سایر منابع:
سایر خبرها
مردهایی که برای یک دروغ صف کشیدند!
نظرات ثبت شده دراین باره است: بلیت روسیه از کجا میخرن؟ شناسنامه ببریم یا خودشون می دن؟ ، حیف که تازه ازدواج کردم، سرم کلاه رفت. ، دولت ایران هم برای ازدواج کنندگان جوان ایرانی مثل دانشجویان و افرادی در بازه سنی مثلا 20 الی 30 ساله یک کمک هزینه ازدواج شایسته در نظر بگیرد تا ما هم شاهد تسریع ازدواج و تشکیل زندگی جوانان خودمان و شادابی جامعه باشیم. ، من خودم 10 سال روسیه زندگی کردم، دوستان زیادی دارم ...
اعترافات یک کارگردان تئاترِ
؛ آیا می شد؟ این کارگردان خاطرنشان می سازد: فکر کنید من همین داستان مضحکه شبیه قتل را می خواستم در دوره حاضر بیان کنم. یک هنرمندی با این شرایط با دو جناح سیاسی. آیا می شد؟ خیلی با گرفت و گیر مواجه می شد. مثل همان گرفت و گیری که مرگ در حمام بنفش با آن مواجه شد. اگر این نمایش دو قرن به عقب برمی گشت مشکلی برای اجرا نمی داشت اما خب آن موقع خیلی از مسائل در آن ناگفته می ماند. به هر حال آن طور هم نیست که همیشه این گذشته گرایی جواب بدهد. در خیلی از موارد باید با زبان و زمان معاصر حرف بزنید. اما خب به لحاظ فلسفی من آنقدر گذشته کاوی نکرده ام. حسین کیانی ...
ماجرای شبی که همه فکر کردند منصوریان از هتل پائین افتاد!
. نفت تهران جهش خیلی خوبی در جدول داشته است. در حال حاضر تیم ششم جدول هستید با 38 امتیاز. البته با تیم ذوب آهن که چهارم جدول است، اختلاف امتیازی ندارید. اختلاف شما با صدر جدول هم تنها 6 امتیاز است. شاید هرکس جای شما بود، بعد از آنهمه مشکل می رفت و نفت الان چه وضعی نداشت. خب، شاید هرکس دیگری جای من بود، تصمیمی را می گرفت که شما گفتید. من از خیلی از بزرگ های فوتبال ایران مشورت ...
نامجومطلق: برای اولین بار در فوتبال عصبانی شدم!
به گزارش ورزش 11، مجید نامجو مطلق سرمربی تیم گل گهر سیرجان در این باره می گوید: خب این بازی – بازی با تیم شهرم بود. من عرق خاصی نسبت به تیم داماش گیلان دارم. حتی به این خاطر قبول کردم تا بازی نیم ساعت زودتر برگزار شود تا داماشی ها بدون استرس بازی کنند و به پرواز خود برسند. به باشگاه گفته بودم هر گونه امکاناتی که داماشی ها می خواهند در اختیارشان بگذارید. شب قبل از بازی مرتضی یکه را با ...
بهرام رادان:قالب شکنی همیشه دغدغه ام بوده
می خواهد امتحانشان بکنم و در عین حال آن تر و تمیزی نقش که مخاطب می خواهد، چالش من است. جایی گفته بودی بعد از سنتوری انگیزه هایم را از دست داده ام. نمی دانم اشباع شده بودی یا نقش خوب پیشنهاد نمی شد؟ بعد از سنتوری موقعی که چهارانگشتی را قبول کردم، پیش خودم گفتم دو تا نقش درام با سه تا گریم و قصه ای عجیب و غریب؛ یعنی من روی کاغذ درست محاسبه کرده بودم اما محاسباتم اشتباه درآمد ...
سیا برای سقوط مصدق 60 هزار دلار خرج کرد
بعد سید ابوالقاسم کاشانی را از بین برد و او هم با مصدق خیلی بد شد. مصدق خودش تک رو بود و هر دقیقه هم قدرتش بیشتر می شد. بعد هم به خصوص با ملی کردن نفت که دیگر کارش خیلی بالا گرفت. [...] آن وقت هم فکر می کردند که این مرد، رادمرد ایران است. [...] روی تخریب و عوام فریبی رفت و واقعا می توانم بگویم که هیچ کاری هم در زمانی که او آمد نشد و مملکت 20 سال باز هم به عقب رفت، برای اینکه در زمانی که رزم آرا را ...
یک پلک تا کهکشان شهادت/ روایت مجروح شدن جانباز آزاده مهدی آشتیانی
تیراندازی شده بود. شاید به خاطر وضعیت بد بدن خون آلود و پای از دست رفته ام بود یا شاید تیرهای ناجوانمردانه ی خلاص. فرمانده عراقی اسلحه اش را بالا آورد و به سر سرباز شلیک کرد، بعد هم به طرف سر من هم شلیک کرد، اما خواست خدا بود که این کار را با بی دقتی انجام دهد. تنها زخم نه چندان عمیقی بالای سرم ایجاد کرد. حالا سرم یک پارچه درد شده بود، دیگر دردها را از یاد برده بودم، لحظه ای بعد از هوش رفتم. ...
سه شنبه ای استثنایی در پایان سال94
بگیرد که برای رفت و آمدش کمتر زجر بکشد. وقت جانبازی من او نوزده سال داشت. برادر افلاطون زاده بعد از صحبت های جانباز سهیلی فر، خاطراتش را از زبان همسران جانباز بیان کرد و گفت: خیلی از آن ها گفته اند با تلاش زیاد با جانبازان ازدواج کرده اند و در مقابل مخالفت های خانواده ایستاده اند. جانباز ذاکری در تایید حرف های جانباز افلاطون زاده گفت: جانباز سهیلی با این وضعیت یک فرهنگ کامل است، در نشر ...
حامد بهداد: من اونی نیستم که میشناسید
را مردی ساده، صادق و بی تعارف معرفی کرد که به هنرمند بودن خود مطمئن است. در جشنواره فیلم فجر امسال بازی حامد بهداد را در دو فیلم نیمه شب اتفاق افتاد و هفت ماهگی دیدیم. در فیلم اول که در نخستین روز جشنواره روی پرده رفت، حامد بهداد همانی بود که پیشتر دیده بودیم اما در فیلم هفت ماهگی حامد بهداد قصه کاملا متفاوت بود؛ درون گرا بود و دیگر عاصی نبود. پس به نظر می آید شما از من فیلمی ...
زندگی به سبک آیت الله بهجت
روی برنج ریخته و نرم کرده و با نان می خورد. هفته ای دو بار در شب های جمعه و چهارشنبه جمکرانی ها به عنوان مهمان برای ما آبگوشت درست می کردند. شبهای چهارشنبه بعضی می رفتند جمکران، آبگوشت درست می کردند. در مقابل، کار و تلاش علمی بسیار زیادی داشتند. اگر غذاهای خوب در خانه می آمد، ما می خوردیم. غذاهای ساده را ایشان مصرف می کرد، حتی تا سن نود سالگی، مادرم می گفت این حسرت به دلم ...
مسئولان نه می بینند؛ نه می شنوند
هم نمی تونه روی گردنش نگه داره، درست مثل یک نوزاد. تازه من که آلزایمر مادرم را دیده ام آخرش از این هم دردناک تر است. سلول ها به تدریج می میرند و زخم های بدی روی بدن ایجاد می شود. این زخم ها که می گویم اصلا ربطی به زخم بستر ندارد... خب این پایان خیلی تلخ است، مگر تماشاچی چه گناهی کرده که این همه تلخی را تحمل کند، می خواستم در پایان تماشاگر با اندکی امید از سینما بیرون بیاید. اشاره کردید ...
ستایش طبیعت و عشق
...، به من می گویند که تو زندگی خودت را به تصویر کشیده ای. مهین بانو مادر من است که آنقدر نامش برده می شود. در یکی از کارهایم خیلی ها فکر کرده بودند که او همسر سابقم یا عشقم بوده که فوت شده است اما من گفتم خیر او مادرم است. من عاشق مادرم هستم. مادر من شهرزاد قصه هایم است. سرچشمه الهام من است و نقشش در کارهایم بسیار مهم است. من نام ها را به گونه ای می آورم که برای تماشاگر در عین حال آزار ...
"راه آنجا آغاز می شود که تو به پایان می رسی"
زمان بر من کند می گذشت. تجربه اول من ب ود. حدود طلوع آفتاب خانم دکتر را آوردیم. با خیال راحت تری در انتظار تولد نشستیم؛ فریادها و ناله ها زیادتر می شد، اما از ولادت خبری نبود. مادرم را صدا زدم، من آشفته بودم و او سرخوش. پرسیدم: آیا مشکلی هست؟ جواب داد: کار زایمان طبیعی است. گفتم: پس چه وقت فارغ می شود؟ با این همه ناله کی کار تمام می شود؟ خندید و گفت: تا نای نالیدن دارد و توان فریاد کشیدن دارد نمی ...
باج گیران و باج دهندگان
بوده ایم که موج هواداران رئیس جمهور حاضر که فضای گفتمانی جدیدی شکل داده اند باعث شده اند که در زمان انتخابات، مجلسی همسو با او شکل بگیرد. در دوره های پیشین هم این چنین بوده است. در دوره آقای روحانی هم انتظار این می رفت اما این اتفاق نیفتاد و به جز تهران این موج رخ نداد. و البته برخی شهرها. اکثریتی به دست نیامده که بتوان مجلس را مجلسی اصلاح طلب نامید. البته آقای روحانی ...
مصطفی زمانی از زندگی شخصی اش می گوید ، عشق هورمونی است !
یوسف دیگر فیلم بازی نکنید. نه. قرار بود تا زمان پخش سریال فیلمی بازی نکنم. فرض کنیم قرار بود که بعد از یوسف دیگر بازی نکنید، در این صورت چه کاری را ادامه می دادید؟ اتفاق چند وقت است که فکر می کنم من اگر بازیگر نمی شدم، دنبال چه چیزی بودم؟ الان ما کاری می کنیم که شما ممنوع التصویر شوید. آن وقت چه کاری را ادامه می دهید؟ یک بار این سوال را از خودم ...
هومن سیدی: اگر تقلید کنم کارگردانی راکنار می گذارم
هومن سیدی کارگردان خشم و هیاهو گفت: همه با سپری کردن یک ماه وقت به صورت فشرده می توانند کارگردانی را بیاموزند اما جهان انسانی فیلمساز است که باید درست به تصویر کشیده شود. به گزارش مشرق، فیلم سینمایی خشم و هیاهو از نظر ساختاری بهترین فیلم هومن سیدی است. از معدود دفعاتی است که داستان [...] هومن سیدی کارگردان خشم و هیاهو گفت: همه با سپری کردن یک ماه وقت به صورت فشرده می توانند کارگردانی را بیاموزند اما جهان انسانی فیلمساز است که باید درست به تصویر کشیده شود. به گزارش مشرق، فیلم سینمایی خشم و هیاهو از نظر ساختاری بهترین فیلم هومن سیدی است. از معدود دفعاتی است که داستان یک فرد مشهور و فساد اخلاقی اش در سینمای ایران روایت می شود و از آن جا که چند نمونه واقعی هم دارد – از جمله مشهورترین آن ها ماجرای شهلا جاهد و ناصر محمد خانی است که موقعیت بحرانی فیلم شباهت قابل توجهی به آن دارد – توجه مخاطبان در جشنواره فیلم فجر را به خود جلب کرد. بسیاری از کارشناسان معتقد بودند این فیلم در اکران به تنهایی می تواند پدیده گیشه باشد اما اکران نوروزی و قرار گرفتن در کنار فیلم های کمدی و جدی دیگر، هنوز آنگونه که شایسته است فیلم دیده نشده است. در بخش اول گفت وگو با هومن سیدی درباره داستانگویی فیلمش و روایتی که برای بازگویی قصه در نظر گرفته، توجه به مخاطب و ساخت آثاری که سطح سلیقه مخاطب را نازل می کند صحبت کردیم که از نظرتان می گذرد: زندگی پیچیده است/ به راحتی نباید قضاوت کرد فیلم با جمله ای از ویلیام فاکنر آغاز می شود و نام فیلم هم از رمان مشهور خشم و هیاهو برگرفته شده است . رمان فاکنر حاوی چند زوایه دید است و سرهم نهادن از حکایت چند راوی است همین دلیل باعث شد نام فیلمی که تلاش کردید با ماهرانه ترین نوع ممکن داستان را با پیچیدگی و پس و پیش کردن وقایع آن هیجانی و دلهره آور روایت کنید، از رمان فاکنر اقتباس کنید یا دلیل دیگری وجود داشت؟ بن مایه اصلی حرفی که در فیلم وجود دارد و باید روی آن تمرکز می کردیم این بود که به راحتی راجع به یک جریان نباید نظر دارد و بیرون گود قرار گرفت و درباره یک زندگی نظر داد. زندگی پیچیده تر از این حرف هاست. لزوما آن جریانی که به چشم می بینیم و ذهن ما آن را واقعی تلقی می کند، می تواند واقعی نباشد و می تواند وجه دیگری هم داشته باشد و واقعی تر از آن باشد که ما فکر می کنیم. ما چون هیچ گاه امکان شنیدن و دیدن تمام وجوه را نداریم به راحتی قضاوت می کنیم و اجازه می دهیم احساسات ما بر عقل غلبه کند. به طور مثال در یک دعوای زناشویی به خودمان اجازه می دهیم تقصیر را به گردن یکی از طرفین بیندازیم . قرار بر این است که خشم و هیاهو برای لحظه ای تماشاگر را به خودش بیاورد و به این مهم فکر کند که در یک لحظه نمی تواند درباره شخصیت های داستان نظر بدهد و قضاوت کند. به همین دلیل نوع روایتی که انتخاب شد که در نوع مرسوم ادبیات و فیلمنامه نویسی، سینما ، تئاتر و تمام گونه های دیگر تصویری یا ادبیاتی موجود است انتخاب شد . احساس کردم این نوع روایت برای این نوع پیام انتخاب درست تری باشد ما هر دو شخصیت را نشان می دهیم نه تنها برای دیده شدن بازی ها یا خندیدن یا هر چیز شبیه به این... این اتفاقات هر کدام می تواند واقعی باشد و ما راحت نمی توانیم به ضرس قاطع یک فرد را متهم و دیگری را مبرا از خطا و لغزش بدانیم در داستانگویی مدیون رمان خشم و هیاهو هستم برگرفتن نام فیلم از رمان خشم و هیاهو را بفرمایید درست است که این رمان به فیلمنامه من و بالعکس ربطی ندارد اما بعد از خواندن این رمان دغدغه نگارش این نوع فیلمنامه به ذهنم رسید. من خودم را یک جورهایی مدیون این رمان می بینم برای نوشتن این فیلمنامه درست است که تاکید می کنم هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند. دو کاراکتر، مصداق اصلی خشم و هیاهو هستند/ از آثار بزرگ یاد می گیرم با خواند این رمان به سمت داستانگویی در سینما رفتید؟ بله. احساس کردم این دو کاراکتر اصلی من مصداق اصلی نام رمان هستند هر دو مصداق اصلی هم خشم و هم هیاهو هستند. اعتقادم این است که خود کاراکترها یک حرکت رو به جلویی دارند و خودشان برای خودشان اسم می یابند و برخی لحظات را تعیین می کنند. احساس می کردم بعد از نوشتن کل فیلمنامه چقدر یک کاراکتر را خشم نوشتم و دیگری را هیاهو. فکر کردم این اسم شاید درست باشد . البته مقیاس فیلمنامه و رمان کار خطایی است اما من یاد گرفتم که از آثار بزرگ استفاده کنم ، بهره بگیرم و تلاش کنم برای یادگیری بیشتر. شخصیت ها کدام نزدیک به خشم و کدامیک بیشتر به سمت هیاهو رفتند؟ برای من خسرو داستان خشم است و حنا هیاهو. آنونس را هم بر این مبنا ساختم یکی را کاملا خشم و دیگری را کاملا هیاهو. خسرو خانواده دوست است این خشم خسرو از کجا می آید؟ خشم خسرو، عصبی بودن، نگران بودنش، حتی دل لحظه های احساسی هم آرامش ندارد. بیس فیلمنامه را که می نوشتم خسرو رادر دو وزنه قرار دادم جایی که از خودش تعریف می کند فکر کردم که باید خودش را درست تعریف کند بدون ایراد و بی نقص . این دم دستی ترین نگاهی است که در لحظه اول به فیلمنامه نویس ارجاع می دهد اما هرچه جلوتر رفتم به دم دستی بودن این نوع معرفی بیشتر پی بردم. خسرو باید وقتی از خودش تعریف می کند بگوید فردی هستم که عصبی می شوم و پرخاش می کنم من این ایرادها را دارم اما لزوما خانواده برایم مهم است. وقتی خسته است به خانه می آید با بچه بازی می کند اما جنبه اش را ندارد زود از کوره درمی رود. فرد عصبی لزوما گناهکار نیست/ تلاش کردم تصویر یک فرد واقعی را به نمایش بگذارم با این معرفی پس زمینه به مخاطب می دهید که در انتها مخاطب قضاوت خودش را داشته باشد؟ حتما همینطور است. آدمی که عصبی و پرخاشگر است لزوما گناهکار نیست. اگر داد و بیدار می کند لزوما قاتل نیست. شکل و شمایلی که خسرو از خودش ، همسرش (تینا) و حنا روایت می کند کاملا به گونه ای است که هر جور دل خواهش است آن ها را تعریف می کند. جلوتر که می رویم حنا هم همین کار را می کند. در روایت حنا، خسرو آدم بسیار ضعیف و متزلزل است کسی که به او آسیب وارد می شود. کسی که همسرش او را مورد توهین و تحقیر قرار می دهد (رفتار تینا با خسرو در ماشین). کسی که به عنوان یک مرد زار می زند و خواسته اش را درخواست می کند،کسی که دیگر آن غرور را ندارد (فصلی که حنا تعریف می کند). این تعاریف (خسرو و حنا) تنها دارای یک جریان های واقعی مشترک هستند خسرو در هر دو روایت با بچه اش تند است. تلاشم این بود تمام لکه هایی که وجود دارد و در کنار هم قرار می گیرد به گونه ای باشد که تصویر یک آدم غیرواقعی را نبینیم. چون خسرو از خودش تعریف می کند، لزوما آدم خوب مهربان و خانواده دوست نبینیم و از روایت حنا چیز دیگری به مخاطب ارایه شود. من همه تلاشم این بود که یک آدم ببینیم اگر در بخشی از فیلم مجبور است که از خودش تعریف کند عصبی بشود و فریاد هم بزند اما کار اشتباه هم می کند. انتخاب نکردم قصه یا ضد قصه جلو بروم/ بسیاری از ترس، تجربه نمی کنند بعد از ساخت خشم و هیاهو به سمت داستانگویی خواهید رفت. من هیچ وقت انتخاب نکردم که چه باید بکنم. الان قصه تعریف کنم یا ضد قصه جلو بروم چیزی که همیشه تلاش می کنم آن را حفظ کنم و بخش زیادی از دوستان مخالف آن هستند تجربه گرایی است. بسیاری عنوان می کنند جای تجربه در سینما نیست و اشتباه بحث تجربه گرایی را تلقی می کنند. معتقدند اگر کسی قرار است تجربه کند برای خودش و درخانه تجربه کند . این حرف زمانی درست است که فرد الفبای سینما را بلد نباشد . اما کسی که حرفه اش فیلمسازی است اساسا امکان این وجود ندارد که تجربه نکند. حالا افرادی می ترسند که نکند خراب کنند و سرمایه از بین برود ورود به دنیای تجربه کردن نمی کنند افرادی هم هستند که نترسند و تجربه می کنند . برایم مهم نیست ماحصل تجربه کردنم چه می شود شما جزء دسته دوم هستید فکر می کنم این طور است . برایم مهم نیست ماحصل آن تجربه چه می شود مهم این است که یک جریان جدید را تجربه کنم اسمش هرچه که می خواهد باشد. اگر قرارباشد تقلید کنم کارگردانی را کنار می گذارم به اسم و عنوان آن جریان کاری ندارید اصلا. من اینجوری حالم خوب است .به طور مثال اگر قرار باشد من کارهایی که یک کارگردان مثل فرهادی انجام داده من هم انجام بدهم برای من چیزی ندارد اگر این گونه باشد کارگردانی را می گذارم کنار و به سراغ بازیگری می روم. برخی از قدم برداشتن رو به جلو می ترسند حتما برای مخاطب هم ارزش دیدن ندارد دیدیم کارهایی که کپی هایی از کار کارگردان دیگر بودند و هیچ گاه نتوانستند نظر مخاطب را جلب کنند. متاسفانه افراد بی مایه و کم مایه وجود دارند که از قدم برداشتن رو به جلو می ترسند تمام تلاششان را می کنند که هیچ کس قدمی برندارد. دو نوع حسادت داریم یکی منجر به پیشرفت و ترقی می شود و دیگری باعث می شود که نه خداوند و نه خلق خداوند از فرد راضی و خشنود نباشد. متاسفانه از این دست آدم هایی که خانه نشین هستند و قلم و کاغذ دارند و فکر می کنند تنها قلم و کاغذ داشتن لزوما فرهیختگی است زیاد هستند. کسانی که در خانه نشستند و فکر می کنند هیچ کس آن ها را کشف نکرده و این افراد بزرگترین آرتیست های کره زمین هستند و تریبونی به آن ها داده نمی شود برای خودنمایی. همانقدر فیلمسازان با استعداد خوبی که به سینما وارد می شوند همانقدر هم افراد بی استعداد به سینما وارد می شوند. چگونه بایدغربال بشوند تا اینگونه وارد سینما نشوند خودشان غربال می شوند. من دوران سینمای جوان را گذراندم شیفته بعضی ها در سینما بودم بعضی از بزرگان را نقض می کردم. در آن دوره یادم است یک دانشجوی فیلمسازی که یک فیلم یک دقیقه ای ساخته یا حتی همان را هم نساخته به راحتی راجع به یک فیلمساز در هر سطحی نظر می دهد در حالی که توان گرفتن یک پلان از فیلم ندارد اما به راحتی می تواند تصمیم بگیرد که سینما به چه سمت و قهقهرایی می رود. غربال شدن این افراد زمانی رخ می دهد که وارد سینما بشوند زیرا از این دست افراد ادعاهای زیادی داشتند و همیشه احساس می کردند موقعیت بروز و ظهور استعدادهایشان را نداشتند. برای خیلی از این افراد موقعیتش فراهم می شود و کار را خراب می کنند و از این وادی می روند و متاسفانه وقتشان را هدر می دهند. عده ای هم هستند بدون حاشیه وبا اصل مطلب جلو می آیند. نسبت به فیلمسازان دیگر قضاوت سطحی ندارند به این فکر می کنند که فیلمساز دیگر ده سال جلوتر از خودش کاری را به انجام می رساند که باید به قدم هایش نگاه کرد و اگر کاری را نتوانسته انجام دهد شاید ما بتوانیم انجام دهیم. این نوع نگاه در من (به عنوان یک جوان) وجود دارد من به بزرگان در این عرصه نگاه می کنم و می بینم کدام یک از تجربیاتشان خوب بوده و من چگونه می توانم تجربه جدیدی کسب کنم واگرنه چه کاری است که فیلم بسازند. همه می توانند با یک ماه کلاس فشرده فیلمسازی بیاموزند/ جهان انسانی و تصویر آن مهم است به صراحت می گویم همه آدم ها با سپری کردن یک ماه وقت به صورت فشرده می توانند فیلمسازی را بیاموزند یادگیری الفبای سینما کار سختی نیست اما جهان انسانی فرد است که درست باید به تصویر کشیده شود. اینکه چه در چنته داری و دنیای پیرامونت را چگونه می بینی و آن را چگونه می توانی تصویر کنی. واگرنه فیلمسازی یک دکوپاژ ساده است با چند پلان شات و تدوین دم دستی که می توان آن را یاد گرفت. چیز پیچیده ای نیست یک ریتم و ضد ریتم و فیلمنامه که دیگر کسی نمی نویسد. بازیگران هم که همه خوب هستند فیلمنامه خوب باشد پول خوب هم بدهیم می آیندو کار می کنند. باساخت اعترافات ذهن خطرناک من فکر می کردم داستانگو می سازم/ من تلاش نمی کردم به سمت شمایل فیلم روشنفکری بروم/ سینما روشنفکری خطرناک است تمام این حواشی زودگذر است و می گذرد. من از فیلم آفریقا تا به امروز به مراتب افرادی که فیلم من را می بینند و دنبال می کنند بیشتر شدند. اما یادم هست وقتی اعترافات ذهن خطرناک من را ساختم من فکر می کردم اتفاقا فیلم داستانگو می سازم . اما مخاطبش خاص شد. آن نوع سینما، سینمای خطرناکی می توانست باشد به دلیل این که می توانست به سمت شمایل فیلم هایی که روشنفکری است،برود اما خدا شاهد است من اصلا تلاش نمی کردم یک چنین چیزی بسازم و به آن سمت فیلمسازی حرکت کنم. اعترافات جهان خاصی را دنبال می کرد اگر با شخصیت اصلی داستان نگاه کنیم همه چیز درست و به جا بود اما چقدر مخاطب جای آن قرار بدهد سخت و سنگین بود. بله . درست است. واقعیت این است که از ساختن آن فیلم لحظه ای پشیمان نیستم امیدوارم روزی برسد حرف هایی را درباره آن فیلم بزنم که دوست دارم بگویم اما هیچ وقت نگفتم. در آن مسیر فیلمسازی احساس کردم دنیایی برایم باز شد که دنیایی جدید، عجیب و غریبی است و پتانسیل سینما شدن را دارد. فکر می کردم افراد زیادی با این نگرش که در فیلم دیده می شود درگیر هستند و فکر نمی کردم درگیری ذهنی هیچ کس نباشد. احساس کردم پدیده ای به وجود آمده که زندگی همه را تحت الشعاع قرار می دهد . فکر نمی کردم خیلی از افراد درباره آن اطلاع ندارند یا حوصله اش را ندارند یا چرا باید بدانند که کجای زندگی هستند. اساسا فکر می کردم (هنوز هم فکر می کنم) هر فیلمسازی یک حدیث نفسی دارد من باید این را بدانم که چرا می خواهم فیلم بسازم . سینما صرفا جای تفریح نیست/ ذات هنر فرهنگسازی است بیش از هر چیز مخاطب به سمت سینمای کمدی گرایش دارد. جامعه شلوغی داریم . مردم درگیر گرفتاری های زندگی هستند. واقعیت این است که خنده در جامعه بسیار کم است جدیدا نگرش هایی به وجود آمده که خنده را تقویت کنند که بسیار عالی است. طبیعی است که کشور جوانی هستیم انرژی های بسیار زیادی دارند که تخلیه نمی شود تخصص من نیست که چگونه باید این تخلیه انرژی در جوان رخ بدهد. حالا این مهم است که یک خانواده که متشکل از افراد جوان است وقتی قصد دارد حالش خوب بشود به سینما می آید اما هیچ گاه درباره آن حرف نزدیم. سینما صرفا جای تفریح نیست. سینما وجود دارد که به لحاظ فرهنگسازی حرکت آهسته ای را به سمت جلو ببریم. به طور مثال رامبد جوان در برنامه خندوانه با یک شوخی شیرین کمربندها را باز یا بسته می کند این یعنی فرهنگسازی برای بستن کمربند در هنگام سوارشدن در ماشین. به ذات کار هنر فرهنگسازی است. اگر سینما با سیرک و بازیگر با دلقک اشتباه گرفته شود باید این شغل را ببوسیم و بگذاریم کنار. فیلمی که مخاطب کم دارد شکست خورده است فیلم باید پرفروش باشد هیچ شکی در آن نیست. فیلمی که مخاطب کم دارد نابود شده و شکست خورده است اما می گویم کاری که بعضی از دوستان با سلیقه و ذائقه مردم می کنند را نکنیم . باج دادن به هر دلیلی انصاف نیست برای این که باید پاسخگو باشیم. این که من پلان را باز بگذارم. 15 بازیگر نامی را جلوی دوربین بیارم تا کارهای خیلی زشت و زننده ای را جلوی دوربین انجام بدهند که باعث خندیدن تماشاچی بشود و در آخر تماشاگر بیرون سالن بگوید چقدر مزخرف بود و به آن بخندند برایم حال خوبی را به ارمغان نمی آورد و این نوع پول درآوردن و گیشه داشتن برای من خوشایند نیست. فکر می کنم وقتی یک تابلوی نقاشی کشیده می شود با هدف رساندن یک پیام یا مفهوم این کار انجام می شود. معضلات جامعه را به گونه ای روایت کنیم که روی مخاطب تاثیربگذارد مهم این است که در اثر یک مفهومی را به مخاطب ارایه دهیم اگر درباره معضلات جامعه حرف بزنیم باید به گونه ای باشد که روی مخاطب اثرگذار باشد اگر بادیدن فیلم یک خانواده به خودش نهیب بزند که بعد از جدایی فرزند ما چه شرایطی را پیدا خواهد کرد برای من فیلمساز کفایت می کند. حالا یکسری آدم بگویند فکر کردی کی هستی که این حرفها را می زنی من در پاسخ این افراد باید بگویم من یک انسانم که در مملکتم زندگی می کنم احساس دارم و حالم بد و خوب می شود و همه ما به زعم خودمان تلاش می کنیم برای بهبود جامعه با هر عقیده و ذائقه ای و با هر تربیت خانوادگی . برای ادامه مسیر فیلمسازی کاملاً حسی جلو می روید یا با برنامه پیش می روید؟ نه خیلی حسی نیست. بدون حساب و کتاب هم جلو نمی روم باید ببینم چه چیزی الان خوراک جامعه است. با ساخت فیلم کمدی مشکلی ندارم/ سطح سلیقه مردم را باید بالا برد/ در کار بعدی بیشتر حواسم به تماشاچی است حتی اگر خوراک جامعه فیلم کمدی باشد؟ من با ساخت فیلم کمدی مشکلی ندارم. من بعداز این همه سال بازیگری، برای حضور در فیلم کمدی و ایفای نقش درآن جایزه گرفتم شاید خیلی از مردم من را به عنوان یک کمدین بشناسند تا بازیگر جدی. اما معتقدم هر چیزی باید ارزش و احترامش سرجاش باشد و حفظ شود . تلاش می کنم داستان را بیشتر از این در کار بعدی جدی بگیرم و بیش از این حواسم به تماشاچی باشد. من از تلاش کردن خسته نمی شوم معتقدم باید آرام آرام سطح سلیقه مردم را بالا آورد تا رشد فرهنگی صورت می گیرد و آمار کتابخواندن مقداری بالا بیاید. آن زمان دیگر نیاز به این همه تبلیغات شعارگونه برای حفظ محیط زیست نداریم زیرا سطح فرهنگی بالا آمده است. Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
هنرپیشه جذاب زن: دوست ندارم فرزندانم فیلم هایم را ببینند!!
نابود کردن همه این موارد،مسائلی که گفتم را حفظ کنم. درست است که الان دو سال است که از همدیگر جدا شده ایم ولی چیزهای زیبایش نباید پاک شود. ** برایتان پیش آمده با ایده ای که در گذر زمان تغییر کرده مشکل داشته باشید؟ خب من مسن شده ام؛ حالا پذیرفته ام که زیبایی درون جایگزین زیبایی دوران جوانی شده است. خودم را خیلی خوب می شناسم و حالا بیشتر نسبت به خودم و بقیه حس ترحم دارم. ...
چگونه با پدرت آشنا شدم؟!/ نامه آخر
ها که مو لای درزش نمی رود و تعهدش از حلقه ازدواج بیشتر است. از فردای آن روز 37 هفته از خانه حجت خان برای مادرت نامه می نوشتم و هر 37 هفته همان روز اول را برایش توضیح می دادم که دوستش دارم و اینجا گیر کرده ام، اما هر 37 هفته، نامه هایم به جای این که برود طبقه اول می رفت خانه سرایداری و خب من کف دستم را بو نکرده بودم که مادرت اینها از آن خانواده هایش نیستند که به طبقه ای که پله نخورد بگویند همکف و ...
هنوز مزه ی نوجوانی زیر زبانم است!
او خرداد سال 1330 به دنیایی که دوستش دارد آمده و دلش می خواهد برای بهتر شدن این دنیا کارهای زیادی بکند. اگر بخواهیم آثارش را به یاد آوریم، شاید نیازی نباشد که خیلی فکر کنیم. چرا که در تمام کارهای ماندگار عروسکی، ردی از او به وضوح دیده می شود. مدرسه ی موش ها ، خونه ی مادربزرگه ، قصه های تا به تا ، آب پریا و شهر موش ها از آثار اوست. مرضیه برومند، مادر عروسک ها، در ساختمان ...
فرهنگ در رسانه
می شود. ردیف بودجه دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی به لحاظ وجود دبیرخانه و به لحاظ ساختار و تشکیلاتی که در حوزه ساختار کلان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تعریف می شود، متأثر از بودجه های وزارت متبوع است. در سال گذشته تلاشی برای بودجه امسال انجام شد که، برای نخستین بار ردیف برنامه ای تحت عنوان برنامه ارتقای فرهنگ عمومی با پنج محور عملیاتی و پروژه اجرایی در ردیف بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تعریف شد. ...
اعتیاد یک زن به تلگرام جنایت آفرید
اعتیاد زن جوان به تلگرام، دعوایی بین او و شوهرش به راه انداخت که پایان تلخی داشت. به گزارش همشهری، او پیش از سال نو، قهر کرد و از خانه رفت اما وقتی با وساطت اطرافیان برای آشتی کنان به خانه برگشت قربانی خشم شوهرش شد. ساعت 7:45صبح 27اسفند سال گذشته پسر22ساله ای با کلانتری 111هفت چنار تماس گرفت و با صدایی لرزان خبر از قتل مادرش داد. مأموران پس از حضور در محل ماجرا را به قاضی ...
گفت وگو اختصاصی با قاتلی که دختری را مثله کرد / از هیتلر بدترم!
شروع به ناسزا و جدل کردیم. آزاده بحث را کشاند به سمت من که اگر با من ازدواج کرده بودی الآن زندگیم این گونه نبود. خواهر کوچک من ازدواج کرده و قرار است بچه اش هم به دنیا بیاید اما من چی؟ دو سال قبل آزاده به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم گفتم در مورد آن صحبت می کنیم. اما بعد از حدودا دوهفته بهش گفتم که با او ازدواج نمی کنم. در نهایت بحث ما در روز حادثه به فحاشی کشید و من بهش گفتم فحاشی به مادرم نکن اما ...
صندلی داغ طرفداری: حامد جباری؛ از ضجه برای گل ویلتورد در روتردام تا شیطان سرخی که برای مرسی سایدی ها ...
. ینی تا این حد بیسیک بودم [ شکلک خنده]). کم کم یادمه مهیار میرزاپور پیداش شد، که خب همین چندروز پیش خوندم و فهمیدم که مهیار از روز اول بوده، اما من که یه مدت بعد از اومدنم بود که دیدم تو گروه پیداش شد و یه فایل داد که آقا این نکاتو رعایت کنین توی نوشتن مطالبتون. منم سریع همه رو رعایت کردم، علاقه هم داشتم به صحیح نوشتن و این چیزا، به مهیار گفتم اگر می خوای می تونم توی ادیت کردن مطالب کمکت کنم، خب ...
گل آفتابگردان من!
جنوب برسانم تا به شهرستانی که پدر و مادرم در آن جا بودند بروم. به خودم می گفتم که دیگر هرگز به آن خانه برنمی گردم پر از رنجش و کینه بودم. انگار درد و رنج سال ها زندگی همه به یک باره، به سراغم آمده بودند. وقتی صورت های گریان بچه هایم را که یک روز به عید مانده، آن طور غریب و تنها به نظر می آمدند، بیشتر غصه ام می شد ولی تصمیم خودم را گرفته بودم. رنج و دردم از همه چیز در دنیا سنگین تر بود حتی از اشک های ...
شوق ترویج مکتب اهل بیت(ع) در زاهدان مرا قاری کرد/ راهکاری برای ارائه تلاوت معنامحور
ملی تلاوت همراه می شود و با تقلید از سبک استاد عبدالباسط تلاوت آیات الهی را می آموزد. این قاری نوجوان کشورمان از پهناورترین استان ایران اسلامی همراه با برادران اهل سنت فعالیت های قرآنی را پیگیری می کند و قصد دارد یکی از نیازهای استانش که وجود قاری توانمند برای ارائه تلاوت پیش از اذان در مساجد است، برطرف کند. فولادی سال گذشته برای رقابت های شوق تلاوت به عراق اعزام شد و در ...
از زندگی در چادر تا روزهای سخت بی پناهی
حالا در بیمارستان است، اما دو سال پیش گفته بود می خواهد برود و در چادر زندگی کند، چون بعد از 35 سال کار، پیشکسوت محسوب نمی شود. ثریا حکمت اکنون به کما رفته است. او اوایل سال جدید به دلیل مسمومیت دارویی به بیمارستان منتقل شده بود و با بهبود نسبی شرایطش ترخیص شد اما دیروز 16 فروردین به دلیل تشنج، بار دیگر به بیمارستان منتقل شد و به کما رفت. امین تارخ، رئیس انجمن بازیگران و فرامرز روشنایی، مدیر ...
فرح پهلوی: گاهی زندگی برای من دشوار می شود
فقط این طور به نظر بیاید. من در این اندیشه بودم که شاید شما از اینکه ملکه هستید، متاسف هستید یا آنکه تحمل آن سخت است؟ نه، نمی توانم این را تایید کنم. همان طور که به شما گفتم من گاهی واقعا مشکلاتی دارم و آن هم برای آن است که باید کارهای زیادی انجام بگیرد و خدا می داند که انسان با چه مسائل کوچک و بزرگی درگیر می شود، مسائلی که انسان را افسرده می کند، اما از سوی دیگر به خاطر ...
مرور خاطرات دور و نزدیک لیلی گلستان از پدر و عکس های کودکی؛
می نوشتم، کاغذ را می گذاشتم نزدیک چشمم که اشک هایم روی آن بریزد و خانواده متوجه شوند که گریه کرده ام و دارد به من بد می گذرد. سرانجام برگشتم و دو سال همین جا درس خواندم. دوباره رفتم به پاریس و این بار خانه ی خودم را داشتم و خودم مسئول خودم بودم. خیلی خوب درس خواندم. حتی ساعات تعطیل هم می رفتم سوربن. کلاس های آزاد تاریخ هنر و ادبیات دنیا را می گذراندم. یادم است که با علاقه ی زیادی درس می خواندم ...
قصه هایی از نقاش شدن مجید/ وقتی کلاغ ها خبر شهادت پسرم را آوردند
هنرستان مربوط به این رشته پر شده بود و مجید را ثبت نام نکردند. به همین خاطر مجید مجبور شد سال اول دبیرستان را در رشته ریاضی ثبت نام کند؛ آن سال را با بی علاقگی در مدرسه صفوی به پایان رساند او حتی در امتحانات خردادماه هم شرکت نکرد. بعد هم به ما گفت: گفته بودم که به ریاضی علاقه ندارم. سال بعد به هنرستان امین الدوله که مربوط به رشته نقاشی بود رفت. او روز به روز با تجربه تر می شد ...
کوروش، نمونه برجسته تجاوز تاریخ به اسطوره
11 سال ساخته است. 11 سال واقعا یعنی چقدر؟ شما فکرش را بکنید، در دنیای باستان که کارها با تانی و تاخیر بیشتری انجام می گرفته و خبری هم از وسایل ارتباطی و سرعتی عصر حاضر نبوده، برای یک جنگ فقط 6 ماه را در مسیر رفت و برگشت بودند، ضمن اینکه جنگ ها باید در فصل های غیرکشاورزی انجام می گرفته تا آذوقه زندگی داشته باشند. خب، یعنی یک سری قابلیت ها و شایستگی هایی داشته، در کنار انسانیت و سلوک شخصی اش و از ...