سایر منابع:
سایر خبرها
مهریه من شفاعت همسر شهیدم در روز قیامت
.... حرف هایم را روی کاغذ آوردم و تحویل مسئول مربوطه دادم. سه روز بعد شیرین ترین زنگ تلفن برایم به صدا در آمد. خوابم تعبیرش اعزام حج تمتع بود! دلنوشته ای برای شهدا روزی از من دعوت کردند تا در مدرسه دخترم به عنوان همسر شهید برای معلمان و دانش آموزان صحبت کنم. نگران بودم مبادا نتوانم حق شهدا را خوب در بیانم ادا کنم. به همین دلیل نیمه های شب شروع به نوشتن کردم و حتم دارم که آن شب ...
عناوین روزنامه امروز + فال روزانه - فال حافظ پنجشنبه 20/ خردادماه 1395
پیرانه سرم بازآید دارم امید بر این اشک چو باران که دگر***برق دولت که برفت از نظرم بازآید تعبیر: فکر می کنی روزگار روی بد خود را به تو نشان می دهد و کسی دیگر به تو اعتماد ندارد و احترام نمی گذارد. می خواهی باز هم دولت از دست رفته را بازگردانی. حاضری برای رسیدن به دولت جان خود را هم فدا کنی. راه سخت است اما با همت تو همه ی کارها آسان می شود. فال روز متولدین اسفند: ...
اعدام در ملأعام برای قاتل ستایش نی ریزی
می آید. در همین لحظه دهانش را گرفتم و او را به درون خانه کشاندم. گوشواره هایش را از گوشش درآوردم و با دست گردنش را فشار دادم. بعد با شال و روسری دست و پاهایش را بستم و در زیر رختخواب ها قایم کردم. چند ساعت بعد که هوا رو به تاریکی رفت او را سوار بر موتور کردم و به سمت همان کوهی رفتم که در گذشته چندین مرتبه برای شکار کبک به آنجا رفته بودم. گودالی یک متری با دستانم کندم و لباس هایش را آتش زدم و ...
در سکونتگاه های غیررسمی چه می گذرد؟
نخوانده اند. اینجا در قلعه سیمون یا قلعه کرک مدرسه راهنمایی نیست و خانواده ها هم توان فرستادن بچه شان را برای تحصیل به یکی از مدرسه های اسلام شهر ندارند. می گویند شانس آورده ای که امروز زن ها هم هستند چون تا ده روز دیگر بیشترشان می روند برای برداشت بامیه. همه جا پر از خاک است... پر از غبار... از آسفالت خبری نیست. با هر قدم که برمی داری خاک از روی زمین بلند می شود. بچه ها که می دوند غبار ...
مسخره کنندگان دیروز، مدافع مدافعان حرم شده اند!
کردی؟ می روی وارد موجی می شوی که اینطور می شود و حتی وقتی جایزه را گرفتم هیچ کس به من تبریک نگفت بابت اینکه برایشان کار چیپ و مسخره ای می آمد. همان دوستان در صفحه اینستاگرامشان دو هفته پیش همه شان در مدافع از حرم پست گذاشتند و من به شخصه این کار را نکردم چون من کارم را جای دیگری انجام دادم و با یک پست گذاشتن به نظرم نمی توانستم ارادتم را نشان دهم ولی اینها این کار را کردند و خیلی از این مسئله دلگیر ...
نقوی حسینی در قابی متفاوت/ هر کس دیر بیدار می شد برای مدرسه رفتن جوراب گیرش نمی آمد!
را بکند. مثلاً ما وقتی 9 پسر دور یک سفره می نشستیم، دیگر چیزی روی سفره باقی نمی ماند و اگر کسی دیر می رسید، دیگر چیزی برای او نبود. یا صبح برای رفتن به مدرسه هرکس دیر از خواب بلند می شد جوراب برایش پیدا نمی شد چرا که قبلی ها پوشیده و رفته بودند. شاید برایتان جالب باشد، هیچ یک از ما 9 برادر حتی در یک مورد هم لب به سیگار نزده ایم. * در دوران کودکی تان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟ ...
یک پلاک تنها چیزی که به جا ماند/پلاک هایی در اروند
کناره های اروند گل آلود است و بوی لاشه می دهد. از هر دو طرف درگیر تعدادی جسد روی زمین مانده است . بعضی جسدها زیر آفتاب داغ به طور کامل پوسیده اند و بعضی دیگر که نیمی در گل و لای و نیمی در آفتاب مانده اند هنوز دارند فاسد می شوند، پلاک ها را دانه دانه برمی داریم ، نامه ها و عکس ها را توی کوله پشتی می ریزیم ، بعد یکی از بچه ها به اسم ابوالفضل که کهنه سرباز اروند است ، بازو به بازویم می آید و می گوید: همین جاست ، درست همین جا، آن راه آبی را می بینی ، ما در طرف راستش بودیم ... ...
ارشا اقدسی پسر بیش فعالی که بدلکار سینمای ایران شد
من موبایلم را برداشتم و به رامبد پیام دادم که اگر بگذاری من بیایم، آنجا را می ترکانم. یک ساعت گذشت جواب نداد، پیام دادم که می دانم سرت خیلی شلوغ است ولی تو را به خدا تا شب بگو نه. من نمی توانم تا فردا صبر کنم که بگویی نه. جواب نداد. من هم خوابیده بودم. ساعت سه نصفه شب دیدم دینگ دینگ موبایلم می آید. با خودم گفتم ای بابا باز من را در یک گروه تلگرام اد کرده اند و تا صبح می خواهند پیام بدهند ...
پاپ مرده است
خیال می کردم خیلی تند و سریع پیش می روم اما وقتی چشم می گشودم همان درخت و همان دیواری را که قبلاً در کنار دیده بودم، در برابر خود می دیدم. خسته و درمانده با چهره ای سرخ و برافروخته بالاخره موفق می شدم خود را به خارج شهر برسانم. از شرّ شناگران و زنان لباس شو و کشتی های سرباز بر هم، که در حومه مزاحم می شدند، آسوده می شدم. رفته رفته فاصله ی پل ها به یکدیگر بیشتر می شد. در کناره گاه گاه یک باغ ییلاقی یا ...
غاز سفید
رودخانه شسته شده بود متوجه نشدم که چطور ابر سیاه از پشت جنگل بیرون خزید. مثل دیوار ضخیمی کبود رنگ بالا می رفت و بزرگ تر می شد. آرام تمام آسمان آبی را در خود فرو می برد. روی خورشید را گرفت و کناره آن در یک لحظه مانند سرب گداخته شد و درخشید. چمنزار تاریک شد. گردباد در گرفت. پرهای غاز را بلند می کرد. غازها به علف ها چنگ می زدند. اولین قطره های باران به سطل خورد. بعد بلافاصله به سر و صدا درآمدند. به سختی ...
عاشقانه های یک زوج در اولین رمضان
حوصله سبزی خوردن و کاهو خریدم بعد به فروشگاه رفتم. وقتی به خانه رسیدم خوابم تعبیر شده بود، بوی سوختگی خانه را برداشته بود. خریدها را جلوی در ولو کردم و دویدم به سمت آشپزخانه. تازه فهمیدم که عجب خرابکاری کرده بودم، این گاز را دو روز قبل وصل کرده بودیم و من به جای اینکه شعله را کم کنم آن را زیاد کرده بودم. پنجره ها را باز کردم و همانجا زیر پنجره روی زمین وا رفتم. بلند با خودم گفتم حالا با ...
آخرین درس
از خدمات چهل ساله ی آموزگار سپاسگزاری کنند و آخرین وظیفه ی خویش را نسبت به میهن از دست رفته ی خود انجام دهند. وقتی که در این اندیشه غوطه ور بودم ناگهان اسم خود را شنیدم. نوبت من بود که درسم را جواب بدهم. به خدا حاضر بودم از آنچه در عالم دارم بگذرم و در عوض بتوانم تمام قواعد اسم فاعل و اسم مفعول را بی غلط و با صدایی روشن و رسا بیان کنم. اما افسوس که از همان کلمات اول به کلی گیج و ...
گفتگوی ویژه با رضا کیانیان
بهار چون باد می آید و باران، ما نجات پیدا می کنیم و نفس می کشیم اما زمستان وقتی وارونگی اتفاق بیفتد هوایی برای نفس کشیدن نداریم. مردم ما سال هاست این را فهمیده اند. با گوشت و پوست و ریه! متاسفانه در خوزستان ریزگردها دیگر بهار و تابستان و پاییز و زمستان هم نمی شناسد. همیشه می آیند و شبیخون می زنند. آیا برای مردم خوزستان مساله محیط زیست یک امر سانتی مانتال است؟ ریزگردها به تهران هم می ...
بچه جاسوس
نقشه ی حمله ی سربازان فرانسوی را، که در اتاق گروهبان پیر شنیده بود، برای آن ها فاش می ساخت. همان دم استن از حالت بی خبری بیرون آمد و با خشم و غضب فریاد زد: پسر خفه شو... این دیگر کار خوبی نیست. اما رفیقش اعتنا نکرد و خنده کنان به سخن خود ادامه داد. هنوز حرفش تمام نشده بود که افسران همگی از جای برخاستند. یکی از آن ها به سوی در اشاره کرد و به بچه ها فریاد زد: دیگر گورتان را گم کنید. ...
محاصره ی برلن
او را دلداری دادم و آرام کردم اما خودم چندان امیدی نداشتم. پیرمرد دچار سکته ی قلبی شده بود و در هشتاد سالگی کمتر کسی می تواند از چنگ این مرض جان سالم به در برد. سه روز تمام بیمار در آن حالت بی حسی و بی خبری باقی ماند. در خلال این روزها بود که خبر جنگ رایشوفن به پاریس رسید. از چگونگی رسیدن این خبر، که از کشته شدن بیست هزار سرباز آلمانی و زندانی شدن ولیعهد حکایت داشت، اطلاع دارید و می دانید که تا ...
پاراگراف کتاب : 18 خرداد 95
بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند. با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی، بیشتر می خندیدم. هر وقت که احساس کسالت می کردم ، در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم، فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است. اگر شانس یک بار زندگی دوباره به من داده می شد، هر دقیقه ی آنرا متوقف می کردم، آن را به ...
بسته خبری سفیر دوشنبه 17 خرداد ماه 1395
؛درشمال شرق،شرق، جنوب شرق و مرکز کشور نیز در بعد از ظهر افزایش ابر و رگبار پراکنده باران و وزش باد دور از انتظار نیست @safir_hamandishi آغاز جلسه علنی مجلس دهم ارائه گزارش رحمانی فضلی وزیر کشور از روند اجرای قانون برنامه پنجم توسعه و گزارش طیب نیا وزیر اقتصاد درباره اقتصاد مقاومتی درجلسه امروز @safir_hamandishi شبکه خبری سفیر, [04.06.16 21:22] ...
آلزاس! آلزاس!
زمین غلتید. به زحمت در راه باریکی پیش می رفتیم. ناگهان در میان باران چند دختر کوچک را در پناه تخته سنگ عظیمی مشاهده نمودیم. این کودکان، که زنبیل های خود را از میوه های شاداب جنگلی پر کرده بودند، با حالتی وحشت زده به هم چسبیده و از جای خود تکان نمی خوردند، چشمان سیاهشان، که به روی ماه دوخته شده بود، با همان برق و تلألؤ خیره کننده ی میوه های تازه و خیس جنگلی می درخشید. آن درخت عظیم صاعقه زده و غرش ...
واکنش تاریخی امام(ره) به ادعای سازش پنهانی با رژیم
، بروید یک شغل بهتری. از آن طرف من به او پیغام دادم که باید این درست بشود؛ باید این تکذیب بشود. از قراری که دیشب باز یک کسی آمده بود گفت که او تعریف کرده است که من نمی توانم با ملت مواجه بشوم؛ نمی توانم با روحانیت مواجه بشوم؛ فکری بکنید من یک سوژه ای درست می کنم که تکذیب بشود؛ دستگاه گفته این دلیل بر سستی کار ماست. خوب، ما مرتجعیم یا شما؟ دروغ شاخدار پشت سر آدم زنده! یک دروغی را ...
هفته محیط زیست با آلودگی هوا آمد!/ افتخارات گرد و غباری در یادداشت ابتکار از قلم افتاد
تأکید می کنند نتوانسته کاری انجام دهد. غضنفر آبادی ادامه داد: باید مسئولان محیط زیست به جای شعار دادن به دنبال راه های مبارزه با آلودگی هوا رفت، ما منتظر می نشینیم تا باد و باران به کمک مردم تهران بیاید و اگر باد و باران نیاید مردم باید چه کاری انجام دهند؟ اقداماتی که مسئولان باید در این زمینه انجام دهند چیست؟ خانم ابتکار بهتر است بیاید و برنامه های خود را برای مبارزه با آلودگی هوایی ...