سایر منابع:
سایر خبرها
وزیر بهداشت: بیشترین ضربه را از هم لباسی هایمان خوردیم
پیراهنِ راه راه آبی رنگ را به خودش نزدیک می کند: نه اندازه نیست. عکاس روزنامه از او خواسته تا پیراهنش را با یک پیراهن رنگی عوض کند، مشکی جلوه خوبی در عکس ها ندارد. دوساعت مانده به غروب یکی از شب های قدر است و وزیر بهداشت، همچنان پیراهن یکی از کارکنانش را بالا و پایین می کند. آستین ها کوتاه است. اندازه اش نمی شود. آخر سر با همان پیراهن مشکی، مقابل بزرگترین پنجره اتاقش در طبقه شانزدهم یکی از ساختمان های دوقلوی وزارت بهداشت در بلوار ایوانک شهرک قدس، می ایستد و رو به آفتاب رنگ باخته، برای عکاسی آماده می شود: قدی نگیرید لطفا. ...
جایی که من هستم
...> جایی که من هستم، بیشتر از 80 درصد دختران زیر تیغ جراحی برای اجرای سنت نقص عضو جنسی (ختنه) می روند. 6 ساله بودم که طبق این رسم، نقص عضو جنسی شدم اما این، همه دردی نبود که تحمل کردم بلکه سخت تر از آن، دیدن وضعیت خواهر بزرگ ترم بود که از جراحت های ناشی از این موضوع آن قدر رنج کشید تا جانش را از دست داد. این زخمی است که همیشه آن را در زندگی ام احساس می کنم. 20 سال بعد، تصمیم گرفتم با همه انرژی که دارم ...
گفتگویی متفاوت با برنده نخل طلای کن؛ شهاب حسینی
.... آنجا بود که متوجه شدم تمام چیزهایی که قید مالکیت به خودش می گیرد، مثل خانه ام، کتابم، همسرم، بچه ام، اعتبارم، پولم در آن لحظه دارد بی اعتبار می شود و این من هستم که دارم در آن زمان از قطار پیاده می شوم. از تمام آنچه از پدرم باقی مانده بود به خانواده ام گفتم که فقط کتاب های پدرم را می خواهم چون می خواستم بدانم چه خوانده و به چه چیزی فکر می کرده. *باز هم به سوال اول گفت و گو می رسیم ...
ماجرای مرسی و نصرت چک کش
آمدند و خسته نباشید گفتند اما در لحظه آخر تصمیم عوض شد. برای این که داستان لطمه نخورد کار حدود دو هفته تعطیل شد تا کارگردان و نویسنده فرصت داشته باشند شرایط جدید را بررسی کنند. اصلا نمی پذیریم که از تغییر زمان پخش صدمه نخوردیم ؛ اتفاقا خیلی صدمه خوردیم. شروع قصه در لوکیشن دیگری طراحی شده بود اما منتفی شد و چهار – پنج قصه بیرون ریخته شد. شما اگر دقت کنید ریتم سریال به یک باره تند می شود، بعد دوباره کند می شود. این دیگر دست ما نبود. تغییر کنداکتور بیش از همه به نویسنده لطمه زد و محمد حسین لطیفی را بهم ریخت . ...
خداحافظی با هنرمند بسکتبالیست دستفروش+تصاویر
...> * چطور وارد بازیگری شدید؟ سال 66 بود که به طورت اتفاقی یک آگهی در روزنامه دیدم که برای یک نقش مردی بالای دو متر می خواستند و وقتی رفتم در تست قبول شدم و کار آغاز شد و در فیلم دایان باخ نقش اصلی بودم. بعد از این به خاطر سابقه ای که داشتم در فیلم های دیگری مانند من زمین را دوست دارم، آژانش دوستی، اُ مثبت علی سنتوری، مختارنامه و چند طنز ورزشی کار کردم. * درآمدی هم برایتان داشت ...
ماجرای واردات ساعت ها و کمربندهای رادیواکتیو
داشته باشیم؟ مسلمان باید زیرک باشد. رهبر معظم انقلاب امر به آینده پژوهی کردند؛ امر به بصیرت و تبیین دقیق مسائل کردند. رشته ای به نام آینده پژوهی در علم داریم. بنده یکی از اساتید این رشته در حوزه زیست فناوری - در حوزه های مختلف زیستی تهدیدات زیستی و پدافند غیرعامل - هستم. ما علوم 50 سال آینده را رصد می کنیم. بنده مقاله ای دارم که موضوعش پزشکی در پنجاه تا صد سال آینده است. این مقاله به زبان ...
همیشه دوست دارم به جایی غیر قابل پیش بینی بروم!
در کشور چین در دست تولید داشت که متاسفانه نتوانست آن را به پایان برساند. سایت سینمایی فیلم استیج گفت وگویی با عباس کیارستمی درباره فیلم مثل یک عاشق انجام داده که ترجمه آن را در ادامه می خوانید: این گفت و گو برای نخستین بار به فارسی ترجمه شده است. مثل یک عاشق آخرین فیلم بلند خارجی عباس کیارستمی، فیلمی ژاپنی-فرانسوی و محصول سال 2012 است. این فیلم، به عنوان یکی از 22 فیلم بخش مسابقه شصت و ...
گفتگوی خواندنی میان کیارستمی و آغداشلو
شیردل می خواستم بگویم بعدا ، اما دیدم یعنی چه؟ گفتم آدم مگر خوش خیال است که به دوستش بگوید چهارشنبه بعدازظهر همدیگر را می بینیم! کدام چهارشنبه؟ ممکن است سه شنبه بیفتی و بمیری! آدم باید چقدر امید داشته باشد که چهارشنبه بعدازظهر قرار بگذارد! کیارستمی: قراردادهای خارج از ایران برای چندسال بعد است. سال 2009 به من گفتند سال 2014 قرار است کاری از من نمایش بدهند. من لبخند زدم و خوشم آمد چون ...
جوایز ادبی، بخشی از هویت ادبی یک کشور هستند
حوزه هنری آمدم و کارم را در کانکسی با آقای غفارزادگان و دیگر بچه ها شروع کردم، فکر نمی کردم زمان به این زودی بگذرد. او هم چنین با اشاره به حضورش در ساختمان حوزه هنری و برخوردهایش با مرحوم امیر حسین فردی گفت: وقتی با او برخورد می کردم، مدام به من می گفت وقت تنگ است و ما وقت نداریم. زمانی که مرحوم فردی از دنیا رفت، متوجه این شدم. بعد از آن وقتی خودم بیمار شدم و به من گفتند سرطان دارم ...
شهادت آقا کمیل منت خدا بر سر ما بود
.... بعد از عقد خیلی شرایط عوض شد و چون نظامی بود فکر نمی کردم آنقدر آدم لطیفی باشد. قبل از عقد به مادرم می گفتم دوست ندارم شغل همسرم نظامی باشد و از روحیه نظامی گری می ترسم ولی بعد از آشنایی با کمیل، دیدم تصوراتم کاملاً اشتباه بود. زمان آشنایی من هیچ نکته منفی در ایشان ندیدم. وقتی خانواده از من پرسیدند جوابت چیست من گفتم هیچ چیز بدی در ایشان ندیدم که بخواهم رد کنم. بعد از عقد تازه دیدم خیلی فراتر ...
آقای بازیگر: سکته ام روی صحنه تئاتر اتفاق نیفتاد
. بعد از آن هم کار ادامه پیدا کرد تا بخصوص رسیدیم به دهه های 60 و 70 که مجموعه ای از حدود 25 تله تئاتر را بازی کردیم و بعد هم نوبت به مجموعه عطر گل یاس رسید که بسیار باعث شناخته شدن من در جامعه شد و نوع بازی ام را هم از آن حالت تخصصی و تئاتری بودن خارج کرد. کمی بعد مجموعه نوعی دیگر را هم خودم برای اولین بار کارگردانی کردم. دنیای شیرین کودکی بچه ها مهم ترین و سالم ترین مخاطبان ما ...
کاظمی: باعث و بانی فتنه 88 احمدی نژاد است
. گفتم باید در مملکت بمانیم و کار کنیم. قضیه میثاق چه بود؟ چون بعد از رفتن شما از دولت، آقای الهام گفت شما را به این دلیل از دولت کنار گذاشته اند که به میثاق رئیس جمهور با وزرا پایبند نبوده اید. اگر یادتان باشد، در جلسه رای اعتماد، من همه صحبت ها را کردم، آقای احمدی نژاد هم نشسته بود. رای خوبی داشتم. آخر صحبت هایم آقای ناطق نوری گفت که بیا پایین، تو رای داری. آخرین مرحله گفتم ...
از کی روش تا رسایی زیر ذره بین مهندس مذاکرات
داخلی محبوب و تیم خارجی محبوبتان را نام ببرید. من از بچگی طرفدار پرسپولیس بودم الان واقعا وقت نمی کنم که بازی ها را تماشا کنم، اما اگر وقتی پیدا کنم حتما بازی های پرسپولیس را می بینم و فوتبال های خارج از کشور را تماشا می کنم. در مورد بازی های خارجی هم حقیقت این است که فرصت تماشا ندارم، اما بارسلونا و بایرن مونیخ را دوست دارم، چون تیم های خوبی هستند و روان بازی می کنند. * بازی های یورو ...
با چشم پوشی از این گناه، راه صد ساله را یک شبه طی کنید
تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود: هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه می کنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله... به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که ...
روایتی از سختی کار و درد طبیبان/از مردی که با گلوی بریده به بیمارستان آمد تا کودکی که از ایوان افتاد
وارد اتاق احیا شد: یک مریضی ضربان ساز قلبی اش از کار افتاده بود و ما احیای قلبی می کردیم، بعد از 45 دقیقه خیلی خسته کننده، در حالتی که خیس عرق و ناراحت بودم و در اتاق احیا باز شد و بچه ای آمد وسط و گفت بابام چی شد. من فقط گفتم برو بیرون از مامانت بپرس. همیشه یاد این ماجرا می افتم و چهره اش جلوی چشمم می آید. اورژانس بیمارستان لقمان بودم. این مسأله در اورژانس تهران که خیلی سخت تر است. ...
تنها آرزوی زنوزی جلالی پیش از مرگ/ سرشار: ارشاد از قلم زرین حمایت نکرد/ مومنی: زنوزی از نویسندگان جدی ...
اغاز کردیم. بچه ها آن زمان جوان و بشاش بودند اما الان گرد پیری بر روی امثال بنده نشسته است وی با بیان خاطره ای از مرحوم امیرحسین فردی و اینکه او همیشه در جریان کارهایم بود گفت: او می گفت چه می نویسی، اقای جلال وقت تنگ است وقت نداریم. وی که اشک از دیدگانش جاری شد با این بیان که من مدتهاست درباره واژه وقت نداریم فکر می کنم ابراز کرد: وقتی بیمار شدم و گفتند سرطان داری ضربه شدید بود گفتم به ...
از قول استقلالی شدن حاج صفی تا طعنه منصوریان به پرسپولیسی ها
چون پایه تیم روی آن گذاشته می شود. من فکر می کنم نباید توجه بیش از حد به بازیکنان باعث شود که زحمت افرادی که در باشگاه زحمت می کشند دیده نشود. قبول دارید انتظار هواداران از شما زیاد است؟ هواداران از ما توقع نتیجه دارند و البته در کنار نتیجه دوست دارند در سطح بازی استقلال تغییر روند را احساس کنند. آنها دوست دارند وقتی 2 ساعت وقت می گذارند و به استادیوم می آیند از دیدن بازی های ...
ماجرای دعوای احمد متوسلیان و محسن وزوایی چه بود؟
عبور از پل کرخه، با رسیدن به آن قسمتی که باند فرود اضطراری قرار دارد، دیدیم که برادر وزوایی، نیروهای گردان حبیب بن مظاهر را سوار بر وانت تویوتاهای گردان به حرکت درآورده و به خلاف جهت حرکت ماشین ما، دارند به دوکوهه مراجعت می کنند. به عباس برقی گفتم: برادر عباس، ماشین را نگه دار، برو از برادر وزوایی سوال کن باتوجه به این که شما باید ساعت شش بعد از ظهر از بلتا به دوکوهه برمی گشتید، چرا الان به این ...
وقتی فرزند خادم یک مسجد، استاد قرآن می شود
نامه کارشناسی ارشدم هم موسیقی قرآن بوده و داوری مسابقات استانی و کشوری در زمینه لحن را هم برعهده دارم. 4.تاکنون چه مقام هایی در مسابقات قرآن کسب کرده اید و شرکت در مسابقات قرآنی معمولا با چه هدف و انگیزه ای صورت میگیرد؟ در دوران دانش آموزی در مسابقات شهرستانی و استانی چندین سال متوالی حائز رتبه اول شده ام. بعد از آن هم در بعضی مسابقات مثل مسلابقات قرآنی اداره اوقاف یا ...
خوشحالم که امضای مشایخی پای این سریال بود / پادری را قوی تر از دودکش می دانم
شرایط لازم برای ساخت این سریال بودم. یعنی دوست نداشتم بخاطر استقبال از سریال دودکش با هر شرایطی و به هر قیمتی سری دوم سریال را بسازم .دلم می خواست خاطره خوب آن سریال در ذهن مخاطب بماند. خداراشکر این سریال به مرحله تولید رسید و در ماه مبارک رمضان پخش شد . پادری باز هم ادامه خواهد داشت؟ بله این امکان وجود دارد . ممکن است چهار سال دیگر سری سوم این سریال تولید شود. من همیشه به ...
شاهرخ، حرِ انقلاب اسلامی
اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره اثاث ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیروی هوائی براشون اجاره کردم.گبه مهین خانم هم گفتم: توخونه بمون و بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!! -قسمتی که خواندید بخشی از خاطرات شهید شاهرخ ضرغام بود که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی به رشته ...
هدیه دروازه بان تیم ملی پرتغال برای دروازه بان ایرانی+عکس
آرزوها را برای او دارم و کاملا طاها را پشتیبانی می کنم. زارعی هم در اینستاگرام خود در ارتباط با نحوه آشنایی خود با پاتریسیو چنین نوشت: سال قبل که در اسپوتینگ بودم وقتی من برای تمرین از تیم ب به تیم اصلی می آوردند بهم می گفت چه فکری کردی که با 20 سال سن اومدی پرتغال بازی کنی. ایران مگه دروازه بان بزرگ هم داره؟ اون روز خیلی بهم برخورد چون بهم می خندید اما بعدازظهر روز بعد تیم ب با تیم ...
بزرگ ترین آرزوی محمدامین شهادت بود
...: می خواهم وارد حوزه شوم و دروس حوزوی را فرا بگیرم. ابتدا چون خیلی درسش خوب بود به او گفتم برو دانشگاه و تحصیلاتت را ادامه بده اما او علاقه زیادی به علوم حوزوی داشت و می گفت فقط می خواهم به حوزه بروم. منم به او گفتم برو اما به کم قانع نباش، تو درست خوبه و از معلومات بالایی برخوردا هستی پس درست را در بالاترین سطح علمی و حوزوی ادامه بده تا به مدارج بالایی دست پیدا کنی. در این چندسالی که ...
ماجراهای جالب حضور جواد محقق در انتخابات؛ می گفتند نرو مجلس!
برای چه؟! گفت: با اینکه بچه های جهاد آن همه روی کاندیدا شدن تو اصرار می کردند، من موافق این قضیه نبودم. توی دلم می گفتم جواد برود نماینده بشود؟! راستش برای نمایندگی قبولت نداشتم، ولی پیش روی این را هم نداشتم که حرفی بزنم. اما الآن بعد از دو سال، که عملکرد بعضی از نمایندگان را می بینم و اخبار نارضایتی مردم روستاها از نماینده شان را می شنوم،می فهمم اشتباه می کردم. تو باید پس نمی کشیدی و نماینده می ...
عزیز مهدی؛ مشهورترین پارسی گوی هند پس از تاگور
از حسرت و گفتم وضو دارم چراغی بود و آن را نیز کُشتم در شبستان ها شفق، عکسی ست از آفاقِ جانِ حیرت ایجادم نمی گنجند در اوهامِ گُل دان ها، گلستان ها پس از این، دوست دارم دوست را چون جان و جانم اوست خوشا حالِ پریشان و خوشا حالِ پریشان ها زغالی تَفته شد دل، در نِیِستانی که من باشم سماعِ این جهانی، باد، مُفتِ چنگِ قلیان ها! ...
فوراً مرا استخدام کنید!
...، چون می ترسم که بالاخره کارش به تیمارستان بکشد. بیچاره از بس که به دنبال خانه اجاره ای، تمام شهر را زیرپا گذاشته و با قیمت های وحشتناک و سرسام آور و شرایط سنگین وکمرشکن صاحبخانه ها روبرو شده، پاک به سرش زده و خیال می کند که خودش هم صاحبخانه است و درحال حاضر، بالاخانه ای دارد و... ... خودمانیم؛ از شما چه پنهان بنده هم مدتی است که فکر می کنم یک بالاخانه بزرگ و زیبا دارم؛ بالاخانه ای که باید هرچه سریع تر اجاره اش بدهم و... راستی، شما چطور؛ آیا فکر نمی کنید که بالاخانه ای دارید و... خدا خودش آخر و عاقبت همه مستاجران را ختم به خیرکند؛ بگویید الهی آمین! ...
خاطرات خواندنی محسن رفیق دوست
به کره شمالی سفر می کردم و چند بار با کیم ایل سونگ رهبر فقید کره ملاقات کردم. او در یکی از این دیدارها می گفت: من در ته دنیا قرار دارم و از اسلام فقط اسمی شنیده بودم، اما این اسلام هرچی هست، چیز خوبی است. ما سال های سال با آمریکا جنگیدیم و فقط یک ضربه به ساق پای آمریکا زدیم، کمی دردش گرفت و بعد هم خوب شد؛ اما شما به واسه یک رهبر مذهبی اسلامی تیری زدید که در قلب آمریکا نشست. لذا تا وقتی ...
کیارستمی از نوجوانی اش تا مرگ می گوید...
که به دوستش بگوید چهارشنبه بعدازظهر همدیگر را می بینیم! کدام چهارشنبه؟ ممکن است سه شنبه بیفتی و بمیری! آدم باید چقدر امید داشته باشد که چهارشنبه بعدازظهر قرار بگذارد! کیارستمی: قراردادهای خارج از ایران برای چندسال بعد است. سال 2009 به من گفتند سال 2014 قرار است کاری از من نمایش بدهند. من لبخند زدم و خوشم آمد چون دیدم روی من حساب کرده اند! البته آن زمان موافقت نکردم و گفتم پنج سال بعد ...
بیانات رهبر انقلاب در تحلیل وقایع غائله هجدهم تیرماه 1378
با یک حضور مردمی، همه اینها دوباره مثل حشراتی به لانه های خودشان خواهند خزید. حالا را با 28 مرداد سال 32 اشتباه گرفته بودند؛ چون آن روز هم همین اوباش و اراذل و چاقوکشها و امثال اینها به خیابانها آمدند و همه چیز را از خود کردند. بعد که آنها کار را تمام کردند، آن وقت ارتش شاه هم آمد و وارد شد! خیال کردند که حالا هم این گونه است؛ فکر بسیج و فکر مردم و فکر این نیروهای انقلابی را دیگر نکرده بودند. ...
دعوت به همکاری با بنیان گذار پارکور در جهان از دختر پرنده ایران
... خانم اکرمی خودتان را معرفی کنید. من فاطمه اکرمی متولد سال 72 هستم. لیسانس سخت افزار دارم. تنها فرزند خانواده هستم و از شش سالگی ژیمناستیک کار می کنم. به مدت سه سال است که در پارکور و سقوط آزاد هم فعالیت دارم. خانواده با این ورزش های خطرناک مشکلی نداشتند. نه، خداروشکر. از سن پایین من را در کلاس های ژیمناستیک ثبت نام کردند. حتی وقتی سقوط آزاد و پارکور را انتخاب ...