سایر منابع:
سایر خبرها
غیب شدن عجیب سنگ قبر 2 شهید!/ یادبود مدافعان حرم را حذف می کنند
رفتم و قبر را می شستم و چند سال گذشت و من اصلا نمی دانستم مدافع حرم یعنی چی؟ و یک روز که سر مزار حاج حسین نشسته بودم، صدای یا حسین (ع) عده ای من رو به خود آورد و سری چرخاندم و دیدم شهید تشییع می کنند و پیگیر شدم متوجه شدم شهید در سوریه به شهادت رسیده است و مدافع حرم حضرت زینب (س) است و آن شهید هم شهید مهدی عزیزی بود که 3 ردیف پایین تر از حاج حسین اسکندرلو به خاک سپرده شده است و بعد از آن دیگر علاوه ...
زن آرایشگر با همدستی مدیر کمپ ترک اعتیاد، شوهرش را ربود
به گزارش ایسکانیوز و به نقل از میزان مرد میانسال به نام حمید ادامه داد: روز ششم خرداد پس از اینکه کارم به عنوان شیفت شب تمام شده بود به خانه آمدم. ساعاتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد، وقتی برای بررسی به بالکن رفتم همسرم ژیلا در را به روی من بست. دقایقی بعد نیز سه مرد قوی هیکل وارد خانه شده و به زور مرا با خود بردند. وقتی به خودم آمدم داخل یک کمپ ترک اعتیاد بودم. سرانجام پس از 13 روز با پرداخت پول به ...
خواننده پاپ ایرانی که به جراحی زیبایی علاقه دارد! + تصاویر
... الان چه سازهایی را می زنید؟ پیانو، گیتار، کیبورد، پرکاشن، تنبک و ... . البته هدف من از زدن سازهای کوبه ای تمرکز بر روی ریتم بوده است و در حال حاضر ریتم و مترونوم را به خوبی می شناسم و حفظ می کنم. از چه سنی وارد عرصه موسیقی به صورت حرفه ای شدید؟ بعد از دوران کودکی در دوره متوسطه نیز همچنان فعالیت موسیقی داشتم از قبیل خواندن سرود، آهنگسازی و تنظیم و از همان دوران با ...
آخرین تیر دِینم به ملت ایران است
را داشتم. زمانی که سرباز بودم در سربازی شروع به نوشتن خاطراتم کردم، 800 صفحه نوشته بودم؛ که لو رفتم و گیر افتادم. عبدالملکی تصریح کرد: زمانی که به اسارت برده شدیم عده ای بودیم که صلیب سرخ از ما خبر نداشت و مفقود بودیم. عراق هر بلایی که می خواست سر ما می آورد. تنها خودم 77 بار شکنجه شدم. از خدا خواستم اگر توفیق دهد و از زندان بیرون بیایم قلم به دست گرفته و به دنبال حدیث عشق ایثارگران ...
جدایی بخاطر تلگرام ! / دردسرعظیم پیام های عاشقانه مرد غریبه
مواد و دیگر محتوای شبکه های اجتماعی با هم در ارتباط بودیم. در همان وهله نخست وقت زیادی از روز و شبم صرف این ارتباطات مجازی می شد و همسرم بیشتر اوقات که سرگرم پیام نگاری بودم ملامتم می کرد و دلیل مخالفتش را مشغولی دائم به سرگرمی های کاذب و کم توجهی به فرزندان عنوان می کرد و از من می خواست همچون گذشته وقت بیشتری را برای امور منزل و فرزندانمان بگذارم اما من زیاد به تذکراتش اهمیت نمی دادم. ...
بانوی نوازنده ای که دوست دارد سفیر موسیقی ایران بشود
نواخت ومرا به نواختن گیتار بسیار تشویق می کرد. زمانی که این علاقه را درمن دید برایم یک گیتارخرید ومعلم گرفت. ازآن روز به بعد جز تشویق وحمایت هیچ کلمه منفی درخصوص این ساز و یادگیری آن نگفت.اوهمیشه تأکید داشت برای آنکه به یک شهرت بین المللی برسم باید پشتکار داشته باشم و بی تردید اگر پشتیبانی پدرم نبود امروز به این درجه هنری نمی رسیدم. باتوجه به اینکه در آن زمان بیشتر موسیقی ایرانی و صدای تار ...
تئاتری که هفتاد تا قرمز خورد
برنامه می کردند. یک مسئله در تشکیل گروه سرود، مسئله ی مواد اولیه ی سرود یعنی شعر آن بود. برای حل این مسئله چند راه وجود داشت. یکی اینکه از بعضی از اشعاری که بچه ها در ایران یاد گرفته و بلد بودند از همان ها استفاده می کردیم؛ برای مثال سرود خلبانان ملوانان را که جمشید نجفی خوانده بود، در هفته ی دفاع مقدس تمرین کرده بودیم و خواندیم؛ یا سرودی با موضوع شهدا که تلویزیون خودمان پخش کرده بود را اجرا ...
پسر شهید چفیه اش را از آقا گرفت تا لباس رزمش کامل شود
. چهار ماهی از شهادت آقا مهدی می گذشت. هنوز با جای خالی آقا مهدی کنار نیامده بودم. جایش خیلی خالی بود. ولی با خبر این دیدار ته دلم آرام شد. دوست داشتم محمد هادی لباسی بپوشد که نشان دهد از بچگی لبیک گویان خدمت آقا می رود. از طرفی هم آقا مهدی همیشه دعا می کرد محمدهادی سرباز ولایت باشد. پس لباس رزم بهترین لباس بود. شب قبل از دیدار محمدهادی را غسل شهادت دادم. روز دیدار که پنج، شش خانواده شهید می ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
. کمر و شونه دیگه برام نمونده. چند وقته که داری تو مترو کار می کنی؟ (ماسکش را برمی دارد. بینی جراحی شده اش خودنمایی می کند.) بعد از دو سال امروز، اولین روزیه که دوباره برگشتم، مترو. تا همین دو سال پیش، چند سالی اینجا کار می کردم. بعد تونستم یه پس اندازی جمع کنم و خودم یه شرکت پخش مواد غذایی زدم. دو سالی کار کردم اما خودت که می دونی، بازار خیلی خرابه. دوباره برگشتم اینجا. ...
16/5 درصد تخفیف به ازای هر لبخند!
خرید میوه صرف نظر کرده اند، یا کودکی را دیده ام که برای خریدن میوه نوبرانه به پدر و مادر اصرار می کند و والدینش توان خرید میوه نوبرانه زیبای مغازه را ندارند، پس تصمیم گرفتم روش کارم را عوض کنم و در کارم بخشش را سرلوحه قرار دهم. وی که 13 سال است در این شهر صنعتی میوه می فروشد، گفت: پدرم معلول مادرزادی بود و با کمک عصا راه می رفت، همیشه می گفت من علیرغم ناتوانی جسمی همواره به دنبال نان ...
مادر و دختر موتور سوار ایرانی را بشناسید
...> زمانی که به امریکا رفتم آنها به شدت علاقه مند بودند که من در آنجا بمانم اما دلم می خواست که این رشته را در کشور خودم ادامه دهم و آموزش به زنان را در ایران شروع کنم. به نظرم موفقیت من بعد از اینکه به علت پشتکار و استعدادم بود، به باوری است که می خواهم به زنان کشورم بدهم. نگاه به یک زن موتور سوار در ایران چگونه است و چقدر در خصوص این ورزش فرهنگسازی انجام شده است؟ نگاه به استعداد ...
خانواده هم پای من تلاش کردند / شبکه های اجتماعی تمرکز دانش آموزان را تحلیل برده است
دانشگاهی دوباره شروع کردم و با رفتن به کلاس های کنکور عربی و ادبیات که اصلی ترین دروس رشته علوم انسانی هستند پیشرفت زیادی کردم و در کنکور سراسری هر این دو درس را بالای 80 درصد زدم که در کسب این رتبه بسیار کمکم کرد. پاییز و زمستان در حد متعادل و در حدود روزانه 5 الی 6 ساعت مطالعه داشتم و پس از عید این ساعت به بیش از 10 ساعت رساند. از اول خرداد تا روز کنکور به خودم قول دادم کمتر از 12 ساعت ...
زندی: توکل به خدا اصل مهمی است/ خیلی ها تمسخرم می کردند
گرفته بودم که همین امر سبب شد در سال اول رتبه ی خوبی کسب نکنم و بعد دیدن نتیجه کنکور علی رغم نا امیدی تصمیم به کنکور دوباره گرفتم و با تغییر دادن روش خود و تلاش همت توانسته ام به مطلوب و رتبه مورد نظر خود برسم. -در دوسال کنکور خود از چه امکاناتی استفاده کردید؟ امکانات و ابزار درس خواندن من بسیار ابتدایی و ساده بود،در حد یک آزمون آزمایشی که آن هم بورس بود و چند جلب کتاب کمک ...
"با حبیب" رفتم... "بدون حبیب" بازگشتم! +عکس
.... مانده بودم چه کنم؟ اگر می رفتم دیگر هیچ خبری نمی توانستم از شوهرم به دست بیاورم. اگر می رفتم من می ماندم و غم دوری از حبیب با خودم گفتم اگر از این جا به اهواز برویم حتماً از آن جا هم به شهرهای دیگر می رویم و دیگر کاملاً از این جا دور می شوم و هیچ گونه دسترسی به همسرم ندارم. تصمیم گرفتم در مقابل رفتن مقاومت کنم. لذا به آن ها گفتم من همین جا می مانم تا آقای شریفی بیاید و بعد به ...
قهرمان اسبق تکواندوی جهان در کافه خبر: خط خوردن از المپیک، زندگی ام را نابود کرد
مصاحبه ها از وی هم اسمی ببریم تا به تدریج به عنوان مربی شناخته شود. در اردوی آذربایجان با رضا بحثم شد و ده روز اردو نرفتم. بزرگترین اشتباهم همین بود. در مسابقه کسب سهمیه حتی یک امتیاز هم به رقبا ندادم. سهمیه را گرفته بودم و باید اجازه می دادم خرم از پل بگذرد اما سیاست نداشتم. جالب آنکه رضا نادریان که جایگزین من در المپیک شد را خودم به عنوان حریف تمرینی انتخاب کردم! با مصدومیت شدیدی که داشتم به من ...
فرودگاه قم در سراشیبی سقوط
واقعی خواندن صحبت وزیر راه و شهرسازی و مشاور وی عنوان کردند: تا سازمان هواپیمایی کشور تایید نکند هیچ جای کشور فرودگاه تاسیس نمی شود؛ مگر مملکت قانون ندارد که هر کس هر کاری دلش بخواهد انجام دهد و پس از چند سال تازه به آن رسیدگی شود؟. وی ادامه داد: من در سال 93، 265 میلیون سرمایه گذاری کردم که بعدها متوجه شدم همان موقع فرودگاه در حال پلمپ بوده اما غیرقانونی جذب سرمایه گذار داشته و حتی ...
سلیمی: مدال کثیفی بود / آقای جلاد و همسرش سرم را بریدند
را زد و من فقط اجازه ندادم رکورد یک ضرب را به نام خودش بکند. من هم خیلی آماده بودم. وزنه اول را که زدم به سجاد گفتم 252 را درخواست بده او گفت نه 246 بزن. اصلا نمی دانستم حرکتم خطاست. سه چراغ سفید دیدم و پایین رفتم. سجاد هم شاهد است. با این حال خودم را جمع کردم و یک حرکت دیگر را زدم. در حرکت سوم واقعا دیگر نشد. در تمرینات تا 255 آمده بودم. اگر در رقابت می آمدم اجازه نمی دادم ورزشکار گرجی مجموع را از ایران بگیرد اما نگذاشتند. رقابت سالمی نبود و رقابت کثیفی بود. مدال کثیفی بود. آقای جلاد سرم را برید. ...
جوانان، بیشترین قربانیان حوادث رانندگی
تولیدی آن ها کمتر دیده می شود نیز، قصه ای قدیمی است. انگار موتور ذوق و هنرایرانی در رسیدن به علم و تکنولوژی تولید وسایلی که شب و روز از آن ها استفاده می شود، خاموش شده است که به عنوان مثال، محصول یکی از خودروسازان کشور با این که بیشترین شمار کشته ها را دارد، اما همچنان با همان بدنه و سیستم، تولید و به بازار عرضه می شود. **نقش خطای انسانی در حوادث جاده ای آمار نشان می دهد، در 2 ماهه نخست ...
قصه پردرد فوتبالیستی که از تیم ملی به شیشه بری رسید!
...؛ در را باز کرد و ما را به خانه اش برد. نشستیم و پس از کمی خوش و بش، بی آن که سوالی از او بپرسم سیر تا پیاز سفره ی دلش و آن چه که به دنبال آن بودم را برای مان گفت. از شروع فوتبال تا بازی در استقلال اهواز احمد حرف هایش را این گونه آغاز می کند: سال 83 فوتبالم را در 13 سالگی با تیم لشکر 92 زرهی اهواز شروع کردم که در آن زمان این تیم در لیگ نونهالان خوزستان بازی می کرد. اما این ...
دو داستان به مناسبت سالروز بازگشت رزمندگان به وطن
...> ازتهران به بیستون 6 مهرماه 1369 پدرجان! خوشحالم از این که برادرم به زودی از زنجیر هفت ساله اسارت آزاد می شود و به خانه برمی گردد. باورکن که بعد از خواندن نامه ات، از شدت خوشحالی، گریستم؛ گریه ای آرامش بخش که خیلی به آن نیاز داشتم و سالها انتظارش را می کشیدم. از من خواسته ای که بیایم و درآن شادی شرکت کنم؛ خیلی دلم می خواهد، اما متاسفانه فعلا نمی توانم!... انسان، همیشه در ...
ازدواج شیرفلکه برکت را باز می کند!
سفره ای که خودم تنهایی پهن کرده بودم بنشانم. دوست داشتم همه چیز را باهم به دست بیاوریم. این زندگی هم یکجاهایی به مو رسید ولی پاره نشد. مثلاً یک بار دیدم همه چیز خانه تمام شده است و نیاز به خرید داشتیم. دقیقه رفتم سر کوچه و تلفن همراهم را زیر قیمت فروختم و برای خانه خرید کردم. ولی چند وقت بعد یک اتفاق خوب افتاد و پولی دستمان رسید که هم گوشی همراه و هم خط تلفن بهتری خریدم. حاج آقای قاسمیان اصطلاحی دارد ...
قصه فوتبالیستی که از تیم ملی به شیشه بری رسید
. اما این تیم پس از مدتی منحل شد و من بعد از مدتی که در محلات تمرین کردم، متوجه شدم باشگاه استقلال اهواز در حال تست گیری از بازیکنان خوزستانی است. او ادامه می دهد: در سال 84 رفتم و تست باشگاه استقلال اهواز را با موفقیت پشت سر گذاشتم و به عضویت تیم نوجوانان این باشگاه نیز درآمدم که در آن زمان مربیانم آقایان حشمت شیخ رباط و خلیل خدادادی بودند. بعد از یک سال حضور در تیم نوجوانان استقلال اهواز ...
با خبر آزادی غش و ضعف نکردیم/ جنون بی حد سربازان عراقی در شکنجه
...> من بعد از چند مدت از اسارت به شهید احمد شیری که از دوستان و همسایۀ خانۀ پدری ام بود نامه نوشتم.(ایشان در اطلاعات بودند) او را از وضعیت مجروحیت خود آگاه کردم چرا که در صلیب سرخ نگفته بودم زخمی هستم. حتی در فرم هایی که صلیب سرخ می داد پر کنیم چیزی ذکر نکردم، که احیانا به خانواده ام اطلاع ندهند تا آنها ناراحت و نگران بشوند. اما در نامه ای که برای رفیقم نوشتم ماجرا را گفتم و خوشبختانه نامه به دست او ...
مردی که به جوان معتاد در خانه اش پناه داده بود،چرا جنازه اش را در بیابان رها کرد؟
سیروس برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران احضار شد. مرد 63 ساله زمانی که مقابل بازپرس منافی آذر از شعبه سوم دادسرای جنایی ایستاد، گفت: من کارگاه مبل دارم و وضع مالی ام نیز خوب است. با مرد جوان نیز در پارک روبه روی خانه آشنا شده بودم. او می گفت پدرش، وی را از خانه بیرون کرده است. بنابراین با خواهش از من خواست شب به او جایی برای استراحت بدهم. از آنجا که قبلاً نیز به افراد بی خانمان کمک کرده ...
کارآفرینی حد و مرزی ندارد
که روی زندگی آوار شده است و سر تمام شدن هم ندارد. در این حالت است که کارآفرین همچون ققنوسی از خاکستر برمی خیزد، زندگی را در آغوش می گیرد و برگی سبز بر درخت خزان زده زندگی اش می نشاند. برگی که در سال های بعد سبز و سبزتر هم می شود. وقتی پای حرف های استاد حسن رجبعلی بنا می نشینید، داستانی از این دست را برایتان بازگو می کند؛ داستان ققنوسی که از خاکستر زندگی برآمده است؛ مردی که از 6 سالگی با پادویی ...
سرقت با کیسه مشکی
نبودم و هر سال با کلی مکافات و تک ماده شهریور قبول می شدم. از کاری که کرده ای پشیمانی؟ من متوجه نمی شدم چه کاری می کردم از بس که مواد مرا از خود بی خود کرده بود. حال خوبی نداشتم و بعد از دستگیری تازه متوجه شدم که چه کارهایی انجام داده ام. با خودم که فکر می کنم می بینم که حماقت بزرگی انجام داده ام. نمی دانم در نبود من چه بلایی سر خانواده ام می آید و آنها روزگارشان را چطور می ...
همراه با شیطان
به گزارش جام جم آنلاین ، آنها همه شرایط را به گونه ای فراهم می کردند که من و برادرم جز درس خواندن به چیز دیگری فکر نکنیم. ما یک گروه شش نفره شامل سه دختر و سه پسر از فامیل بودیم که برای کنکور و قبولی در دانشگاه درس می خواندیم. بزرگ ترین آرزوی من کسب رتبه عالی در کنکور بود. بعد از یک سال استرس و بی خوابی کشیدن و روزی 15 ساعت درس خواندن، سرانجام روز کنکور فرارسید. بیش از همه بچه ها من به ...
درس بزرگی که آیت الله العظمی بروجردی از پیرزنی گرفت
...: من برای خودم، فرض قرار دادم بعد از هبوطتان بر زمین، هادیان الهی را می فرستم، بیان کردیم: یک هدایت، هدایت درونی است که عقل است و همه، دارای اقبال هستند، منتها گاه اقبال است و گاه، ادبار. یا انسان به این هدایت، جواب مثبت می دهد و یا جواب نمی دهد و پشت به هدایت می کند، لذا نفس دون، أعدی عدوّ، فجور، غلبه پیدا می کند. به مناسبت ولادت، باید بیان کنیم: یک هدایت هم که پروردگار عالم فرمود ...
رضا عطاران و ویشکا آسایش، ترکیب جادویی سینما (2)
کرد و بازتاب خوبی داشت. چطور توانستید از این نقش موفق فاصله بگیرید و در نقش هایی متفاوت و دور از هم ظاهر شوید؟ آسایش: من بعد از بازی در سریال امام علی (ع) به خارج از کشور رفتم و چند سال حضور نداشتم. وقتی برگشتم در ساحره به عنوان اولین فیلم سینمایی ام بازی کردم. در طول این مدت نقش های متعددی شبیه قطام به من پیشنهاد شد که رد کردم؛ یک زن اغواگر که حالا کمی مدرن شده و در عشق + 2 این نقش را ...
فاطمه گودرزی: در سینما کسانی که روابطی دارند، همه کار برایشان می شود!
ندارند در فلان سریال بازی کنند یا با فلان کارگردان کار کنند... در نتیجه دست فیلمساز بسته می شود و مجبور هستند که بحث سن را در نظر نگیریند. *دست کم گرفتن بیننده به نظر نمی آید؟ نه به هیچ وجه قصدشان توهین به تماشاچی نیست. این اتفاق ممکن است به دلیل اتفاقاتی مثل نبود بازیگر جوان و یا نیامدنشان برای بازی در فیلم باشد. من خودم اطلاع دارم که بسیاری از جوانان حرفه ای ما که در سینما ...