وقت مردم و خودروها و دستفروشان قاطی شدند و هرکدام استفاده از فضای خیابان را حق ...
نقش امید بر بوم زندگی
کردم دنیا را می توانم با او فتح کنم، ازدواج کردم با همسرم از قائن به مشهد می آمدیم تا من در کلاس های هنری و معرق کاری شرکت کنم، زندگی کاملاً پویایی داشتیم تا اینکه یک روز مانده به نوروز 84، در جاده کویری طبس، همراه همسرم راهی سفر بودم، که در اثر یک بی احتیاطی دچار سانحه رانندگی شدیم و من از ناحیه گردن دچار قطع نخاع شدم. تنفس زندگی همسایه شهر امید ادامه می دهد، وقتی چشم باز کردم ...