سایر منابع:
سایر خبرها
روایت احمد متوسلیان از سرنوشتش/ چه کسی حاج احمد را به سوریه اعزام کرد
همرزمانم اعلام می کنم و از مسئولین می خواهم این موضوع را تا رسیدن به نتیجه قطعی پیگیری کنند. نه فقط در روزهای سوم خرداد و 14 تیر هر سال دائما در داخل کشور اعلام کنند، نتیجه ای جز زجر دادن خانواده این چهار عزیز ندارد. هر وقت حاج احمد را به فرودگاه حضرت امام رساندند اعلام کنید ایشان زنده است و وارد کشور شدند. ان شاء الله که اسرائیل غاصب تا چند سال آینده به فرمایش حضرت آقا نابود خواهد شد ولی تا زمانی که هست ...
چتربازها در شب جاده
سود کنه. ولی ناراضی نیستیم. روایت سوم، شغل بهتری سراغ داری؟ سمیه، 27 سال دارد. 18سالگی ازدواج کرده، در 20سالگی صاحب یک فرزند دختر شده و در 23 سالگی از همسرش طلاق گرفته. سرپرست خانوار است. پدر و مادرش را از دست داده و با دو خواهر دیگرش که از او کوچکتر هستند، زندگی می کند. سمیه یک چترباز حرفه ای است. پنج سال است که هر روز در جاده هاست. او یکی از چتربازهایی است که کارش را با آوردن ...
علما و علائم آخرالزمان از نظر روایات
مجتهدی فرمودند: شخصی به من گفت روزی پدرم چند مهمان به خانه آورد، بعد از اینکه مهمان ها رفتند، پدرم با عصبانیت به مادرم گفت چرا لباس ها و چادرت را که روی بند پهن کرده بودی با ورود افراد نامحرم بر نداشتی؟ مگر نمی دانی که بودن لباس های زنان در معرض دید مردان کاری زشت است؟ حضرت امیرمؤمنان علی(ع) فرمودند: غیرت زن کفر است و غیرت مرد نشانه ایمان او است. نقل می کنند که شخصی به خواستگاری رفته بود ...
هر بار که بدلکاری می کنم ممکن است بمیرم/ می خواهم از بالای برج میلاد بپرم/ ماجرای همکاری با رامبد جوان و ...
قسمت دوم و پایانی گفت و گوی ما را با ارشا اقدسی مشاهده می کنید. چه جوری وارد همکاری با فیلمسازان خارجی شدید؟ من در ترکیه بانجی زدم با جرثقیل. بعد چون توی ترکیه بودم زنگ زدند گفتند برای بازی توی سریالی می خواهیم یک نفر تیر بخورد. ما برای تیر خوردن رفتیم، اما رانندگی کردیم و از بالا پریدیم و... . طرف ما را نگه داشت تا چند ماه. من هم کیف می کردم. بعد برگشتم ایران بهم زنگ زدند که ...
کودتایی به روایت تاریخ
خرداد شروع نشده بود، زمزمه های طرح اصلاح قانون مطبوعات شروع شده بود. بنابراین خانه ملت تصمیم گرفت با توجه به همان کاستی های قبلی این قانون و با نظر به فضای شکل گرفته در مطبوعات، دست به اصلاح این قانون بزند. هنگامی که کلیات طرح در دستور کار مجلس قرار گرفت، تنها چند روز کافی بود تا حمله های هماهنگ نشریه های اصلاح طلب به طرح مجلس، آغاز شود. این در حالی بود که این اصلاحیه ...
ماجرای پسر شیطان صفتی که دختری را در حاشیه شهر هتک حرمت کرد
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز”، ندا با ترس و وحشت و گریه های بی امان وارد مرکز مشاوره شد، پس از چند لحظه وقتی پلیس را در کنار خود دید آرام گرفت و رازش را برملا کرد. ندا هستم 17 ساله و مجرد، پدرم را در یک سالگی از دست دادم و مادرم هم بی رحمانه کودک شیرخواره اش را رها کرد و پی زندگیش رفت، از آن به بعد به پدربزرگ و عموهایم تحمیل شدم. از نظر رفاهی مشکلی نداشتم، اما عاطفه را ...
بگذار این چنین باشد
وحشت حاکم بر آن برای مادرش می نویسد: من فقط می خواهم برای مادرم بنویسم و به او بگویم که من شاهد این نسل کشی تاریخی و حیله گرانه هستم، که واقعاً وحشت دارم، که مدام اعتقاد عمیق خود را به انسانیت و شفقتِ انسان مورد سئوال قرار می دهم. این ها باید متوقف شود. فکر می کنم چقدر خوب است که همه ی ما، همه ی کارهای دیگر را رها کنیم و زندگی خود را وقف این کار کنیم. اصلاً فکر نمی کنم که این کار اغراق است. و این ...
نهال به کلاه صورتی اَش رسید/ همسر شهید قاضی خانی: بچه ها هنوز پدرشان را حس می کنند
دوست داشتم طولانی تر باشد. اما همسرم برای مستقل شدنمان تلاش می کرد. در این یک سال توانستم خیلی خوب او را بشناسم. مثلاً فهمیدم اصلاً نباید درباره دیگران حرف بزنم یا حرف کسی را پیش بیاورم. در تمام 8 سالی که باهم زندگی کردیم هم یک بار حرف دیگران را نزدیم. حرف هیچ کس جز خودمان داخل خانه نبود. یک بار نه من و نه همسرم اسمی از خانواده های همدیگر را نیاوردیم. ما اولین سفرمان را هم به راهیان نور رفتیم ...
کسی که با کتاب هایش رهبری را در تربیت فرزندانشان کمک کرد / چرا روز ادبیات کودک و نوجوان داریم ؟
آقا که ایشان را دیدند، گفتند که دلشان می خواسته نکته ای به استاد آذر یزدی بگویند. همه منتظر شنیدن بودند. پیرمرد کمی خودش را جابه جا کرد و شوری در دلش افتاد. آقا با همان لبخند همیشگی گفتند: "حال که ایشان را می بینم، می گویم که من خودم از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخش هایی را از این مرد و کتاب او می دانم... دوره ای بود که فرزندان من به دوران بلوغ رسیده بودند و در دوره ی طاغوت که فضا برای نوجوانان و جوانان گمراه کننده بود، کتاب ایشان (قصه های خوب برای بچه های خوب) کمک بزرگی به من کرد. ...
بایدها و نباید های ادبیات کودک و نوجوان
...، اما نمی رویم این استعدادها را شناسایی کنیم. البته نویسنده ها هم باید حمایت شوند. من سال دوم نظری بودم که وارد عرصه داستان نویسی شدم و در مجلات رشد می نوشتم و تا حالا کار کرده ام، اما حقوق اندکی می گیرم و وقتی می بینم که یک مدیر به اندازه حقوق کل فعالیت سال های عمرم، ماهانه درآمد دارد، دلسرد می شوم. این مسائل بر روی نویسنده تاثیر می گذارد. این ها همه به هم ربط دارد و مانند دانه های پازل ...
گفتگو با کودکِ درون بهروز بقایی
.... وقت تان را چطور می گذرانید؟ مدتی است که شما را آن طور پرکار نمی بینیم. هیچ وقت بیکار نیستم. یا موضوعی برای فکر کردن دارم یا چیزی برای نوشتن یا در حال نقاشی کردن هستم، یا متنی که بخوانم و بنویسم یا آن که تعداد شعرهایم را بیشتر کنم. نقاشی هم می کنید؟ اگر جسارت به ساحت آقایان و خانم های نقاش نباشد. چند سال است که هنرمندان سینما و تئاتر به هنرهای جانبی ...
آخرین خواسته امام(ره) از احمد متوسلیان چه بود
بردارم و با همان حالت بلند شدم و الان هم پیش تو هستم و پایم هم هیچ مشکلی ندارد. حالا شما این موضوع را اگر به یک جراح ارتوپد بگویید اصلا باورش نمی شود. ولی من دیدم که خوب شد. شما عکس ها را نگاه کنی سه روز بعد از این ماجرا در سوریه هستیم و حاج احمد عصا در دستش نیست. * از داخل بیت امام که حاج احمد آمد بیرون آمد مطلبی نگفت؟ نه دیگر وقت نبود و سریع به داخل حسینیه رفتیم ...
هفته سوم تیرماه با دو فقدان هنری ؛ بعدازعباس کیا رستمی ، بهمن زرین پور هم رفت مطلب ویژه
ساله بودم به عنوان خبرنگار همکاری ام را با رادیو شروع کردم و دو سال در زمینه تهیه گزارش فعالیت داشتم. بعد به قسمت نمایشات رادیویی رفتم و شروع کارم در ادبیات جهان با ترجمه حسن شهباز بود. سپس به داستان های شب به کارگردانی صادق بهرامی منتقل شدم و مدتی که حیدر صارمی در برنامه جانی دالر همبازی بودم و بعدها در برنامه خانه و خانواده با مهدی علیمحمدی همکار شدم و در این مدت خودم نیز به عنوان نویسنده، چند ...
چهارشنبه شب ها از زمین مرخصی می گیریم
فکر می کردم و شک نداشتم که آشنایی ام با گروه پردیس پاک و حضورم در کمپ جواب خدا به دعاهای خالصانه ام بوده. سه چهار روز مانده بود از کمپ ترخیص شوم که یک روز دیدم رضا، پدر و مادر و خواهرم را با خودش به کمپ آورده. آن لحظه یکی از رویایی ترین لحظات زندگیم بود. بعد از چند ماه بی خبری مادرم مرا می دید و پدرم از شدت خوشحالی اشک می ریخت. آن روز تمام دلتنگی هایم را جمع کردم و در آغوش مادرم یک دل سیر گریه کردم ...
منتسب به هیچ ارگانی نیستیم/ باید مردم را به خدا و امام حسین(ع) دعوت کنیم نه به سوی خودمان
بود که این شعر را بخوان. صاحب نیوز: چند کلمه مطرح میکنم. اولین چیزی که به ذهنتان می آید را بگوئید: مدافع حرم: هر چه داریم از آن هاست غدیر: ولایت منبر: جایگاه حقیقی ذکر اهل بیت(ع) سیدعلی خامنه ای: عشق ماست فدائیان حسین: خانه دوم ما محرم: امام حسین(ع) بهترین شعری که خواندید؟ منم مدافع حرمم روضه: مادرم ...
شاهرخ استخری: زنده ماندن ما معجزه بود !!
قدر بچه آرام و خجالتی ای بودی؟ یکی از مشکلات بزرگ من با مدرسه دیر رسیدنم به مدرسه و خواب ماندنم بود. بارها به این دلیل تنبیه و بازخواست شدم. مسئولان مدرسه پدر و مادرم را مرتب می خواستند. از همان بچگی با زود بیدارشدن از خواب مشکل داشتم. هنوز هم با صبح زود بیدار شدن مشکل داری؟ بله. هنوز صبح از خواب بیدار شدن برایم سخت است و شب بیداری آسان. تا حدی که بعد از دو روز ...
ماجرای خواستگاری حاتمی کیا از زبان خودش
بهانه به سراغ بخش متفاوت و دوری از زندگی او رفتیم. حاتمی کیای بعد از از کرخه تا راین را کمتر کسی است که نشناسد. در گفت و گوی زیر او درباره بخش در سایه زندگی اش یعنی حاتمی کیای پیش از از کرخه تا راین صحبت کرده است. بچه پامنار 6 تا خواهر داشتم و من تنها پسر خانواده بودم. خانه ما در محله پامنار در مرکز شهر بود، مرکز شهر آن موقع تهران. خانه ای تقریبا سیصد و چند متری بود که به قول ...
درخواست طلاق فقط سه روز پس از ازدواج!!
یک زوج جوان که پس از یک سال انتظار راهی خانه بخت شده بودند تنها 3 روز پس از ازدواج بخاطر دخالت های مادر عروس برای جدایی به دادگاه خانواده رفتند. زوج جوان مقابل قاضی شعبه 268 دادگاه خانواده تهران نشسته بودند که قاضی پس از مطالعه پرونده با تعجب از مرد جوان پرسید: علت درخواست طلاق آن هم 3 روز پس از ازدواج تان چیست؟ کامیار در حالی که سر به زیر انداخته بود به آرامی گفت: یک سال ...
در اختتامیه "ماه عسل" چه گذشت؟
" بر زندگی امید و آرزو امید که پس از 36 سال به مادرش رسیده گفت: این تنها عیدی است که با مادرم بودم. بعد از برنامه با استقبال خوب مردم گنبد رو به رو شدیم. مادرم یک هفته مهمان من بود و سپس من با استقبال مردم عراق 10 روز مهمان آنها بودم. وی افزود: یک روز یک نفر در پارک من را به اسم کوچک صدا زد و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به خاطر پیدا کردن مادرم به من تبریک گفت. مادر من هم با ...
پلیس بازی دختر جوان برای دستگیری راننده متجاوز !!
نبرد و به همین جهت توانستم با تلفن همراهم با پلیس تماس بگیرم و درخواست کمک کنم. بعد از اظهارات و ثبت شکایت دختر جوان، تیمی از مأموران اداره شانزدهم پلیس آگاهی تهران به دستور قاضی سهرابی؛ بازپرس امور جنایی تهران برای شناسایی و دستگیری متهم این پرونده دست به کار شدند تا اینکه چند روز قبل دختر جوان مجدداً به محل پایانه تاکسی مراجعه و راننده پراید را در آنجا مشاهده کرد و به طور نامحسوس وی ...
حاج صفی را به استقلالی می آورم
آمادگی کرده اند که به ما کمک مالی کنند. نمونه اش برداران شفیع زاده هستند که سال ها است که دیگر تیم داری نمی کنند. آنها در دقیقه آخر باعث ماندن امید ابراهیمی شدند. با خبر شده ام که او مبالغ زیادی از سال های گذشته طلب کار است و این موضوع من را ناراحت کرده است. می دانم تمام عوامل باشگاه از سال های گذشته طلب کار هستند و این موضوع خیلی ناراحت کننده است. من باید تلاش کنم که چند نفر دیگر که مثل شفیع زاده ...
دخترم را کشتم، آبرویم را نجات دادم!
زینت صحبت کردند و آن ها قبول کردند تا او چند روز به خانه برود. دایی زینت نیز تضمین داد که او در امنیت خواهد بود. حسن و زینت در طول سه روز اول با هم به خوبی صحبت می کردند و چنین به نظر می رسید که مادر زینت ازدواج این دو را پذیرفته است. روز پنجم روز چهارم اما زینت با حسن تماس گرفت و گفت: اخلاق مادرش عوض شده؛ او سرش داد زده و تهدیدش کرده است. حسن می گوید که او ترسیده بود و به همین دلیل ...
فوبیای مقایسه نشدن با اصغر فرهادی
: خیر مبهم نبود اما سلیقه شخصی من داستان های سرراست تر با شخصیت های پیچیده تر است اما اینقدر همسانی و اتحاد گروهی در فیلم وجود داشت که هوشمندانه تر این بود تا با عوامل همراه و بخشی از گروه شوی. من به آقای حجازی گفتم این (مادر) می تواند خیلی ساده از فرزندانش بخواهد بعد از مرگ او، سه روز در خانه اش بمانند و روابط شان را بازیابی کنند. با این همه چطور شد که با فیلمنامه کنار آمدید؟ ...
مرور خاطرات با لیلی گلستان
بعد یکی از نخستین گالری های نقاشی پس از انقلاب را راه می اندازد و باز هم تماشاگر جدی سینماست. از سه فرزندش فقط مانی حقیقی، فیلم ساز می شود و لیلی گلستان هم مترجمی است با کارنامه ای غبطه برانگیز و یکی از مهم ترین گالری داران ایرانی و دورادور سینما و فیلم های پسرش را دنبال می کند. سینما در تمام سال های لیلی گلستان حاضر بود و هست اما او تا فیلم اژدها وارد می شود ، آخرین فیلم پسرش، در فیلمی حاضر نشد ...
فیلم های بروسلی را که دیدم عاشق کاراته شدم!/ با دست گچ گرفته برای سریال رامبد بدلکاری کردم، دکتر گفت فلج ...
گفت این کار خطرناک است. طرف گفت چی؟ خطرناکه؟ نمی خواهید نکنید، بچه های خودم می نشینند پشت فرمان. روس ها در بدلکاری خیلی غول هستند. من ماشینم را پرچم ایران کشیده بودم، سه روز طول کشید ماشینم را درست کردم. بچه های تیم می گفتند دیونه بازی را گنار بگذار. گفتم اینجا جای عقب نشینی نیست. بعد اصلاً فکر نمی کردم مقام بیاورم. می خواستم آخر نشوم، هر جوری شده. بعداً می گفتند یک تیم ایرانی رفته آخر شده. چون ...
ماجرای دوستی و نقشه آزار و اذیت به دختر نوجوان
حالت قهر خانه را ترک می کرد و مادرم نیز به تنهایی خود پناه می برد و دقایقی را گریه می کرد. در همین روزها بود که من با تشویق یکی از همکلاسی هایم وارد شبکه های اجتماعی شدم تا با افراد مختلف رابطه داشته باشم و تنهایی ام را با اشتراک گذاری موضوعات مختلف در گروه های اجتماعی پر کنم. در شبکه اجتماعی تلگرام افراد جدیدی را می دیدم که برایم جذاب بودند. در این میان مطالب خواندنی جوان 24 ساله ای که ...
من و تو با هم هوو شدیم خاله جان/ دختر از کودکی با ما بود / ازدواج شوهرم با دختر پرورشگاهی
حالت تهوع دارم. می خوام برم استراحت کنم.” روشنک صورتم را بوسید و گفت: ” قربونت برم، تو روخدا غصه نخوری ها!” من هم گونه اش را بوسیدم و در حالی که به سمت در می رفتم گفتم: ” غصه برای چی؟! بهادر و سیمین اصلا ارزش غصّه خوردن دارن؟!” و خداحافظی کردم و از در بیرون رفتم. از خانه برادرم تا خانه خودم چند خیابان بیشتر فاصله نبود و من همیشه این مسیر را پیاده می رفتم امّا در آن لحظات حالم خوب نبود و ...
پایان مرحله اول مشروطیت و آغاز استبداد صغیر
منتظر شدیم. قدری بعد خبر آوردند که امام جمعه خویی با درشکه آمد رفت توی مجلس، پس من دوباره مصمم شدم ولی همراهان ما باز خبر آوردند که دیگر اصلا کسی را راه نمی دهند، پس با کمال اضطراب و مایوسی از ورود به مجلس در خانه ماندیم. قریب 10 نفر بودیم که از آن جمله بودند خلخالی و دهخدا و برادرش، امیر حشمت و برادر او و مرحوم تربیت، در غالب کتب اغلب او را همشیره زاده من خوانده اند و برادر خودم و یکی دو نفر دیگر ...
جنایت خانوادگی پسر شیشه ای
قانونی منتقل شد و پلیس به پرس وجو پرداخت. زن جوان گفت: بعد از مرگ پدرم، مادر و برادرم با هم در خانه زندگی می کردند. عصر بیست وسوم اسفند وقتی به خانه مادرم رفتم تا به او سر بزنم هیچ کس در را باز نکرد. نگران شدم و با کلید یدک در را گشودم، ولی اثری از مادرم نبود. من همه جا را گشتم و متوجه به هم ریختگی رختخواب ها در کمد دیواری شدم. شروع به مرتب کردن رختخواب ها کردم که در یک لحظه پای مادرم را دیدم که ...
متوسلیان صید بزرگ اسرائیل بود
؛ چون تمام راه ها به سمت دزلی بسته بود. ما از 5 عصر که راه افتادیم 7 صبح روز بعد به دزلی رسیدیم، یعنی 14 ساعت با وسایل نظامی بدون توقف در کوه و کمر حرکت کردیم تا به ارتفاعات دزلی رسیدیم. هیچ راه دیگری جز این برای گرفتن دزلی وجود نداشت. اصلاً نیروهای ضد انقلاب تصور نمی کردند که بچه های سپاه بتوانند این کار فوق العاده سخت را انجام دهند. به نظر می رسد متوسلیان اخلاق تندی داشته است، یکی دو ...