سایر منابع:
سایر خبرها
خسارت دوران احمدی نژاد از جنگ بیشتر بود
فردا نمی آیم چون من به عنوان وزیر مسئول هستم و باید درباره زیرمجموعه ام به مردم و مجلس پاسخگو باشم و کسی نیستم که شما هر کاری بکنید و من به مجلس پاسخ بدهم. - من استعفایم را در دو صفحه بدون خط خوردگی نوشتم و به آقای احمدی نژاد تحویل دادم. بعدها متوجه شدم که ایشان خیلی بدشان نمی آمد که من نباشم. - بارها در جلسات هیات دولت بحث های کارشناسی صورت می گرفت که گاهی مخالفت می کردم که ...
تاریخ در صحنه
تجربه کند به حاشیه رانده شد، و نمایشی جای آن را گرفت که دیگر نمایش ایرانی نبود، بلکه ره آورد غرب بود که به تقلید از آنان توسط نمایشگران ما اجراء و عرضه شده و می شود، که متأسفانه در سال های بعد از انقلاب اسلامی تا جایی که شواهد گواهی می دهند، گرایش به نمایش غربی و تدریس آن در دانشکده های نمایش موجب فخر و مباهات گردیده است. البته در مقابل عده ای نیز خود را وارث نمایش های ایرانی خوانده و در ...
پوران فرخ زاد از خاندان عصیان گرش گفت
گفت وگو، قصه مادری پوران فرخزاد است برای شعر امروز و یا لااقل بخشی از شاعران جوان امروز. دنیای شاعرانه برای شما از چه زمانی آغاز شد؟ اولین کشش ها به سمت هنر را در چند سالگی احساس کردید؟ خیلی بچه بودم؛ شاید کلاس سوم ابتدایی، انشا می نوشتم. آن زمان انشاها همه به نوعی تشریفاتی و البته فرمایشی بود. یعنی معلم ها یک سری سوالاتی می کردند و یک سری جواب های بچگانه ای می گرفتند. ولی من ...
شاهد دادگاه مصدق - بانوی فرهنگ اما تحت الشعاع شهرت همسر
عصر ایران - امروز 23 فروردین چهارمین سالروز درگذشت بانو دکتر قمرآریان (در سال 391) است. شاید در وهله نخست قدری درنگ کنید. بله، از همسر دکتر عبدالحسین زرین کوب می گوییم. اما این تنها وجه او نبود. او نخست قمر آریان بود و بعد همسر زرین کوب. انگیزه این یادکرد نیز همین است. چرا که خانم دکتر قمر آریان خود نیز استاد مبرز ادبیات فارسی و یک فعال اجتماعی بود و البته همسر استاد زرین کوب و 23 ...
عناوین روزنامه + فال روزانه + فال حافظ سه شنبه 17 فروردین 95
کنی دیگر برای جبران ضرر نداری و مدام دور خودت می چرخی بدون اینکه پیشرفتی داشته باشی، ولی عاقبت اجر صبر خود را می بینی و بد عهدی زمانه را فراموش می کنی. فال روز متولدین خرداد: قبول کردن مسئولیت های خیلی زیاد ابتدا ممکن است دیگران را تحت تاثیر قرار دهد، اما اگر شما نتوانید کارهایی که شروع کرده اید را تمام کنید همه چیز تغییر خواهد کرد. خوشبختانه شما هم اکنون می توانید وظایف خود را ...
روایت بازیگر شهرزاد از بازی در نقشی که برایش سیمرغ آورد
کارگردان جوان چگونه است؟ آقای روستایی کارش را بلد بود و سختگیری های خاص خود را داشت. من هم اصولا دوست دارم با کارگردان های سختگیر کار کنم. چون حس خوبی به من می دهند و من ترغیب می شوم بیشتر روی کارم دقت و نقشم را بهتر بازی کنم. به نظر شما پریناز ایزدیار بعد از ابد و یک روز ، چه فیلمی باید بازی کند؟ دوست دارم نقش متفاوتی بازی کنم. البته الان دو پیشنهاد بازی دارم. دست کم دو ماه صبر می کنم تا انتخاب کنم. افکارخبر/ ...
ماجرای فرار از آذربایجان برای حضور در جبهه های ایران
در گفت وگوی تفصیلی با اسکندر حسین اف مطرح شد؛ اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او می گوید: مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک ماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم. به گزارش گروه [...] در گفت وگوی تفصیلی با اسکندر حسین اف مطرح شد؛ اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او می گوید: مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک ماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون آذربایجان است که دلی مالامال از عشق خمینی دارد. او برای ما از علاقه شدیدش برای شرکت در جبهه های دفاع مقدس و تلاش هایی که برای فرار از کشور آذربایجان و شرکت در این جنگ داشته گفت. مصاحبه ما با اسکندر حسین اف شنیدنی های زیادی از تاثیرات انقلاب اسلامی بر مردم آذربایجان دارد. دین به انتهای خود رسیده بود من اسکندر حسین اف از جمهوری آذربایجان هستم. تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را در آذربایجان گذراندم و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمدم. در ایام پیروزی انقلاب ایران کلاس سوم راهنمایی بودم. ما در شهر جلیل آباد زندگی می کردیم که نزدیک مرزهای ایران است. قبل از انقلاب دین در آذربایجان به انتهای خود رسیده بود. مثلاً شهر ما حدود 130 هزار نفر جمعیت دارد. من از کودکی فقط روخوانی قرآن یاد گرفته بودم. به خاطر همین در شهر من را با تعجب با انگشت به همدیگر نشان می دادند، انگار یک مرجع تقلید دیده اند! یا مثلاً پدرم یک روز در ماه رمضان افطاری می داد و مقید بود که فقط روزه داران در آن شرکت کنند. از جمعیت 130 هزار نفری فقط 30 -40 نفر روزه گرفته بودند که در افطاری شرکت کنند، همه آنها هم پیرزن و پیرمرد بودند. چون من قرآن خوان بودم، همیشه پیش پیرمردها بودم! یادم هست که هر پیرمردی که از دنیا می رفت، بقیه می گفتند یک دین دار دیگر هم رفت و کم کم کل دینداری از بین می رود. بعضی های دیگر هم بودند که می گفتند دین دوباره احیا خواهد شد، دینداری به مو می رسد ولی پاره نمی شود. فقط در ده روز محرم مسلمان می شدند در مدارس و رسانه ها مدام مباحث ضددین مطرح می شد. مارکسیسم و لنینیسم تدریس می شد. تنها چیزی که دین را تا آن زمان نگه داشته بود ده روز اول محرم بود. در این ده روز مردم دوباره مسلمان می شدند. دزد دزدی نمی کرد، مشروب خوار مشروب نمی خورد. ولی دهه عاشورا که تمام می شد دوباره همه کارها شروع می شد. از بس کاریکاتور از آخوندها دیده بودیم، تا اسم آخوند می آمد، یک آدم زشت وحشتناک در ذهنمان می آمد. آخوند را کسی می دانستیم که در قبرستان می نشیند و قرآن می خواند و از مرم پول می گیرد. خلاصه هیچ چیز مثبتی از دین و دینداری و آخوندجماعت در ذهن مردم وجود نداشت. در ابتدا کمونیست ها با انقلاب مخالفت نمی کردند اوایل انقلاب کمونیست ها دشمنی با انقلاب نشان نمی دادند. چون انقلاب از یک طرف ضدغربی بود و از طرف دیگر آنها امید داشتند که به وسیله حزب توده بتوانند انقلاب را مصادره کنند و حکومت را به دست بگیرند. فکر نمی کردند که این انقلاب بتواند روی فکر مردم تأثیر بگذارد. لذا اوایل انقلاب تلویزیون شوروی همه اخبار و مراسمات مربوط به انقلاب مثل ورود امام به ایران را نشان می داد. بنابراین نتیجه ای که حاصل شد این بود که ذهنیت منفی مردم نسبت به روحانیت تغییر کرد. همان آخوندی که سالها تحقیرش می کردند آمده و در کشوری مثل ایران انقلاب کرده و حکومت را به دست گرفته است. مردم با خود می گفتند چطور آخوندی که مرتجع و خرافی است توانسته چنین انقلابی برپا کند و بعد آن را مدیریت کند؟! خود کمونیست ها نفهمیدند که دارند با دست خودشان تبلیغات 70 ساله شان را بر باد می دهند. بعد کم کم متوجه شدند که دارند اشتباه می کنند. لذا شروع کردند به تبلیغات. مثلاً می گفتند که خمینی تربیت شده شوروی است و در تاتارستان روسیه همراه 9 نفر دیگر تربیت شده اند. این هنر کا گ ب است که می تواند حتی مرجع تقلید کمونیست تربیت کند. بعضی دیگر می گفتند که خمینی را انگلیسی ها درست کردند. اختلافات شدیدی درباره ماهیت امام خمینی شکل گرفته بود. من یک کتاب خاطره از آن دعواها دارم. مثلاً یک آخوندی بود که با عصبانیت روی میز می زد و می گفت به قرآن قسم این آدم جاسوس انگلیس است چرا شما نمی فهمید؟ آنها امید داشتند که با برنامه های طولانی مدتشان می توانند ایران را نیز کمونیست کنند و بر آن حکومت کنند، اما حالا می دیدند که برعکس مذهبی های ایران دارند در آذربایجان و شوروی نفوذ می کنند. لذا بعد از انحلال حزب توده ایران که امید داشتند از طریق آن بتوانند بر ایران حکومت کنند، تلویزیون شوروی بمباران تبلیغاتی علیه انقلاب و امام را شروع کرد. آنهایی که مسخره می کردند، مذهبی شدند امام با انقلاب یک روح تازه ای در جامعه آذربایجان دمید. کسانی که تا پیش از این اصل خدا را قبول نداشتند و با من درباره وجود خدا بحث می کردند، حالا مذهبی شده بودند. من بعضی ها را باورم نمی شد که مذهبی بشوند ولی به برکت انقلاب مذهبی شدند. به نظر من این از کرامت امام بود که توانست تصرف روحی در افراد انجام دهد. از این افرادی که با انقلاب ایران متحول شدند تعداد بسیاری وجود دارد. یکی از رفقای ما که الان هم مشغول فعالیت های انقلابی است، قبل از انقلاب ما را به خاطر فعالیت های مذهبی مسخره و تحقیر می کرد. وقتی می دید که من دو سه نفر را جمع کردم و برایشان درباره دین حرف می زنم، می آمد و مسخره بازی می کرد تا نگذارد من حرفم را بزنم. اما همین آدم در اثر نفس قدسی حضرت امام ره متحول شد و الان یک فرد انقلابی است. مخفیانه برنامه های رادیوهای ایران را پیاده می کردیم ما برنامه های مذهبی، سخنرانی ها و خطبه های نماز جمعه رادیو آستارا یا رادیو به یله سوار را ضبط می کردیم و بعد پیاده می کردیم. شب ها ده پانزده نفر مخفیانه جمع می شدیم و مطالب رادیو را پیاده می کردیم. دولت کمونیست اگر از فعالیت های ما مطلع می شد، اذیتمان می کرد. قبل از هسته ما در جلیل آباد، هسته اولیه انقلابیون در نارداران باکو شکل گرفته بود. آنها برای ما ضبط صوت های قوی می آوردند تا بتوانیم برنامه ها را راحت تر ضبط و پیاده کنیم. هفته ای یک بار نیز می آمدند و نوارها و پیاده شده ها را می بردند و در شهرهای مختلف توزیع می کردند. این هسته ها تقریباً در همه شهرهای آذربایجان ایجاد شده بود. یک خاطره طنز هم در این رابطه تعریف کنم. یکی از رفقای ما تعریف می کرد که من نماز جمعه آقای ملکوتی در تبریز را ضبط و پیاده می کردم. وقتی برای مردم صحبت می کردم عیناً حرف های آیت الله ملکوتی را تکرار می کردم. مثلاً آقای ملکوتی مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی می زد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار می کردم؛ مردم نمی فهمیدند چه می گویم، خودم هم نمی فهمیدم ولی می گفتم! دانشجوی یمنی، مبلغ انقلاب ایران در آذربایجان مرحوم حاج علی اکرام اف که رهبر انقلابیون آذربایجان بود تعریف می کرد که در امامزاده ای که در نارداران مدفون است و معروف است که ایشان خواهر حضرت معصومه س است، بعضی ها از باکو به زیارت می آمدند. یک دانشجوی خارجی پزشکی هر هفته به زیارت می آمد. دانشجوها روسی صحبت می کردند. یکی از رفقای ما که روسی بلد بود با او صحبت کرده بود و متوجه شده بود یمنی و شیعه است. با او رفیق شده بود و بعد از مدتی آن فرد یمنی شروع کرده بود مباحثی درباره اسلام و جهان اسلام و نهضت حضرت امام ره مطرح کردن. در آن مقطع امام هنوز در فرانسه بود و به ایران نیامده بود. گویا فرد بسیار آگاهی بوده است و حوادث را پیش بینی می کرده است. می گفت این دانشجوی یمنی همه اخبار را برای ما می گفت و ما بچه های روستا را جمع می کردیم و به حرف های او گوش می دادیم. ما هم آنلاین از طریق تلویزیون و رادیو اخبار انقلاب را گوش می کردیم. مثلا وقتی امام می خواست از پاریس به تهران بیاید به ما گفت نماز بخوانید و دعای توسل بخوانید تا امام به سلامتی به تهران برسد. چون احتمال دارد هواپیما را منفجر کنند. با امثال شما در جای دیگر صحبت می کنم یک روحانی نسبتا باسوادی به نام شیخ محمد ابراهیمی در منطقه ما بود که قدری هم محتاط بود. او از آیت الله شریعتمداری عدول کرده بود و مقلد امام شده بود. من با ایشان فامیل شده بودم و با من راحت تر صحبت می کرد. روزی با ایشان تنها بودم. گفتم رفتم باکو و در آنجا مراسم چهلم حضرت امام برگزار شده بود. شیخ الله شکور پاشازاده که روحانی حکومت و رییس اداره دینی قفقاز بود سخنرانی می کرد و حرف خیلی مهمی زد. گفت من یک رازی که به هیچکس نگفتم می خواهم به شما بگویم. من از وقتی امام را شناختم از ایشان تقلید می کنم. الله شکور پاشازاده این را که گفتم شیخ خندید و گفت یک خاطره هم من برای تو تعریف کنم. چند سال قبل همین جا نشسته بودم که الله شکور پاشازاده آمد و گفت آمدم به تو سر بزنم. ولی من می دانستم که یک کاری دارد. پاشازاده گفت شیخ شنیدم اسم او را می برید. گفتم او کیست؟ گفت آیت الله خمینی. گفتم چه اشکالی دارد؟ گفت شما گفتید که او مرجع تقلید است. گفتم بله. گفت مرجع تقلید نیست، مجتهد هم نیست! گفتم مجتهد بودن را شما می توانی تشخیص بدهی یا من؟ گفت او اجتهاد هم داشته باشد از بین رفته است. گفتم چرا؟ گفت او تا حالا چند هزار زن حامله اعدام کرده! گفتم که من 50 سال است که این تبلیغات کمونیست ها را می شنوم و این حرف ها برایم تازگی ندارد. حرف حساب شما چیست؟ بعد گفت شیخ من شما را دوست دارم. الان حکومت روی شما حساس شده و می دانند که شما دارید چه کار می کنید. می خواست که من از کارهایم در دفاع از امام دست بردارم. آخرش گفت من به شما احترام می گذارم وگرنه با امثال شما در جای دیگر صحبت می کنم. منظور از جای دیگر زیرزمین کا گ ب است که شکنجه گاه کمونیست ها بود. گفتم ممنون که به من احترام می گذاری ولی بدان که روزی که قرار است من در قبر بخوابم، چه بهتر که با شهادت در قبر بخوابم. بکشید ما را در باکو معروف شده بود بزرگان انقلاب مثل شهید مطهری و شهید بهشتی که ترور شدند، در باکو جداگانه مراسم برگزار شد. سخنان امام درباره آنها سریعا در فضای جامعه پخش می شد. مثلا بهشتی یک ملت بود خیلی معروف شد. بکشید ما را هم خیلی معروف شده بود. این تعابیر امام باعث می شد که ما بخاطر این ترورها نسبت به ادامه انقلاب ناامید نشویم. ماجرای کمک های مردمی آذربایجان به جبهه های ایران جنگ ایران و عراق خیلی در آذربایجان پیگیری می شد. تک تک عملیات ها و نتایج آن تحلیل و بررسی می شد. به وصیت نامه ها و خاطرات شهدا خیلی پرداخته می شد. حاج علی اکرام اف در باکو مخفیانه با کنسول ایران اطلاعات و کتابهایی در این زمینه ردوبدل می کردند. شنیده بودند که در جبهه ها دوربین فیلم برداری احتیاج است. از بین مردم پول جمع کرده بودند تا صد تا دوربین بخرند اما آقای احد قضایی که آن موقع کنسول ایران در باکو بود گفته بود که پول را بدهید و نیاز نیست خود دوربین را بخرید. متدینین و حزب اللهی ها نسبت به جبهه های ایران احساس دغدغه می کردند و برای رفع نیاز جبهه ها کمک جمع می کردند. هرکاری کردم تا بتوانم در جبهه های ایران شرکت کنم من مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک روستای مرزی بود که یک شرکت ساختمان سازی در آن مشغول بود. من بدون اینکه حقوق بگیرم یک ماه تمام هر روز صبح به آن روستا می رفتم و تا شب کار می کردم. ولی هدفم تنها شناسایی مرز و چگونگی فرار از آن بود. مرز به شدت آهنین و غیرقابل نفوذ بود. یک سیم خاردار بلند بود، بعدش یک منطقه ای بود که هر روز با شن و ماسه آنجا را شانه می کردند، به طوری که یک گنجشک هم پایش را آنجا می گذاشت مشخص بود. بعد از آن یک سیم خاردار دیگر بود، بعدش یک سیم خاردار دیگر. همه این ها را که رد می کردیم تازه پادگان های مرزبانی شروع می شد و به سربازان روسی با آن سگ های معروف شان می رسیدیم. در آن زمان نتوانستم از مرز رد بشوم. بعد به سربازی رفتم. سربازی ام در جایی بود که چتربازانی را برای جنگ افغانستان تربیت می کردند. من در قسمت ساختمان سازی بودم و نمی گذاشتند به قسمت چتربازان بروم. کلی پول جمع کردم و با آشنابازی بالاخره توانستم به قسمت چتربازان بروم. هدفم این بود که با چتربازها به افغانستان بروم و از آنجا فرار کنم و به ایران بیایم و در جنگ شرکت کنم. چون شنیده بودم که ایران و افغانستان مرز آنچنانی ندارد. شانس من تا اینکه به قسمت چتربازان رسیدم، ارسال چترباز به افغانستان کلا تعطیل شد. خلاصه اینکه علیرغم تلاش و علاقه بسیار نتوانستم به ایران بیایم. خیلی تحت تاثیر خاطرات شهدا و قضایایی که از جبهه ها تعریف می کردند بودم و می خواستم خودم هم آن را تجربه کنم. شهدای ایران بین حزب اللهی و انقلابی ها خیلی محبوب بودند. خاطرات شهدا را برای همدیگر تعریف می کردند. شاید کمتر از شما ایرانی ها خاطره از شهدا نشنیده بودیم. مردم تبلیغات کمونیست ها را دروغ می دانستند رسانه های شوروی در جنگ از صدام حمایت می کردند ولی ما رادیو تبریز و رادیو آستارا و... را گوش می کردیم. رسانه های شوروی می گفتند که آیت الله خمینی می خواهد کربلا را به کشور خودش ملحق کند. این تبلیغات روی مردم عادی بی تاثیر نبود ولی اواخر عمر شوروی کار به جایی رسیده بود که هرچی حکومت می گفت مردم می گفتند دروغ است. حزب اللهی های باکو به نیت زیارت به سفارت ایران می رفتند! واقعا هم دروغ های شاخداری می گفتند. یک رفیقی داشتیم که می گفت من میخواهم به نیت زیارت بروم سفارت ایران در باکو را ببینم. یعنی ایران تا این حد مقدس بود برای حزب اللهی های آذربایجان. می گفت رفتم دیدم عکس امام و عکس هایی درباره انقلاب روی سفارت کشیده شده. دیدم که انگار نگاه کردن آزاد است و خیلی خوشحال شدم و داشتم به عکس ها نگاه می کردم که یک نفر آمد و عکس امام را نشان داد و گفت این را می شناسی؟ گفتم بله. گفت میدانی هر روز یک دختر 15 ساله ترک را پیشش می برند؟ گفتم گوش من از این دروغ ها پر است. تا مرزهای شوروی سرجایش بود هیچ ارتباط مستقیمی با ایران نداشتیم. آن اواخر عمر شوروی یک ذره فضا باز شده بود و ارتباطاتی با کنسولگری ایران داشتیم. مثلا نمایشگاه کتاب برگزار می کردند و به ما می گفتند اگر از کتابی خوش تان آمد یواشکی و خیلی خونسرد بردارید و ببرید! کتاب های مذهبی مثل کتب شهید مطهری را می آوردند. یکی از دوستان مان بیش از 200 کتاب از نمایشگاه آورده بود و یک کتابخانه راه انداخته بود. کتاب ها هم البته فارسی بود و ترجمه نشده بود ولی ما از بس با رادیوهای ایران مانوس بودیم، تقریبا فارسی را می فهمیدیم. به خاطر انقلاب به زبان فارسی هم علاقه پیدا کرده بودیم. الان کسی را می شناسم که درس زبان فارسی را نخوانده بود ولی با همین رادیو گوش کردن ها و پیاده کردن سخنرانی ها الان مترجم زبان فارسی شده است. می ترسیدیم که بعد از امام چه خواهد شد؟ برای رحلت امام مراسمات خیلی مفصلی حداقل در 20 شهر آذربایجان برگزار شد. در نارداران باکو هفت روز مراسم برگزار شد که از نقاط مختلف آذربایجان در آن شرکت می کردند. متدینین هم غم عجیبی داشتند و هم یاس و ترس زیادی. می گفتند که بعد از امام سرنوشت انقلاب چه خواهد شد و آیا کسی هست که بتواند مسئولیت این انقلاب را به خوبی به دوش بکشد؟ بعد که آیت الله خامنه ای به رهبری رسیدند و فرمایشات امام درباره ایشان منتشر شد، همه به یک آرامشی رسیدند. می گفتند اگر امام تایید کردند دیگر تمام است. آرم جمهوری اسلامی روی سنگ قبرها حزب اللهی های آذربایجان خیلی دوست داشتند به انقلابی های ایران نشان دهند که ما هم انقلابی هستیم و در کنار شماییم. مثلا وصیت می کردند که روی سنگ قبرشان آرم جمهوری اسلامی حک شود که اگر بعدها مرز باز شد و ایرانی ها به اینجا آمدند ببینند که ما هم طرفدار انقلاب بودیم و با عشق این نظام از دنیا رفتیم. الان کلی سنگ قبر هست که آرم جمهوری اسلامی روی آن نقش بسته است. تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، خمینی را تبلیغ می کنی؟ حاج علی اکرام اف عاشق امام و انقلاب بود. تا حالا من هیچ آذربایجانی را به اندازه ایشان عاشق انقلاب نیافتم. ایشان سه بار به خاطر فعالیت های انقلابی به زندان رفتند. ایشان در زندان مسجد ساخته بود و حدود 200 تا 250 نفر در نماز جماعت آن شرکت می کردند. بعد از نماز جماعت هم تکبیر می گفتند و به نفع انقلاب ایران شعار می دادند. یکی از هم بندان ایشان تعریف می کرد که بخاطر همین کلی از مقامات عالیرتبه به زندان آمده بودند. همه زندانیان را به صف کردند و گفتند اکرام علی اف بیاید جلو. رفت جلو. یکی از مقامات گفت ما تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، آنوقت خمینی را تبلیغ می کنی؟ بعد به حضرت امام توهین کرد. توهین او تمام شده و نشده، اکرام علی اف شروع کرد فحش دادن به حیدر علی اف رییس جمهور آذربایجان. بعد شب آمدند و او را به انفرادی بردند. زمستان باکو خیلی سرد است. داخل سلول آب ریخته بودند و ایشان تا زانو داخل آب بود. از بالا هم لوله فاضلاب را سوراخ کرده بودند تا آب آن به سر و صورت اکرام علی اف بریزد. پتو هم نداده بودند. در سلول یک سوراخی داشت که اکرام علی اف از آنجا اذان می گفت و هر یک ساعت شروع می کرد به شعار دادن: الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر حیدر علی اف. می آمدند و حسابی کتکش می زدند و یک ساعت بعد دوباره شروع می کرد به شعار دادن. 17روز تمام اینگونه سپری شد. حیدر علی اف گفته بود که انقدر در این شرایط نگهش دارید تا بمیرد. تا اینکه گویا مقام معظم رهبری مقامات آذربایجان را تهدید کرده بود و آنها مجبور شدند ایشان را آزاد کنند. حاج علی اکرام اف بعد از آن دوره زندان به انواع و اقسام بیماری ها مبتلا شد. حاج علی اکرام اف می خواستم بمیرم و توهین به امام را نشنوم یکی از رفقا تعریف می کرد که در زندان بودم و دست هایم بسته بود و افسر زندان شروع کرد توهین به امام خمینی. می دانستم که اگر به سمتش بروم بقیه افسرها هم می ریزند سرم و تا می خورم کتکم می زنند. عقب عقب رفتم و خودم را محکم به پنجره کوبیدم تا از پنجره به پایین بیفتم تا بمیرم و توهین به امام را نشنوم. Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
با بازیگری بزرگ شدم
بیشتر علاقه مند بودم که پزشک شوم. الان پشیمان نیستند که به جای دکتر شدن بازیگر شدید؟ نه، چون به بازیگری علاقه زیادی داشتم و اگر می خواستم در رشته پزشکی ادامه تحصیل بدهم نه دکتر خوبی می شدم و نه بازیگری ام تاثیرگذار می شد. در سال های جوانی چه ملاک هایی برای انتخاب نقش ها داشتید؟ ویژگی نقش و گروه سازنده برایم اولویت های مهم در قبول پیشنهادات بازیگری بود. در ...
ثریا قاسمی: این روزها هر نقشی پیشنهاد شود قبول می کنم؛ آنها که می گویند گزیده کار هستیم شوخی می کنند
ماه گذشته چهار سریال با بازی من که در سال 82 در آنها بازی کردم دوباره بازپخش شد. آن وقت همه خیال می کنند ثریا قاسمی پرکار شده است. بی رودربایستی من این روزها هر نقشی پیشنهاد شود قبول می کنم. دوستان بازیگری که می گویند ما گزیده کار هستیم و انتخاب می کنیم یا شوخی می کنند و یا ژست می گیرند و قصد پز دادن دارند. *بحث دیگری که باعث بیکاری بازیگران حرفه ای شده وجود نابازیگرانی است که نه تنها ...
سلسله اشتباهات استراتژیک دولت در مذاکرات هسته ای
که من خوزستان را کشورم می آورم. حال باید چکار کند؟ صدام برای اینکه دهان مردم خود را ببندد، لقمه ای بهتر از کویت پیدا نکرد و ادعا کرد که کویت برای عراق است. *دلایل نقش داشتن آمریکا در حمله صدام به کویت از نظر تاریخی هم این موضوع زمینه دارد. کویت جزئی از استان بصره بوده که انگلیسی ها آن را از عراق جدا کردند الان هم عراقی ها می گویند کویت استان نوزدهم عراق است. عراق در سال 1920 ...
ویژه نامه شهادت امام هادی(ع)؛ مداحی، اشعار، احادیث و زندگی نامه
حیات بخش در زمینه های متنوع را در تاریخ به ثبت رساندند. همسر و فرزندان: حضرت هادی علیه السلام حدود هجده سالگی یعنی تقریباً در سال 230 ه.ق. با زنی به نام حدیث یا سوسن ازدواج کرد که ثمره این ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام است. فرزندان دیگر امام هادی عبارتند از: حسین، محمد، جعفر و دختری به نام علیه یا عایشه. حضرت هادی علیه السلام برادری به نام موسی مبرقع دارد و ...
پاسداری از مرزهای اعتقادی در سیره امام هادی(ع)
امامان پیشین، با غالیان مبارزه می کردند؛ زیرا در میان اصحاب ایشان نیز افرادی از غالیان وجود داشتند. احمد بن محمد بن عیسی یکی از شیعیان دانشمند و معتدل که سخت به ائمه طاهرین علیهم السّلام دل بسته و با هر گونه غلوّی در دین مخالف بود، نقل کرده است که طی نامه ای از امام هادی علیه السّلام سؤال شد: روایاتی را به شما و پدرانتان نسبت می دهند که دل ها از شنیدن آن مشمئز می شود و به آن دلیل که این احادیث از ...
محمد بحرانی روی جناب خان و ببعی غیرت داره!
بازی می کردم و هر روز که خانم سعادت می آمدند. من را در یک کاری می دیدند و از کار من خوش شان آمد و با سعه صدر کامل من را معرفی کردند به آقای بهرام شاه محمدلو که یک کار عروسکی زنده می ساختند برای شبکه یک به نام نی نی مون به معنای نی نی ما؛ من آنجا بازی کردم بدون هیچ پیش زمینه ای؛ یعنی یکی از نقش های اصلی را برای نوروز 81 بازی کردم. این ژیمناستیک صدا از دوره نوجوانی با شما همراه بود یا در ...
برخورد امام خمینی(ره) با امام زمان جعلی
.... بعد از آزادی امام ارتباطم با بیت ایشان گسترده تر شد و بخش اعظم وقت ام را در آنجا سپری می کردم. *وظایف شما در بیت چه بود؟ باید اشاره کنم که قبل از این دوره، امام همه کارهای بیت را خودشان انجام می دادند، از جمله پاسخ به استفتائات، اعلامیه ها و نامه ها. امام خیلی کار می کردند و هیچ وقت تمایل نداشتند کارهای شان را به دوش کسی بیندازند و یا اسباب زحمت کسی شوند. حتی کارها را به ...
اشعار ویژه شهادت امام هادی (ع)
... راحت نفس زدی دم آخر قبول کن سر نیزه ای میان دهان شما نبود تیر سه شعبه ای که نیامد به سینه ات مانند حرمله که زمان شما نبود بزم شراب رفتی و امّا خدا رو شکر همراهتان که دخترکان شما نبود بزم شراب برده فروشی عزیز شد در این میانه حرف خرید کنیز شد محمد بختیاری : هر چند روزی ام بجز این ابر غم نشد ...
سعۀ صدر و زلال بودن آوینی مرا مجذوب او کرد؛ مرتضی وجوهی دارد که من نمی فهمم
به چیزی که او می خواست. می گفت : "آبلیمو؟" بعد کیانیان می گفت: "حالا دیگه آبلیمو رو هم بلد نیستی!؟" اما بقیه مواردی که توی فیلم دیده می شود در مراحل تحقیق از خانم دکترنوروزیان شنیدم . یک بیمار مبتلا به آلزایمر همۀ این موارد که در فیلم هست برایش اتفاق نمی افتد. اما ما ، یعنی من و فرید مصطفوی مواردی که سینمایی تر بود را به نحوی که منطقی باشد و انسجام دراماتیک فیلم حفظ شود را توی فیلمنامه ...
نمی دانم چرا قتل انجام دادم
برو ببین برای مادرت چه اتفاقی افتاده است. چرا او را کشتی؟ اتفاقی گوشی او را برداشتم، چیزی دیدم و بعد آن اتفاقات افتاد. همیشه عادت داشتی گوشی همسرت را چک کنی؟ نه؛ من سه، چهار ماه پیش آن گوشی را برای خودم خریده بودم اما بلد نبودم با آن کار کنم. به همین خاطر همسرم آن را برداشت ولی بعد از چند وقت من دوباره رفتم شبیه همان را برای خودم خریدم و آن شب اشتباهی ...
بازیگر زنی که می خواست قبرش را برای اجاره خانه اش بفروشد ! + عکس
ودیعه ام کم کرده بود که دیگر پولی برای خانه گرفتن نداشتم. بعد از کمک پنج میلیونی ارشاد توانستم جایی را اجاره کنم. این بازیگر با بیان اینکه با مشکلات زیادی زندگی را می گذراند، ادامه داد: سال گذشته تصمیم گرفتم دو بار خودم را از بین ببرم و اقدام به این کار هم کردم اما موفق نشدم. الان کل دندان هایم را کشیده ام و هزینه درمان آن ها را ندارم. برای گرفتن بودجه به همه جا رفته ام. حتی چندی پیش به ...
شناخت مختصری از زندگانی امام هادی علیه السلام
بود که دستگاه خلافت با تمام اختناق و کنترلی که برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپایدار می دید و از این نوع نهضتها سخت بیمناک بود. شیوه علویان در این مقطع زمانی این بود که از کسی نامی نبرند و مردم را به رهبری شخص برگزیده ای از آل محمد دعوت کنند، زیرا سران نهضت می دیدند که امامان معصوم آنان، در قلب پادگان نظامی سامرّأ تحت مراقبت و مواظبت می باشند و دعوت به شخص معین مایه قطع رشته حیات ...
تأییدیه زیارت جامعه کبیره از طرف امام زمان علیه السلام/ چرا اطلاعات ما درباره امام هادی(ع) کم است/ صوت: ...
ک روز از زندگی مبارک اینها مثل جماعتی که سالها کار کنند، در جامعه اثر می گذاشت. این بزرگواران دین را همین طور حفظ کردند، والّا دینی که در رأسش متوکل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل یحیی بن اکثم که با آن که عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یکِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بکل کلکِ آن کنده می شد؛ تمام می شد. ...
شهادت امیر برای دشمنانش گران تمام شد
هم که مجید بعد از امیر راهی سوریه شد. وقتی امیر هنوز دنیا نیامده بود، شما در جبهه های دفاع مقدس بودید، حالا او در شهادت از شما پیشی گرفته است، تعریفتان از این شرایط چیست؟ من چند سالی در جبهه بودم اما امیر تنها در 26 روز همه چیز را گرفت. کل رفتنش به جبهه مقاومت اسلامی و شهادتش 26 روز طول کشید. به نظرم او زمینه های شهادت را در خودش فراهم آورده بود. قبل از فوت پدرمان، خانواده ...
90/ از مصاحبه جلالی ناراحت شدم
می کند به خواسته اش برسد. عده ای از تیم ها انتخاری بازی می کنند و عده ای هم با احتیاط تا امتیازات لازم را بگیرند. به نظرم نتایج پایانی فصل طبیعی است و بعضی مواقع خود بازیکنان هم احساسی کار می کنند. 90: خیلی ها اعتقاددارند همین سایپا به خاطر مشکلات درون تیمی و کادر فنی با مدیر عامل شرایط خوبی ندارد. اصلا مشکلات ربطی به نتیجه عجیب داشت؟ من خودم مصاحبه آقای جلالی را گوش کردم خیلی ناراحت شدم. امیدوارم اگر در تیم اختلافاتی است حل شود چون جلالی مربی زحمت کشی است و با جان ودل کارمی کند. ...
خود زیست نامه کوتاه مولف "از آستارا تا استراباد"
. بالاخره لاهیجان را برای ما تعیین کردند و رفتیم به لاهیجان و یک سال درس دادم. بعد رفتم بندرانزلی یک سال هم در آنجا درس دادم تا اینکه در روزنامه ها خواندم که دانشگاه تهران دوره دکترای ادبیات گذاشتند. به تهران آمدم و با حفظ مقام تدریس دبیرستان ها دوره دکترا را در سال های 24-1323 گذراندم اما رساله خود را در سال 1329 دفاع کردم و شدم دکتر در زبان ادبیات فارسی. موضوع رساله دکتری من " قلاع اسماعیلیه در رشته کوه ...
فرهنگ در رسانه
سفر به ایتالیا اظهار داشت که تفاهمنامه هایی با نهاد ها و دانشگاه های ایتالیا امضا کرده است. شما از مفاد آنها اطلاعی دارید یا آنها را خوانده اید؟ من با مضمون آخرین تفاهمنامه فرهنگی آشنا هستم. به گمانم ادامه متنی است که در زمان مسئولیت فرهنگی ام در ایران تهیه شده بود. طبیعتاً طی این سال ها بندهایی به آن اضافه یا حذف شده. در صحبتی با جناب جنتی، متوجه وجود نکات مهمی در این تفاهمنامه ها شدم ...
فیلم زندگی احمدی نژاد را می سازم
این است که به عنوان بازیگری خوش چهره، ابایی از گریم های زشت نما یا دافعه برانگیز و افزایش سن ندارید. در این باره شما مرا یاد مهتاب کرامتی می اندازید و برخی فیلم های او مثل مزار شریف ، ناخواسته ، فرزند چهارم و... . هادی: ولی مهتاب کرامتی این طور نیست ها. وقتی یکی می خواد به او پیشنهاد شد به خاطر نقش بچه ای که آن زن داشت قبول نکرد نقش را بازی کند. در زندگی جای دیگریست هم من مهناز افشار را دعوت ...
کی روش: امکان ادامه همکاری وجود ندارد
آمده است و آنها من را تغییر دادند. اگر تغییرات در مسیر بهبود باشد قبول می کنم اما اگر ببینم که تغییرات من را بدتر می کند، قبول نخواهم کرد. دیگر نمی خواهم جزئی از سوء تفاهم ها و جنگ ها باشم. او تاکید کرد: اعتقاد دارم جنگ ها نباید درونی باشد اما متاسفانه از این موضوع خسته شدم به خاطر اینکه جنگ های ما درونی است و دیگر نمی خواهم با مشکلات درونی بجنگم. اگر شما مطالب و مواردی که در پنج سال گذشته مطرح کردم ...
تمرکز بنده بر توسعه ICT در کشور است و نه توسعه مجادلات بی پایه
مدیریت عالی این بخش، مقارن شد با انتخاب دکتر واعظی به عنوان وزیر ارتباطات دولت یازدهم و البته اخباری مبنی بر حمایت آن زمان سازمان نظام صنفی رایانه ای از شما برای تصدی این مسوولیت، لطفا در خصوص قبول مسوولیت در وزارت ارتباطات دولت یازدهم و رابطه تان با سازمان نظام صنفی توضیح فرمایید. ج - مقدمه شما را باید تکمیل کنم. حضور اینجانب در عرصه مدیریت فناوری اطلاعات کشور به سال های 75-74 بر می ...
ای کاش یک روز بلند قد شوم!/ من یک آدم سیاسی هستم/ اگر روزی ازدواج کنم و بگویند فرزندت کوتاه قد می شود، ...
سلیمانی نقش ایفا کنم ولی من به دلایلی قبول نکردم، بعدها که بابک نهرین برنامه آقای رحمان مفاتحی و اجرای من را دید مجددا خواست تا به گروهشان بروم که اینبار بسته به شرایط من موافقت کرده و به گروه نهرین رفتم ولی اولین پرتاپ من از طریق برنامه آقای مفاتحی بود. بعد از آن در برنامه " قش گئجه لری " به پیشنهاد آقای محمد یاری در نقش همسر خالا اوغلی بازی کردم که در ذهن مردم بیشتر ماندگار شد و به ...
روایتی از نسل اول بادیگارد های جمهوری اسلامی
...!) آبدارچی هئیت شدم. در منزلمان و کلا در خانه های قدیمی یک جایی به نام پاشیر که شما به آب انبار می شناسید بود، از آنجا به عنوان انباری هئیت استفاده می کردیم، وسایل هئیت را در آن می گذاشتیم. منبری هیئت آقا شیخ عباس میر رفیعیان پور که معلم قرآن ما هم بودند، لابه لای سخنرانی هایش که اکثرا از فتوی امام خمینی(ره) استفاده می کرد اشاره ای به ظلم و ستم شاه داشت. در آن هئیت منبری های معروفی مانند آقای ...
رنجی که بیماران اسکیزوفرن می کشند
فیلم ذهن زیبا را به یاد دارید یا نه؟ پرفسور جان نش که راسل کرو نقشش را بازی می کرد. نش هم به اسکیزوفرنی مبتلا بود. تصاویر و صداهایی را می دید و می شنید که وجود خارجی نداشتند. او باهوش بود، خیلی باهوش. اما بیماری، او را هم برای مدتی زمینگیر کرد. با این همه در نهایت این حمایتهای همسرش بود که دوباره نش را به زندگی بازگرداند. این ریاضیدان معروف امریکایی نه تنها دوباره به زندگی بازگشت که با کمک هوش ...