سایر منابع:
سایر خبرها
زنی که با کلاه گیس طعمه خود را به دام انداخت!
خانمی تماس گرفت و برای دیدن دوچرخه و خرید آن، آدرس پرسید. این مرد جوان ادامه داد: زن جوان با پسری حدودا 18 ساله برای خرید به خانه ام آمدند. من که نمی دانستم چه نقشه ای در سر دارند در را به رویشان باز کردم و به خانه راهشان دادم. زن و پسر جوان وقتی مطمئن شدند تنها هستم، با چاقو تهدیدم کردند و دست و پایم را با طناب بستند. آن دو نفر مرا تا حد مرگ کتک زدند، طوری که تقریبا از هوش رفتم. بعد از ...
مهار تورم و گرانی یکی از وظایف مجلس است
هر کاری انجام می دهند باید به اطلاع موکلینشان برسد به اطلاع مردم آن شهر برسد تنها موضوعی که استثنا است آن هم باز به خاطر مصلحت مردم به تصور من رای گیری برای وزرا است که باید مخفیانه باشد این هم به دلیل اینکه به نفع مردم است که اگر معلوم شود وزیری رای مخالف به او داده شده و بعد هم وزیر شود ممکن است آثار سوئی در ادامه کار نماینده داشته باشد و یکی دو موضوع امنیتی که ممکن است پیش بیاید، غیر از این ...
همسفر جاده بی قراری ها
... پدرم روحانی بود و قم درس می خواند. زمانی که ما بچه بودیم، مسائل دینی را به ما یاد می دادند. پدر بزرگم مکتب داشت، به بچه ها قرآن درس می داد؛ همه ما از بچگی با فرائض دینی آشنا بودیم. پدرم برای جبهه رفتنش راضی نبود، چون شانزده ساله بود. اما گفت: من می روم. مصمم بود به خاطر این که در این تصمیمش خیلی مصمم بود، ما هیچ کدام جلودار او نبودیم. من خودم به عنوان خواهر بزرگ که خیلی هم دوستش داشتم، به او ...
تجاوز پیرمرد 60 ساله به پسران خردسال! + عکس
او ازدواج کردم. چند فرزند داری؟ پنج فرزند دارم که سه دختر و دو پسر هستند. همه آن ها ازدواج کرده اند؟ بله، فقط آخرین دخترم نامزد است و من همه جهیزیه او را تهیه کرده بودم که به خانه بخت برود که این حادثه رخ داد. نوه هم داری؟ بله! هفت یا هشت تا نوه دارم. با وجود این دست به چنین اعمال شیطانی می زدی؟ خودم هم نمی دانم در یک لحظه جنون به سراغم آمد، نفهمیدم چه ...
قرائت جزء دوم قرآن کریم
حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿229﴾ طلاق (طلاقی که شوهر در آن رجوع تواند کرد) دو مرتبه است، پس چون طلاق داد یا رجوع کند به سازگاری و یا رها کند به نیکی، و حلال نیست که چیزی از مهر آنان به جور بگیرید، مگر آنکه بترسید حدود دین خدا را راجع به احکام ازدواج ...
شهیدی که جان حاج قاسم را نجات داد + عکس
دفترش رفتم و ایشان هم حسابی مرا تحویل گرفت. بعد هم با ماشین خودش مرا به خانه اش برد و ناهار مهمانم کرد. آن روز دو تایی کلی صحبت کردیم و سردار برایم از ادامه جنگ بعد از اسارت من و از عملیات ها و شهدا گفت و خلاصه کم کم با هم صمیمی شدیم. بعدها هم در مراسم ازدواج ما شرکت کرد. مدتی که گذشت، حاج قاسم به من مسئولیت داد و به عنوان جانشین ستاد قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه در کرمان و زاهدان مشغول خدمت شدم ...
از داعشی های فریب خورده تا توبه نامه تتلو
از خودتان بگویید؟ 41 ساله ام. زمان جنگ ایران و عراق و موقع موشک باران در یکی از محله های جنوبی تهران به دنیا آمدم و بزرگ شدم. سال 81 ازدواج کردم و ثمره زندگی مشترک مان چهار فرزند است. در نوجوانی دوست داشتم مهندس شوم اما شرایط به گونه ای دیگر رقم خورد. شرایط زندگی ام در یک مقطعی باعث شد که نتوانم دانشگاه را ادامه بدهم و نزد یک تراشکار رفته و آنجا کار می کردم، چون پسر درسخوانی بودم تصمیم ...
محاکمه نرینه تهرانی که به دختر و دخترخوانده نوجوانش تجاوز کرد!
ازدواج کرد. او همیشه رفتارهای عجیبی داشت و من از او وحشت داشتم تا این که آخرین بار در حضور مادرم مرا آزار داد. با این شکایت دختر نوجوان به پزشکی قانونی معرفی شد و کارشناسان آزار و اذیت وی را تایید کردند اما مادرش که به پلیس آگاهی احضار شده بود مدعی شد از آزار و اذیت دخترش از سوی همسرش هیچ اطلاعی ندارد. شاهین 45 ساله بازداشت شد و ادعا کرد بی گناه است. در نخستین جلسه تحقیق که در ...
شهید برونسی ؛ بنّای عارف جنگ
حق و حقیقت بود. با آغاز جنگ برونسی در حالی که خانه ای پرجمعیت را اداره می کرد، نتوانست نسبت به آنچه در جبهه های جنوب می گذرد، بی تفاوت باشد. به خیل مجاهدان راه خدا و مهاجران الی الله پیوست و سرانجام در 22 اسفندماه سال 63 و در عملیات بدر هنگامی که فرماندهی تیپ 18 جوادالائمه را بر عهده داشت، به شهادت رسید. عبدالحسین برونسی در 3 شهریور 1321 در گلبوی بالا، از توابع کدکن شهرستان نیشابور ...
یک انسان موفق: به خدا امید داشتم و از غیر او انتظاری نداشتم
ند و تا زمانی که زنده بودند ازنظر عاطفی و معنوی پشتیبانم بودند. * بفرمایید به نظر شما که این مورد را تجربه کرده اید، هم زمانی تحصیل علم کردن و کار کردن جهت ایجاد درآمد، لطمه ای به یکدیگر وارد نمی کند و یا سخت نیست؟ انسان موجود عجیبی است؛ یعنی توانایی های که خداوند بزرگ در وجود او قرار داده، بی حدوحصر و خاص است. به همین خاطر هست که اشرف مخلوقات نام دارد. بنابراین اگر آدمی ان ...
کارآفرینی با دورریختنی ها
ات به من خیلی کمک کرد. آنجا گردشگر زیاد می آمد و من کارهایم را به بازارچه صنایع دستی می دادم. استقبال خوبی از آنها می شد. بعد از کلات، همسرم به شهر دیگری منتقل شد. من همراهش نرفتم و در طبقه بالای خانه پدرم در مشهد ساکن شدم. حدود 6 سال فقط پنجشنبه ها و جمعه ها همسرم را می دیدم و روز های دیگر هفته تنها بودم. در این مدت، پدر و مادرم خیلی کمکم می کردند. هنوز هم خیلی کمکم هستند و از بچه دوونیم ساله ا ...
شوق لطف خدا
به خاطر پول پدرم، سرمایه و ثروت مادری ام چندان در اولویتم نبود. نه تنها سمیه که خانواده عمه فاطی از همان کارکترهای حاشیه زندگی فامیلی ما بودند. ما همه چیز را به نرخ پول خودمان ردیف می کردیم و بها می دادیم. عمه فاطی خیلی خوب این را می دانست. شب های جمعه که همه خانه عاطی جمع می شدیم یا بیشتر مهمانی های بعد افطار که کیف همه کوک بود، عمه جلوی در با سلام و احوالپرسی خیلی معمولی ...
خاطرات قرآنی امام خامنه ای| اثرپذیری از تلاوت زیبای مادر تا حفظ قرآن و آرامش به اسرا در زندان ساواک
...، و سپس از یکی از کسبه که قرائتش خوب بود و جلسات دوره ای قرائت را در منازل مدیریّت می کرد، آموختم. پدر، من و برادرم را به این مرد مؤمن که حاج رمضانعلی نام داشت، سپرد. او به ما احترام می گذاشت. با آنکه مردی پنجاه ساله بود، پشت سر ما از در خارج می شد و ما را در دو طرف خود می نشانید. من نزد او قرآن می خواندم و او قرائت مرا تصحیح می کرد. یک روز به ما گفت: شما دیگر به مرحله ای رسیده اید که ...
عاشق چشم های رنگی اش شدم اما... | همه پل های پشت سرم را خراب کردم | بچه 4 ماهه ام را از من جدا کرده اند
ناروایی هم به من می زد که هرزگی من باعث دلباختگی او شده است و من وصله خانواده او نبوده ام. در این شرایط او پسرم را که هنوز 4 ماهه است، به خانه مادرش برده و اجازه دیدار با فرزندم را نمی دهد و اصرار به طلاق دارد. حالا هم مرا مانند یک دستمال به کناری انداخته در حالی که من همه پل های پشت سرم را خراب کرده ام. اهمیت این ماجرا و جدایی یک مادر از فرزند 4 ماهه اش موجب شد سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) دستورهای ویژه ای را برای پیگیری این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی صادر کند، به همین دلیل بررسی های قانونی و مشاوره ای در کلانتری ادامه دارد. ...
میم مثل مادر، مثل محمد حسین
نکه صلابت و در عین حال گرمای صحبت هایش کم شود، ادامه می دهد: همسرم بسیار مأموریت می رفت و زیاد کنار ما نبود، جالب اینجاست که وقتی پسرمان مجتبی که تازه دو ساله شده بود و پدرش را شناخته بود، صدای کلید انداختنش به در را می شنید، با ذوق از ته اتاق در آن خانه بزرگ، بابا بابا کنان به سمت او می دوید؛ اما پدرش در برابر آن همه عطش، به او سلام و نگاه کوچکی می کرد و پیش من می آمد؛ وقتی چندبار این برخوردش د ...