سایر منابع:
سایر خبرها
انصاری: دیدند سهمیه نگرفتیم من به یک باره سرمربی شدم!/ به تیم ملی خیانت کردند
المپیک بگیرد؟ اظهار کرد: ملیپوشان در باکو عملکرد خوبی داشتند، اما باید بگویم برخی نفرات حرکاتی را در ایران و باکو انجام دادند که نمی دانم نام آن را چه بگذارم جز خیانت. من 15 فروردین جلسه ای را با رییس فدراسیون داشتم و گفتم به خاطر آبروی بوکس ریسک بزرگ هدایت تیم ملی را می پذیرم و همانجا قول کسب سه سهمیه المپیک را دادم اما عملا 38 روز بعد تیم را آن هم به طور ناقص به من تحویل دادند وزمان دیگر از دست رفته ...
ماجرای زنی که دکترهابه اشتباه گفتند سرطان دارد و او عجولانه برای خودش هوو آورد
...؛ جوان برازنده و باشخصیتی که در همان برخوردهای اول با خانواده ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کردیم. چنان خوشبخت بودم که همه فامیل آرزوی چنین زندگی سرشار از شادی ما را داشتند. با به دنیا آمدن دختر و پسرمان خوشبختی مان تکمیل شده بود تا اینکه با شنیدن یک خبر دنیا بر سرم خراب شد و مسیر زندگی ام تغییر کرد. در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش اعلام کرد مبتلا ...
امام خمینی (ره) و محبت به کارکنان و خدمتگزاران
خوری؟ خانم ربابه بافقی: کبری خانم، مسئول پذیرایی از امام رفت مرخصی، چون مسئولیت آقا جوری بود که باید درست رفتار بشود و هیچ چیز فرق نکند، من خیلی ناراحت بودم که آیا می توانم این کار را انجام بدهم یا نمی توانم. ما چهار روز مرخصی داریم. کبری خانم می خواستند چهار روز بروند مرخصی، بعداً مسئولیت گردن من بود. من وقتی رفتم پیش امام، سرشان را بالا کردند و گفتند: ربابه زحمتت زیاد شده گفتم ...
روایت فاجعه منا در ماه عسل
به گزارش نامه نیوز ، شب گذشته بازمانده های فاجعه منا مهمان احسان علیخانی در ماه عسل بودند. در اولین بخش این برنامه مادر و دختری روبروی علیخانی نشستند که مادر در ابتدای روایتش گفت: سالها پیش به من گفتند دارند برای حج تمتع ثبت نام می کنند و من آن موقع با دخترم ثبت نام کردم و بعد از ده سال بالاخره اسمم درآمد. بزرگ ترین آرزویم این بود که زمانی به حج بروم که پیر نشده باشم و بتوانم مناسکم را خودم انجام ...
گفتگوی جالب دختر 4 ساله شهید مدافع حرم با رهبر انقلاب
دخترم گفت: من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله. به گزارش گفتمان ما ، همسر شهید قاضی خانی در رابطه با مطلب منتشر شده از گفتگوی دختر 4 ساله اش با مقام معظم رهبری در حاشیه دیدار اخیر ایشان با خانواده شهدا به خبرگزاری دانشجو گفت: یک روز با ما تماس گرفتند و گفتند به ضیافت افطار بیت رهبری دعوت شده ایم از این بابت بسیار خوشحال ...
سربازی که روحانی عقیدتی به او اقتدا کرد/ پیکرم را به معراج بردند!
حاج همت فرمانده لشکر اجازه خواستم تا در عملیات شرکت کنم. آنجا در کنار نیروهای تخریب بودم. در عملیات خیبر که زمستان سال 1362 برگزار شد نیز در واحد تبلیغات سپاه منطقه 10 بودم. اجازه نمی دادند که با نیروها وارد خط شوم. به حاج همت گفتم، حاجی من باید بروم اما موافقت نمی کرد. به کارور و منصور امینی گفتم شما بروید به همت بگویید که من می توانم در عملیات شرکت کنم. اصرار او هم فایده ای نداشت. آخر ...
عکس العمل عجیب مرد بعد از فاش شدن ازدواج مخفیانه نزد همسر اولش
درگیر خانواده اش کرده بود. اصلا به من رسیدگی نمی کرد و با شلخته بازی هایش عذابم می داد. اقوام و آشنایان می گفتند مدتی بگذرد، درست می شود و سه سال گذشت و هرروز اوضاع زندگی مان بدتر می شد. رکنا: من هم به جای آنکه دنبال حل مشکلاتم باشم، خطا کردم و دست آخر هم دل باخته دروغین میترا شدم. این زن که شیشه مصرف می کند، فقط می خواهد مرا تیغ بزند، یک بار سه برگ از دسته چکم را کش رفت و یک ...
شهادت آیت الله بهشتی به روایت رهبر انقلاب
به هوش آمده بودم، کسی اجمالاً از وقوع یک انفجاری در حزب به من خبر داد، لکن من در شرایطی نبودم که درست درک کنم که چی واقع شده؟ یعنی شاید حتی کاملاً به هوش نبودم، لکن یادم هست که چیزی به من گفته شد بعد هم یادم رفت. چون غالباً در حال شبیه حالات بعد از بی هوشی بودم؛ چون عمل های متعددی انجام می گرفت و درد و این ها هم شدید بود، من را در یک حال شبه بی هوشی نگه می داشتند، یعنی در حال گیجی مخصوص بعد از عمل ...
امام خمینی (ره) و رعایت حقوق دیگران
گرفته اند و با پای برهنه خیلی آرام از کنار من رد شدند و از پله ها پایین رفتند. من که بیدار بودم از این رعایت امام نسبت به خودم گریه ام گرفت. آن شب خیلی گریه کردم چون به خودم می گفتم خدایا انگار امام فرد غریبه یا مهمانی را منزلش آورده است، نه کسی را که روز و شب با اوست. بعد نگاه که کردم دیدم وقتی امام به کف حیاط رسیدند، به خدا قسم شاهد بودم که دمپایی ها را آرام بر زمین گذاشتند و پایشان را آهسته داخل ...
فریمان: در تاکسی شنیدم پرچمدار ایران شده ام/ این موضوع فقط یک مانور تبلیغاتی بود/ من سدشکنم!
تیراندازی به تن داشتم که تیم رسانه ای ژاپن وارد سالن شد. وقتی خانم فرهادی زاد دید که من در خط نیستم؛ باز هم داد و بیداد کرد که چرا از خط بیرون آمده ای. شوکه شده بودم و به او گفتم من فردا مسابقه دارم و از سرپا ایستادن خسته شدم. گفتم نتیجه مسابقه من اهمیت دارد یا فیلم برداری؟ با ناراحتی و افسوس عمیقی سالن را ترک کردم و روحیه ام کاملا تضعیف شد. حقیقت این بود که حضور ورزشکاران زن در آن زمان، صرفا جنبه ...
ماجرای شفاعت قرآن از زبان یک جوان اعدامی در شب قدر
جای کار در ساختمان، مواد مخدر جا به جا کنم. اوایل کار با موفقیت انجام شد. من یک کیلو هروئین جابه جا کردم اما یک روزی خانه خواهرم بودم و من بازداشت شدم. من تا سن 19 سالگی تا به حال مامور آگاهی هم ندیده بودم اما به زندان مرکزی شیراز رفتم. شوکه شده بودم و هنوز نفهمیده بودم چی شده. وی ادامه داد: وارد بند آموزشی زندان شدم. دیدم بعد از یک هفته یکی از زندانیان که حافظ قرآن بود، به من پیشنهاد حفظ ...
ماجرای گفتگوی دختر شهید مدافع حرم با رهبر انقلاب
به گزارش تریبون، همسر شهید قاضی خانی در گفت و گو با خبرگزاری دانشجو ، درباره گفتگوی دختر خردسالش، نهال با رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده شهدا با معظم له گفت: برای مدتی از نهال غافل شدم و متوجه نشدم کجا رفته است وقتی برگشت، پرسیدم کجا بودی؟ گفت رفته بودم پیش حاج آقا من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده، اصلا نمی دانستم منظورش از حاج آقا مقام معظم رهبری است ...
مادری که پسرش را حبس کرد/مهاجری از خاوران
دیدم خبری از او نیست. از خواهر و برادرش پرسیدم: رضا کجاست؟ گفتند: رفته تهران. گفتم دروغ نگویید او رفته سوریه. ماتم گرفته بودم، داد و بیداد کردم اما دیگر فایده نداشت. یک استکان چای می خوردم یاد او بودم، خدایا! رضا کجاست؟ چه می خورد؟ کجا می خوابد؟ خیلی ناراحت بودم. از غصه و ناراحتی قلبم مریض است و مشکل اعصاب دارم. *اگر خواب بودم کف پایم را می بوسید بعد فرار می کرد سه بار رفت ...
بازگشت از دنیای مردگان/در آخرین لحظات به زندگی بازگشتم
روی زمین کشاندم اما قبل از اینکه بتوانم دستگیره را بچرخانم چشمانم دوباره سیاهی رفت و روی زمین ولو شدم نفسم بالا نمی آمد و حس کردم دارم می میرم..... و مُردم. ادامه ماجرا به روایت یدا.. همه کارهایم انجام شد و به خانه برگشتم و زنگ زدم مطمئن بودم کسی جز قاسم در خانه نیست چون خانواده ام رفته بودند بیرون. چند بار زنگ زدم و در باز نشد: تعجب کردم و با خودم گفتم قاسم باید ...
علی مرا به زیارت امام فرستاد و خود به دیدار حق شتافت/ راز شهید 21
. فردا صبح گفتند حاضر شو تا برویم من گفتم تا نروم حرم زیارت نکنم نمی آیم ، بعد هم باید بعد نماز ظهر و عصر راه بیفتم تا روزه ام نشکند. تازه من با آقا امام رضا کار دارم، باید حتما با ایشان صحبتی کنم. دامادم گفت: مادر جان! علی منتظر است! گفتم : اگر یک مقدار هم دیرتر علی را ببینم باید به حرم بروم. خلاصه راهی حرم شدم. نماز جماعت هم خواندم ، زیارت هم کردم و بعد با آقا کمی در دل کردم . آقا را به امام ...
امام خمینی (ره) و نماز
نماز می خواندند و نماز راه عبادت و حرف زدن با خداست و نمی شود نت به طور ظاهری با خدا حرف زد بلکه باید با گوش دل هم سخنان خدا را شنید .(5) زود برو نمازت را بخوان آقای محمد تقی اشراقی (نوه امام): یک روز امام داشتند توی حیاط قدم می زدند. من آمدم از کنارشان رد شدم به من گفتند: بیا اینجا رفتم پیش ایشان. گفتند: نمازت را خوانده ای گفتم نه امام گفتند: زود برو نمازت را بخوان ...
بازگشت از دنیای مردگان/حسرتی که تمام شد
سر مردم پرواز می کردم ودوم اینکه من می دیدم...آری همه جا را می دیدم... حسین آقا که سالها از سوپر مارکتش خرید کرده بودم... آقا یحی صاحب اتو شویی، آقا مراد قصاب محله و بعد نگاهم به آسمان افتاد که آبی آبی بود و به خورشید که وسط آسمان می تابید و من خیره اش شدم و بر خلاف همه انسانها که چشمشان از زل زدن به خورشید ناراحت می شود چشمان من اصلاً احساس ناراحتی و سوزش نکرد، مانند بچه هایی شده بودم ...
از تولد یک نوزاد در کارتن تا آرزوی مرگ یک بانو
پیدایش می کنند. کارتن خواب بوده و قبل تر هم در خانه سالمندان زندگی می کرد. خودش می گوید: یک سال پیش از خانه سالمندان فرار کردم و کارتن خواب شدم. یک کارتن خواب معتاد، شیشه می کشیدم. قبل از شیشه تریاک می کشیدم. از 30 سالگی معتاد بودم. اما الان چند وقتی است که ترک کرده ام. حتی یک دندان هم در دهان فخرالسادات نیست. می گوید: شیشه باعث ریختن دندان ها می شود. من دندان مصنوعی داشتم اما لاغر شدم ...
ارزنده: چهارماه درد کشیدم وبه هیچکس نگفتم مصدومم - خدا صدایم راشنید
اما کاری به خیلی ها نداشتم فقط به حرف مربی ام توجه می کردم و همیشه از خدا خواستم نه بنده خدا. نماینده المپیکی کشورمان افزود:خدا را شکر می کنم که صدای من را شنید و با همه سختی ها و مشکلاتی که سر راهم بود موفق شدم. در این بین بیشتر از ناملایماتی ها ناراحت بودم اما کسب ورودی المپیک همه این مسائل را برایم شیرین کرد. ارزنده در پاسخ به این سوال که سالها مشکلات و استعفا و سرپرستی در ...
مس سرچشمه قبل از جنگ جهانی اول کشف شده بود
زیادی در ایران داشت. محمود رضایی، علی رضایی، عباس رضایی. دوستم گفت بیا برای برادران رضایی کار کن. کار اولم کارشناس معادن در بیمه ایران بود؛ بعد به جاهای مختلف دیگری هم رفته بودم. گاهی جایی کار می کردم و بعد از مدتی اگر خوشم نمی آمد، رها می کردم. باید علاقه مند به کاری می شدم تا در آن راحت می گرفتم. به همین خاطر وقتی پیشنهاد کرمان را شنیدم گل از گلم شگفت. کرمان را دوست داشتم. هنوز هم دارم. از جهتی ...
همه چیزهایی که باید در باره قانون نفقه بدانید
من جر و بحث جدیدی راه انداخت و رفت. این بار شش ماه تمام از او بی خبر بودم. هر چه التماس می کردم و پیامک برایش می فرستادم از او خبری نمی شد. در نتیجه با مادر و پدرم تصمیم گرفتم که جدا شوم. مادرم برایم وکیل گرفت و وکیل گفت که می توانم اول نفقه این دو سال بعد از عقد را بگیرم بعد از آن 14 سکه مهریه ام را و سپس تقاضای طلاق کنم. هومن که با مادر و پدرش آشتی کرده بود دادخواست نفقه را که دید پیغام فرستاد که ...
حرفهای جالب خداداد درباره یورو و دلار های هدایتی: آقای طارمی، جانت در خطر است!
مدیرعامل که این چی است گفت خب سال آینده 500هزار دلار می گیری گفتم نه چون نیم فصل بود قراردادی یک ساله من و شما می شود 750 هزار دلار این بار قرارداد من را به زبان ترکی و آلمانی نوشتند. در آلمان دوست زیاد داشتم دوباره برای مرور قرارداد برگه را گرفتم و به آلمان فرستادم و دوستان ترجمه کردند و گفتند باز مثل اولی هست این بار ناراحت و عصبانی رفتم سراغ مدیرعامل و گفتم این کار شما بسیار کار غیرشرافتمندانه ...
مرده ای که زنده شد/وداع آخر مادر ناجی پسر مرده شد
من چند ساعتی مرده بودم، کمی باور کردم. پیش خودم گفتم مگر می شود کسی بمیرد و دوباره زنده شود؟ ولی چند شب بعد وقتی صبح از خواب بیدار شدم حال دگرگونی داشتم، در خواب دیدم که مرده ام و مادرم من را بغل کرده و گریه می کند. پرستارها و دکترها به من شوک می دهند و من همچنان مرده ام، مادر و خانواده ام را می بینم که گریه می کنند و بالای سرم ایستاده اند. وقتی خوابم را برای مادر و پرستارم تعریف کردند همگی آنها خوابم را تأیید کردند و گفتند همه این صحنه ها برایم اتفاق افتاده بود./باشگاه خبرنگاران ...
نرگس محمدی: تئاتر کار کردم اما با تصویر دیده شدم
زیادی به من پیشنهاد شده بود اما کار نمی کنم چون باید گروه و متن را دوست داشته باشم. تئاتر پولی ندارد و همه چیز دلی است. من تئاتر کار کردم اما با تصویر دیده شدم. به تئاتر علاقمندم، فضای خاصی دارد. همانطور که گفتم حتما در نمایش های دیگری که متن و گروه اجرایی خوبی داشته باشد حضور خواهم داشت اما نمی توانم بگویم این کار را به شکل مستمر انجام می دهم. گفتنی است؛ نمایش "راپورت های شبانه دکتر مصدق" نوشته و کار اصغر خلیلی از 20 تیرماه ساعت 18 در تالار وحدت به صحنه می رود. ...
شهیدی که سپر بلای دانشمند هسته ای شد
با بمب گذاری که توسط منافقین انجام شد همراه شهید احمدی روشن به شهادت رسید. رضا راننده شهید احمدی روشن بود. همه جا با او بود. هنگامی که خبر ترور و شهادت رضایی نژاد را شنیدم خیلی نگران شدم. چون شهید احمدی روشن خیلی فعال بود. به رضا گفتم؛ دیگه نرو، ممکن است شهیدتان کنند و رضا این جمله من را به شهید احمدی روشن گفته بود. رضا در جواب نگرانی های من گفت: مامان، حاجی گفته که هر جا برم تو را هم ...
واکنش احسان علیخانی به متلک دیشب رضا جاودانی!
به گزارش سینما سینما، علیخانی افزود: به هر حال برنامه مهمی دارن و زحمت کشیدن براش ولی حق بدن که ما هم این شب ها دوست داریم، قصه هامون کامل تماشا بشه. من همین جا ازشون عذرخواهی میکنم. *علیرضا جاودانی نیز در ابتدای برنامه “جام پانزدهم” با تشکر ویژه از احسان علیخانی، گفت: اگر باعث ناراحتی ایشون شدم، عذرخواهی می کنم اما شماره تلفن شو ندارم وگرنه زنگ میزدم! ...
گناه غیبت در نگاه امام خمینی (ره)
کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود لذا آن را تبدیل به یک کارگر بهتری کردیم. بعد از چند روز من خدمت امام گفتم که این خیلی کارگر خوبی است. امام فرمودند که اگر با این جمله می خواهی به من بفهمانی که قبلی خوب نبود این غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم. (2) غیبت نکنید آقای علی ثقفی: یک بار خانم می گفتند یک شب بعد از نماز، آقا نشسته بودند و من هم در خدمتشان بودم. فاطمه خانم ...
نمی توانم به خاطره هایم از آن زندگی بازگردم!
دو لقمه نان و خرما و لیوانی چای. نپرسیدم چرا؟! گفتم لابد مثل قبل بی محلی می کند و جواب سؤالم را نمی دهد. تا انتهای روز گذاشتم به حال خودش باشد هر جور که حال می کند و دوست دارد رفتار کند. سفر رو به پایان بود و یکی یکی گردشگر ها خداحافظی می کردند و از هم جدا می شدیم و هر یک به سمتی از تهران بزرگ می رفتند تا لابد بر حسب اتفاق باری دیگر آنها را در سفر های بعدی ببینیم. کسری آخرین نفر از ماشین پیاده شد ...
هاجسون: نمیخواستم با این شیوه از یورو کنار برویم
رسید و یک بار دیگر از یک تورنمنت دیگر حذف شدیم اما از این اتفاقات در دنیای فوتبال رخ می دهد. تنها کاری که در حال حاضر می توانم انجام بدهم، این است که برای تمام اعضای تیم ملی انگلیس آرزوی موفقیت کنم و امیدوار باشیم که این تیم را به زودی در فینال یک تورنمنت بزرگ ببینم. هاجسون عنوان کرد: زمانی که من سرمربی تیم ملی انگلیس شدم، به من گفتند که بازیکنان انگلیسی نمی خواهند برای تیم ملی کشورشان ...
ندای بک یا الله در گلستان طنین انداز شد+تصاویر
از آنان که آهسته اشک می ریخت و زمزمه های می کرد پرسیدم، این شب عزیز از پرودگار چه چیزی طلب کردی؟ آهی کشید و گفت: سلامتی مادرم، او سرطان دارد و من دیگر نمی توانم شاهد رنج کشیدن مادرم باشم و آهسته آهسته آب می شوم که نمی توانم کاری برایش انجام دهم فقط آمدم تا سلامتی مادرم را از پروردگار بخواهم تو رو خدا شما هم دعا کنید من عاشق مادرم هستم و شروع کرد با صدای بلند گریه کردن و... جلوتر آقایی ...