سایر منابع:
سایر خبرها
سرباز بجستانی راه پدر را برگزید
نفر به مقام جانبازی نائل آمده اند که البته با وجود اشرار و منافقین و دشمنی آن ها با ایران اسلامی، همچنان مسیر شهادت در این حوزه باز است. سجاد عبدالهی، سرباز فداکاری است که در مبارزه با اشرار به درجه جانبازی نائل شد، وی در سال 1374 در خانواده ای مذهبی در روستای نوبهار شهرستان بجستان، متولد شد. از دوران نوجوانی به دلیل جانبازی پدر در هشت سال دفاع مقدس، بر حسب وظیفه همزمان با تحصیل به کار ...
هاشمی نسب:هیچ چیز از پاس باقی نگذاشتند/کار ویسی صدسال دیگرتکرار نمیشود
ایران بودند. فرستادن این تیم به همدان یک دهان کجی به پیشکسوتان فوتبال این باشگاه بود. من که فقط یکسال در آن تیم بودم به خوبی متوجه شدم در چه مجموعه با ریشه ای حضور داشتم. در همان یک سال خاطرات زیادی برایم رقم خورد. مدافع اسبق پاس اضافه کرد: این باشگاه برای فوتبال ایران خاطرات بزرگ و افتخارآمیزی را رقم زد اما خروجش از تهران به این معنی بود که حرف هیچ یک از بزرگان این باشگاه خریدار نداشته ...
بهای سنگینی که برای زندگی شیشه ای داد
احساسات من بی تفاوت بود من مسمم بودم که با او ازدواج کنم. درس هایم بسیارعالی و دستم تو جیب خودم بود لباس فروشی داشتم و دراوج رفاه و آرامش زندگی می کردم. شبی با دوستانم در یک مهمانی شرکت کردیم دوستانم پیشنهاد دادند به خاطر اینکه دختر خالم را فراموش نمایم شیشه مصرف کنم و اینکه یک بار هیچ اتفاقی نمی افتد اون روز اولین باری بود که شیشه مصرف می کردم بعد از آن تصمیم گرفتم هر روز مقداری ...
باور زندگی دردل محدودیت ها
دنیای ورزش دوومیدانی شدم. ورزش را با پرتاب نیزه آغاز کردم و بعد از مدتی نیز سراغ پرتاب وزنه رفتم. با گذشت هر روز احساس می کردم روحیه از دست داده ام را دوباره به دست آورده ام و انگیزه ام برای ادامه راه بیشتر می شد. از سال 90 به شکل حرفه ای وارد ورزش دو و میدانی شدم و دو سال بعد در جریان رقابت های قهرمانی کشور که هر سال یک بار برگزار می شود، نایب قهرمان شدم. همه هدفم رسیدن به تیم ملی و سکوهای آسیایی و ...
پدرم در مراسم ازدواجم در ماموریت مستشاری بود+عکس
خواندن پشتکار زیادی داشتم اما از کار پشت میز نشینی خوشش نمی آمد و دوست داشتم در صحنه نبرد باشم، همیشه آرزو داشتم به عنوان یک رزمنده در جبهه های جنگ باشم به همین خاطر وقتی که وارد سپاه پاسداران شدم بعد از سه سال انتقالی خودم برای حضور در تیپ 48 فتح استان کهگیلویه وبویراحمد گرفتم. در خاطراتی از شما نقل شده بود که همسرتان را پدرتان برای شما انتخاب کرده بود، لطفا بیشتر توضیح دهید؟ ...
دو روایت از داستان زخم های جانبازان نخاعی
که مثل یک فرشته کنار من است. با این که خودش دیسک گردن و کمر دارد، از من مراقبت و پرستاری می کند." پشت سرمان، بعد از چند تخت خالی، جانباز دیگری آرام بر ویلچرش نشسته و ذکر می گوید. حسین خاکی روایتش را این گونه آغاز می کند: "بنده جانباز حسین خاکی از شهرستان خرمشهر. وقتی به جبهه اعزام شدم 15 سال داشتم. ما ساکن خرمشهر بودیم. اویل جنگ مادرم را از دست دادم؛ ایشان شهید ...
روایت هایی از اشغال و آزادسازی خرمشهر تا دفاع از حرم
پهلو و شکم مجروح شدم. در مدت حضور در سوریه توفیق داشتم که با بسیاری از شهدای بزرگوار همچون سردار شهید حسین همدانی و شهید مصطفی صدرزاده بودم و از آنان خاطراتی دارم. جنگ در سوریه جنگ شهری و پیچیده است چرا که وضعیت دشمن مشخص نیست بعضا در یک ساختمان نیروهای خودی و دشمن مستقر هستند. طبقه پایین نیروهای رزمنده و در طبقه ی بالا نیروهای تکفیری بودند. نیروهای فاطمیون و دیگر نیروهای مقاومت تا به امروز با جان و ...
حاج احمد! فقط به خاطر مادرت برگرد/ 34 سال است احمدم رفته و نیامده
دارید روا کند و عاقبت بخیر شوید؛ من دیگر رفتنی هستم، می دانم؛ برایم دعا کنید بعد هم به یکی از دسته گل های اتاق اشاره کرد و گفت: یکی از این گل ها را برای یادگاری از طرف من ببرید. جاویدالاثر سردار حاج احمد متوسلیان این فرمانده فرماندهان و حیدر رزمندگان، پس از حضور در جبهه های غرب و جنوب کشور و پس از آزادسازی خرمشهر در عملیات الی بیت المقدس، به منظور دفاع از مردم مظلوم لبنان در مقابل تجاوز اسرائیل راهی لبنان شد و در روز 14 تیر سال 61 توسط مزدوران رژیم صهیونیستی به همراه سه دیپلمات دیگر ربوده شدند که تاکنون اطلاعی از سرنوشت قطعی این چهار دیپلمات در دست نیست. ...
خانواده ما هم شهید دفاع از حرم دارد هم شهید دفاع از وطن
همراه با پسر هایش به مسجد می رفتند و پای منبر علما و روحانیون می نشستند و هر چه از دین و اسلام می آموختند و در یاد داشتند در زندگی خود پیاده می کردند. من از همنشینی و همراهی با سید محمد با آرمان های انقلاب و امام بیشترآشنا شدم. 8 سال حضور مستمر در جبهه و جهاد سید محمد در تاریخ اول شهریور ماه 1360وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در آنجا به طور رسمی خدمتش را آغاز کرد و حضور مداوم ...
می خواهم جزو 10 نفر برتر جهان باشم
تو؟ یک سال بعد سال 2006 به مسابقات آسیایی تایوان اعزام شدیم. آن مسابقات دومین تجربه بین المللی من بود و البته بهترین تجربه. من برای اولین بار در تاریخ اسکیت ایران در 300 متر فینالیست شدم. در همان رقابت ها در رقابت های امدادی پیست و 5000 متر امدادی توانستیم روی سکوی سوم بایستیم، اما اوج درخشش من در رقابت های 200 متر بود که در کمال ناباوری توانستم روی سکوی سوم آسیا بایستم. البته آن مدال ...
کلید شهادت صادق عمل به دانسته هایش بود/ مردم داری مهم ترین ویژگی صادق/ نمی خواست مدیون بیت المال بماند!
فرزندانم تاثیر گذار بود. آناج: حاج آقا شما خودتان از بچه های جنگ هشت سال دفاع مقدس هستید، در این رابطه توضیح بفرمایید: پدر شهید: در حدود بیست ماه توفیق حضور در جنگ را داشتم و از رزمندگان قرار گاه رمضان بودم. اکثرا در ماموریتهای برون مرزی و محرمانه تحت عنوان نیروهای شناسایی و اطلاعات شرکت می کردم. البته من اخیرأ متوجه شدم که پسرم نیز همانند خودم در سوریه مامور اطلاعاتی بوده است ...
دعا نکن درد نکشم دعا کن کم نیاورم
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : او که طی جنگ تحمیلی بارها به مقام جانبازی نائل آمده بود، بعد از دفاع مقدس همچنان جهادش را در جبهه تعلیم و تعلم ادامه داد چنانچه در سال 1375 به عنوان کارشناس مسئول ایثارگران در اداره کل آموزش و پرورش استان مرکزی منصوب شد. در کنار فعالیت های اجتماعی، حاج عباس که مقاومت و رزمندگی را در نهاد خود داشت، برای اینکه جسم خود را تسلیم ضعف ناشی از عوارض مجروحیت ...
باور داشتم که نفت آبادان لیگ برتری می شود
متوجه شدم 10، 15 هزار نفر هم بیرون از ورزشگاه و پشت درب ها هستند. وی افزود: همین موضوع انرژی خاصی به ما داد و شرایطی را ایجاد کرد که ما را تحت تاثیر قرار داد و ما از همین مسایل استفاده کردیم و انرژی گرفتیم و خوشبختانه بازیکنانم کاری کردند که در پایان مسابقه هم خودشان و هم مردم واقعا خوشحال شدند. فقط می توانم بگویم خدا متشکرم که این شانس را به من دادی که در کارم موفق شوم و بتوانم دل مردم ...
گزارشی بدون عکس و نام از خانه یک جانباز اعصاب و روان
بهش بگی. بگی به خاطر شرایط و موقعیت مناسبش، با این حرف دوستم یکم دلم لرزید، بعد دیگه پامو توی یک کفش کردم و به بابام گفتم بهشون جواب رد بده، چندوقت بعد هم که خونواده حسن آقا اومدن خواستگاری. - نظر مادرتون چی بود؟ - مادرم وقتی یک سال و نیمم بود به رحمت خدا رفت، منم مادر ناتنی تا یازده سالگی بزرگ می کنه بعد بابام می فهمه معتاد شده، طلاقش می ده. از یازده سالگی ام یک خواهر و برادر ...
همه می توانند شهید شوند/ هرکدام از زخم های جانبازی ام نشانه است
.... آن زمان اگر می گفتند در هواپیما باز است می پریدم داخل که برای کمک به غزه بروم. این دغدغه را از زمان جنگ غزه داشتم. 4 بار برای رفتن تلاش کردم، اما نشد بعد از شروع بحران سوریه و عراق، 4 بار برای رفتن تلاش می کند و هر بار رفتن به زیارت را برای خانواده بهانه می کند. اما هر بار ناکام می ماند: یک بار حتی در عراق 12 روز ماندم ولی بازهم نشد. حتی یکی از فرماندهان گفت که برو ویزای ...
خطیبی: آذربایجان تیم لری، فرق ائله مز رهلری/ ماشین سازی کار بزرگی کرد
بابت صعود ماشین سازی به لیگ برتر درباره حضور همزمان این تیم به همراه تراکتورسازی در لیگ برتر صحبت کنید و اینکه این مسئله چقدر به جذابیت های فوتبال ایران اضافه می کند. پیش از هر چیز اجازه دهید صعود ماشین سازی به لیگ برتر را به مردم آذربایجان تبریک بگویم. ماشین سازی قدیمی ترین تیم شمال غرب کشور است که بعد از 20 سال به سطح نخست فوتبال کشور آمد. خوشحالم که به کمک شهردار، شورای شهر، پیشکسوتان و ...
از ترس ساواک سنندج، در تهران ساندویچ می فروختم
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ پیشمرگ مسلمان کرد عزت الله زارعی در گفت و گو با پیشمرگ روح الله گفت: در سال 1335 در شهرستان سنندج به دنیا آمدم و مانند تمام کودکان پای در مهد علم و دانش نهادم تا اینکه در سال هایی که در دبیرستان تحصیل می کردم با شهید حشمت الله رحمانپور فرزند شهید محمد رحمانپور شاطر محمد آشنا شدم. بعد از آشنایی با حشمت الله بود که با شاطر محمد آشنا شدم. شاطر محمد که ...
چارچوب های بیهوده را شکسته ام
قراردادها تا پایان سال بسته شده بود. اول قول اکران مهر را دادند اما بعد نشد و پیشنهاد اکران آزاد را دادند که زیر بار نرفتم چون چنین اکرانی برای فیلمی با این عوامل، نوعی ظلم بود. به هر حال به اکران دوم نوروز امسال موکول شد، البته جزو گزینه های اکران اول نوروز هم بودیم اما در کنار فیلم های دیگر، چینش خوبی نبود. از سوی دیگر هر چه می گذشت، فیلم های بیشتر در نوبت اکران قرار می گرفتند و شرایط سخت تر می ...
از قداست خلوت نویسندگی تا رسیدن به نقش حاج آقا شهیدی
کریس از عکاسان برجسته داشتم، او عکاس سورئالیست است که در گروه عکاسان سورئالیستی بعد از جنگ جهانی دوم که جوان ترین عضو گروه آنها بود بسیار برجسته بود که بعدازسال ها ارتباط به من توصیه کرد کار عکاسی را کنار بگذارم چون عکاس نیستم. آئیش اعتقاد دارد عکاسان مانند نقاشی و شعر نتوانستند حق خود را از دنیای هنر بگیرند چرا که انگار همیشه از چیز دیگری الهام گرفته اند. وی در پاسخ به سوالی ...
سجده شکر مادر شهید برای عاقبت بخیری فرزندش/ وقتی پای حضرت زهرا(س) به میان آمد
های ما با مسجد و هیأت ها بزرگ شدند و البته خداوند نیز نگهدار آنها بود ، موقعی که می دیدم بچه های محله مان به جبهه می روند و پسرانم در میان آنها نیستند، افسوس می خوردم و ناراحت می شدم، من فقط امانت خدا را بزرگ کردم و به او برگرداندم، چرا باید ناراحت باشم؟! به گزارش فارس، شهید علی اکبر عموزادی خلیلی فرزند حسن و زهرا که در دوم فروردین 1344 در شهرستان بهشهر دیده به جهان گشود، به عنوان نیروی پیاده از لشکر ویژه 25 کربلا در 20 آبان 1361 در عملیات محرم منطقه موسیان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به بدن جام شهادت را سرکشید. انتهای پیام/3141/ ...
مصاحبه ای خواندنی با جناب خان، آقای همساده و ببعی!
، امیر، شش سال از من بزرگتره و به شدت طرفدار آلمان بود. من اون موقع شروع فوتبال دیدنم بود. الکی اسپانیا رو دوست داشتم و سر بازی آلمان امیر رو اذیت می کردم... بعد یه روز امیر منو برد توی یه اتاق و در رو بست گفت پنج تومن بهت میدم آلمانی شو. یه دونه پنج تومنی زرد. بعد منم گفتم باشه و پنج تومن رو گرفتم و واقعا آلمانی شدم تا الان (خنده). الان من خیلی از امیر آلمانی ترم. بعد کی بایرن مونیخی شدی ...
شهید حسینعلی خاندوزی
و عازم جبهه شد و می گفت بصورت داوطلبانه و بسیجی به جبهه می روم تا شهید شوم.بسیار آرام و مظلوم بود.هرگز دوست نداشت که خودش وحتی خانواده اش با افرادی که مقید اسلام نیستند رفت و آمد داشته باشند.یک بار یکی از همسایه هامون خواب دید که شهید در خوابش آمده و گفته که گریه نکنید من شهید شده ام فقط کمی پایم زخمی بود که الان خوب شده است. بیان خاطره به روایت عیسی خاندوزی(دوست وهمرزم) ...
بنیاد در آینه مطبوعات
(ع ) ،پرسپولیس ویاران در پایان اول تا سوم شدند. شهرآرا دوشنبه 27/2/95 مرورخاطرات عباس غفوری جانبازمحله علمیردانی یادگار گردان تخریب چطورتخریب چیشدم کودکی ام را در محله طلاب گذراندم. جوان بودم که جنگ شروع شد. سال61 بود. 16سال بیشتر نداشتم که برای دفاع از کشورم آماده شدم. دوره آموزشی که تمام شد، در نوروز62 به جبهه اعزام شدم. ابتدای ورودم در واحد تعاون فعالیت ...
فرار میگ عراقی با یک جمله سرلشکر ستاری
.... حس کردم او می خواهد هواپیماهای دشمن به نحوی صدای او را بشنوند و آن ها را منحرف کند. در جوابش به انگلیسی گفتم: بله، هواپیماهای دشمن را دارم. اولین هواپیما را روی رادار گرفته ام. فاصله ام 9 مایل است و دارم به آن ها می رسم. هواپیماهای دشمن که صدای من و جناب ستاری را گرفته بودند بلافاصله دور زدند و برگشتند. من به دنبالشان بودم و تا نزدیک مرز آن ها را دنبال کردم. آن روز با شگرد خوب و بجایی که نشأت گرفته از هوش و ذکاوت سرلشکر ستاری بود باعث شد هیچ آسیبی به منطقه نرسد. ...
به چپ و راست کاری ندارم فیلم خودم را می سازم
هاست ایشان را ندیده ام. یعنی در دورانی که حتی در مصدر امور نبوده و به اصطلاح سایه نشین بودند، یک بار هم نشد ایشان را ملاقات کنم. همین ندیدن برای من حجت بود که بگویم ایشان کاری و نیازی به امثال حقیر ندارد. چطور مسعود بهنود را می توانم ملاقات کرده باشم ولی ایشان را ندیده باشم؟ البته خبر می آمد که ایشان فیلمم را دیده و من به واسطه دوست مشترکی علاقه برای دیدار نشان می دادم ولی در طول 20 سال هیچ شوقی ...
غنیمت گرفتن تانک داعش تا اهدای انگشتری حاج قاسم به شهید مدافع حرم
...؛ باز شکاری شده بود. وی افزود: پدر در سوریه تانکی را از داعش به غنیمت گرفته و بعد آن تانک را به عقب کشید و گلوله درون لوله تانک را به سمت داعش شلیک کرد، حاج قاسم وقتی این خبر را شنید انگشتری را به پدرم هدیه داد و این انگشتر برای من خیلی عزیز است. * من هم می روم از سینا در مورد نحوه شهادت پدر پرسیدیم، او پاسخ داد: پدر فرمانده تیپ فاتحین بودند و 14 الی 15 نفر از ...
خبر آزادی خرمشهر جان دوباره ای به من داد
با تنها آمبولانسی که آنجا بود به درمانگاه منتقل شوم. سعید برگشت و با کمک چند نفر عباد را هم آورد. من و سعید و عباد بچه یک محل بودیم و از بچگی با هم بزرگ شدیم. سعید نگران بود. آن خداحافظی آخر را هرگز فراموش نمی کنم. سعید چند بار از ما خداحافظی کرد و تا حرکت آمبولانس آنجا ماند. پس از حرکت آمبولانس در حالی که به سمت گردان می رفت برایمان دست تکان می داد. سعید علی پور در عملیات ...
استخاره ای که مرا خوشبخت کرد
آغاز جنگ به جبهه اعزام می شود و بنا به فرمان حضرت امام(ره) که باید حصر آبادان شکسته شود در عملیات ثامن الائمه شرکت می کند. مجروحیت او از زبان خودش خواندنی تر است: چیزی به آغاز عملیات ثامن الائمه نمانده بود که تعدادی از بچه های سپاه تحت عنوان گردان "بلالی" که از اهواز به آبادان اعزام شدند در عملیات شرکت کردیم و من دو روز بعد از عملیات در پاتک دشمن قطع نخاع شدم. از حس او در آن ...
گلایه های سارا عبدالملکی از برخی بی توجهی ها
...> آخرین صحنه هایی که یادم می آید در بیمارستان است، تا یک ماه اول که به هوش آمده بودم فکر می کردم دارم خواب می بینم، من خیلی از این خواب ها می بینم، چند وقت قبل از این تصادف هم خواب دیده بودم که پاهایم را از دست داده ام به مادرم هم گفته بودم. فکر می کردم دوباره دارم خواب می بینم. بعد از آن که یک مقدار به خودم آمدم دیدم نه، خواب نیست واقعیت است، آخرین چیزی هم که به یادم می آید پمپ بنزین کرمانشاه است ...
پیچیدگی بحث فتنه را با شروع داعش فهمیدم/ روحانی به قالیباف لقب سرهنگ داد خیلی عصبانی شدم/ قاسم سلیمانی ...
شور می زد. احساس کردم بچه ها در حال رسیدن به بلوغ سیاسی هستند و این بلوغ قیمتی دارد که باید خودشان هزینه اش را بپردازند. در انتخابات بعد باز هم موضوع پیچیده تر شد. وقتی در مناظره تلویزیونی روحانی به قالیباف لقب سرهنگ داد. خیلی عصبانی شدم واژه سرهنگ بار نظامی و بوی کودتاهای آمریکای لاتینی می داد. این ظلم به نسل قالیباف که من هم خودم را متعلق به آن می دانستم بود. من اگر احساسی بودم، باید به قالیباف ...