سایر خبرها
درخواست کی روش از فدراسیون فوتبال
. خواسته من این بود که بروم چون نقطه نظرات خودم را داشتم. نمی خواهم شرایط را پنهان کنم، چون همه چیز واضح و شفاف بود. پس از 67 ساعت جلسه قانع شدم که با مدیریت و رهبری تاج فدراسیون فوتبال در راستای حل مشکلات قدم خواهد گذاشت. هیچ شکی نداریم که چه افرادی که درون فدراسیون و چه افرادی که بیرون هستند، برخورد خصمانه ای با تیم ملی دارند و این فضا همچنان برقرار است. سرمربی تیم ملی فوتبال ادامه داد ...
جزئیات مرگ فجیع یک دختر 5 ساله در تهران
دور از چشم مادر و پدر فاطمه تحویل گرفتم و از درون آبشار جمع کردم. از دیشب تا الان هنوز نتوانسته ام بخوابم و به این فکر می کنم که چرا گودال به این بزرگی را بدون درپوش رها کرده اند. صحبت ها هنوز تمام نشده بود که خانواده عزادار هم از راه رسیدند. پدر فاطمه که گویا هنوز در شوک بود گفت: سر کار بودم که متوجه شدم این اتفاق افتاده است. مادر فاطمه نیز در حالی که صدایش گرفته بود توضیح داد ...
کی روش: مدیر ورزشگاه آزادی برخورد خصمانه ای دارد/هیچ کس نمی تواند جلوی دهانم را بگیرد/بازی با قطر را در ...
به گزارش سراج24 ، کارلوس کی روش پس از پایان تمرین امروز (جمعه) تیم ملی فوتبال کشورمان اظهار داشت: می خواهم گزارشی از هفته اول آماده سازی تیم ملی برای حضور در جام جهانی ارائه بدهم. این آخرین اردویی است که در آن فرصت داریم بررسی نهایی از بازیکنان داشته باشیم. این بررسی قبل از آغاز مرحله مقدماتی جام جهانی است. وی افزود: طبق روال گذشته این اجازه را بدهید تا از عملکرد فوق العاده بازیکنان ...
گفت وگوی مادر و دختری با ژاله صامتی
یاد بگیرم به همین خاطر از هنرستان موسیقی خارج شدم و وارد هنرستان طراحی و دوخت شدم. ژاله صامتی: لباس هایی را که پوشیده ام دخترم طراحی کرده است. یاس: طراحی لباس در سینما و تئاتر را دوست دارم؛ همچنین خیلی دوست دارم طراحی لباس بازیگران برای مراسم مختلف را انجام دهم. فعلا این کار را برای مامان انجام داده ام. اکثر لباس هایم را هم خودم می دوزم چون خیاطی از واحد های درسی ام محسوب می ...
کی روش: هیچ کس نمی تواند جلوی دهانم را بگیرد/این ایرانی مثل عربستانی هاست
آغاز شده است. جلسات طولانی و متعددی با تاج داشتیم. خواسته من این بود که بروم چون نقطه نظرات خودم را داشتم. نمی خواهم شرایط را پنهان کنم، چون همه چیز واضح و شفاف بود. پس از 67 ساعت جلسه قانع شدم که با مدیریت و رهبری تاج فدراسیون فوتبال در راستای حل مشکلات قدم خواهد گذاشت. هیچ شکی نداریم که چه افرادی که درون فدراسیون و چه افرادی که بیرون هستند، برخورد خصمانه ای با تیم ملی دارند و این فضا همچنان ...
اهل جنگ رسانه ای نیستم قصد تخریب موحد را هم ندارم
چرام و موضوع سد کلات اشاره کردم که در گذشته مطالعات سد را انجام دادیم ولی مسئولین منطقه اجازه ادامه کار را ندادند. (به متن سخنرانی های بنده و آقای هاشمی مراجعه کنید) وقتی که چند روز بعد از همایش در یکی از سایت ها از قول بنده گفته شد که مطالعات سد کلات از طریق مسئولین مرکز استان متوقف شد، بنده به منتشر کننده خبر گفتم که مسئولین مرکز استان درست نیست و واقعیت را بیان کردم (گفتم نماینده وقت مردم ...
این لطف خدا است والله من که لایق شهادت نبودم
تشکر می کنم. وی افزود: امروز می خواستم با لباس سبز بیایم و به دلم آمد همه می دانند من پاسدارم با خود گفتم بهترین لباس لباس رزم است می خواهم به آقا(مقام معظم رهبری) بگویم آقا جان من و همه خانواده ام فدای حضرت زینب(س)؛ ما بچه های شهید مدافع حرم همه آماده ایم که هر وقت شما امر کنید و هر وقت از ما بخواهید به ولله قسم به هیچ وجهی لحظه ای تعلل نمی کنیم و فورا حاضر به انجام فرمانیم. این فرزند شهید گفت: روز پاسدار را به پدرم تبریک می گویم و از او می خوام که سلام مار را به امام حسین(ع) م حضرت زینب(س) برساند./ ایسنا انتهای پیام/ ...
سیدجلال با عبور از گذرگاه دیگر برنگشت
.... برای رفتن به جبهه در پایگاه مسجد ولی عصر (عج) ثبت نام کرد، یادم می آید موقع اعزام بود که دوباره از او خواستم تا این بار نرود و دفعه بعد اعزام شود، در جوابم گفت: پدر جان! شما به من اجازه رفتن بده، من هم قول می دهم این آخرین باری باشد که به جبهه می روم . من هم که دیگر اطمینان پیدا کرده بودم این آخرین باری است که او را می بینم به او اجازه دادم، 19 روز از رفتنش می گذشت و ما ...
مادرم مرا بعد از مجروحیت نشناخت/ "ترکش طلایی" نخوردم
امتداد این دژ مجددا وصل شده بود و تا آزاد شدن جاده اصلی شلمچه از این جاده به عنوان آماد راه عملیات استفاده می شد. دیگر پشتیبانی از طریق قایق ها صورت نمی گرفت. وقتی از سنگر اطلاعات در قرارگاه اصلی بیرون می آ مدم، از دور احد مقیمی فرمانده ستاد تیپ یک و سردار منصور عزتی فرمانده تیپ یک لشکر عاشورا را دیدم چون آنها خط شکن بودند بعد عملیات آنها را ندیده بودم. رو کردم به رسول سعیدی و پورنجف ...
دردسرهای تلگرامی برای دختر و پسرجوان
قرار رسیدم ناراحت بود. بعد هم با گریه واقعیت های زندگی اش را تعریف کرد. او حتی یک بار نامزد کرده بود، اما نامزدی اش بهم خورده بود. تو هم به خاطر این دروغ ها از تصمیمت منصرف شدی؟ نه. به او حق دادم. در دوستی های اینترنتی نمی توان راحت اطمینان کرد. وقتی فهمیدم خیانت کرده از تصمیمم منصرف شدم. او همزمان با یکی از پسرهای گروه ارتباط داشت و همین حرف ها را به او هم گفته بود. وقتی فهمید متوجه ...
بزرگمهر حسین پور: هر دردی که کشیده ام، کشیده ام
من را تشویق کرد و به من انرژی مثبت داد و هفته بعد کار چهار فصلی که برایش برده بودم را به عنوان پوستر وسط مجله شان منتشر کردند. پس آن اولین اثر چاپ شده شما بود؟ بله. اولین اثر چاپ شده من به صورت جدی بود. وگرنه در طنز و کاریکاتور مسابقه هایی بود که شرکت می کردیم و کارهای مثلا پنجاه نفر را چاپ می کردند و کار من هم بین آنها چاپ می شد. گرچه از آنها هم خوشحال می شدم ولی اینکه در آن ...
فرزند فروغ بودن
دستاویزی است که به قول خودش با آن زهرِ زندگی را می گیرد، آخرین روزنه برای گریز از روزمرگی و بیهودگی. می دانم شعر می گویید و نقاشی می کشید و ساز هم می زنید. البته الان متوجه شدم مجسمه هم می سازید. کدام برایتان جدی تر است؟ کارهای مختلفی می کنم، البته به این معنی نیست که به همه آنها می رسم! تا وقتی پدرم زنده بود این حرف را نمی زدم اما در واقع شعر برایم در حاشیه قرار دارد یعنی خیلی ...
زنگ تفریح دوم
را انداختم پایین. انتظار هر حرفی را داشتم، اما خانم رنجبر فقط گفت: برو سر کلاست. و من از پله ها دویدم بالا! با گریه وارد کلاس شدم و سرم را گذاشتم روی نیمکتم. دلم نمی خواست به کسی جواب بدهم. معلممان هم بدون این که چیزی به من بگوید شروع کرد به درس دادن. چند لحظه بعد یکی در زد. سرم را آوردم بالا. چند ثانیه بعدش یک سارینا، مثل همان سارینای قبل آمد و نشست کنارم. فردایش ...
حانیه؛ از دانشگاه تا قتل
داشت زیاد همدیگر را نمی دیدیم. او روان شناسی می خواند و من هم حسابداری. دورادور همدیگر را می شناختیم تا این که یک روز سپهر وارد کلاس شد و از استاد خواست به عنوان مهمان بنشیند. استاد پذیرفت و او هم از همان روز مهمان کلاس ما شد. کم کم در کلاس های دیگری که من حضور داشتم هم خودش را مهمان کرد و بعد از کلاس می آمد و هرطور شده با من حرف می زد. از رفتارش مشخص بود که پسر بااصالتی است ...
نباید کلاهی که سر ما گذاشتند دوباره سرمان بگذارند/ وزیر احمدی نژاد گفت: زیر آسمان کبود ضد ولایت فقیه تر ...
یک سال از من بزرگ است قبل از انقلاب رفتم مشهد سراغ آقا را گرفتم پیدایش کردم ولی چون خسته و فراری بودم نون و پنیر و انگوری خوردم خوابیدم ساعت 2.5 بود که آسمان را نگاه کردم آقا نیز بیدار شد یواش یواش پابرهنه به سمت من آمد بغل من نشست و صدایم کرد خودم را زدم به خواب همان موقع اذان گفتند. آقا رفت نماز خواند و با ضجه عبادت کردند بعد گفتند: حاج محسن! که من آن موقع گفتم بیدار بودم و همه اینها را دیدم پس ...
جنایت در پی دریافت پیامک
کیوان را به قتل رساندند اما من موفق به فرار شدم. وقتی مأموران مردان جوان را بازداشت کردند آنها اتهام قتل را قبول کردند و جزئیات را شرح دادند. شاهین که متهم ردیف اول بود گفت: از طریق پیامکی متوجه شدم کیوان و دوستش فرهاد، در خانه برادر بزرگ ترم هستند؛ او طبقه بالای خانه ما زندگی می کرد. من هم عصبانی شدم، با آنها تماس گرفتم؛ به بیابان های قرچک کشاندمشان. موضوع را به آرشام، برادر کوچکم، گفتم و دو ...
عامل جنایت گلابدره پای میز محاکمه
سالی با این خانواده رفت و آمد داشتیم تا این که وسوسه شدم مینا را فریب دهم. روز حادثه به خانه مینا رفتم. همسرش به محل کارش رفته بود و قصد داشت ظرف ها را بشوید. به او گفتم با همسرم دعوا کردم و نمی دانم باید چه کاری انجام دهم. از او خواستم با همسرم صحبت کند. با این دروغ ها به حرف زدن با وی ادامه دادم. زمانی که او می خواست به سمت آشپزخانه برود تصمیم گرفتم نیت شیطانی ام را اجرا کنم. زن جوان متوجه موضوع ...
7 سوال که زندگی تان را جدی تغییر می دهد
به گزارش بلاغ ، تغییر زندگی در بسیاری مواقع تنها راه حل ما برای دستیابی به خوشبختی است. از دوران کودکی، معمولا به ما می گفتند زیاد سوال نپرس- وسط حرف معلم ات نپر؛ نظرات ات را تا آخر جلسه نگو؛ مسائل را خودت تنهایی درک کن. فقط به خاطر تفکر عمیق پس از 30 سالگی ام بود که قدرت جادویی سوال پرسیدن را درک کردم. فهمیدم به بسیاری از رویاهای زندگی ام دست یافته ام-نقل مکان به نیویورک، داشتن یک شغل ...
نگاهی به زندگی حضرت رقیه (س)
نشانم . همین که صدای سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم : ای دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش نمودم و او را دلداری دادم . یکمرتبه فرمود: ای مرد، لبهایم از شدت عطش کبود شده ، یک جرعه آب به من بده . از شنیدن این کلام رقتی تمام به من دست داده ظرفی پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهی کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم : عزم کجا داری ؟ فرمود ...
خاطرات شهید بچه مایه دار! منتشر شد
می رسید حداقل روزی پنج شش بار مسواکِ شان می زند. این ریخت وقیافه چنان مجذوبم کرد که ناخودآگاه رفتم و کنارش نشستم. او هم فوری سلام کرد و حسابی تحویلم گرفت و باب رفاقت باز شد. حرف هایی که بینِ مان ردوبدل شد را به یاد ندارم؛ اما آنقدر خوش صحبت و خوش برخورد بود که روز دوم رفاقتِ مان گفتم که می خواهم بیایم منزلِ تان. او هم پیشنهادم را به فال نیک گرفت و قرار شد که بعد نماز برویم منزلِ شان. از ...
جزئیات تکان دهنده از محاکمه قاتل ستایش
پایش را بسته بودم زانوهای او را جمع کرده و روی دو زانو جلوی موتورسیکلت نشاندم . قاضی: شما با خانواده ستایش اختلاف داشتید؟ متهم: اختلاف چندانی نداشتیم.هدفم از کشتن بچه دانتقام گیری بود. زمانی که به خودم آمدم متوجه شدم چکار اشتباهی انجام داده ام . قاضی: چرا دختر شش ساله را به داخل منزل بردی؟ متهم: می خواستم او را نگه دارم، می خواستم آنها را بترسانم و بعد ...
از خواستگاری تا وصال مجدد/این یک مصاحبه اختصاصی با شهید عباس بابایی است برای شنیدن ناگفته های یک زندگی!
رفتم و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شدم. اونجا طبق مقررات دانشکده می بایست به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می شدم. آمریکایی ها، در ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می کردند، ولی مثل روز روشن بود که هدفشون چیز دیگه بود. کیوسنا: این جمله براتون آشنا نیست! یادآور می شود که بابایی فردی منزوی ...
آخرین مصاحبه با صدیقه حکمت
استخدام آموزش وپرورش شدم و ابتدا در دزفول خدمت می کردم .چون همسرم در پایگاه وحدتی دزفول بود من در آنجا حدود سه چهار سال معلم بودم و در اولین سال خدمتم معلم پایه اول و پنجم ابتدایی بودم؛ در طی 30 سال خدمتم همان سال ها فقط تدریس کردم و بقیه را در مدیریت مدارس انجام وظیفه می کردم. فعالیت من همه این تلاش ها و موفقیت را اول از خداوند می دانم و بعد همکاری بی شائبه کلیه همکارانم که واقعاً دست به دست هم دیگر ...
مصاحبه با السا فیروز آذر+ عکس های السا فیروز آذر
شد با روزهای بازی ایشان یکی نبود ولی گاهی اوقات در پیش تولید و دور خوانی وی را می دیدم. زنده یاد شکیبایی بازیگر باهوش با ایده های فوق العاده هوشمندانه ای بود. اخلاق خوب زنده یاد خسرو شکیبایی یکی از صفات نیکش بود. همان طور که اکنون به شما پاسخ سوالاتتان را می دهم و خاطرات فیلم هایی را که بازی کرده ام مرور می کنم احساسم می گوید که خیلی خوش شانس هستم زیرا بازی در هر فیلم نتیجه ای خوبی ...
این خاندان مدعی صاحب انقلاب فراموش کرده اند که...!
گذاشته و به سمت زندگی های اشرافی رفتند. در کتاب خاطراتش، می نویسد: یکشنبه 30 تیر 1370 - 9 محرم 1412 (روز تاسوعا) یک نفر چینی پیش بینی کرده است که ساعت 8 امروز زلزلهای به قدرت 6٫8 ریشتر در تهران روی خواهد داد. آمدن ما به لتیان هم بی ارتباط با این نیست. گرچه خودم اصلا قبول ندارم فقط به خاطر بچه ها آمدم. با هلی کوپتر به سد لتیان آمدیم. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچه ها خواستم اسکی روی آب ...
نیکوکاری جوانان مشهدی در کمپین شهر بدون گرسنه من
شهر را انتخاب کرده اند و مدیر کمپین برای رساندن 2 خودرو به یکدیگر باید کلی برنامه ریزی کند. علیمیرزایی توضیح می دهد که این ماجراها تکراری است و برایش تازگی ندارد؛ من موبایلم را ساعت 9صبح روز بیست و نهم شارژ می کنم ولی 6 بعد از ظهر دیگر شارژ ندارد. چون مدام زنگ می خورد. بعضا اتفاق افتاده که من همه ماشین هایم را فرستاده ام و یک نفر خبر می دهد که غذای من تازه آماده شده. بعضی وقت ها یک ماشین غذا کم می ...
می خواست داماد حضرت زهرا (س) باشد/ آرزوی شهادتش را در جلسه خواستگاری عنوان کرد/ صادقم شهادتت مبارک
...> بله، اوایل یک روز در میان تماس می گرفتند. بعد ها دو روز در میان شده بود. اما این اواخر هر روز تماس می گرفتند بطوری که روزی که زنگ نمی زندند من تا اذان صبح منتظر تماس شان می شدم. آناج: از لحظه شنیدن خبر شهادت همسرتان بگویید: وقتی پدر و مادر آقا صادق خبر شهادت ایشان را شنیده بودند، سریع خودشان را به خانه رساندند. من مشغول آماده کردن منزل برای برگشت صادق بودم. چون یکی از ...
مانی حقیقی: من روشن فکرم!
، از همین جا نشئت گرفته باشد. نه، به خاطر این که تمام این آدم ها که شما به آن ها اشاره می کنید، بامزه ترین و شوخ طبع ترین آدم هایی بوده اند که من دیده ام. تمام کسانی که من با آن ها بزرگ شدم و از بیرون خیلی جدی و مهم و عصا قورت داده ممکن است به نظر بیایند، درواقع آدم های فوق العاده مضحک، بازیگوش و خنده داری بوده اند و من هم چون لا به لای این گروه از آدم ها بزرگ شده ام، تا حدودی همین طورم. از ...
جنایت تلخ پس از پیامک های ناشناس
قضائی گفت: من با سهراب و کریم دوست و هم محله ای بودم. سهراب سر کوچه ما مغازه داشت و نقاش ساختمان بود. من اصلا با او هیچ اختلافی نداشتم. تا این که یک شب پیامک ناشناسی به من فرستاده شد. در آن پیامک فردی به من گفت که همین الان به خانه برادرت برو و ببین که روی پشت بام یک کبوتر است. من متوجه نشدم. با این حال به خانه برادرم رفتم و پشت بام را نگاه کردم. ولی خبری از کبوتر نبود. می خواستم به خانه ...
حدادی: منتقدان دوومیدانی خدا را فراموش کرده اند
حضوری پرقدرت تمامی تلاشم را می کنم. دینی به گردنم هست و آن هم دعای خیر و انرژی های مثبتی است که از هموطنان خوب و با تعصبم از ایران دریافت می کنم. این لطف مردم همیشه و همه جا شامل حالم بوده است و یقینا مدیون مردم خوب کشورم هستم. همه شرایط مهیاست نایب قهرمان پرتاب دیسک المپیک لندن افزود: خوشحالم که تمامی شرایطی را که می خواستم، فدراسیون برایم مهیا کرده است و شاهد هستم که رییس فدراسیون ...