سایر منابع:
سایر خبرها
امید دیگر از یکشنبه ها نمی ترسد
روی او افتادم و چاقو به پهلوی محمد فرو رفت. بعد از این حادثه من و برادرم هردو به زندان افتادیم ولی از آنجایی که نمی خواستم زندگی برادر و خانواده ام تباه شود قتل را گردن گرفتم تا او آزاد شود. می گفت ای کاش این کار را انجام نمی داد زیرا در این 7 سال زندان برادرش به ملاقات او نرفته و تنها مادرش سه بار به ملاقات او آمده است. فرجام خوش عشق تماس های امید بیشتر شد و احساس کردم من تنها کسی ...
سلخ برهوت نیست!
آخرین لحظه میان تردیدهای ماندن و به عید دیدنی نوروزی رسیدن یا سفر کردن، پیدا کردم و مستقیم آمدم سلخ. یک روز اقامت به 3 روز تبدیل شد و حالا تقریباً 3 هفته بعد باز من اینجا هستم در سلخ. این بار آمده ام که زیر و بم این روستای دوست داشتنی را در بیاورم و بنویسم که چه طور شد قشم که قرار بود فقط یک روزم را از آن خود کند، حالا آن قدر محبوبم شده که چندین روز فقط در یک روستایش زندگی کرده ام و حالا تازه ...
روش جالب یک شهید برای فرار از گناه/ رسانه ها مقصر اصلی کم لطفی ها هستند
تکفیری ها با سوءاستفاده از آتش بس، تعداد زیادی از مدافعان حرم را به شهادت رساندند. مادر شهید برایمان از بی قراری های میثم برای رفتن به جنگ گفت، فکر رفتن به سوریه سه سال پیش به سرش زد از همان لحظه ای که شنیده بود از ایران برای دفاع از حرم اهل بیت نیرو اعزام می کنند. مادر برایمان تعریف کرد که در این سه سال بارها مرا قسم می داد و التماس می کرد که با رفتنش موافقت کنم. هر بار که با مخالفت من ...
قضیه حقوق های نجومی باید پیگیری و به مردم اطلاع رسانی شود/ این موضوع مثل اختلاس های گذشته و کرسنت شامل ...
حضور نداشته باشد، همه جا غم ها را از سیمای رسول الله زدود و در همه موارد مولا سپر تمام مصائب و حوادث نه برای پیغمبر بلکه برای امت اسلام بود. روزی که پیغمبر سرش را به زمین گذاشت، اول مزدی که به علی دادند، عزیزترین عزیزانش را مقابل چشمش کتک زدند، آدم وقتی زندگانی امیرالمؤمنین را از نظر مظلومیت مولا، محرومیت مولا از تمام حقوق طبیعی، اجتماعی و سیاسی اش بررسی می کند، به این نتیجه می رسد که ...
بازگشت از دنیای مردگان/پس از سه ساعت مردن دوباره زنده شدم!
نفهمیدم ... روایت لحظات پس از مرگ ناگهان احساس عجیبی پیدا کردم. احساس می کردم مانند یک بادکنک بزرگ هستم که با وزش هر نسیمی به این سو و آن سو میرود. با اینکه حس خوشایندی بود، اما چون مبهوت شده بودم و نمی فهمیدم چرا اینطور هستم، دنبال پدر و مادرم گشتم تا از آنها علت این وضع را بپرسم اصلاً نمی فهمیدم که مرده ام اما وقتی به اطرافم نگاه انداختم، دیدم که با فاصله ای متغیر بین 10 تا ...
سه توصیه امام مهدی(عج) برای رهایی از گرفتاری
شدم و در کنار جاده نشستم و به شدت دچار اضطراب و نگرانی شدم؛ چون حدود ششصد تومان برای خرجی سفرم همراه داشتم. پس از اندیشه در مورد وضعیتم بدین نتیجه رسیدم که همان جا بمانم تا صبح شود و به همان منزلگاه قبلی برگردم و از آن جا چند نفر را برای نگهبانی از خود استخدام کنم تا دوباره به کاروان برسم. در همین اندیشه بودم که ناگهان باغی زیبا را در پیش رویم دیدم و مشاهده کردم باغبانی در آن جاست و برف ...
ارادت ما فلسطینی ها به مردم ایران از جنس دیگری است
پزشکی را قرن ها پیش بیان کرده اند. حتی نکته هایی گفته اند که بعد قرن ها تازه در دوران معاصر ما کشف شده است. این مسئله فوق العاده بود و مرا به وجد می آورد. حیرت می کردم وقتی ذهبیه را می خواندم و ته قلبم آرزو می کردم کاش من هم از شاگردان و دوستداران این انسان بزرگ بودم. در واقع رساله ذهبیه امام رضا(ع) مرا شیعه کرد. هنوز هم ذهن و قلب تان پیش رساله ذهبیه است؟ بله! من روی این کتاب تحقیقات ...
عظمت و فضیلت شب قدر
است؟ جواب دادم: با نفس و مال از تو حمایت می کنم. آن گاه مرا مرخص نمود. هنوز بیرون نرفته بودم که مجدداً مرا خواست و با همان حالت بلکه خشمگین تر همان سؤال را از من پرسید. من گفتم: من با جان و مال و اهل و اولاد از تو اطاعت می کنم. سپس اذن مراجعت به من داد. وقتی که به منزل خود رسیدم غلامش را دنبالم فرستاد و گفت: خلیفه تو را فراخوانده است. برای بار سوم به دربار رفتم و او باز همان سؤال را از ...
کدام بازیگران در نقش های مردان و زنان سیاستمدار صد سال گذشته ایران گریم شدند
عراق و از آنجا به رم گریخت و پس از کودتای امریکایی انگلیسی 28 مرداد، چندی پس از محمد رضا به ایران بازگشت. یک سال بعد در 1333 ش، علیرضا برادر تنی محمد رضا بر اثر سانحه هوایی جان باخت. از او تا پیش از این به عنوان جانشین محمد رضا نام برده می شد. با مرگ علیرضا، شاه به طور جدی در فکر جانشینی برای خود افتاد. ثریا تا آن زمان نتوانسته بودفرزندی به دنیا آورد. از آن پس موضوع درمان ثریا مطرح شد. چه ...
عوامل انسان شناسی در پیدایش فرهنگ جامعه کوفه
(ص) مخالفت کردند و از روی تعمّد راه خلاف پیمودند، و پیمانش را شکستند، و سنّت و روشش را تغییر دادند، و اگر من بخواهم مردم را به ترک آنها وادارم و به جای اصلی آنها بازگردانم و به همان ترتیب که در زمان رسول خدا(ص) بود مقرّر دارم، لشکر از دور من پراکنده شوند تا جز خودم تک و تنها به جای نمانم و یا اندکی از شیعیان من که برتری مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روی کتاب خدای عزّ وجلّ و سنّت رسول خدا(ص ...
انتشار فیلم رابطه غیر اخلاقی زن روستایی با یک مرد خون به پا کرد
نجیب شهرستانی هستی که از گیردادن های پدر و مادرش به ستون اومده و عطای زندگی توی خونه رو به لقایش بخشیده و زده ای به چاک! حدسم درسته، خانم کوچولو؟! در حالی که داشتم دست هایم را در دستشویی می شستم ازتوی آینه، نگاهی به پشت سرم اذداخته و دریافتم که زن میانسالی که سرگرم آرایش کردن خود بود، داشت این حرفها را خطاب به من می زد. بسیار ترسیده و لرزه بر اندامم افتاده بود که ناگهان آن زن ...
غارت اموال مردم خرمشهر در سایه زد و بند افسران ارشد ارتش عراق/ تیپ 802 تیپ دزدان خرمشهر بود
های زیادی علیه من به فرمانده ی تیپ رسیده بود. او مرا احضار کرد و در حضور من، همه آن گزارش ها را در آتش انداخت و سهم خود را از درآمدهای حاصل از فروش اموال مردم خواست. من سهم او را دادم و از اینکه با شریک شدن وی در این کار، آزادی عمل بیشتری می یافتم و مهر تاییدی بر کارهایم زده می شد، خوشحال بودم. همچنین در این دیدار، فرمانده ی تیپ، سرهنگ ستاد حادم الهیتی، اسامی افرادی را که با این کار من مخالف بودند ...
بازگشت از دنیای مردگان/ مکانی به وسعت هیچ
مرا از بدنم بیرون آورد و چند لحظه ای مرا کنار بدنم نگه داشت. من به خاطر همان تزکیه نفسی که کرده بودم و دلبستگی به دنیا نداشتم خیلی خوشحال بودم که از زندان بدن آزاد شده ام. در این موقع بلافاصله خود را در بیابانی وسیع ولی پر از گل و بلبل که مثلش را در عمرم ندیده بودم مشاهده کردم و وقتی چشمم را به سوی بدنم برگرداندم آن را بسیار دور از خودم دیدم و از همان دور می دیدم که آقای دکتر... به بدن ...
داستان دلتنگی های گل خشکیده
! . . . این حرفها مثل پتک روی سرم فرود می آمدند . طوری که به زور خودم را سر پا نگه داشته بودم . حرفهایش که تمام شد . مدتی به سکوت گذشت و من هنوز پشت به او داشتم . تا وقتی که از چلق و چلق عصایش فهمیدم که دارد میرود . آرام به طرفش برگشتم و او را دیدم ، با یک پا و دو عصای زیر بغلی . . . کمی به رفتنش نگاه کردم ، ناگهان به طرفم برگشت و نگاهمان به هم گره خود . وای ...
نامه تهیه کننده برنامه سحرگاهی شبکه دو سیما به فرزاد جمشیدی
گزارش طلوع یزد به نقل ازفارس، مدتی پیش فرزاد جمشیدی با انتشار نامه ای برای همیشه از اجرا در صداوسیما خداحافظی کرد. بنا بر این گزارش، پس از انتشار این نامه، حامد جوادزاده تهیه کننده برنامه سحرگاهی شبکه دو سیما در پاسخ به خداحافظی جمشیدی نامه ای نوشته است که متن کامل آن در ادامه می آید: بسم الله الرحمن الرحیم به جای مقدمه: تازه رفته بودم کلاس اول دبیرستان ...
دستورالعملی برای شبهای قدر
" این ماه را رمضان نامیدند به خاطره اینکه رمضان گناهان را میسوزاند، گناهان بندگان در این ماه بخشیده میشود. یک سال مانده به شب قدر به فکر شب قدر باشید حالا چیزی به دنبال همان رمضان عرض کنم که وصل بشود به مسئله شب های قدر که این برای ما بسیار مهم است، خب اگر ما الان چند شب مانده به شب قدر به فکر شب قدر هستیم هنر نمیکنیم جمال السالکین آیت الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی قدس الله ...
بازگشت فرزند مُسرف
خوشبخت بودی؟ - من خودم را دور از شما نمی دیدم. - پس چه چیزی تو را برگرداند؟ حرف بزن؟ - نمی دانم. شاید تنبلی. - تنبلی، پسرم؟ پس عشق نبود؟ - پدر، قبلاً گفتم که هرگز شما را آن قدر که در بیابان دوست داشتم دوست نداشته ام. اما دیگر از اینکه هر بامداد به دنبال رخوتی بدوم خسته شده بودم. در خانه اقلاً آدم خوب غذا می خورد. - بلی در خانه خدمتکاران همه چیز را فراهم می کنند. پس ...
معنی ضرب المثل فارسی؛ قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم
شدت بیمار می شود و او بلافاصله طبیب را خبر می کند. طبیب بعد از معاینه به او می گوید چند روز بیشتر زنده نمی مانی. اگر وصیتی داری بگو. مرد ثروتمند به یکی از نوکرانش می گوید پسرم را نزد من بیاورید. پسرش و وقتی حال و روز پدر را از طبیب جویا می شود بسیار ناراحت می شود. مرد ثروتمند به او می گوید: پسرم؛ من چند روز بیشتر از عمرم باقی نمانده است و در این لحظات آخر وصیتی دارم. از تو می خواهم هر ...
پسری به زیبائی های پدر
کسانی که نمی شناختی کشتی؟ مدت ها از این جریان گذشت تا این که بادیه نشینان به جهت فقر و خشک سالی به مدینه سرازیر شدند. آن زن نیز به همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی(علیه السلام) همان پیرزن را در کوچه دید و فرمود: ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی . گفت: نه ، فرمود: من همان کسی هستم که مدت ها پیش به همراه دو نفر در خیمه توشدیم. نامم حسن بن علی(علیه السلام) است . پیرزن خوشحال شد و ...
در رمضان کج مداری ها را درمان کنید
نتوانستم بخورم. احساس کردم روزه آن روز من فقط گرسنگی بیش نبود و با شکستن قلب همسرم و تحقیر وی، از خودم بسیار شرمسار بودم. تمام راه بازگشت، او حتی یک کلمه هم با من حرف نزد. من هم حرفی نزدم چون به راحتی با یک رفتار زشت وشتابزده، یک شب خوب را خراب کرده بودم. ماجرای مریم مریم هم زن خوب و زود رنجی ست اما یک اشکال بزرگ دارد زود عصبانی می شود و تمام خوبی هایش را با یک جمله ی نا به جا ...
بازخوانی دیدگاه علامه طباطبایی درباره معراج پیامبر(ص)
أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِی وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِی الْمُؤْمِنِینَ (آل عمران/68) پس به وی سلام کردم، بعد از جواب سلامم گفت: مرحبا به پیغمبر صالح و فرزند صالح و مبعوث در روزگار صالح، در آنجا نیز از ملائکه در حال خشوع همان را دیدم که در دیگر آسمان ها دیده بودم، ایشان نیز مرا و امتم را به خیر بشارت دادند. رسول خدا(ص) اضافه کرد که در ...
بازگشت از دنیای مردگان/اسم جلاله همه چیز را بهم ریخت
خیلی شدید بود و به محض اینکه کمرم با زمین برخورد کرد، درد شدیدی در ناحیه ستون فقرات و پشت قلبم احساس کردم، حتی یک لحظه توانستم خودم را از روی زمین بلند کنم و اما ناگهان احساس خفگی پیدا کردم و چشمانم سیاهی رفت و ...دیگر چیزی حس نکردم. روایت لحظات پس از مرگ لحظه ای که به خودم آمدم، بدون اینکه دردی در کمرم و سراسر بدنم احساس کنم، اولین چیزی که برایم عجیب بود لختی و بی وزن بودنم ...
دادرس فریادرس شد و زندگی بخشید
نجات زندگی یک انسان کار کوچکی نیست. علیرضا، نوجوان خجالتی شهرستانی هم با نجات زندگی یک انسان، کاری کرده، کارستان. از او درباره دوره ای که دیده است، پرسیدیم: روزهایی که با علاقه فراوان طرح دادرس (دانش آموزان آماده در روزهای سخت) را می گذراندم، پیش خودم می گفتم، یک روز می رسد که با استفاده از تمامی چیزهایی که یاد گرفته ام، جان انسانی را نجات بدهم. عاشق کار نجات و امدادرسانی هستم. از وقتی یادم می آید، فیلم هایی را که در آنها امدادگران آسیب دیده ها را نجات می دهند، با دقت نگاه می کردم و سعی می کردم آنها را روی عروسک های خواهرم پیاده ...
افطاری پس از نجات دخترکوچولو
دخترک هر لحظه ناامید و خسته تر به نظر می رسید. همان طور که به تلاش های بی وقفه او نگاه می کردم، حسی در وجودم نهیب می زد که دختر گمشده باید جای دیگری باشد. در فکر بودم که ناگهان همکارم مرا صدا کرد. گفتم به نظر من کسی که می خواهد تلویزیون تماشا کند با فاصله ای مشخص در سوی دیگر اتاق می نشیند بنابراین اگر تا شب هم دور تلویزیون را بگردیم بعید است به نتیجه ای برسیم. همکارم کمی به حرف من فکر ...
رهاوردی از ده ویژگی اخلاقی امام مجتبی علیه السلام
مرد دیگری پرسید؛ ولی او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است. سپس نزد کودکی رفت که گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: أَمَّا الشَّاهِدُ فَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآله وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَیَوْمُ الْقِیَامَةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً؛(8) شاهد محمد صلی الله علیه وآله رسول خدا و مشهود روز ...
نامه های عاشقانه از خاورمیانه
خاورمیانه سه اپیزود دارد که در هر اپیزود مونولوگی از زندگی یک زن روایت می شود. مرادی درباره این نمایش توضیح می دهد: اپیزود اول نمایش، روایت زنی عراقی است که در لندن غیرقانونی زندگی می کند و اپیزود دوم درباره داستان سه زن افغان است که برای اولین بار در یک نمایش حضور دارند و قصه زندگی شان را روایت می کنند و اپیزود سوم روایت زنی در جست وجوی شوهر کشته شده اش در افغانستان است. این نمایش روایتی از قربانیان ...
مسعود فراستی: من حکومتی هستم!
...، گمانم در جشنواره برلین گفته بودند آخرش را حذف کن تا پذیرفته شود. چند سند دیگر باید رو شود تا اثبات شود این جشنواره ها سیاس هستند؟ به نظر من نصف سند هم کافی است، ولی برای این دوستان نه. جای اینها بودم آخرش را حذف می کردم و می فرستادم. بعد هم به ریششان می خندیدم و می گفتم با حذف آن صحنه فیلم بهتر یا بدتر نمی شود. فیلم با امید تمام نمی شود، چون دروغ است که امید برمی گردد. می ...
سه مار ماهی
چشمش به کوه جادو افتاد که در میان شعله های آتش می درخشید. به سوی شهدخت برگشت و از او پرسید: -همسر عزیزم، بگو ببینم چرا این کوه بدین گونه شعله می کشد؟ -آه سرور من، در این باره شبی که صبح آن به شکار رفتید با شما صحبت کردم. -چه گفته بودید؟ مرا ببخشید، من بکلی فراموش کرده ام. -گفتم که هرکس به آنجا برود سنگ می شود. در این چند روز که شما نبودید همه اش می ترسیدم که مبادا به آنجا ...
انگشتری جادو
خود بندگان او را کمک و یاری کنیم. روزی پسر تک و تنها در کاخ نشسته بود، ناگهان به این فکر افتاد که اکنون که خداوند مرا از مال دنیا بی نیاز ساخته و همه ی وسایل خوشی و شادمانی را در اختیارم نهاده است چرا زن نگیرم. چون این اندیشه به سرش گذشت انگشتر جادو را روی شمعی گرفت و در دم دو عرب در برابر او ظاهر شدند. تعظیم کردند و گفتند: -قربان، چه امری با ما دارید؟ -فرمان من به شما این است ...
پشت پرده قوی ترین مردان ایران به روایت محراب فاطمی
جایگاه واقعی خود برسانیم که حامیان مالی خوبی برای مسابقات پیدا شد. از این جا بود که پای یک سری سوء استفاده گر به این مسابقه باز شد و متاسفانه این افراد طی چند سال منابع مالی قابل توجهی را به جیب زدند. بعد از دو سال اسپانسر یک میلیارد و 200 میلیون تومانی پای کار آمد و این در حالی بود که امکانات خوابگاه و جایزه نهایتا 50 میلیون تومان می شد. برخی افراد با پول اسپانسر و حتی گرفتن زیرمیزی از ...