سایر منابع:
سایر خبرها
دردنامه یک رزمنده قدیمی برای حاج احمد متوسلیان
...، احمد خورشیدی از بچه های حاج علی فضلی که خوب می شناسی اش یادت هست توی فتح المبین اگه تو نبودی که عراقی ها را دور بزنی توی همان تپه سبز محور شوش دشمن ما را دور می زد و همه قتل عام می شدیم. احمد جان امشب دلم خیلی هواتو کرده، یادت بخیر یادت خیلی بخیر امروز به وجودت نیازمندیم مثل نیاز آدمی به هوا، اینها که نمی دانند وقتی تانک های کم تعدادمان در برابر انبوه تانکهای دشمن در عین خوش داشتند ...
روایت احمد متوسلیان از رفیق کاشانی اش/ احمد پرسید: آن رفیق کاشانی مان چه شد؟
. (آنها می خواستند به هر ترتیبی هست رزگاری را متقاعد کنند تا دست از مخاصمه با جمهوری اسلامی بردارد. چون همه شان در ریشه درویش و هم مسلک بودند) شما هم شما اجازه دهید از مریوان و دزلی عبور کنیم تا برویم بیاره . آمدم به احمد گفتم می خواهم با تو معامله ای بکنم. گفت: بگو. گفتم: من بچه های قادریه را که حدود 20 نفر هستند می خواهم پیاده ببرم بیاره ، تو اجازه خروج از اینجا را به ما بده برویم داخل خاک عراق و ...
سرنوشت حاج احمد پیچیده بود یا پیچیده اش کردند؟!
. ببینید تا الان برخی از جریان های قدرتمند داخلی باعث آزادی گروگان های غربی در نقاطی مثل لبنان شده اند. پس چرا برای آزادی دیپلمات های خودمان چنین توانی صرف نکرده اند؟ به نظر شما حاج احمد متوسلیان به عنوان یک فرمانده نظامی جوان چه خطری برای این افراد دارد که نخواهند او برگردد؟ خب حاج احمد روحیات خاصی داشت و روی حرف حق می ایستاد. مثلاً زمانی که قرار بود بنی صدر به کردستان بیاید، حاجی به بچه ...
حوزه های بسیج دانشجویی خواستار تلاش برای آزاد سازی متوسلیان و سه دیپلمات ایرانی شدند
. در این بیانیه آمده است: ما دانشجویان دانشگاه های استان تهران اعلام می داریم که خواستار پیگیری پرونده اسارت حاج احمد متوسلیان از ناحیه تمام نهاد های مربوط بالاخص وزارت امور خارجه هستیم. ما معتقدیم که در این سال های دوری، متاسفانه مسئولین کشور با کم کاری های خود، احمد متوسلیان را در ذهن مردم شهید کرده اند در حالی که هیچ خبر صدقی درباره شهادت او در دست نیست و بالعکس شواهدی مبنی ...
حاج احمد به روایت یک پزشک
...، خورده بود به پستِ فرمانده یگان بچه های تهران در آن زمان، یعنی حاج احمد متوسلیان. این برخورد هیچ گاه به آشنایی و ارتباطی عمیق منجر نشد اما خاطراتی شنیدنی در ذهن بسیجی خوزستانی حک کرد که اینک پیش روی شما است. *آقایی با لباس خاکی، ابروهای به هم پیوسته من در عملیات فتح المبین، به عنوان بسیجی از بهبهان اعزام شدم. آن روزها هنوز یگان های رزمی به صورت استانی درنیامده بود. ما یک ...
ماجرای ناراحتی حاج احمد از رفعت اسد/ ما برای جنگ با اسرائیل آمده ایم نه جلسات بی ثمر
...، علی موحد دانش، حاجی پور، رضا دستواره ، ناهیدی، کارور، احمد غلامی، سعید قاسمی، جعفر جهروتی، کاظم رفیعی و بنده حقیر حضور داشتیم. ممکن است اسم بعضی از دوستان را فراموش کرده باشم که در جلسه حضور داشتند. ** پایه گذاری حزب الله لبنان حاج احمد در مراسم صبحگاه روز بعد در جمع برادران پاسدار و بسیج، فرماندهان و مسئولین تیپ را معرفی کردند و سخنرانی بسیار مهم و جالبی داشتند. بعد ...
جای امن گلوله ها
نمی شد داخلش را خورد. او گفت: تو هر چه می تونی بخوری بردار، بقیه رو به من بده، چون برا من فرقی نمی کنه. منظورش این بود که از بس در اردوگاه الرشید گرسنگی کشیده ام که دیگر برایم فرقی نمی کند. بعضی از بچه ها که حال شان بهتر شده بود، کارهای بچه ها را انجام می دادند و کار تقسیم غذا و شستن ظرف ها را به عهده داشتند. حتی بعضی وقت ها جای بچه ها را هم تمیز می کردند. گفتنش آسان بود ولی باید آدمی ...
درآرزوی بازگشت سردار!
عهده گرفت. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،با شوقی وافر به این نهاد رفت و با حداقل امکانات به سازماندهی نیروها همت گماشت. با شروع آشوب های کردستان در پایان سال 1357، همراه با 22 تن از یاران خود به بوکان رفت و با فرماندهی قاطع و هوشمندانه توانست ضد انقلاب را متواری کند. سپس به شهرهای سقز و بانه رفت و در عملیاتی دقیق و ضد کمین، به پیروزی اعجاب انگیزی دست یافت و توانست از ضد انقلاب ...
مسئولین هیات حُسن نیات خائن بودند
عمل کنید و مداوایش کنید... من گفتم: آقای فروهر! کدام مردم؟ این ها همه صحنه سازی است. این فرد هم جریان جرایمش از این قرار است. حالا شما به عنوان رئیس هیات اعزامی دولت، می خواهید قاتل برادران ما را به تهران ببرید، او را عمل کنید؟ در جواب بنده، ایشان گفت: من نماینده امام هستم. عجبا! که آدم هایی مثل فروهر در برابر بچه های سپاه که می رسیدند، لقب نمایندگی حضرت امام را یدک می کشیدند!... خلاصه ...
شهید ابراهیم هادی الگوی فرمانده ارتش
روی وسایل مشخص بود. اسلحه را برداشتیم و آمدیم بیرون موقع خداحافظی ابراهیم پرسید: "مادر، چرا به ما اعتماد کردی؟ " پیرزن جواب داد: "سرباز اسلام دروغ نمی گه شما با این چهره نورانی مگه میشه دروغ بگید". از آنجا راه افتادیم و آمدیم به سمت تهران، در مسیر کمربندی اصفهان چشمم به پادگان توپخانه ارتش افتاد. گفتم: "داش ابرام، یادته تو سرپل ذهاب یه آقائی فرمانده توپخانه ارتش بود و خیلی هم تو عملیات ...
ماجراهای جالب حضور جواد محقق در انتخابات؛ می گفتند نرو مجلس!
برای چه؟! گفت: با اینکه بچه های جهاد آن همه روی کاندیدا شدن تو اصرار می کردند، من موافق این قضیه نبودم. توی دلم می گفتم جواد برود نماینده بشود؟! راستش برای نمایندگی قبولت نداشتم، ولی پیش روی این را هم نداشتم که حرفی بزنم. اما الآن بعد از دو سال، که عملکرد بعضی از نمایندگان را می بینم و اخبار نارضایتی مردم روستاها از نماینده شان را می شنوم،می فهمم اشتباه می کردم. تو باید پس نمی کشیدی و نماینده می ...
تکذیب اسارت آمریکایی ها توسط متوسلیان
موضوع را تکذیب کرد و گفت: نه تنها من بلکه همه همرزمان حاج احمد متوسلیان که از آن سفر سوریه در سال 61 سالم برگشتیم، وجود چنین ماجرایی را در مورد اسارت امریکایی ها رد می کنیم. شما از هر یک از همرزمان حاج احمد سوال کنید این موضوع را نادرست می دانند. چون ما از کردستان تا لبنان با حاج احمد بودیم و اکثر بچه هایی که در این سفر حضور داشتند، هنوز زنده هستند و می شود از همه آن ها سوال کرد. ما اتفاقات قبل و ...
اس ام اس زیباترین جملات خنده دار
...> درسته که گفتن آینه تو بدن سازی تاثیر داره ولی نه طوری که 20 ثانیه دمبل بزنی بعد نیم ساعت جلو آینه خودتو نگاه کنی و فیگور بگیری ♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦ یه بار هم میخواستم با اکیپ بچه هایی که میرن کوه آشغال جمع میکنن برم . . که بابام گفت از اتاق خودت شروع کن. دوستهات هم بگو بیان ♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦ ملت یهو ...
ماجرای دعوای احمد متوسلیان و محسن وزوایی چه بود؟
زودی دارید برمی گردید... هنوز ساعت چهار عصر است. برادر عباس رفت پرسید و گفت: برادر وزوایی می گوید ما کارمان تمام شده و نتیجه ای که می بایست از آموزش های امروز می گرفتیم، گرفته ایم. قانع نشدم. از ماشین پیاده شدم و به طرف وزوایی رفتم. به او گفتم: آقامحسن، حرف همان است که به شما گفته شده بود برادر جان! اگر من به شما گفتم تا ساعت شش بعد از ظهر باید در بلتا بمانید، شما می بایست تا همان زمان ...
مواظب باشید؛ شیاطین شرق و غرب درصدد به سازش کشیدن انقلاب هستند
دوستان و همرزمان خود حاج احمد متوسلیان، همت، رضا چراغی و دستواره خدمات بزرگی انجام داد. اهالی مریوان از شهید ممقانی هنوز هم به نیکی یاد می کنند و خدماتی را که او در زمینه دارو و درمان به اهالی این شهر انجام داده از یاد نبرده اند . پس از پذیرش تشکیل تیپ 27 محمد رسول الله از سوی حاج احمد متوسلیان و همت در پی پیشنهاد فرمانده وقت سپاه پاسداران محسن رضایی، حاج احمد متوسلیان به سراغ شهید ممقانی ...
دعا کردم شهید شود/ برای بچه ها همبازی و برای من مونس بود
که می رفتیم بچه را از من گرفت و گفت "الان که به خانه خدا رسیدیم. وقتی چشمت به کعبه افتاد سه تا حاجت شما حتما برآورده می شود. من یک حاجت خیلی مهمی دارم می خواهم که یکی از حاجت هایت را به من اختصاص بدهی. دعا کن من شهید شوم. جنگ تمام شد ولی من شهید نشدم. تو دعا کنی من شهید می شوم."گفتم حاجی حالا که محمد سعید کوچکه و به شما نیاز دارد. گفت "من که نگفتم خدا الان مرا شهید کند. گفتم هر وقت که من خواستم از ...
جدید ترین طنز نوشته های خنده دار
تازگیا یادگرفتم کولر رو تنظیم کنم توی ساعت مشخصی روشن شه. هیچی دیگه حالا میتونم شبا تنظیم کنم بعد از خواب روشن شه و تا بیدار شیم خاموش شه. بیچاره بابام روحش هم خبر دار نمیشه جوک خنده دار یه بارم اومدم واسه اینکه بگم من خیلی غمگین و خستم آه بکشم . . . آب دهنم پرید تو لوزالمعدم؛ تا ده روزم داشتم سرفه میکردم!!!! اصلا غم و غصه یادم ...
ماهینی به اردوی اوکراین نرسید /طاهری ماند، ترکاشوند راهی اوکراین شد
تشریف بردن هالیدی طاهری اصلا پرسپولیس و هوادار واسش مهم نیست اقای بیخیال بیا باشگاه حاج صفی رو هرطور شده جذب کن فوروارد نداره تیم یه دفاع میانی دیگه هم لازم داریم بعد نقل و انتقالات تا ابد برو هالیدی تو این دو سه روز باید اینکارارو بکنی طاهری والا صبرمون تموم میشه اونوفت دیگه جایی تو باشگاه نداری و باید بری.. حاج صفی رو هم واسه این گفتم بگیرید که بره دفاع چپ انصاری بره دفاع میانی و ارام طبعم رزرو ...
فوراً مرا استخدام کنید!
...> آقامراد، به یکباره و با عصبانیت ازجا بلند شد و یک تکه آجر از زمین برداشت و آن را به سمت کله ام پرتاب کرد:" من می گم برو دادگاه طلاقش بده، اون وقت تو می گی می خوای باهاش مشورت..." ... چه باید می گفتم و چکار می توانستم بکنم غیر از فرار و سکوت؟!!... بلافاصله از درخانه بیرون زدم و وحشت زده و در سکوت، به سمت خیابان و خانه ام گریختم و... ... خدا خودش آخر و عاقبت آقا مراد را ختم به ...
طنز: من بالاخانه ام را اجاره می دهم!
...> آقامراد، به یکباره و با عصبانیت ازجا بلند شد و یک تکه آجر از زمین برداشت و آن را به سمت کله ام پرتاب کرد:" من می گم برو دادگاه طلاقش بده، اون وقت تو می گی می خوای باهاش مشورت..." ... چه باید می گفتم و چکار می توانستم بکنم غیر از فرار و سکوت؟!!... بلافاصله از درخانه بیرون زدم و وحشت زده و در سکوت، به سمت خیابان و خانه ام گریختم و... ... خدا خودش آخر و عاقبت آقا مراد را ختم به خیرکند ...
شهیدی که با چفیه به خواستگاری آمد
که اجازه دهند من در خلوت صحبت کنم. وقتی مادر رفتند، به حسین آقا گفتم من هیچ یک از حرف های شما را متوجه نشدم! تمام حواسم به مادرتان بود! لطفاً همه حرف ها را مجدداً تکرار کنید! گفت همه را تکرار کنم؟ گفتم بله! من حواسم فقط به مادرتان بود و هیچی متوجه نشدم! دوباره شروع کرد و حرف هایش را گفت. همان شب حسین آقا به من گفت فکر میکنم حداقل تا 80 درصد نظر هردومان مثبت است! گفتم از کجا ...
در تاریکی به جای حاج محمد طاهری خواندم و کسی نفهمید
خودمان سه شنبه 16 یا 17 خرداد رسما پشت میکروفن خواندم. در طی این مسیر قطعا عزیزان و صاحب نفسان و اساتیدی به شما کمک کردند،راه روشنی را به شما نشان دادند و خیلی نقش داشتند در شکل گیری امروز حاج حسین هوشیار، ممکنه این عزیزان را نام ببرید؟ بعد از حاج منصور ارضی کسانی که واقعا مدیونشان هستم، حاج محمد رضا طاهری و حاج سعید حدادیان است. سال 69 یا 70 اگر اشتباه نکنم یک سفر دوکوهه رفتیم با بچه های مسجد ...
با چشم پوشی از این گناه، راه صد ساله را یک شبه طی کنید
تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود: هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه می کنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله... به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که ...
آزاده عبدالله سرابی:امام می گفت اخلاق را باید از ابوترابی ها یاد گرفت
طلبه ها و گروه های فرهنگی.خیلی فوتبال بازی می کردو اکثر بچه های تیمش کسانی بودند که یا جاسوس بودند یا نمازخوان نبودند و لاابالی بودند. حرف ایشان این بود که ما باید آنها را جذب کنیم و از این جهنم اسارت افراد را نجات بدهیم. حاج آقا می گفتند: شما با جاسوسان مراوده کنید و آن ها را جذب کنید. اولاً هر آنچه را که می خواهند شما به آن ها بدهید تا عراقی ها ندهند؛ سیگار می خواهند شما تأمین کنید ...
گزارش تصویری: نیمه دوم پرسپولیس 5-2 آبولان
علی کریمی گفت الکی کسی رو بزرگ نکنید,,, خواهشا بحث شجاع رو تموم کنید,,, ب ولله ماریچ صد برابر اون بهاره,,, الکی سجاع رو بزرگ نکنید نقل قول +5 #12 سرخ دلان 2016-07-09 13:52 کسی بازیو دیده؟ گولچ و ارام طبع و محرمی چطو بودن؟ نقل قول +5 #11 امین 2016-07-09 13:39 کاپیتان چهارم مسلمانه فکر کنم تو زمین نبوده که احمد نوراللهی بازوبند رو بسته... درکل عشق ...
گزارش تصویری: نیمه دوم پرسپولیس 5-2 آبولان
علی کریمی گفت الکی کسی رو بزرگ نکنید,,, خواهشا بحث شجاع رو تموم کنید,,, ب ولله ماریچ صد برابر اون بهاره,,, الکی سجاع رو بزرگ نکنید نقل قول +5 #12 سرخ دلان 2016-07-09 13:52 کسی بازیو دیده؟ گولچ و ارام طبع و محرمی چطو بودن؟ نقل قول +5 #11 امین 2016-07-09 13:39 کاپیتان چهارم مسلمانه فکر کنم تو زمین نبوده که احمد نوراللهی بازوبند رو بسته... درکل عشق ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (281)
لو به جام میخورد اعتبار یورو تا حد لیگ یک پایین میومد. 14. یارو زنه زنگ زده آی فیلم داره میگه تورو خدا عروس جدید که میاد تو خانوادتون عروس قدیمی رو فراموش نکنین. قشنگ معلومه فراموش شده ها :)) 15. شما مَنو وردار ببر بنداز تو اقیانوس آرام صبح بیای میبینی گودبرداری بزرگترین سازه آبی منطقه شروع شده یه جت اسکی هم با بلندگو سبزی قرمه میفروشه. 16. به مدیر گفتم ماشین ...
بخش های خواندنی کتاب برای تاریخ می گویم
، آقا اخم هایشان توی هم رفت. دفعه سوم که گفتم آقا فرمودند: به آقای حجازی گفتم پاسخ شما را بدهد. رفتم خدمت آقای حجازی و از ایشان پرسیدم منظور آقا چه بود؟ آقای حجازی گفت: پاسخ آقا این است که اگر می خواستم این حرف ها را گوش کنم، تو را نمی گذاشتم. دیدم چاره ای ندارم که به جان بخش اقتصادی بنیاد بیفتم، از آنجا دربیاورم و برای جانبازان خرج کنم. لذا مسئولین معاونت اموال و دارایی ها را ...
پرسپولیس در انتظار پاسخ شاختار
جلووو نقل قول 0 #9 سرخ دلان 2016-07-09 17:11 بچه ها من به امیری و بیرانوند و... خیلی امیدوارم ولی اگه کسی بازی بازیکنای جونمون و ارام طبع و گولچ و ربیع خواه رو دیده تو بازیهای تدارکاتی توضیح بده چطو بودن و حداقل به عنوان ذخیره مطمعن میشه روشون حساب کرد یا نه نقل قول +5 #8 سید علی 2016-07-09 17:11 بازی با این تیم رو از دست ندید نقل قول +5 ...
بنیاد در آینه مطبوعات
...... طیبه خانم گفت که بچه ام شهید شده! یکی از آقایان پرسید: از کجا این حرف را می زنی؟ طیبه خانم می گوید: همان روزی که رضا رفت، خودش گفت شهید می شود... همه داشتیم گریه می کردیم. گفتم شاید خدا می دانسته که استقامتش را داریم و اینطور امتحان مان کرده است... . طیبه خانم به خاطر می آورد روزی که پسرش می خواست خداحافظی کند، پدرش نبود. وقتی می خواست برود گفته بود مادر من می خواهم بروم سوریه، شهید شوم، شما ...