سایر منابع:
سایر خبرها
علیخانی به قولش در خندوانه عمل کرد
که به قول مرتضی پیشکسوت خواستگاران است، ده سال به خواستگاری می رود و به خاطر شغل ثابت نداشتن جواب نه می شنود. او در این باره می گوید: حدود بیست نفر را به خواستگاری دختری که در دانشگاه با وی آشنا شدم، فرستادم و هر بار جواب رد گرفتم. علیخانی زمانی که متوجه شد، علیرضا فیلمبرداری عروسی انجام می دهد گفت: شما مجوز دارید دیگه؟ بعد برنامه عکس هاتون پخش نشه؟! (کنایه و اشاره علیخانی به حواشی ...
یادی از زنان پشتیبان جنگ
از دیگر فعالیت های بانوان در آن زمان بود. اگرچه سه دهه از پایان جنگ و دوران دفاع مقدس گذشته اما بانوان پیشکسوت بعضی از استان ها تشکل های خود را حفظ کرده و رسالت خود را در زمینه های امدادرسانی، تهیه جهیزیه و کمک به افراد نیازمند همچنان ادامه داده اند. البته مشارکت سیاسی زنان در دوران دفاع مقدس نیز زبانزد عام و خاص بود که از حضور زنان در خط مقدم جبهه ها و امدادرسانی مستقیم به رزمندگان تا ...
مدافع حرمی که جنسش جور شد+تصاویر
در برابر دشمن عاشورایی باید جنگید، و مردانه در برابر تکفیری ها جنگیده و شهید شده است. وسایل فرهادم را که برایم آوردند، یک پلاستیک بسیار معطر هم روی وسایل بود، از همرزمش پرسیدم ماجرای این پلاستیک چیست؟ گفت قبل از شهادت با فرهاد دو مرتبه رفتیم برای زیارت اما متاسفانه نتوانستیم که برویم. و چند روز بعد فرهاد شهید شد. فرزندان شهید خوشه بر در فرودگاه که من برمی گشتم، یکی از خادمان ...
بهرام رادان؛ ستاره جسور دو دهه اخیر سینمای ایران
متکی به تصویر است برای من جذابیت چندانی ندارد و سینمای قصه گو را دوست دارم و درگیر آن می شوم. یادم است سر گاوخونی ، بهروز افخمی از من خواست قصه اصلی را بخوانم و من سه بار پشت هم آن را خواندم و با خودم فکر می کردم چطور می شود از دل این قصه، تصویر درآورد! چون آن زمان هنوز بهروز برای فرم فیلم تصمیمی نگرفته بود. مدت ها بعد در پیاده روی هایی که با جعفر مدرس صادقی در کنار زاینده رود اصفهان ...
دیگر نمی خواهم محیط بان باشم/ کسی که شکار بزند خیر نمی بیند
...، سخت است یک مرتبه برود در یک فضای بسته. مثل کبکی که ماندن در قفس برای او واقعاً سخت است. طبیعت واقعاً چیز خوبی است. در هواخوری زندان بودیم که باد برگی از یک درخت بلوط را آورد. برداشته بودم و نگاهش می کردم. یعنی من بعد از مدتها برگ درخت بلوطی که باد از بالا آورده بود را غنیمت می دانستم و مدتها به آن نگاه می کردم. او با اعلام اینکه در زندان با صرف زمان بسیار کتابی به نام لاله های ...
زخمی فتنه88و جاویدالاثر مدافع حرم
بیمارستان بستری شد آن زمان بعد از ساعت کاری ملاقات دوستش می رفت. پیش می آمد تماس می گرفتم که ناهار منتظریم می گفت من میروم پیش دوستم گاهی گله می کردم که شما فکر و ذکرتان شده است دوستتان، می گفت دوستم تنها است خانواده اش خبر ندارند. ** با این وجود یک بخشی از کار ایشان در خانه ام برعهده شما بود. بله همینطور است، من هم بعضی مواقع از دست بچه ها خسته می شدم و حرفی می زدم ایشان فقط ...
مربی قرآنی کودک ونوجوان در گفتگوبا"دریا":قرآن را باقصه گویی،بازی و کاردستی آموزش می دهم
شیرینی قرآن آشنا شدم و رده ی سنی که در آن برهه از زمان کار کرده بودم برای سنین راهنمایی تا دبیرستان بودو حدود دو سال در این زمینه و به طور همه جانبه فعالیت داشتم. بعد از آن با قرار گرفتن در یک دوره ی آموزشی چند روزه که باحضور آقای "فاضلی "که ایشان از اساتیدکشوری هستند، برگزارشددوجرقه ی کار قرآنی من برای کودک و نونهالان از آنجازده شد و من به صورت تخصصی وارد کار قرآنی با کودک شدم.استارت کار من همکاری با ...
ما با بقیه هیچ تفاوتی نداریم
. روبرویم دو خانم جوان با چادرهای سفید گل گلی ایستادند، یکی از آنها گوشی همراه دستش بود، به طرفم آمد و سلام و احوالپرسی کرد. به نظر می رسید مربی دختران باشد. خانه دو طبقه بود. طبقه پایین خالی بود و از همان ابتدا راه پله ها به سمت طبقه دوم موکت شده بود. به دلیل اینکه در شب گذشته عقد یکی از دختران بود، کارگری در طبقه پایین مشغول نظافت بود. کفش هایم را درآوردم و با زن جوان پله ها را بالا رفتم ...
پسر هندی در دام 2 زورگیر خشن تهرانی
یکی از شهرستان های غرب کشور به تهران آمده بودم اما ناخواسته وارد بازی شدم. همدستم که تنها چند ساعتی از آشنایی مان می گذشت مرا اغفال کرد که چند گوشی سرقت کنم و بعد به شهرستان برگردم. من هم وسوسه شدم که با او همکاری کنم . چرا او را با چاقو زخمی کردید، فکرش را نکردید که شاید جانش را بگیرید و اتهام قتل گردنتان بیفتد؟ من نمی خواستم بلایی سرکسی بیاورم. همدستم میلاد سرم فریاد کشید ...
من پاهای زن جوان را گرفتم و شوهرم او را خفه کرد
رابطه اش را با این زن قطع کرد. وقتی ما ازدواج کردیم او به صورت پیامکی و تلفنی مزاحم همسرم می شد. حتی شماره خانه ما را پیدا کرده بود. آن زمان معتاد بودم و کنترلی بر رفتارم نداشتم یک شب بعد از کشیدن مواد تصمیم گرفتیم زن جوان را بکشیم تا دیگر مزاحم ما نشود. به عنوان مهمان به خانه او در شمال تهران رفتیم که این جنایت رخ داد. چند وقت بود مواد مصرف می کردی؟ پس از آشنایی با همسرم به سمت ...
بنیاد در آینه مطبوعات
من را متقاعد کرد و رضایت من و خانواده اش را گرفت.هفت دی ماه سال 92 برای نخستین بار اعزام شد، بار اولی که رفت 40 روزدر سوریه بود که از ناحیه کتف مجروح و به ایران منتقل شد و مدتی در بیمارستان بقیة ا... تهران بود، بعد به مشهد منتقل شد؛ هنوز دوره درمانش تمام نشده بود که به سوریه بازگشت. حسینی گفت: سید زیاد اهل خاطره تعریف کردن نبود و از خطرات و مسائلی از این دست صحبت نمی کرد؛ شاید به خاطر اینکه ...
2 دقیقه برای قتل سعید کافی بود
در پارک از او دفاع کرده بود، الان به جرم کشتن یک جوان دیگر در زندان است. او شاهد ماجرا بود. پس از سکوتی لحظه ای، سرباز زندان دستبند مهدی را باز کرد و او پشت جایگاه ایستاد. متهم این بار برخلاف بازجویی ها، منکر قتل شد: آن شب مست بودم. وقتی با سعید دست به یقه شدم او روی زمین افتاد و با پا به من ضربه زد. من هم با چاقویی که حسن داده بود، چند ضربه به پایش زدم. بعد حسن آمد و با قمه ضربه دیگری ...
حجت الاسلام اکرمی در قابی متفاوت/ دعوا چاشنی زندگی است، نباید کدورت پیش بیاید
نیر فوت کرده است. من در شهرستان سمنان در خانوادة بسیار متوسطی به دنیا آمدم و زندگی متوسطی داشتیم تا در سن 19 سالگی به حوزة عملیة قم رفتم و طلبه شدم. دو برادر دیگر من هم کاسب آزاد بودند. *در دوران کودکی تان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟ من بعد از اینکه تا ششم ابتدایی درس خواندم در مغازه شاگردی می کردم. در آن زمان وضع زندگی ها بسیار ساده بود و مردم شاد بودند. گاهی فوتبال یا ...
موساد پدرخوانده ترورهای بیولوژیک/وقتی چمدانم را گرفتم ترور شدم!
به گزارش افکارنیوز ، نادر طالب زاده در مصاحبه ای از آخرین وضعیت جسمانی خود سخن گفت. خلاصه اش این است. یک سال و نیم پیش همراه با گروهی از لبنان برای راه پیمایی اربعین به عراق رفتم. چمدان من را از هتلی که در نجف بودم از میان صد ها چمدان برداشتند و 5 الی 6 روز بعد در کربلا نصفه شب تحویلم دادند. لب تاپ من را خالی و بررسی های کامل را انجام داده بودند. از همان روز که چمدان را تحویل گرفتم ...
به خاطر استرس المپیک دو روز بستری شدم/از تختی دستان بزرگش را در یاد دارم
ادامه دادید؟ تا 18 سالگی ورزش می کردم. فارس: در بازی های آسیایی چطور؟ سن شما به بازی های آسیایی تهران می خورد؟ بله اما با فدراسیون همکاری نداشتند. من هم در آن دوره اصلا فعالیت نداشتم چون بعد از 18 سالگی به دلیل ماموریت پدرم از ایران رفتم و اصلا در زمان برگزاری این بازی ها در ایران نبودم. بعد از بازگشت به کار مربیگری، داوری و آموزش مشغول شدم. فارس ...
قصه پر غصه زن گندم برشته فروش یاسوجی و مسئولان
کهگیلویه و بویراحمد از فرط خستگی چشمانش را بسته بود، کنجکاو شدم و به بهانه خرید مقداری محصولات محلی به سمت او رفتم، ضمن خریدن مقداری گندم برشته با او هم کلام شدم و سفره دلش را برایم باز کرد. خانم ر-ح دو فرزند دختر و دو فرزند پسر دارد و اهل بخش لوداب است، یکی از فرزندان او در دانشگاه دولتی بوشهر مشغول به تحصیل است و از مشکلات زندگی سخنانی را مطرح کرد که نمی توان آنها را در اینجا به رشته تحریر ...
زخم هایی که نشمرده ایم/ اولین گردهمایی انجمن زنان مبارز مسلمان
درشت که نگاه می کند به اطراف. زن داد می زند ... فاطی، ... شهین جعفری. مرا یادت هست؟ فاطی می گوید: من فاطی حسینیم. می خندد و می گوید: خیلی کمرنگ به یاد دارم. همه چیز را فراموش کرده ام. ما یک ماه با هم بودیم که تو آزاد شدی. شهین 1354 آزاد شد. به جرم انتشار یک شعر در دانشگاه دستگیر شده بود آن زمان دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران بود. می گوید: خیلی راحت ...
گفت و گو با اولین بانوی ایرانی فاتح اورست و لوتسه
، اما جالب است بدانیم که، تا حال هیچ کس در ایران نخواسته است اسپانسری او را قبول کند! تنها افتخاراتش برای ایران است. پروانه کاظمی با حضور در خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، درمورد افتخاراتش و خاطرات خوب و بد دوران کوهنوردی اش سخن گفت که در ادامه می خوانید: ورزش را خیلی دیر و با بدمینتون آغاز کردم " بعد از این که در دانشگاه صنعتی شریف در رشته ریاضی در مقطع کارشناسی ...
ماجرای خونین خواهر و برادری که همدیگر را در پارتی شبانه دیدند
را از کتک زدن من باز دارد فایده ای نداشت و به یکباره در بین دوستان دانیال و دوستان فرهام بر سرمن، درگیری شدیدی به وقوع پیوست تا این که یکدفعه من که در اثر ضرب و شتم در خون غوطه ور بودم با ناله ناگهانی فرهام، چشمانم به سوی او خیره شد و دیگر ضربات دست او راحس نکرده و از حال رفتم. چند روز بعد پس از این که از بیمارستان ترخیص شده وبا مادرم به خانه بازگشتم با دیدن پارچه های مشکی و نصب آگهی فوت ...
روایت نوباوه از خیّری که می خواست کودکان کار را رایگان درمان کند
سخنان خود را شروع کرد و گفت: من از نوجوانی تا سال 65 در مناطق جنگی در لباس سرباز نظام به وطن و ملتم خدمت کردم، در سال 65 در منطقه فاو مجروح شدم و به خاطر مجروحیت نتوانستم به منطقه برگردم اما از سال 67 به خاطر حمله عراق به آبادان، بار دیگر به منطقه رفتم. وی با بیان اینکه از 16 سالگی مادر خود را از دست داده است افزود: پس از مرگ مادرم زندگی من تغییر کرد. به دانشگاه رفتم و سپس مشغول به کار ...
محاکمه اعدامیان بلاتکلیف از جنبه عمومی جرم
مرد بی نتیجه ماند و او به خاطر شدت خونریزی جان سپرد. به این ترتیب تلاش برای ردیابی عامل جنایت آغاز شده بود که بهرام به اداره آگاهی رفت و تسلیم پلیس شد. جدال دو معتاد به خاطر ترک مواد او در بازجویی ها گفت: چند سالی بود که به دام اعتیاد افتاده بودم. خودم هم از زندگی ای که داشتم خسته شده بودم که به پیشنهاد دوستان و خانواده ام به یک کمپ ترک اعتیاد رفتم و مواد مخدر را کنار گذاشتم ...
وقتی سخنان امام فراموش شود، متوسلیان ها هم از یاد می روند/ هنوز چوب اعتماد به لیبرال ها را می خوریم + ...
. در این پرونده برای بازخوانی اصول امام به سراغ برخی چهره های سیاسی رفته ایم که یا خود در مبارزه بوده اند و همپای حضرت امام یا روایتگر تاریخ سیاسی زمان انقلاب هستند. ریشه یابی قرائت هایی مجعول از اسلام همچون اسلام رحمانی ، اسلام آمریکایی و مذمت اسلام انقلابی و تعمیم دادن این نگاه به کل حرکت انقلاب اسلامی و امام یکی از مهم ترین نقاط ثقل این پرونده است. آنچه در ادامه ...
زندگی جهنمی در خانه شوهر شکاک
یکی از آشنایان با رضا آشنا شدم و او از من خواستگاری کرد با همه ترسی که از زندگی مشترک داشتم سعی کردم انتخابم آگاهانه و هشیارانه باشد تا روزهای سیاه گذشته برایم تکرار نشود اما... لیلا با بغضی فروخورده ادامه داد: رضا پسر تحصیلکرده و خانواده داری بود و برخوردهایش به دلم می نشست. فکر می کردم او همانی است که مرا خوشبخت می کند ولی به مرور زمان بعد از ازدواجمان رفتارهای رضا تغییر کرد. یک آدم شکاک و بددل ...
مرد روستایی را چه کسی کشت؟
وقتی به ریل راه آهن رسیدیم چند نفر را دیدیم که با داس، بیل، چوب و چماق ایستاده بودند. ناگهان محمد به طرف ما آمد و با قفل فرمان ضربه ای به سر همسرم زد. سپس میلاد با چوبی که دستش بود، ضربه ای به کمر فتحعلی زد و احمد هم با داسی که در دست داشت ضربه ای زد. احسان نیز با چوب ضربه دیگری به وی زد که همسرم تعادلش را از دست داد. من با دیدن این صحنه هولناک بیهوش شدم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد ...
آغاز راه مبارزه با ظلم از هیئت حسینی
باید هر یک از افراد، خود جلسه ای مشابه این جلسه تشکیل دهند، این جلسه مرکزی و چون پیروی از اهداف حضرت امام حسین(ع) یکی از اهداف این جلسه است، حسینی، به عنوان اسم این جلسه انتخاب شده است. هنوز مدت زمان زیادی از برپایی این هیئت که دارای جلسات هفتگی منظم بود، سپری نشده بود که علی رغم اینکه جلسه سری اعلام شده بود و اعضای آن نیز برای ادامه راه، که اصلی ترین هدف آن، بازگشت امام خمینی(ره) از تبعید ...
دردسرعکسی که از خلوت یک دختر و پسر در تلگرام منتشر شد
نازنینم را شرمنده، انجام نمی دادم. من و مهسا، دخترعمه دختر دایی بودیم. دو دختر جوان که زندگی هنوز چهره ی خشنش را به ما نشان نداده بود. پدرم رفتگر است، مردی زحمتکش که تمام تلاشش آسایش و رفاه نسبی برای خانواده اش است؛ مهسا پدرش به علت خلاف در زندان است، مادرش یک تنه زندگی را می چرخاند، برای اینکه مهسا پیش دوستانش کمبودی احساس نکند از مبلغ های یارانه که ماهانه جمع کرده بود گوشی ...
ازدواج زودهنگام در کردستان و حکایت دخترانی که زودتر به خانه بخت می روند
موافقت کردند و درس و مدرسه را رها کردم و رویاهای دانشگاه و رشته پزشکی و رفتن به مطب را با پوشیدن لباس سفید عروسی عوض کردم. وی افزود: برای زندگی مشترک هیچ آمادگی نداشتم و در همان ماه های اول با اطرافیان همسرم مشکل پیدا کردم و خانه مستقل نیز نتوانست از این مشکل بکاهد و به همین خاطر ارتباط را با خانواده همسرم قطع کردیم. وی اضافه کرد: پس از این قطعی ارتباط، رفتار همسرم نیز تغییر ...
گفت وگو با روحانی مشاوری که به مشکلات مردم می رسد
...، صورت گردش را دلنشین تر کرده بود و اکثر مردم با چهره ای نگران، مضطرب و اخم آلود نزد او می آمدند و با چهره ای شاد و گشاده برمی گشتند، مردم او را محرم خود قرار داده و مسائل و درد دل هایشان را نزد این مرد میانسال می آوردند. به سراغ او رفتم تا این بار ما پای درد و دل های این مشاور و راهنمای جوانان بنشینیم و بعد از کلی هماهنگی، بالاخره روزی توانستم یک ساعت از او وقت برای گفت وگو بگیرم. حجت ...
مصدق فقط خودش را قبول داشت و لا غیر!
...، بهتر است به این نکته بپردازید که چه شد به جریان سیاست و فعالیت های سیاسی سوق پیدا کردید؟ بسم الله الرحمن الرحیم. من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و تحت تربیت پدرم مرحوم شیخ زین العابدین شاه حسینی بودم. مرحوم آیت الله کاشانی وصی پدرم بود. همواره هم با مذهبیون و برخی علما حشر و نشر داشته ام. تا قبل از انقلاب هم تلویزیون را به دلیل سیئاتش به خانه ام نیاوردم. در زندان و زمان ...
درد بی درمان کودکان خمار در تهران
.... سال 90 با یک دختر 9 ساله گفت وگو کردم که از شش سالگی معتاد شده بود. معتاد به شیشه. انجمن طلوع بی نشان ها دخترک و خواهر 11 ساله و مادر و پدرشان را برای ترک به تهران آورد و بچه ها بعد از ترک در یک کمپ بزرگسالان، شدند مهمان یک سرپناه زنان در خیابان شوش. هشت سال قبل من با کودکی مواجه شدم که از سال 82 معتاد شده بود. امروز از یک مسوول در یک نهاد دولتی می شنوم که درمان اعتیاد کودکان ...