سایر منابع:
سایر خبرها
رضا عطاران و ویشکا آسایش، ترکیب جادویی سینما
گریم کردم و لباس پوشیدم، رامبد جوان حسابی جا خورد. اتفاقا من با گریم بعد از تحول این کاراکتر که مثلا قرار بود خوشگل بشود، مشکل داشتم اما کارگردان می خواست این تغییر قیافه محسوس باشد و به من گفت جای نگرانی نیست. در حالی که بیشتر بازیگران زن این روحیه را ندارند و ترجیح می دهند در هر نقشی چهره زیبایی داشته باشند. آسایش: اما من گری اول را که اصطلاحا زشت بودم و سبیل و... داشتم بیشتر ...
رازِ یک انسان
حقیقت بود که توی وجودم لونه کرده بود و دست از سرم برنمی داشت؛ چیزی که اختیارش با من و تو و دیگرون نیست، آقا! - اینا همش بهونه اس؛ بهونه و پوشش و دلیلی برای بی توجهی ها و بی مهری ها و بی وفایی ها آدم ها نسبت به... - حرف الان من، از بی مهری و بی وفایی نیست آقای عزیز؛ من دارم برای زندگی ناله می کنم و دست و پا می زنم؛ یه زندگی که فقط مال تو نیست و من و همه آدم ها، توش حق و سهمی داریم ...
ماجرای بشقاب پرنده ها در آسمان تهران
ام برای عزیزخانی بیشتر شد و فکر کردم ما به جنگنده های بیشتری احتیاج داریم. شاید یکی از آنها به عزیزخانی حمله کرده باشد و بقیه اینجا باشند. اما جای نگرانی نبود چون خلبان دوباره ارتباطش را به دست می آورد، صدای خلبان به گوش رسید و گفت که برای مدتی تمام دستگاه های دفاعی و ناوبری ام را از دست داده بودم و فقط موتور داشتم اما الان همه چیز درست شده است. ماجرا از این قرار بوده که وقتی خفاش یک ...
راز مرگ پسر جوان در خانه ویلایی
بار به سهیل سر زدم اما مشکلی نداشت ولی صبح که به سراغش رفتم در کمال حیرت متوجه شدم او مرده است. با دیدن جسد درحالی که بشدت ترسیده بودم از ترس اینکه مبادا خونش به گردنم بیفتد، بی سروصدا جنازه اش را به صندوق عقب خودرو ام منتقل کردم. بعد هم آن را در فرصتی مناسب حوالی جاده جاجرود بیرون انداخته و به خانه برگشتم. هرچند نمی دانم آن شب چه اتفاقی افتاد که سهیل از روی عصبانیت چند بار صورتش را چنگ زد اما نمی دانم که به خاطر مصرف مواد بود یا چیز دیگر؟! با توجه به اظهارات مرد میانسال، تحقیقات برای رازگشایی از مرگ مرموز وی ادامه دارد. منبع: روزنامه ایران ...
اقدام زشت و ناجوانمردانه 4 جوان با دختر بیهوش
یکی از شبکه های اجتماعی با پارسا آشنا شدم. او خودش را اهل یکی از استان های غربی کشور معرفی کرد. بعد از کمی آشنایی کم کم صحبت هایش رنگ احساسی و عاشقانه به خود گرفت او ادعا می کرد که نه یک دل بلکه صد دل عاشقم شده و این احساس دوطرفه بود. تحمل اینکه روزی او را از دست بدهم را نداشتم. یک روز پارسا ازم خواست بهانه ای جور کنم و به دیدنش بروم . من هم بدون اطلاع والدینم به سمت شهر او راه افتادم فقط یکی از ...
آنچه درباره "تنهایی" نمی دانستید!
های دست پختِ مادرش را بخورد. البته که او تنها نبود. به ندرت پیش می آمد که واقعاً تنها باشد. البته نامردی است که تورو را سرزنش کنیم یا هر کسی مثل او را که تنهایی را به بازی می گیرد، اما درگیرش نمی شود. تنهایی ممکن است به وضع فلاکت باری بینجامد و مردم به همین خاطر تمام تلاششان را می کنند که دچارش نشوند. در سه دهۀ گذشته، میزان تنهاییِ امریکاییان به گفتۀ خودشان کاهش یافته است. می توان فرض ...
شهید سیاح کاری می کرد که مردم را نسبت به نظام و انقلاب امیدوار نگهدارد
.... در ماموریت ها و سفرهایی که برای ارزیابی می رفتیم، غالباً با هم بودیم. شهید سیاح به عنوان کارشناس ارشد مسائل موشکی و نیروی زمینی و ضد زره، جزو چند نفر چهره شاخص سپاه بود. هم فرمانده قابلی در مسائل موشکی و ضد زره بود و هم مربی و استاد خوبی در این زمینه بود. تسنیم: تخصص داشت ولی به نظر می رسید خیلی به دنبال ارتقای رتبه و پست بهتر نبود. انگار مثلا ستوان و سرهنگ و سردار برایش فرقی نداشت ...
بانوی نوازنده ای که دوست دارد سفیر موسیقی ایران بشود
اند یک کار جدید بشنوند اما در ایران کسی اپرا را نمی شناسد و وقتی یک کار مدرن نواخته می شود بیشتر همه وحشت می کنند و هیچ علاقه مندی نشان نمی دهند بنابراین باید کم کم این موسیقی را به آنها تعلیم داد و بعد یک کار مدرن برای آنها نواخت. ربع پرده روی گیتار در خارج از ایران هم کاربرد دارد؟ جالب است بدانید نخستین بار ربع پرده ها را خارج از ایران روی گیتار پیاده کردم. آقای رضا والی ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
سطح پایینی هم نیستم. به خوابم نمی دیدم این روز رو... خب تا قطار نیومده تعریف کن که چی شد؟ تو شهرمون دانشجو بودم که عاشق یکی از همکلاسیام شدم. بچه تهران بود. نه که فکر کنی بچه پولدار بودا، بچه ی پایین شهر بود، خواستیم با هم ازدواج کنیم که خانواده پسره خیلی موافق نبودن. خلاصه بعد کلی داستان عقد کردیم و من اومدم تهران. هم شوهرم بیکار بود، هم من. مادرشوهرم می خواست چیکار دو تا ...
مصاحبه خصوصی با کیم کارداشیان و کانیه وست
که کانیه روی میزی که نشسته بودیم، خوابش برد. بعد هم گفت: ببخشید من جت لگ شدم. البته این جمله ای است که مدام از او می شنوم، حتی اگر ماهها در خانه باشیم. من خودم هم هر روز ساعت 6 صبح بیدار می شوم و با مربی ام برای ورزش کردن و دویدن به بیرون از خانه می روم. عادت بد؟ کیم: من همیشه از این که تناسب اندام مورد علاقه ام را ندارم شاکی ام. من هیچی برای پوشیدن پیدا نمی کنم! کانیه ...
"با حبیب" رفتم... "بدون حبیب" بازگشتم! +عکس
و برادرم در حسینیه ماندند. سوار پیکان برادرم شدیم و به سمت سوسنگرد حرکت کردیم. بعد از چند روز شرایط سوسنگرد از بستان بدتر شد. متعجب بودم که با این همه انفجار، چگونه خانه بر سر ما آوار نشده است. صبح که بیدار شدیم، هیچ کس در شهر نبود. همه از ترس جانشان شهر را ترک کرده بودند. اهالی شهر خانه هایشان را رها کرده و عده ای به سمت روستاهای اطراف و عده ای هم به سمت اهواز رفتند. خانواده من نیز تصمیم به رفتن ...
قصه پردرد فوتبالیستی که از تیم ملی به شیشه بری رسید!
، کاپیتان این تیم شدم و سال بعد از آن نیز به تیم جوانان که شهرام غلامی سرمربی آن بود، منتقل شدم. فضیع زاده می افزاید: سپس در سال های 87 و 88 به عضویت تیم امید باشگاه درآمدم و در نهایت نیز در فصل 88-89 و زمانی که تیم بزرگسالان تازه از لیگ برتر به لیگ یک سقوط کرده بود، به این تیم رفتم و زیر نظر علی فیروزی کار کردم که البته پس از مدتی فیروزی از تیم رفت و داریوش یزدی سرمربی تیم شد و در این زمان من ...
مناظره داغ دو چهره سیاسی که 28 مرداد را کودتا نمی دانند
کاشانی که من در کنارشان بودم و نامه های او را دارم، از رازهای رویدادهای مرداد سال 32 باخبر نشدند. بعد از سال ها پژوهش، تحقیق، انتشار اسناد، مدارک و خاطرات افراد است که می توانیم این قضایا را به صورت یک تابلو ترسیم کنیم. بنابراین فکر نکنید یک رویداد ساده ای بود که همه آن را می دانستند. این واقعیت هایی که من به طور مستند گفتم حتی یک بار در این صدا و سیما کوچکترین سخنی از آن گفته نشده است. ...
دو داستان به مناسبت سالروز بازگشت رزمندگان به وطن
بگذارد و دور شود، می دانستم که به تنهایی نمی توانم محمد را از مهلکه نجات دهم. از او خواستم که به کمک بیاید، اما او بیش از حد ترسیده بود و نمی دانست که تکلیفش چیست؛ از مکان خطر و مرگ و خون بگریزد یا بماند و جان محمد را نجات دهد؟... یک چشمش به ما بود و با چشم دیگر، سربازان عراقی را می پاییدکه هرلحظه نزدیک و نزدیک تر می شدند... لحظاتی بعد، عصبانی شدم و بر سر عکاس فریاد زدم، چون که بالاخره تصمیم اش را ...
توصیه های بلادیان را گوش نکردم عزل شدم!
عزل شدم و در حالی به تهران آمدم که اولا قبل از همه این ها همسرم را به تهران انتقال داده بودم در زمان مسئولیت خودم و آقای جواهری پور رئیس سازمان تهران چون حدس می زدم که اگر عزل شدم اجازه انتقال همسرم را ندهند در وسط زمستان پسرم را که دانش آموز سوم دبستان بود و دخترم را که نوزادی چند ماهه بود برداشتم و به تهران آمدم تا در آپارتمان 70 متری خودم که سه ماه پیش آن را از مستاجر پس گرفته بودم ساکن شدم ...
قصه فوتبالیستی که از تیم ملی به شیشه بری رسید
، کاپیتان این تیم شدم و سال بعد از آن نیز به تیم جوانان که شهرام غلامی سرمربی آن بود، منتقل شدم. فضیع زاده می افزاید: سپس در سال های 87 و 88 به عضویت تیم امید باشگاه درآمدم و در نهایت نیز در فصل 88-89 و زمانی که تیم بزرگسالان تازه از لیگ برتر به لیگ یک سقوط کرده بود، به این تیم رفتم و زیر نظر علی فیروزی کار کردم که البته پس از مدتی فیروزی از تیم رفت و داریوش یزدی سرمربی تیم شد و در این ...
اظهارات علم الهدی کاملاً خلاف نظر رهبری است
.... یکی از کسانی که این شیخ کرمانی با او خاطره های زیادی دارد رهبر معظم انقلاب است. آنها در دوران پهلوی، هر دو تبعیدی در ایرانشهر بودند. حجتی کرمانی وقتی می خواهد از ایرانشهر و رابطه اش با آیت الله خامنه ای خاطره ای نقل کند، برایش راحت نیست. مدام مکث کرده، بغض می کند و چشمانش پر از اشک می شود. می گوید: من عاشق آقای خامنه ای بودم، هنوز هم هستم. و خاطره در خاطره می آورد تا به تدریج خاطره ...
قول قرارهای پوچ ازدواج
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: در ایستگاه قطار با امیر آشنا شدم وقتی که می خواستم خودم را به شهر محل تحصیلم برسانم، در همان نگاه اول عاشق شدم. در همان برخوردهای اولیه به امیر گفتم که اهل دوستی و این حرفها نیستم و اگر قصدش ازدواج است می توانیم به این رابطه را ادامه دهیم. امیر هم حرف من را تایید کرد و باعث دلگرمی بیشتر من شد اما هر وقت به امیر می گفتم که برای خواستگاری اقدام کن هر بار بهانه ای می ...
همراه با شیطان
دیگر حالا تبدیل به یک موجود خودخواه و مغرور شده ام و جز پدر و مادرم همه از من فراری هستند. ترم چهارم بودم که عاشق شدم. با کیان در مسیر دانشگاه آشنا شدم. اوایل توجهی به او نداشتم یعنی او را نمی دیدم، اما کم کم به دیدن او که به نرده های پل عابر سر کوچه دانشگاه تکیه می زد و خیره نگاهم می کرد، عادت کردم. زودتر از آنچه فکرش را بکنم دلم پیش چشمان آبی و خوش حالت این پسرک یک لاقبا گیر کرد. ...
فاطمه گودرزی: در سینما کسانی که روابطی دارند، همه کار برایشان می شود!
...> تجربه این چنین کارهایی در وهله اول برای خود فرد لذت بخش است. به یاد دارم در چند سال گذشته که تجربه ساخت اولین فیلم کوتاهم را داشتم بعد از پایان یافتن فیلم به مدت یک هفته حس راه رفتن روی ابرها را داشتم. آنقدر این موضوع برایم لذت بخش بود که خواب به چشمانم نمی آمد و گویی پرواز را تجربه کردم. مدام درحال فکر کردن بودم. شب به صحنه فیلمبرداری و صبح زود مشغول کار! عوامل همکاری لازم را با من داشتند. گروه ...
روایت آزادگانی که هرگز سهمی از انقلاب برای خود قائل نشدند
شد مثلا هر روز سه هزار نفر را مبادله می کردند. تبادل از اردوگاه موصل یک شروع شده بود اما من در موصل چهار بودم و 31 مرداد ماه سال 69 آزاد شدم. ما را شبانه با قطار به بغداد آوردند و صبح نیز در مرز خسروی ما را به ایران تحویل دادند. البته آزادی ما به خاطر اسباب و عللی بود که به دست خداوند رقم خورد؛ علت اصلی آزادی ما جنگ عراق با کویت بود که صدام برای اینکه خیالش از جانب ایران و خطر حمله اش آسوده ...
زندگی خصوصی کیم کارداشیان و کانیه وست +عکس
... کیم:او می تواند هر جا که اراده کند، بخوابد. کانیه:من می تونم این کار را انجام بدم چون واقعا از خواب لذت می برم. کیم:یک بار کانیه من را به یکی از فشن شوهای پاریس برد. از آنجا که کسی را نمی شناختم، بسیار استرس داشتم. همان جا که بود که کانیه روی میزی که نشسته بودیم، خوابش برد. بعد هم گفت: ببخشید من جت لگ شدم. البته این جمله ای است که مدام از او می شنوم، حتی اگر ماهها در ...
دلاوری که 3000 بعثی را به درک واصل کرد/گردانی که با تیربار شهید زرین متلاشی شد
بعدی وارد بشوند. در ستون اول بچه ها می گویند که اینجا کسی نیست و در همان بگو مگو دشمن شروع می کند به تیراندازی، از ستون اول فقط من و دو نفر دیگر زنده ماندیم و بقیه شهید می شوند. درگیری از 9 صبح شروع می شود و تا چهار بعد از ظهر طول می کشد. * ایستادگی گروه 50 نفره در برابر 700 بعثی سرتا پا مسلح یک کالیبر پنجاه بود، دیدم هر کسی پشت کالیبر می رود کشته می شود، به هر ...
همه می خواهند یا فوتبالیست شوند یا بازیگر!
حسین رفیعی تلاش کرده مجری مولفی باشد که امضای خود را پای کارهایش دارد؛ گاهی توانسته این امضا را ثبت کند و گاهی هم شرایط فراهم نشده. با این مجری هم صحبت شدیم تا نظراتش را درباره سبک زندگی برایمان بگوید. گویا کودکی پرماجرایی داشته اید. در محله نظام آباد متولد شدم. در همان خانه ای که به دنیا آمدم، بزرگ هم شدم. محله مان را خیلی دوست دارم و از این که دوره کودکی، نوجوانی و جوانی ...
مسیر دشوار ساخت "کبوتر حرم"/غلامعلی برای شاعر و مداح بودن حقی را پایمال نکرد
انیمیشنی هم درباره شهید در دست تولید دارید بله، قصد دارم این ویژگی ها و الگوهای تأثیرگذار در جامعه را در چند بخش انیمیشن کنار هم قرار دهم و قابل بهره برداری برای همه اقشار خاصه کودک و نوجوان باشد. *این ویژگی های اخلاقی از خانواده به ایشان منتقل شده بود یا استاد خاصی هم داشتند؟ از آن جائیکه پدر ایشان استاد اخلاق بودند از این جهت مفاهیم خوبی را در جریان زندگی آموختند ...
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
رسمی و دست و پا گیر خوشم نمی آید اما مجبور شده ام در جلسات و مهمانی های رسمی این عذاب الیم را به جان بخرم و به قول یکی از بستگانم لباسی را بپوشم که " وقتی بر تنت است احساس می کنی دو نفر آدم گردن کلفت از سر و کولت آویزانند". پارسال در یک جلسه کاری شرکت کرده بودم بیشتر همکارانم کت و شلوارهای شیک و قشنگ پوشیده بودند و منِ" کت نپوش اسپرت پسند" مانده بودم چه کنم ؟ اگر کت نپوشم که در این جلسه ...
تلگرام های المپیک 2016 – زنده از ریو
اشاره به حذف هم وطن قهرمانش حرف هایش را تمام کرد: کیتی تیلور ما رو هم به ناحق حذف کردن؛ حقّش باخت نبود. به نظرم امروز من همه ش به سر و صورت حریف ضربه زدم ولی آخرش داورا علیه من رای دادن. صادقانه می گم که شرم آوره. من الان حتّی برام مهم نیست چی دارم می گم؛ از اعماق قلبم دارم می سوزم. اومده بودم تا با طلا به کشورم برگردم. طلای پرتاب دیسک و خوشحالی اسکوچیچ در فینال رقابت های پرتاب ...
احمدی نژاد باید محاکمه شود
دسترسی آزاد به اطلاعات بود که در سال 86 مورد تصویب قرار گرفت. براساس آن، موضوعی به نام محرمانه وجود ندارد، مگر موضوعات امنیتی. متاسفانه دولت قبل اهتمامی به اجرای آن نداشت و حتی به یاد دارم آقای لاریجانی مستقیما آن را ابلاغ کرد اما اصلا اجرایی نشد، اما در این دولت تا آنجایی که خبر دارم اقدامات خوبی انجام گرفت که اگر این قانون اجرا شود می تواند تا حد قابل توجهی مانع فساد شود، البته یکسری موانع جدی وجود ...
در افق غرب نوری پیدا نیست
به حرف زدن، مسلط. اما حقیقتش این است که ما یک کلمه نمی فهمیدیم. لااقل من نمی فهمیدم! من -که تحت تأثیر قرار گرفتم و خوشم آمد-نمی فهمیدم که ایشان چه می گویند. خب بقیه که اصلاً اعتنا نکردند، کاری نکردند. این را گفتم برای اینکه بگویم از آن کلاسی که چهل پنجاه نفر دانشجو آنجا بودند، هیچکس توجه به آقای دکتر فردید نکرد بعد هم که ایشان آمدند چند هفته ای در همان سال-هنوز ترم و این ها آن موقع نبود- چند جلسه ...
دوست مجازی سرمایه زندگی دختریتیم را به یغما برد
متوجه شدم عمویم با اجازه پدربزرگم از حسابم چندین میلیون پول برداشته است از اینکه مرا داخل آدم حساب نکرده و از مال یتیم استفاده کرده اند حسابی عصبانی شده بودم هنگامی که به پدربزرگ و عمویم اعتراض کردم آنها مرا به باد کتک گرفته و با توهین های بسیار به خودم و مادرم باز هم دلم را شکستند با اینکه تا آن روز امیر از وضعیت مالی ام خبر نداشت تصمیم گرفتم کل ماجرا را برایش تعریف کنم بنابراین دل به دریا زدم و ...