سایر منابع:
سایر خبرها
فرهادی: اگر قراره از موفقیت من حرص بخورند حالا حالاها باید حرص بخورند
فیلم شود پس بهتر است سوالات درباره موضوعات دیگه باشد. خوشحالم که امروز این جلسه برگزار می شود دوستان این مجموعه تلاش کردند جلسه ای در شان خبرنگاران برگزار شود، از تمام گروه که مرا در این فیلم همراهی کردند، به ویژه صدابردارمون که یک روز رفت و دیگر برنگشت سپاسگذارم . فرهادی:موفقیت و ارتباط با تماشاگرعادی نسبت به جایزه خارجی برایم مهم تر است از همان ابتدا بخش سوال و جواب آغاز شد ...
تمام حاشیه و متن نشست اصغر فرهادی در ایران [+عکس]
بازیگران چندین همکاری داشته ام و شما بخشی از توانایی هایشان را دیده اید و من ممنونم که در این فیلم بازی کردند. در ادامه یکی از خبرنگاران پرسشی را از فرهادی مطرح کرد مبنی بر این که هنگام دریافت جایزه شهاب حسینی چه حسی داشته است و فرهادی توضیح داد: احساسی ترین لحظه برایم حضور روی فرش قرمز و پخش صدای استاد شجریان بود که به درخواست خودم انجام شد چون معمولاً موسیقی فیلم ها روی فرش قرمز پخش ...
تمام حاشیه و متن نشست اصغر فرهادی در ایران
داشته است و فرهادی توضیح داد: احساسی ترین لحظه برایم حضور روی فرش قرمز و پخش صدای استاد شجریان بود که به درخواست خودم انجام شد چون معمولاً موسیقی فیلم ها روی فرش قرمز پخش می شود اما من دوست داشتم موسیقی استاد شجریان پخش شود. حس عجیبی بود و همه ایرانیان نیز این حس را داشتند که قابل توصیف هم نیست و خوشحالم که به این بزرگوار ادای احترام کردم. این سخنان فرهادی با تشویق خبرنگاران همراه شد ...
امید و روشنی بر باد رفته ابد و یک روز !
بهتری انجام بده، فلج ها هم از صبح تا شب، کار می کنند. مرتضی هم که به جای پدر مرد خانه است و مغازه دارد و سمیه هم دنبال مدرک خیاطی است و می خواهد به فقر خانواده کمک نماید. هر راست نشاید گفت هر زشتی و بدبختی و سیاهی را هر چند واقعیت است نباید واضح و درشت، نشان داد و صرفاً چون واقعیت است، نباید روی آن فوکوس و زوم نمود، چون نتیجه معکوس دارد. مادر در این فیلم منفعل است و نقش سازنده و ...
آقای شهردار اگر بچه خودتان بود چه می کردید؟
محفظه هم درپوش گذاشتند؛ این کار چه فایده ای دارد دل ما که سوخت. نگاهی به خانه می اندازم، اثاثیه زیادی ندارد که این نشان می دهد اوضاع مالی خانواده چندان خوب نیست، هرچند که به گفته مادر همه چیز ولو با سختی برای فاطمه فراهم بوده و فاطمه عزیز کرده اهل خانه بوده است. از زن داغدیده درباره اوضاع زندگی اش سوال می کنم، می گوید: همسرم کارگر روزمزد ساختمانی است که بهمن ماه در حین کار افتاد و پایش شکست و از آن ...
سوء ظن؛ انگیزه ای برای همسرکشی
به او بیشتر می شد، بعد هم گفت اگر به من شک داری مرا طلاق بده تا همه چیز تمام شود اما من سه بچه داشتم و نمی خواستم این کار را بکنم؛ ضمن اینکه همسرم را دوست داشتم تا اینکه روز حادثه دوباره سر این موضوع با هم درگیر شدیم. به او گفتم باید بگویی با چه کسی رابطه داری اما جواب نداد و دعوا آن قدر بالا گرفت و همسرم آن قدر به من توهین کرد که من کنترل خودم را از دست دادم. یک لحظه حالت جنون به من دست داد و ...
تمساح و خارپشت
و گو کردند و سپس برای این که رشته ی دوستی و الفت را در میان خود محکم تر کنند تصمیم گرفتند که به مهمانی به خانه ی یکدیگر بروند. البته چون کایمان بزرگ تر بود می بایست نخست خارپشت به دیدن او برود. آن دو روزی را برای این دیدار تعیین کردند. در روز موعود تاندراکا به میعادگاه رفت. امیدوار بود که در مهمانی کایمان غذایی بسیار لذیذ خواهد خورد و شکمی از عزا در خواهد آورد. لیکن کایمان برای او ناهاری ...
بازیگران و خوانندگان ایرانی در بیلبوردهای تبلیغاتی+ تصاویر
توانند فرصت دیده شدن را به هر برندی بدهند. مهران مدیری درست در روزهایی که حضور بازیگرها در تبلیغ های شهر جدی شده بود و همه برندها برای جلب چهره های شناخته شده از هم سبقت می گرفتند؛ چای عرفان به سراغ مهران مدیری رفت و با او قرارداد امضا کرد. گمانه زنی های زیادی در مورد این قرارداد وجود داشت و پاپاراتزی ها مبلغ آن را 100 میلیون تومان عنوان می کردند که در آن مقطع ...
تلفن یک دوست من را از رابطه پنهانی شوهرم با زنی دیگر باخبر کرد
. سرانجام در یک روز بهاری 3 سال پیش مراسم ازدواجمان برگزار شد و پا به زندگی و خانه مشترک هم گذاشتیم. آموزش موسیقی بخشی از شغل و محل کسب درآمد ما بود برای همین امیر علی کلاس هایش را بیشتر کرد و حتی شاگرد حضوری هم پذیرفت. از کارش و اینکه مدام با دختران جوان در تماس باشد راضی نبودم اما چاره دیگری نبود. اوایل شاگردها به خانه ما می آمدند اما رسماً آرامش خانه را به هم می ریختند این ...
حکایت پند آموز کوتاه و زیبا
الاغ از تو سخن نمی آموزد، ولی تو می توانی خاموشی را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزی. 9. حکایت پند آموز زن کامل ملا نصر الدین با دوستی صحبت می کرد. خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده ای؟ ملا نصر الدین پاسخ داد: فکر کرده ام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی خبر بود. بعد به اصفهان ...
گفتگوی چالشی با وزیر طالبان درباره تعطیل کردن مدارس دخترانه
است در خانه آموزش ببینند، خصوصا اگر به سن بلوغ و حیض رسیده باشند. و چه علومی است که دختران، خوب است آن را یاد بگیرند؟ و این باید فقط به وسیله ی معلمان زن انجام شود یا آنکه مردان هم باید در تدریس مشارکت داشته باشند؟ و لباس و پوشش مناسب دختر دانش آموز چیست؟ و مدارس دختران باید در کجاها بنا شود: در راه های عمومی و میدان ها، یا در جاهای دیگری که پوشش و در معرض آزار قرار نگرفتنشان از سوی دیگران تضمین شود ...
خانم جوان که به شستن اموات مشغول است
شما پرسیده اند چه شد که شما با اینکه تحصیلات دانشگاهی داشتید وارد کار غسالی شدید؟ - ماجرا برمی گردد به سال 83 و حادثه ای که برای پدرم رخ داد. آن موقع سن و سالی نداشتم. پدرم یک کارگاه تراشکاری داشت. یک روز وقتی مشغول کار بود، سنگ فرز از دستگاه خارج می شود و با شکمش برخورد می کند. در اثر این حادثه کلیه های پدرم از بین رفت و او خانه نشین شد. از آن به بعد زندگی مان از این رو به آن رو شد. هر ...
یک نفر از ذلت زندگی خلاص می شود!
دوستش داشتم چیزی جلو دارم نبود.(ص32) پدر "کرد" او اتفاقا با همین خاستگار زن دار موافق است. کسی که شوهر اول روژی یار معتقد بود به او نظر دارد و تقریبا همه ی کاراکترهای آن ماجرا این را می دانستند: آن مردک رذل بی پدر و مادر به تو نظر دارد بی شرفم اگر چشم هایش را از کاسه درنیاورم و چوب تو آستینش نکنم. (ص28) آخر آذری دوست و وکیل پدر روزی یار است و سالها با آن ها معاشرت دارد، عجیب که پدر روژی یار با این ...
شاخصه های نفوذ از نگاه نهج البلاغه
بسیار سنگینی دارد که به قدر امکان، نباید اجازه وقوع آن را داد، امام علیه السلام، پس از اصرار فراوانِ دوستانش برای آغاز جنگ فرمود: اما این سخن شما که گفتید آیا این همه درنگ از نبرد برای ناگوار بودن مرگ است؟ باید بگویم: به خدا قسم باکی ندارم که من بر مرگ وارد شوم یا مرگ به سوی من آید! و اما راجع به این کلام شما که تأخیر تو در نبرد به جهت تردید نسبت به شامیان است ، خواهم گفت: به خدا سوگند یک روز جنگ ...
دختر آب ها و ماهیگیر بینوا
. به او گفت: نام من زازاواویندرانو (4) است و در قعر دریاچه خانه دارم، من از چندی پیش تو را می شناختم و مراقبت بودم. بدبختی و بی نوایی تو دلم را به درد آورده است، می خواهم تو را یاری کنم. من زن تو می شوم و خوشبخت و توانگرت می گردانم اما به یک شرط و آن شرط این است که هرگز نباید به کسی بگویی من از کجا آمده ام وگرنه ترکت می کنم و تو دیگر نمی توانی مرا ببینی. سوگند یاد کن که هرگز راز دختر آب ها را پیش کسی ...
فرزندکشی پایان خیانت مرد جوان به همسرش
اقامت بگیرد، با یک مرد هلندی ازدواج کرده بود. اما در نهایت، ازدواج آنها به طلاق منجر شده و زن جوان سعی کرده به ایران برگردد اما چون شوهرش اجازه نمی داد که دخترشان را با خودش ببرد، دست به خودکشی زده است. نامه خداحافظی در حالی که مرگ دردناک مادر و دختر، مردم شهر هورن را شوکه کرده بود، چند روز پیش از حادثه، خبرنگار یکی از رسانه های محلی در نزدیکی جایی که زن جوان دست به ...
رامیکیلوک شاه
بافتن لامبایی سالی کار کنم، اما اگر همه ی دنیا را هم به من بدهند، زن شاهی که در زورقی می لمد و کاری نمی کند نمی شوم، زیرا او بی گمان بیمار است که کاری نمی کند. شاه فریاد زد: زورق را به ساحل برانید زیرا می خواهم دختری را که جرئت کرده است مرا سرزنش کند از نزدیک ببینم. لیکن چون به دختر نزدیک شد خشمش فرو نشست و دلش سرشار از محبت شد. دختر چندان زیبا نبود و قدش بزحمت به شانه های او می ...
وقتی دخترم سیگارم را روی لبش گذاشت تصمیم گرفتم ترک کنم/ از دانشجوی دانشگاه برتر کشور بودن تا کارتن خوابی
وارد خانه ای قدیمی ساز و دوطبقه در محله تهران سر می شویم؛ خانه ای که هیچ تابلویی بر سر در آن نیست و کاملاً رنگ و بوی یک خانه قدیمی را دارد. اولین طبقه، خیاط خانه است؛ جایی که زنان تازه بهبودیافته، روپوش مدرسه می دوزند و از این راه برای توانمندشدن تلاش می کنند. در طبقه دوم خانه کوچک، حدود بیست تخت دو طبقه پشت سر هم نشسته اند و میزبان زنانی شده اند که بعد از گذراندن روزهای سخت ناامیدی، خستگی و خماری، این روزها بوی امید و انگیزه می دهند. ...
خرمشهر یعنی حماسه پدر
. گردانی که نخستین گردان وارد شونده به خرمشهر بعد از محاصره کاملش بود. شهید یوسف پور در آخرین دیدار که چند روز قبل از شهادتش بوده است، دخترش را به خدا می سپارد و به مادرش گوشزد می کند که اگر روزی سراغ پدر را از تو گرفت، آدرس خانه امام زمان(عج) را به او داده و به یادش بیاورد که او، پدر حکیمه است. و شاید قصه این پدر و دختر آن موقعی زیباتر می شود که حکیمه از روز تولد و انتخاب نامش ...
دستانی کوچک، گره گشایی بزرگ
رانجات دادی وشفای آنان را از خدا خواستی و گرفتی خانه ام را به تو تقدیم می کنم. مدتی مشغول توسل بودم، بعد به بیمارستان رفتم و دیدم همسرم روی تخت تشسته وبچه دربغلش سالم است . همسرم گفت : کجا رفتی ؟گفتم رفتم جایی کاری داشتم. گفت : نه، رفتی متوسل به دختر امام حسین (سلام الله علیها ) شدی ! گفتم از کجا می دانی؟ زن جواب داد: من، درهمان حال زایمان که از شدت درد گاهی بیهوش می شدم، دیدم ...
9 ماه شکنجه وحشیانه دختر دانش آموز در خانه یک مرد
این دختر در خانه مخوف این جانی، اما قربانی در دادگاه به رغم گناهکار شناخته شدن متهم اذعان داشته که وی را بخشیده است. این دختر کوچولو گفته با وجود نامشخص بودن آینده اش کینه ای از متهم پرونده خود به دل ندارد. وی در دادگاه روز پنج شنبه گفته است: "برخی مردم به دید هیولا به تو نگاه می کنند، اما من به عنوان یک انسان به تو نگاه می کنم. می خواهم بدانید که حتی اگر زندگی ام بعد از این حادثه بسیار سخت تر شود ...
شبنم مقدمی: در سینما هیچکس بر هیچکس دیگر برتری ندارد/پرینازایزدیار: درگیر زشتی و زیبایی نیستم
. زن در سینمای ایران یک زمانی زیر سایه مرد بود، اما در اینجا برای خود کاراکتر است، کنش دارد، تاثیرگذار است و کاری انجام می دهد. زن در این فیلم با مرد به طور موازی پیش می رود. همه کاراکترها چه زن ها و چه مردها در اتفاقات فیلم با هم جلو می روند و تاثیر گذار هستند، فقط هر کدام سر جای خود قرار دارند. همین درست بودن نقش ها است که باعث شد فیلم دیدنی شود. رحمانی: از گسترده تر شدن نقش برای زن ...
اصلی ترین گناهی که ظهور را به تاخیر می اندازد؟!
ارتباط مان در حد یک سلام و علیک نگه می داریم و کار تشکیلاتی نمی کنیم. این رندی و زرنگی ماست! هر کسی تنهایی کار خودش را انجام می دهد. اگر راست می گوییم با هم کار کنیم و بعد اگر منافعِ به دست آمده با استعدادهای تو، به جیب رفیقت برود، و عیب های رفیقت به حساب تو گذاشته شود، آن وقت باید دید چه کار خواهی کرد؟ تازه کار از اینجا آغاز می شود. حالا ببینید آن همه معنویت و تقوای فردی، اثر خودش را ...
جنایت تلخ پس از پیامک های ناشناس
برادرم در آنجا زندگی می کرد، رفتم. از دختر 10ساله برادر دیگرم که با آنها زندگی می کرد پرسیدم که تو دیده ای افراد ناشناسی به خانه زن عمویت رفت و آمد کنند. دختر برادرم گریه کرد و حرف هایم را تأیید کرد. همزمان برادر کوچکترم به نام امیر نیز با من تماس گرفت و گفت که همان پیامک ها برای او هم ارسال شده است. برای همین دیگر مطمئن شدم و با سهراب و کریم قرار گذاشتم. دختر برادرم با دیدن آنها گریه کرد و فهمیدم ...
سرنخ هایی از رد پای امارات در روند یهودی سازی قدس
از خانه ها است که با وجود انجام عملیات فروش از دو سال قبل صورت گرفته، اما همچنان خانه به شهرک نشینان واگذار نشده است. این موضوع تردیدهایی را در میان ما ایجاد کرد که چرا بعد از ثبت این خانه به نام یک شرکت اماراتی همچنان این اتفاق نیفتاده و چرا این دلال برای فروش خانه انتخاب شده است. فرضیه های سه گانه این تحقیق با سه فرضیه آغاز شد: فرضیه اول بر اساس زنجیره فروش املاک در قدس بود ...
عروسی ریالی
به من رو کند شاخه های درخت زرد می شوند و برگ هایش ولو این که کوچک ترین نسیمی هم در هوا نباشد، به هم می خورند. ریالی با پدر و مادر خود خداحافظی کرد و روی به راه نهاد. هر روز در دهکده ای درنگ می کرد و در همه ی جشن ها و عیدها شرکت می جست. دختران را نگاه می کرد لیکن هیچ یک از آنان را نمی پسندید. روزی خسته و نومید، در کنار چشمه ای نشسته بود که دید دختری جوان کوزه ای بر سر نهاده و از تپه ای ...
فرهنگ در رسانه
دوباره به رنگ طبیعی خودش باز می گردد یک رنگ آبی خاص که در هیچ کجا پیدا نمی شود. عرض جغرافیایی و ارتفاع فلات قاره که بخش بزرگی از ایران در آن واقع است، سبب شده تا زاویه ای که خورشید در آن به کشور ما می تابد درخشش خاصی به همه چیز بدهد که نظیرش در هیچ جا نیست. مثلاً شما آن را اصلاً در کشورهای شمال اروپا که خورشید رنگ پریده اش را می توان در نقاشی های رامبراند هم شاهد بود نمی بینید. خلاصه، چون من رنگ آبی ...
رازهای زندگی رضا عطاران، از علت بچه دار نشدن تا ازدواج پدرش
به تئاتر می گوید: به یاد دارم که روزی رضا به همراه دوستش حمید حقیقی به خانه آمد، من از پشت پنجره به حرف های آنها گوش می دادم و دقت می کردم، برادرم رضا به دوستش می گفت: بهت ثابت می کنم که از همین تئاترها به صدا و سیما خواهم رفت! دوستش هم که باور نمی کرد مدام از او می پرسید، تو واقعا می خواهی به تلویزیون بروی؟ اصلا مگر می توانی؟ و رضا هم با صدایی محکم و رسا رو به حمید کرد و گفت: حالا می بینی که می ...
ناهید مسلمی بازیگر پیشکسوت سینما
واقع از آنجا زندگی تئاتری من شروع شد. کار خیلی سختی بود و من به قولی فولاد آبدیده شدم. مرتب "مده آ" دایه را به زمین می زد و گلویش را می فشرد زمستان هم بود و چون اولین کار حرفه ای من بود خیلی برایم سخت بود ولی همان باعث شد که من تصمیم صدر صد خود را بگیرم و به خودم بگویم من در این کار می مانم با تمام مشقتی که دارد.. و عشقی که هست و تمام عزتی که پس از آن بوجود می آید... حالا پس از این همه ...
سوسمار سبز
گرفت و دوان دوان پیش پدر دختر رفت و فریاد زد: - این هم سوسمار! او را گرفته ام. حالا اجازه بده با دخترت عروسی بکنم! جشن عروسی برپا شد و همه ی روستاییان در آن شرکت کردند. بهترین غذاها را برای مهمانان پخته بودند و چون شب مهتابی بود طبالان آهنگ های دلنشینی نواختند و همه تا صبح رقصیدند و آواز خواندند. منبع مقاله : آرنوت، کتلین، (1378)، داستان های آفریقایی، ترجمه ی: کامیار نیکپور، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم ...