سایر منابع:
سایر خبرها
علیخانی به قولش در خندوانه عمل کرد
پیشکسوت خواستگاران است، ده سال به خواستگاری می رود و به خاطر شغل ثابت نداشتن جواب نه می شنود. او در این باره می گوید: حدود بیست نفر را به خواستگاری دختری که در دانشگاه با وی آشنا شدم، فرستادم و هر بار جواب رد گرفتم. علیخانی زمانی که متوجه شد، علیرضا فیلمبرداری عروسی انجام می دهد گفت: شما مجوز دارید دیگه؟ بعد برنامه عکس هاتون پخش نشه؟! (کنایه و اشاره علیخانی به حواشی برنامه سال گذشته اش ...
هر طور که شده جذبتان می کنیم!
ندای اصفهان- امیرحسین هراتیان/ سه روز پیش به مغازه یکی از دوستانم سر زدم. قصد این کار را نداشتم اما چون از آن خیابان رد می شدم و وقت نماز هم نزدیک بود با خودم فکر کردم که بد نیست به سراغش بروم. هم نماز را سر وقت خوانده ام و هم دیداری از یکی از رفقای مذهبی دوران دانشگاه تازه کرده ام. یک تیر و دو نشان... یاعلی مدد. ماشین را به زور در حفره ای که شبیه جای پارک بود جا دادم و به ...
گزارش کارگاه تاریخ شفاهی آزادگان/ قسمت اول
این کتاب در آن واحد هم شفاهی هست هم مکتوب؟ بله، اول تاریخ شفاهی است بعد تاریخ مکتوب، تاریخ شفاهی در زمان حال است تاریخ مکتوب بعد ده سال دیگر، بعد از فوت راوی، بعد از چند سال دیگر که نفر بعدی می خواهد روی آن کار کند دیگر مکتوب است. ببخشید این سندها را با تاریخ شفاهی چه جوری سندیت بهش بدهیم، اعتبارش چیست؟ من در مورد عملیات کربلای5 صحبت می کنم. 19/ 10/ 65 بعد از عملیات رفتم داخل ...
دیگر نمی خواهم محیط بان باشم/ کسی که شکار بزند خیر نمی بیند
معاشرت با آدم های با فرهنگ محیط زیست بروی به زندانی که هرچند همه شان بد نیستند اما بالاخره خلافکارها را آن جا نگه می دارند یعنی چه. واقعاً زندان جای بدی است. اولین جایی که رفتم پاسگاه محل خدمتم بود اسعد تقی زاده می گوید بعد از آزادی اولین جایی که دیده دوباره زندان بوده است: آزاد که شدم بلافاصله آمدم تهران. وقتی برگشتم اولین جایی که دیدم دوباره زندان بود که از هواپیما آن را دیدم ...
قتل با چکش به خاطر یک چک
گیری افتادم و در همان لحظه تصمیم به قتل او گرفتم. البته با توجه به این که او قدرت بدنی بالایی داشت و من به تنهایی توان درگیری با او را نداشتم، منتظر فرصت مناسب بودم. متهم ادامه داد: در مسیر برگشت به خانه در محلی خلوت خودرو را متوقف و به بهانه ای علی (مقتول) را از خودرو پیاده کردم. در یک لحظه از غفلت او استفاده کرده و از پشت، با چکش چهار ضربه به سرش زدم و متواری شدم. پس از تکمیل تحقیقات، پرونده به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. قرار بود دیروز متهم در شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شود، اما به دلیل حاضر نشدن اولیای دم، جلسه محاکمه تجدید شد. ...
متولد شد ،خماری کشید، مُرد!
چه فکر می کرده؟ زهرا هر بار درباره رؤیا با من حرف می زند، بغض راه گلویش را می بندد. چشمان سیاهش پر از اشک می شود: پنجشنبه بود. آه چه پنجشنبه سیاهی. ساعت ها کنارش بودم. رؤیا که همیشه ناله می کرد، آن روز خوابیده بود. چند ساعت خواب بود. مدام بالای سرش می رفتم. من و پدر هم اتاقی اش تعجب کرده بودیم. رؤیا هیچوقت این همه نمی خوابید. همیشه بیدار بود و مدام ناله می کرد. آنقدر حالش بد بود که نمی ...
سوسن پرور: به خانواده ام گفته ام در اینستاگرام مرا فالو نکنند!
پرور و خانواده اش یکی از شرکت کنندگان بخش خانواده باحال برنامه خندوانه هستند. با این بازیگر درباره حس خوب، اعتماد و ... هم صحبت شدیم. چطور می توان آدم باحالی بود؟ به نظرم یک آدم باحال یا یک اتفاق باحال یعنی انتقال انرژی و حس خوب. الان ما تلفنی با هم صحبت می کنیم اگر ما بتوانیم حس خوبی را در این مکالمه به یکدیگر منتقل کنیم، آدم های باحالی هستیم. در مسابقه خانواده باحال، خانواده ای مورد توجه قرار می گیرد که در عین سادگی، خودش باشد و بدون فیلتر انرژی و حس مثبت را به مخاطب بدهد. حس خوب، اعتماد هم به وجود می آورد. صد در صد! چیزی که در دنیای امروز و زندگی کنونی ما خیلی کم وجود دارد. دیروز در جاده، خانمی خیلی اصرار داشت من تا مسیری او را برسانم، اما واقعیت این است که من جرات نکردم و نتوانستم به او اعتماد کنم. اما اگر ما بتوانیم از آدم های پیرامونمان حس خوب بگیریم، اعتمادمان به آدم ها هم بیشتر خواهد شد. حس خوب زمانی به وجود می آید که با طرف مقابل ارتباط برقرار کنی و ما که نمی توانیم با همه آدم ها ارتباط بگیریم. من به این اعتقاد ندارم. سوال اینجاست که در زندگی روزمره چقدر ما به یکدیگر توجه می کنیم؟ مثلا سوار مترو یا اتوبوس که می شویم ما به چند نفر مهربانانه نگاه می کنیم یا چند نفر به ما نگاه می کنند؟ ما چقدر به یکدیگر کمک می کنیم؟ مثلا اگر بار سنگینی در دست کسی ببینیم به او کمک می کنیم؟ اگر کنار اتوبان ماشین ما بنزین تمام کند چند نفر به ما کمک می کنند؟ و ... ما آدم ها شاید به هم ربطی نداشته باشیم اما می توانیم به هم حس خوب بدهیم. چرا باید کار جامعه ما به جایی برسد که در کوچه و خیابان از صدای موتوری که از پشت سرمان می شنویم وحشت زده شویم و بترسیم. خب این به همان بی اعتمادی برمی گردد؟ ذهن ما به دلیل اتفاقات بدی که پیرامونمان رخ داده این گونه برنامه ریزی شده است. ذهن ما این طور برنامه ریزی شده از آدم هایی که نمی شناسیم باید بترسیم چون آنها خطرناک هستند. زنده یاد نادر ابراهیمی همیشه می گفت من از آدم هایی که نمی شناسم، نمی ترسم بلکه از آشناها می ترسم. این نشان می دهد که قضاوتش درباره کسی که نمی شناخته مثبت بوده، اما جامعه ما به سمتی رفته که ما آدم های ناشناس را خطرناک می دانیم چون فرکانس و امواج مثبت برای هم نمی فرستیم. توی ترافیک همه با اخم روبه روی خود را نگاه می کنند و هیچ کس برنمی گردد به راننده ماشین کناری لبخند بزند. ما بندرت به پلیس هایی که در خیابان ها و بزرگراه ها توقف می کنند، خسته نباشید می گوییم! ما یک لحظه از کنار هم رد می شویم و یکدیگر را می بینیم؛ بنابراین چقدر خوب است که در همان لحظه حس خوبی به یکدیگر منتقل کنیم. این سبک زندگی در فرهنگ ما بوده اما در یکی دو دهه اخیر کمرنگ شده چون از طرفی به ما می گویند مثلا به آدمی که از روبه رویت می آید نگاه نکن! و از طرفی می گویند نگاهش کن و لبخند بزن. این باعث تناقض هایی در رفتار ما شده که گاهی نمی دانیم باید چه کنیم. نگاهمان به دیگران نباید جست وجوگرانه و از روی قضاوت باشد، نباید به دیگران خیره شویم، اما می توانیم در یک لحظه از کنار آنها رد شویم و سلام بدهیم. وارد آسانسور می شویم، اگر کسی داخل آسانسور باشد حتی اگر او را نشناسیم چه ایرادی دارد سلام بدهیم... معتقدم ما از ارتباط برقرار کردن با آدم ها می ترسیم چون از بعدش می ترسیم و آموزش ندیده ایم که باید چه کار کنیم. نمی دانیم طرف مقابلمان مثلا بعد از سلام ما چه واکنشی نشان می دهد و درباره ما چه فکر می کند. اما ما باید آزمون و خطاها را پشت سر بگذاریم تا بتوانیم رفتارمان را اصلاح کرده و یاد بگیریم به هم اعتماد کنیم. ما همه اینها را در فرهنگمان داشته ایم چه اتفاقی باعث شده که از آنها عبور کنیم و فراموششان کنیم؟ در زندگی ماشینی امروزی فرصت کافی برای دید و بازدید و حتی صحبت کردن با اطرافیان نیست، به همین دلیل خیلی از رفتارهای درست گذشته، اکنون برای ما به نوعی ایجاد مزاحمت می کند. فناوری زمان ما را پر می کند، وقت آزادی که داشتیم و آن را مثلا با صحبت کردن با همسایه پر می کردیم، الان با اینترنت پر می کنیم و دیگر وقتی نداریم آن را به همسایه یا فامیل اختصاص بدهیم. مدل ارتباطات عوض شده و در کنارش احساس ناامنی هم بیشتر شده است. شاید به این دلیل است که در گذشته آدم ها بیشتر صورت یکدیگر را می دیدند و رو در رو با هم صحبت می کردند، اما الان چهره و ذات آدم ها در سایه فضای مجازی پنهان شده و واقعیت آنها دیده نمی شود و دیگر نمی توان به آنها اعتماد کرد؟ در دنیای مجازی بیشتر آدم ها خود واقعی شان نیستند.این دنیا فضایی ایجاد کرده که برخی با نام ها و شخصیت های دروغین در آنجا زندگی می کنند و برایشان مهم نیست دیگران درباره این شخصیت کذایی چه قضاوتی دارند! برخی از چنین آدم هایی تبدیل به افراد چند قطبی می شوند و به دیگران آسیب می زنند. به نظرم باید درباره دنیای مجازی فرهنگ سازی شود تا بتوان از آن بدرستی استفاده کرد.پلیس فتا باید بیشتر درباره جرایم اینترنتی به مردم اطلاعات بدهد. شاید فحش دادن در اینستاگرام جرم باشد، اما من از آن بی خبرم و نمی دانم چگونه باید آن را پیگیری کنم. چرا ما به دلیل فضای ناامنی که گروهی در فضای مجازی و مثلا اینستاگرام به وجود می آورند، نتوانیم از ظرفیت های خوب این گونه فضاها استفاده کنیم. احساس می شود شما ذاتا آدم شادی هستید، ریشه این شادی در کجاست؟ بخشی از آن به خانواده ام برمی گردد. شاد زیستن، روشی برای زندگی است. من هم برخی اوقات غمگین می شوم، اما ترجیح می دهم شاد زندگی کنم. منظورم از شادی فقط خندیدن نیست، بلکه آرامشی است ک ...
بهرام رادان؛ ستاره جسور دو دهه اخیر سینمای ایران (عکس)
به تصویر است برای من جذابیت چندانی ندارد و سینمای قصه گو را دوست دارم و درگیر آن می شوم. یادم است سر گاوخونی ، بهروز افخمی از من خواست قصه اصلی را بخوانم و من سه بار پشت هم آن را خواندم و با خودم فکر می کردم چطور می شود از دل این قصه، تصویر درآورد! چون آن زمان هنوز بهروز برای فرم فیلم تصمیمی نگرفته بود. مدت ها بعد در پیاده روی هایی که با جعفر مدرس صادقی در کنار زاینده رود اصفهان داشتیم ...
خاطرات عکاسی از گلستان؛ سرزمین رنگ ها و قوم ها
مردم ایران را بسیار ستود و آن را تاییدی بر وحدت ساکنان گلستان دانست. رزاقی در طول پروژه عکاسی اش با یکی از دانش پژوهان این حوزه نیز ارتباط گرفت و شروع به عکاسی از زندگی او کرد. گزارشی که با عنوان نذیرکافی در خبرگزاری مهر منتشر شد. او ادامه می دهد: تهیه گزارش از زندگی نذیر کافی طلبه اهل نیجریه که به همراه خانواده اش در گرگان زندگی می کنند اتفاق خوب و جالبی برای من بود، به دلیل مسافت کم ...
پرستویی،قهرمان گمشده کیمیایی بود
به گزارش جام جم سیما ، او در گفت وگو با خبرنگار جام جم از این نخستین همکاری با پرستویی و فیلم قاتل اهلی ساخته جدید پدرش، مسعود کیمیایی می گوید. پرستویی، قاتل اهلی ِ کیمیایی شد سرانجام قرار است اتفاق بیفتد: بازی پرویز پرستویی در فیلمی از مسعود کیمیایی. با این که پرستویی سال ها با فیلم های کیمیایی و قهرمان هایش زندگی کرده بود و برای تمرینات بازیگری اش در ابتدای راه، آنها را اتود می زد، اما به دلایل مختلفی این همکاری تاکنون به تاخیر افتاده و پیش نیامده بود که پرستویی را در قامت قهرمان های کیمیایی ببینیم. پرستویی دو سال پیش در مصاحبه ای اشاره کرده بود که سه بار قرار بود با کیمیایی کار کند، اما نتوانسته با فیلمنامه های پیشنهادی ارتباط برقرار کند. او گفته بود: همچنان منتظرم آقای کیمیایی یک سناریوی خیلی خوب بنویسند تا من از آن استقبال کنم. ظاهرا فیلمنامه قاتل اهلی آن قدر خوب بوده که بازیگر سختگیر و گزیده کاری چون پرستویی حاضر شد بازی در آن را بپذیرد.این در حالی است که پیشتر عزت الله انتظامی از بازی در این پروژه انصراف داد و اظهار کرد: باعث افتخارم است در فیلمی از مسعود کیمیایی بازی کنم، اما فیلمنامه قاتل اهلی خوب نیست و در آن حضور ندارم. اما گویا فیلمنامه تغییرات مثبتی نسبت به متنی پیدا کرده که آقای بازیگر خوانده و کیمیایی، 12 بار فیلمنامه را بازنویسی کرده است. به هرحال پرستویی از نسخه نهایی خوشش آمده و بتازگی با حضور در دفتر تهیه کننده فیلم قاتل اهلی ، برای بازی در تازه ترین اثر مسعود کیمیایی قرارداد بست. سرانجام فیلمی که مدتی پیش تولید آن متوقف شده بود، از سر گرفته شد و قرار است پس از انتخاب دیگر بازیگران و عوامل، فیلم قاتل اهلی به تهیه کنندگی منصور لشکری قوچانی تا چند هفته دیگر در تهران کلید بخورد. فیلمی که تاکنون حضور بازیگرانی چون پرویز پرستویی، پولاد کیمیایی، بابک حمیدیان و مینا ساداتی در آن قطعی شده است. قاتل اهلی قصه جوانِ یقه سفیدِ تازه به دوران رسیده ای را روایت می کند که می خواهد یکشبه پولدار شود. درباره همکاری کیمیایی و پرستویی همکاری پدرم و آقای پرویز پرستویی قرار بود خیلی زودتر از اینها اتفاق بیفتد، اما بنابه دلایلی پیش نیامد و حتما تقدیر نبوده است. با این حال خوشحالم که این اتفاق سرانجام با فیلم قاتل اهلی افتاد و حتما شکل گیری این همکاری در این مقطع زمانی هم حکمت خودش را دارد. در ضمن این اولین همکاری من هم با آقای پرستویی محسوب می شود که واقعا افتخاری برایم است. معتقدم پرویزخان پرستویی یکی از قهرمان های گمشده کیمیایی بود. به نظرم با این که ایشان به عنوان قهرمان فیلم های آقای حاتمی کیا شناخته می شود و با کارگردان های مختلفی کار کرده، اما جنس بازی و نوع نگرش ایشان خیلی به سینمای کیمیایی نزدیک است. بازگشت عطا در گشت ارشاد2 خیلی از تماشاگران فکر می کنند، شخصیت عطا در پایان فیلم گشت ارشاد ساخته آقای سعید سهیلی مرده است، اما این طوری نیست و این شخصیت که به کما رفته بود، دوباره برمی گردد. بنابراین در گشت ارشاد2 باز هم در کنار کاراکترهایی که حمید فرخ نژاد و ساعد سهیلی آنها را بازی می کنند، حضور خواهم داشت. این فیلم الان در مرحله پیش تولید است و بزودی فیلمبرداری آن شروع می شود. زوج هنرمند در فیلم کیمیایی یکی از نکات قابل اشاره فیلم قاتل اهلی ، حضور زوج بازیگر، بابک حمیدیان و مینا ساداتی در ترکیب بازیگران آن است؛ این دو پیش از این در فیلم هیهات با یکدیگر همکاری کرده بودند، فیلمی که هنوز اکران عمومی نشده است. آن طور که پولاد کیمیایی گفته، انتخاب دیگر بازیگران فیلم همچنان ادامه دارد و برای یکی از نقش های مهم فیلم هم با چند چهره سرشناس مذاکره شده که درصورت مشخص شدن انتخاب، رسانه ای می شود. یک نقش متفاوت در قاتل اهلی ، نقش متفاوتی را بازی می کنم و شخصیتی که از من خواهید دید به دیگر نقش هایم در فیلم های کیمیایی شباهتی ندارد. همواره سعی کرده ام در همه نقش هایی که در سینمای کیمیایی بازی کرده ام، چه قهرمان و چه شبه قهرمان (فردی در حاشیه قهرمان)، تفاوت را در بازی ام لحاظ کنم تا تماشاگر یاد قهرمان قبلی نیفتد. مثلا نقشم در رئیس یک جوان مدعی، ناپخته، کمی شیطان و شوخ است و در جرم یک آدم تلخ و تنها و زخم خورده هستم. این تفاوت و تغییر نقش در این اثر جلوه دیگری پیدا می کند و اساسا طبقه شخصیت با آنچه پیشتر از من در فیلم های پدرم دیده اید، فرق می کند و جنس بازی دیگری می طلبد. این بار هم مثل همیشه تلاش می کنم باتوجه به ویژگی های خودم به عنوان پولاد کیمیایی بازی کنم، نه براساس نگاهی کپی وار به قهرمان های پیشین سینمای مسعود کیمیایی. انتظاری که به پایان رسید (بخشی از یک مصاحبه تصویری با پرستویی، منتشرشده در آذر 93) سه بار قرار بود با آقای کیمیایی که خیلی هم برای من قابل احترام است، همکاری کنم، اما نتوانستم با کارشان ارتباط برقرار کنم. خودم هم تاسف خوردم، چون سینمای کیمیایی را خیلی دوست دارم. با سینمای کیمیایی و از قیصر به بعد، بدعتی در بازیگری سینمای ایران گذاشته شد. آن موقع که هنوز وارد فضای حرفه ای نشده بودم و به عنوان بازیگری جوان در تئاتر کار می کردم، نقش قهرمان های سینمای او را اتود می زدم. منتظر می مانم که همکاری من و ایشان برای کار بهتری اتفاق بیفتد. ممکن است ایشان حرف مرا بشنود، اما امیدوارم به ایشان برنخورد. من حتی پس از دیدن متروپل ، نتوانستم با موضوع ارتباط برقرار کنم و به صورت غیرمستقیم به ایشان رساندم که شما را به خدا این کار را نکنید و از این فیلم ها نسازید. چون ما یک کیمیایی داریم. من همچنان منتظرم ایشان یک سناریوی خیلی خوب بنویسند تا من از آن استقبال کنم. با پرویز ...
اعتکاف بدون برنامه زیان آفرین است/ اعتکاف به مثابه یک بیمارستان معنوی
اعتکاف بر جوانان می گوید: ما در قالب اعتکاف، با سطح بندی مخاطب و فراهم آوردن فضای تربیتی و آموزشی متناسب با سطح اعتقادی و بینشی نوجوانان، کادرسازی می کنیم و این یک حرکت مقطعی نیست و نشانه اش هم این است که الان که حضور خود من در مجموعه کمرنگ تر شده، نسل بعد از ما خودشان کار اعتکاف را با قوت ادامه می دهند و هسته کوچک اولیه جوان که از حدود سال 86 شکل داده بودیم، الان به چند برابر آن زمان توسعه یافته ...
مدافع حرمی که شش ماه بعد از شهادت جنسش جور شد +عکس
.... فرهاد همیشه می گفت در برابر دشمن عاشورایی باید جنگید، و مردانه در برابر تکفیری ها جنگیده و شهید شده است. وسایل فرهادم را که برایم آوردند، یک پلاستیک بسیار معطر هم روی وسایل بود، از همرزمش پرسیدم ماجرای این پلاستیک چیست؟ گفت قبل از شهادت با فرهاد دو مرتبه رفتیم برای زیارت اما متاسفانه نتوانستیم که برویم. و چند روز بعد فرهاد شهید شد. فرزندان شهید خوشه بر در فرودگاه که من ...
از نظم قرآن تا نظم تاریخ ایران
نام فامیلی ام را به کوشان تغییر دادم. متولد 1320 در اردبیل هستم. 9ساله بودم که به مدرسه رفتم. آن زمان پدرم اجازه نمی داد در مدارس دولتی درس بخوانیم. بالاخره اسم من را در یک مدرسه نوشت و توانستم سال 43 دیپلم بگیرم و وارد سپاه دانش شوم. سال 45 هم استخدام آموزش و پرورش شدم و به عنوان آموزگار کار کردم. 3سال بعد تشکیل خانواده دادم. همسرم دخترخاله ام است. او معلم بود و وقتی بچه دار شدیم دیگر سر کار نرفت ...
یادی از زنان پشتیبان جنگ
بسیاری از بانوان فعال در این قسمت از پشتیبانی، شیمیایی شدند و هنوز هم در این مورد مظلوم واقع شده اند. وی یکی از صحنه های دلخراش هنگام شست و شوی لباس رزمندگان را مواجه شدن با اندام قطع شده آنان در لابلای پتو و البسه رزمندگان عنوان کرد و ادامه می دهد: بانوان فعال در این بخش پشتیبانی زمان مواجه با این موضوع، اندام به جا مانده رزمندگان را غسل می دادند و تحویل مسئولان داده تا برای خاکسپاری آنها اقدام ...
زخمی فتنه88و جاویدالاثر مدافع حرم
بیمارستان بستری شد آن زمان بعد از ساعت کاری ملاقات دوستش می رفت. پیش می آمد تماس می گرفتم که ناهار منتظریم می گفت من میروم پیش دوستم گاهی گله می کردم که شما فکر و ذکرتان شده است دوستتان، می گفت دوستم تنها است خانواده اش خبر ندارند. ** با این وجود یک بخشی از کار ایشان در خانه ام برعهده شما بود. بله همینطور است، من هم بعضی مواقع از دست بچه ها خسته می شدم و حرفی می زدم ایشان فقط ...
مربی قرآنی کودک ونوجوان در گفتگوبا"دریا":قرآن را باقصه گویی،بازی و کاردستی آموزش می دهم
شیرینی قرآن آشنا شدم و رده ی سنی که در آن برهه از زمان کار کرده بودم برای سنین راهنمایی تا دبیرستان بودو حدود دو سال در این زمینه و به طور همه جانبه فعالیت داشتم. بعد از آن با قرار گرفتن در یک دوره ی آموزشی چند روزه که باحضور آقای "فاضلی "که ایشان از اساتیدکشوری هستند، برگزارشددوجرقه ی کار قرآنی من برای کودک و نونهالان از آنجازده شد و من به صورت تخصصی وارد کار قرآنی با کودک شدم.استارت کار من همکاری با ...
ما با بقیه هیچ تفاوتی نداریم
. روبرویم دو خانم جوان با چادرهای سفید گل گلی ایستادند، یکی از آنها گوشی همراه دستش بود، به طرفم آمد و سلام و احوالپرسی کرد. به نظر می رسید مربی دختران باشد. خانه دو طبقه بود. طبقه پایین خالی بود و از همان ابتدا راه پله ها به سمت طبقه دوم موکت شده بود. به دلیل اینکه در شب گذشته عقد یکی از دختران بود، کارگری در طبقه پایین مشغول نظافت بود. کفش هایم را درآوردم و با زن جوان پله ها را بالا رفتم ...
پسر هندی در دام 2 زورگیر خشن تهرانی
یکی از شهرستان های غرب کشور به تهران آمده بودم اما ناخواسته وارد بازی شدم. همدستم که تنها چند ساعتی از آشنایی مان می گذشت مرا اغفال کرد که چند گوشی سرقت کنم و بعد به شهرستان برگردم. من هم وسوسه شدم که با او همکاری کنم . چرا او را با چاقو زخمی کردید، فکرش را نکردید که شاید جانش را بگیرید و اتهام قتل گردنتان بیفتد؟ من نمی خواستم بلایی سرکسی بیاورم. همدستم میلاد سرم فریاد کشید ...
من پاهای زن جوان را گرفتم و شوهرم او را خفه کرد
رابطه اش را با این زن قطع کرد. وقتی ما ازدواج کردیم او به صورت پیامکی و تلفنی مزاحم همسرم می شد. حتی شماره خانه ما را پیدا کرده بود. آن زمان معتاد بودم و کنترلی بر رفتارم نداشتم یک شب بعد از کشیدن مواد تصمیم گرفتیم زن جوان را بکشیم تا دیگر مزاحم ما نشود. به عنوان مهمان به خانه او در شمال تهران رفتیم که این جنایت رخ داد. چند وقت بود مواد مصرف می کردی؟ پس از آشنایی با همسرم به سمت ...
بنیاد در آینه مطبوعات
من را متقاعد کرد و رضایت من و خانواده اش را گرفت.هفت دی ماه سال 92 برای نخستین بار اعزام شد، بار اولی که رفت 40 روزدر سوریه بود که از ناحیه کتف مجروح و به ایران منتقل شد و مدتی در بیمارستان بقیة ا... تهران بود، بعد به مشهد منتقل شد؛ هنوز دوره درمانش تمام نشده بود که به سوریه بازگشت. حسینی گفت: سید زیاد اهل خاطره تعریف کردن نبود و از خطرات و مسائلی از این دست صحبت نمی کرد؛ شاید به خاطر اینکه ...
2 دقیقه برای قتل سعید کافی بود
در پارک از او دفاع کرده بود، الان به جرم کشتن یک جوان دیگر در زندان است. او شاهد ماجرا بود. پس از سکوتی لحظه ای، سرباز زندان دستبند مهدی را باز کرد و او پشت جایگاه ایستاد. متهم این بار برخلاف بازجویی ها، منکر قتل شد: آن شب مست بودم. وقتی با سعید دست به یقه شدم او روی زمین افتاد و با پا به من ضربه زد. من هم با چاقویی که حسن داده بود، چند ضربه به پایش زدم. بعد حسن آمد و با قمه ضربه دیگری ...
حجت الاسلام اکرمی در قابی متفاوت/ دعوا چاشنی زندگی است، نباید کدورت پیش بیاید
نیر فوت کرده است. من در شهرستان سمنان در خانوادة بسیار متوسطی به دنیا آمدم و زندگی متوسطی داشتیم تا در سن 19 سالگی به حوزة عملیة قم رفتم و طلبه شدم. دو برادر دیگر من هم کاسب آزاد بودند. *در دوران کودکی تان بیشتر چه تفریح و سرگرمی داشتید؟ من بعد از اینکه تا ششم ابتدایی درس خواندم در مغازه شاگردی می کردم. در آن زمان وضع زندگی ها بسیار ساده بود و مردم شاد بودند. گاهی فوتبال یا ...
موساد پدرخوانده ترورهای بیولوژیک/وقتی چمدانم را گرفتم ترور شدم!
به گزارش افکارنیوز ، نادر طالب زاده در مصاحبه ای از آخرین وضعیت جسمانی خود سخن گفت. خلاصه اش این است. یک سال و نیم پیش همراه با گروهی از لبنان برای راه پیمایی اربعین به عراق رفتم. چمدان من را از هتلی که در نجف بودم از میان صد ها چمدان برداشتند و 5 الی 6 روز بعد در کربلا نصفه شب تحویلم دادند. لب تاپ من را خالی و بررسی های کامل را انجام داده بودند. از همان روز که چمدان را تحویل گرفتم ...
به خاطر استرس المپیک دو روز بستری شدم/از تختی دستان بزرگش را در یاد دارم
ادامه دادید؟ تا 18 سالگی ورزش می کردم. فارس: در بازی های آسیایی چطور؟ سن شما به بازی های آسیایی تهران می خورد؟ بله اما با فدراسیون همکاری نداشتند. من هم در آن دوره اصلا فعالیت نداشتم چون بعد از 18 سالگی به دلیل ماموریت پدرم از ایران رفتم و اصلا در زمان برگزاری این بازی ها در ایران نبودم. بعد از بازگشت به کار مربیگری، داوری و آموزش مشغول شدم. فارس ...
قصه پر غصه زن گندم برشته فروش یاسوجی و مسئولان
کهگیلویه و بویراحمد از فرط خستگی چشمانش را بسته بود، کنجکاو شدم و به بهانه خرید مقداری محصولات محلی به سمت او رفتم، ضمن خریدن مقداری گندم برشته با او هم کلام شدم و سفره دلش را برایم باز کرد. خانم ر-ح دو فرزند دختر و دو فرزند پسر دارد و اهل بخش لوداب است، یکی از فرزندان او در دانشگاه دولتی بوشهر مشغول به تحصیل است و از مشکلات زندگی سخنانی را مطرح کرد که نمی توان آنها را در اینجا به رشته تحریر ...
زخم هایی که نشمرده ایم/ اولین گردهمایی انجمن زنان مبارز مسلمان
درشت که نگاه می کند به اطراف. زن داد می زند ... فاطی، ... شهین جعفری. مرا یادت هست؟ فاطی می گوید: من فاطی حسینیم. می خندد و می گوید: خیلی کمرنگ به یاد دارم. همه چیز را فراموش کرده ام. ما یک ماه با هم بودیم که تو آزاد شدی. شهین 1354 آزاد شد. به جرم انتشار یک شعر در دانشگاه دستگیر شده بود آن زمان دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران بود. می گوید: خیلی راحت ...
ماجرای خونین خواهر و برادری که همدیگر را در پارتی شبانه دیدند
را از کتک زدن من باز دارد فایده ای نداشت و به یکباره در بین دوستان دانیال و دوستان فرهام بر سرمن، درگیری شدیدی به وقوع پیوست تا این که یکدفعه من که در اثر ضرب و شتم در خون غوطه ور بودم با ناله ناگهانی فرهام، چشمانم به سوی او خیره شد و دیگر ضربات دست او راحس نکرده و از حال رفتم. چند روز بعد پس از این که از بیمارستان ترخیص شده وبا مادرم به خانه بازگشتم با دیدن پارچه های مشکی و نصب آگهی فوت ...
روایت نوباوه از خیّری که می خواست کودکان کار را رایگان درمان کند
سخنان خود را شروع کرد و گفت: من از نوجوانی تا سال 65 در مناطق جنگی در لباس سرباز نظام به وطن و ملتم خدمت کردم، در سال 65 در منطقه فاو مجروح شدم و به خاطر مجروحیت نتوانستم به منطقه برگردم اما از سال 67 به خاطر حمله عراق به آبادان، بار دیگر به منطقه رفتم. وی با بیان اینکه از 16 سالگی مادر خود را از دست داده است افزود: پس از مرگ مادرم زندگی من تغییر کرد. به دانشگاه رفتم و سپس مشغول به کار ...
محاکمه اعدامیان بلاتکلیف از جنبه عمومی جرم
مرد بی نتیجه ماند و او به خاطر شدت خونریزی جان سپرد. به این ترتیب تلاش برای ردیابی عامل جنایت آغاز شده بود که بهرام به اداره آگاهی رفت و تسلیم پلیس شد. جدال دو معتاد به خاطر ترک مواد او در بازجویی ها گفت: چند سالی بود که به دام اعتیاد افتاده بودم. خودم هم از زندگی ای که داشتم خسته شده بودم که به پیشنهاد دوستان و خانواده ام به یک کمپ ترک اعتیاد رفتم و مواد مخدر را کنار گذاشتم ...
وقتی سخنان امام فراموش شود، متوسلیان ها هم از یاد می روند/ هنوز چوب اعتماد به لیبرال ها را می خوریم + ...
سوریه بفرست پول هم می دهیم پرورش یافته این مکتب جماعتی هستند که من خودم تا 5-4 سال پیش بریده بودم و احساس می کردم دیگر تمام است و فکر کردم انحراف آن قدر ریشه گرفته که دیگر نمی توانیم مسیر را ادامه دهیم، ولی جریانات جدید و مدل رویشی ها را دیدم، که مثلا روزی 100 نفر به من مراجعه می کنند که ما را به سوریه بفرست و پول هم می دهیم، همه آنها هم می دانند که اگر بروند، دو هفته دیگر شکلات پیچ ...