سایر منابع:
سایر خبرها
امام زمان (عج) ایشان را سر راه من قرار دادند!
و وقتی باز می گشت ولیمه می داد آمد و گفت به شما بگویم آب دستت است زمین بگذار و بیا که من با شما کار فوری دارم. گفتم مادر جان! حتما ایشان از زیارت آمده و سفره ای انداخته، من حال حضور در جمع را ندارم. گفت حالا شما برو و اگر دیدی در منزل باز است و مجلس عمومی است معذرت خواهی کن و برگرد. رفتم و دیدم آثاری از دعوت عمومی نیست و درب خانه بسته است. در زدم و وارد منزل شدم. داخل اتاق که شدم، دیدم جعفر آقا ...
از خانه فرار کردم - شوهرم می گفت بی خیال دنیا بیا شراب بخور
هم کار دستم داد. مراد به خواستگاری ام آمد. پدر و مادرم مخالفت جدی خود را با این ازدواج اعلام کردند. به عشق او عقلم را زیر پا گذاشتم و از خانه فرار کردم. دو شبانه روز با مراد بودم. ما به شمال رفتیم. مادرش هم آمده بود. از آنجا با مادرم تماس گرفتم و گفتم که دیگر به خانه برنمی گردم. بیچاره مادرم، اشک می ریخت و ضجه می زد که برگردم و فکر آبروی پدرم باشم. من برگشتم و ...
معروف ترین ایرانیِ فرانسه!
فرانسه با تدابیر امنیتی استادیوم را ترک کرده است. اولش فکر کردیم اعتصابی،چیزی شده. بعدا فهمیدیم بمب گذاری شده. یکی از اعضای تیم ملی ما که خودش فرانسوی است و پدر و مادرش الجزایری هستند تا خبر را شنید، گفت مطمئن باشید این کار را می اندازند به گردن ما مسلمان ها و الجزایری ها. من هیچ چیزی نگفتم. بعد از یک ماه او را دیدم و با او حرف زدم. او آن روز از آن اتفاقات خیلی ناراحت نبود ولی بعدش دید که ...
اشعار آیینی ویژه ولادت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام
...> یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم روزی آخر شاعر دربار ...
شهیدحسینی و سیزده روز آخر حیاتش
لنگ این ورقه است؟ مرد سبزپوش برگه ی امضا شده را گرفت و به داخل اتاق عمل رفت. خیلی دوست داشتم برای یک لحظه هم که شده، بروم توی اتاق. یک بار قصد کردم همین جوری سرم را بیندازم زیر و برم تو، ولی فکر کردم این جوری حتماً برای مصطفی که الان زیر تیغ جراحی است، بد می شود. ساعت نزدیک چهار بعد از ظهر بود. از بی حوصلگی در راه رو قدم می زدم و لحظه ای چشم از در دولنگه برنمی داشتم. تسبیح سیاهم را از ...
کتاب ها از انگیزه میرزا رضا کرمانی در قتل ناصرالدین شاه چه می گویند/ قاتل شاه شهید به روایت یک سند تاریخی
و بیهوش بود و اعتراف می کند: در حقیقت زنده بیرون بردن همچو قاتلی برای استنطاق از میان آن جمعیت و مردم شاه پرست از کارهای بزرگ صدراعظم بود. تاریخ بیداری ایرانیان و روایت قتل سلطان صاحب قران ناظم الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان درباره فرجام میرزا رضا بعد از قتل ناصرالدین شاه می نویسد: ... اتفاقا در آن روز به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودیم. در مدرسه نشستیم و منتظر رفتن ...
بلای که بر سر پریا در خانه فساد آمد - من در کوچه های شهر به دنبال محبت بودم
به گزارش " جوان ایرانی "، زن میانسال از شدت شرم نمی توانست به چهره دخترش نگاه کند گویی تا آن روز هرگز به چهره و پوشش او دقت نکرده بود. آرایش غلیظ و لباس های خارج از عرف را تازه بر چهره و پیکر دخترش می دید اما نمی توانست باور کند که عزیز دردانه او سر از لانه های فساد درآورده باشد. زن میانسال که با دیدن شرایط اسفبار دخترش گویی آینده او را در باتلاق تباهی می دید در حالی که عنوان می کرد می ...
انتخاب کنید همان زندگی را داشته باشید که می خواهید
قوی باشم چون هیچکس دیگری نمی تواند قوی باشد. سه هفته بعد از مرگ مادرم به فرانسه برگشتم. نمی توانستم صبر کنم. درمورد مرگ او با هیچکس حرف نزدم. البته همه می دانستند اما مرگ چیز عجیبی است، نیست؟ آدم ها را ساکت می کند. مخصوصاً خودکشی. مادرت چطور مرد؟ خودش را کشت. وای. و دیگر هیچ سوال دیگری نبود. فرانسه که برگشتم، به مشروب روی آوردم. همیشه اولین نفری بودم که ...
آقای منتظری! باید مدافع افرادی باشیم که منافقین سرهاشان را مقابل زنان و فرزندانشان گوش تا گوش بُریدند!
پرسیده اید که چه کردید که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟ آقا مهدی در این مورد می گوید: "آقا هادی از من خیلی داغتر بود او می گفت خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد." می دانید این حرفها را آقا مهدی چه وقتی زده است؟ زمانی که می خواستند اعدامش کنند. او گفته بود می خواهم هیچ چیز نگفته نداشته باشم تا بلکه خدا مرا بیامرزد ...
منتظری چگونه به مقابله با نظام اسلامی پرداخت؟/ وقتی حامی منافقین با دستور امام (ره) مخالفت کرد + تصاویر
تر باید برخورد کنی... در واقع بعد از این گفتگو بود که بازجویی جدی از مهدی اهاشمی آغاز شد. همکاری وی با بازجویان قابل توجه بود. برخی از قتل های قبل از پیروزی انقلاب را پذیرفت و بدین ترتیب، امید به روشن شدن تدریجی اتهامات وی افزایش یافت. حادثه ای تامل آفرین چند روز از این ماجرا گذشت. برپایه گزارشی که به من (ری شهری) داده شد، روزی مهدی هاشمی از بازجوی خود درخواست کاغذ و قلم کرد و نامه ای ...
همسرم شهادت را بیشتر از من دوست داشت
...، ناراحت بودم. حتی زمانی که داخل خاک خودمان به مأموریت می رفت امکان نداشت دو ساعت از هم بی خبر باشیم. همیشه یا زنگ می زد یا پیام می داد که حالش خوب است و نگرانش نباشم. من ماندم با همه بی تابی ام ما هر شب با هم بیرون می رفتیم. اگر نمی توانست شب بیاید یا هیئت داشت، حتماً ناهار به دیدن من می آمد و با هم ناهار می خوردیم. یک روز با هم بیرون رفتیم. در راه بودیم که امیر گفت می ...
سیداحمدخمینی: آقای منتظری! بدون امام شدید و تنها ماندید
... امام تنها همین دو جمله را فرمودند آیا از خود پرسیده اید که چه کردید که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟ آقا مهدی در این مورد می گوید: "آقا هادی از من خیلی داغتر بود او می گفت خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد." می دانید این حرفها را آقا مهدی چه وقتی زده است؟ زمانی که می خواستند اعدامش کنند. او گفته بود می خواهم ...
داستان زندگی زنی تنها با سرگذشت غم انگیز!
خانواده ازدواج کردم اوایل همه چیز خوب و عالی بود چیزهایی که نخورده بودم را برایم می خریدند حتی انواع آجیل و شکلات و ... و خلاصه هر آنچه ندیده و نخورده و نپوشیده بودم برایم تهیه می کردند. ولی یک مشکل بود آن هم این که اکثرا تنها بودم و والدینش همسرم را با خود می بردند و می گفتند میرویم عروسی یا مجلس عزای فامیلهایمان که تهران هستند و ... خلاصه هر بار به بهانه ای ده تا 15 روز می رفتند و بعد ...
از نبرد چریکی در افغانستان تا رقص عاشقی بر قله های ماؤوت
رفتار کن تا احساس کمبود نکند، به مردم سلام کن و با آنان خوش رفتاری کن. * اهل مداوا و خانه ماندن نبود حاجی چند بار در عملیات های مختلف مجروح شد، اهل مداوا و خانه ماندن نبود، اگر جراحت او را از پای نمی انداخت دوست داشت تا آخر در کنار بچه ها بماند. آن روز که در والفجر هشت از ناحیه قفسه سینه مجروح شد و یک ترکش کنار قلبش جا خوش کرده بود، پزشکان می گفتند: اگر یک میلی متر ...
وضعیت خانواده سپهر سرداری یک سال بعد از قتل
هم پدر. سحر 12 ساله بود و سپهر 4 ساله. زندگی شان هر روز صبح با یک سوال تکراری آغاز می شد؛ بابا کجاست؟ روزها می گذشت و بچه ها دل شان به داستان های خوب و خوش لیلا گرم بود. امید روزی را داشتند که به استقبال مهمان ناشناس پشت در خانه بروند و پدر را ببینند که تمام قد در آستانه در ایستاده و به روی شان لبخند می زند. زندگی روال معمولش را داشت تا اینکه یک روز حکم اعدام کوروش را پشت در خانه آوردند. لیلا ...
سرنوشت تکان دهنده دختری به نام ستاره
هیچ وقت پولی نداشتم تا همچون همکلاسی هایم از بوفه مدرسه خوراکی بخرم وبه همین دلیل همیشه زنگ های تفریح یا به بهانه درس خواندن داخل کلاس می ماندم و یا به گوشه خلوت حیاط می رفتم تا از گزند نگاههای تمسّخرآمیز بچّه ها دور باشم. من درس خوان ترین شاگر کلاس بودم و همه نمراتم بیست بود. امتحان ریاضی آن روز را هم خوب داده بودم و در حالیکه دیگر هیچ توانی در جسم کوچکم نبود، به سمت خانه راه افتادم ...
تصاویر/همسرم ارتباط پنهانی با 11 مرد را اقرار کرد باید می مرد!
مرد شکاک که زن سابقش را در جریانی به قتل رسانده بود با پرداخت دیه به فرزندانش از اعدام نجات پیدا کرد. به گزارش اعتدال به نقل از رکنا، عقربه ها ساعت 10 و 15 دقیقه نخستین روز اسفند ماه سال 90 را نشان می داد که مرد 44 ساله ای به نام احمد در تماس با پلیس از ماجرای کشته شدن همسرش خبر داد. بدین ترتیب تیمی از ماموران به قتلگاه زن جوان در ساختمان دلارام در خیابان گلستان دوم منطقه ...
حکایت تنها سرمربی نابینای فوتبال ایران/عوض کردن باشگاه ساده نبود
تبدیل کرده و برنامه ها تشکیلاتی شد. راضی هستم به خاطره اینکه بانی سر و شکل دادن به تیمهای پایه و سازمان یافته شدن آنها شدم . بعد از آن دیگر پیشنهاد رسمی برای حضور در مجموعه صنعت نفت دریافت نکردید؟ پیشنهادها مستقیم نبود ولی اگر مراجعه می کردند و نظر می خواستند دریغ نمی کردم. هر کمکی بتوانم برای موفقیت شهرم می کنم. هر چند در سالهای اخیر به خاطر موقعیت تحصیلی دخترم از آبادان دور شدم ...