سایر منابع:
سایر خبرها
ازدواج شیرفلکه برکت را باز می کند!
، احساساتی نمی شوم و تمام تلاشم را هم کردم که به این قرار عمل کنم. انگار به یک تجربه ای رسیده بودم. شاید اگر اولین خواستگاری ام بود یک دفعه هیجان زده می شدم. اما سعی کردم منطقی عمل کنم. اما آقای مؤذن زاده دراین باره احساسی تر جواب می دهد: من با همان عکس پروفایل و خواندن صفحه مجازی از خانم عرفانی خوشم آمد (خنده) ولی شباهت های زیاد اعتقادی و حتی سلیقه های ریز و پیش پاافتاده ای مثل دوست نداشتن (بادمجان) مرا ...
سرقت با کیسه مشکی
دستگیر کند. چه ساعت هایی برای سرقت می رفتید؟ سرقت ها را اغلب غروب انجام می دادیم. برای چه غروب ها به سرقت می رفتید؟ هم خیابان شلوغ بود و کسی حواسش به ما نبود و هم این که غروب ها افغانی ها از صاحب کارهایشان پول گرفته بودند و می شد از آنها سرقت کرد. صبح ها پولی در جیب هایشان نیست که از آنها سرقت کنیم. چه مدت است این کار را انجام می دهی؟ دو ماهی می شود ...
حادثه ها
به روی من بست. دقایقی بعد نیز سه مرد قوی هیکل وارد خانه شدند و به زور مرا با خود بردند. وقتی به خودم آمدم، داخل یک کمپ ترک اعتیاد بودم. سرانجام پس از 13 روز با پرداخت پول به یکی از کارمندان کمپ توانستم با پدر و مادرم که در این مدت به دنبالم می گشتند، تماس بگیرم و آنها با پلیس به کمپ آمدند و نجاتم دادند. چند روز پس از آزادی متوجه شدم همسرم با مراجعه به دادگاه درخواست طلاق کرده است. در ادامه با ...
توریست انگلیسی در دام "4 دزد کچل"
پایگاه سوم آگاهی تهران منتقل شد و سه همدست سربازش نیز دستگیر شدند. این سه نفر زمانی که به دادسرا منتقل شدند اعلام کردند هیچ سرقتی نکرده اند و دوست آنها برای اینکه بتواند تقصیرات خودش را گردن دیگران بیندازد این چنین تهمت هایی را زده است. ما هیچکدام از سرقت های او باخبر نیستیم و نمی دانیم ماجرا چیست. پس از اظهارات هر چهار متهم آنها با دستور بازپرس پرونده برای مشخص شدن سایر جرایمشان بازداشت و در اختیار کارآگاهان پلیس قرار گرفتند. میزان 110 ...
شب نشینی شاعران خوابزده!
. من هرچه در آستین داشتم از لابه و ناله و التماس و زاری بیرون کردم. مؤثرنیفتاد تا به ندای هاتف غیبی که مرا گفت کتب و دفاتر که همراه داری بنمای تا بلکه مؤثر افتد، من درحال خورجینکی خرد که به همراه داشتم بگشودم که در آن از هردستی کتاب تست ادبیاتی بوددرمیان این آثار، چیزهایی به نام کتاب های کمک آموزشی هم بود. من دست زنان و رقص کنان وارد شدم و پیش همی رفتم تا به تختگاه استاد سخن شیخ اجل سعدی شیرین ...
مادر و دختر موتور سوار ایرانی را بشناسید
با توجه به اینکه موتور وسیله خطرناکی محسوب می شود، چطور رضایت دادید که فرزندانتان این رشته را به صورت حرفه ای دنبال کنند؟ من از دوران کودکی به رشته های هیجان انگیز علاقه مند بودم. زمانی هم که با شوهرم ازدواج کردم، او یکی از برحسته ترین قهرمان های موتور سواری کشور بود، بنابراین به این رشته جذب شدم. از همان سال به صورت حرفه ای شروع به موتورسواری کردم. زمانی که دیدم فرزندانم هم به این ...
ماجرای بشقاب پرنده ها در آسمان تهران
ام برای عزیزخانی بیشتر شد و فکر کردم ما به جنگنده های بیشتری احتیاج داریم. شاید یکی از آنها به عزیزخانی حمله کرده باشد و بقیه اینجا باشند. اما جای نگرانی نبود چون خلبان دوباره ارتباطش را به دست می آورد، صدای خلبان به گوش رسید و گفت که برای مدتی تمام دستگاه های دفاعی و ناوبری ام را از دست داده بودم و فقط موتور داشتم اما الان همه چیز درست شده است. ماجرا از این قرار بوده که وقتی خفاش یک ...
هنوز هم رزق و روزی با خداست
می رفتیم که با شنیدن موسیقی فیلم قصه عشق در حال منقلب شدن بودم، مرد محترم میانسالی در حالی که دستگاه تقویت الکترونیکی را کنار دیواره فلزی قرار داده و خود در یک ساز دهنی مدرن می دمید، پشت به جمعیت داشت و روی از شیشه بلند دیواره ورودی و خروجی مترو به فضای خارج، نوع تفکر و نگاهم گویا توجه یک دانشجوی پله پایینی را جلب کرد که برای مطلع کردن من و همراهان پله برقی گفت: بابا دیگه این کارها کهنه شده. می ...
سرقت به خاطر کلش آف کلنز
به گزارش تهران پرس ، هفته گذشته زنی با حضور در پلیس فتای شهرستان سبزوار از سرقت سه میلیون تومان از حساب بانکی اش خبرداد و گفت: من و شوهرم با کارگری هزینه زندگی خود و دو فرزندمان را تامین می کنیم. سه میلیون تومان پس اندازم را به حسابم واریز کرده بودم تا همراه پول ودیعه خانه، به صاحبخانه بپردازم. اما چند روز پیش هنگام بررسی موجودی حسابم، متوجه شدم حسابم خالی شده است. همزمان با تشکیل ...
سعید سیاه سارق همه فن حریف غرب تهران دستگیر شد
سرقتی بودن آن ندارد. این متهم جوان به مأموران گفت: سال هاست که برای کار در جزیره کیش زندگی می کنم تا اینکه چندی پیش به تهران بازگشتم و با دوستان قدیمی ام زیبا و سعید ملاقات کردم و امروز قرار شد همگی برای تفریح به منطقه فرحزاد برویم. وی افزود: سعید و زیبا با موتور بودند و 2 تن دیگر از دوستان سعید با خودروی دیگری بودند و از من خواستند که پشت فرمان بشینم و به فرخزاد بروم که دستگیر ...
درخواست قطع دست برای دو سارق حرفه ای
در جایگاه حاضر شد. او که شش سابقه محکومیت دارد، اتهامش را قبول نکرد و گفت: من این اتهام را قبول ندارم چون در سرقت ها نقشی نداشتم. تازه از شهرستان آمده بودم که با سعید آشنا شدم. او به من گفت می خواهد باری حمل کند و از من کمک خواست. با هم مقابل خانه ای رفتیم و او وارد خانه شد و بعد با یک تلویزیون بیرون آمد. من اصلا نمی دانستم تلویزیون سرقتی است، اگر می دانستم همراهش نمی رفتم. متهم درباره ...
شکسپیر، چخوف، فیروز و دیگران
عسل عباسیان : حمید امجد، کارگردان و نمایش نامه نویس مطرح ایران پس از 12 سال، با اجرای نمایش سه خواهر و دیگران دیگر بار بر صحنه تئاتر شهر آمده و طرحی نو درانداخته است؛ نمایش نامه ای که او سال 93 نوشته و امروز آن را روی صحنه تالار اصلی برده است، شاید بدعتی تازه در جریان نمایش نامه نویسی ایران باشد؛ بدعتی که در آن مضامین، تم ها و حتی شخصیت پردازی چند نمایش نامه مهم تاریخ تئاتر جهان مانند سه خواهر و ...
صحبت های کیف قاپ 20 ساله که در اولین سرقت دستگیر شد
دادم و تصمیم گرفتم کاری پیدا کنم و خرج خودم و آینده ام را تامین کنم. چون وضعیت مالی پدرم چندان خوب نبود و از آنجایی که کاری در شهرستان شیروان در سن و سال من نبود ناچار تصمیم گرفتم به تهران بروم. بعد از راضی کردن خانواده به تهران رفتم، چند روزی را با پسردایی ام بودم و بعد به دنبال کار رفتم، پیشنهاد کار در کابینت سازی را به من دادند. از موقعی که به محل کار کابینت سازی رفتم خونه ...
دردسر عشوه گری دختر یک سرایدار برای پسر پولدار
. همانجا بود که با " سامان " آشنا شدم. سامان پسر خوبی بود و دوست برادر مهسا بود. از همان ابتدای مهمانی سامان رفت تو نخ من! این را از گردش چشم هایش که مدام این سو و آن سوی خانه مرا می پایید و گاهی هم لبخند خریدارانه می زد، فهمیدم. وقتی میز شام را چیدند و میهمان ها را برای خوردن غذا، به سر میز دعوت کردند، سامان بشقاب و قاشق و چنگال به دست به طرفم آمد: بفرمایید... اینها را برای ...
دیدم عکسم را بالای نمازخانه آویزان کرده اند و زیر آن نوشته اند: شهید مفقود الاثر عظیم حقی !
بچه محل های ما که سرباز سپاه لنگرود بود آمد روبوسی کرد و فوری برای خبر دادن به خانواده من رفت. بیچاره وقتی به خانه ما رسید هر چقدر اصرار کرد که عظیم آمده آنها باور نکردند. گفت لااقل کرایه ماشین رو بدین! بعد از نماز بچه ها گفتند برادرت کاظم داره میاد. من با عجله از جایم بلند شدم، کاظم که مرا دید به سمت من دوید. همدیگر را در آغوش گرفتیم و گریه کردیم... بعد به هلال احمر رفتیم و کاظم به ...
استاد سرقت پراید برای هفدهمین بار دستگیر شد
آنجا دیدم البته زیبا از دوستان قدیمی و سعید نیز از دوستان دوران ابتدایی من بود و از حدود 10 سال قبل آنها را ندیده بودم، ساعتی قبل خودروی پراید را از سعید تحویل گرفتم و قرار شد من، سعید، زیبا، اکبر و دوستش به فرحزاد برویم، سعید و زیبا سوار بر موتور شدند، اکبر و دوستش نیز سوار بر موتور دیگری بودند و من تنها در پراید بودم که دستگیر شدم. پس از اعتراف یاسر به سرقت خودرو، تلاش برای دستگیری دیگر ...
تاکسی گیر نمی آمد پراید می دزدیم
. پس از ثبت این موضوع در پرونده هر دو متهم با این دختر جوان روبه رو شدند و بهاره آن ها را شناسایی کرد. با اینحال هیچ کدام از متهمین سرقت به این شیوه را به گردن نگرفتند و تنها به 9 فقره سرقت از لوازم داخل خودرو با همکاری یکدیگر و در مواردی تنهایی اعتراف کردند. این دو متهم زمانیکه برای انجام آخرین مراحل بازپرسی خود در برابر بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 قرار گرفتند در حاشیه جلسه بازپرسی در ...
دوران اسارت زندان نبود دانشگاهی بود انسان ساز
دوم دبیرستان در رشته کشاورزی تحصیل می کردم با خوابی که دیدم ناگهان مرغ روحم به پرواز درآمد و مرا به سوی جبهه کشاند. به سختی پدر و مادر را برای رفتن به جبهه راضی کردم و دوره آموزشی را در تربت جام گذارنده و به پادگان ظفر در منطقه ایلام اعزام شدم. در آنجا دست به قلم شدم و نامه ای برای خانواده نوشتم. ** نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد زمانی که ...
سارق: آزاد شوم باز هم سراق سرقت می روم !
. بعد از چند سرقت برای این که دستگیر نشوم به شهر خودم بر می گشتم. چقدر از سرقت ها به دست آوردی؟ فرق داشت از 100 میلیون تومان تا صد هزار تومان. یک بار به خانه ای دستبرد زدم، هرچه طلا و سکه بود در کشوی کابینت گذاشته بودند. آنها را فروختم و 100 میلیون تومان از مالخر گرفتم. ارزش طلاها حداقل سیصد میلیون تومان بود. یک بار هم وارد خانه ای شدم. همه وسایل آنجا تازه بود. فهمیدم تازه عروس و ...
کیف قاپ سابقه دار، زنی را به کما فرستاد
شده ام. یک بار سال 82 به اتهام کیف قاپی دستگیر و 3 سال زندانی شدم و بار دوم هم سال90 باز هم به دلیل کیف قاپی زندانی و اسفند سال94 آزاد شدم. در سرقت هایت از چه شگردی استفاده می کردی؟ شگرد خاصی نداشتم. سوار بر موتورسیکلتم در کوچه های خلوت شمال شهر پرسه می زدم و به طرف زنانی که کیف دستی داشتند حمله می کردم و کیف شان را می دزدیدم. در 3ماهی که آزاد بودم حدود 20فقره سرقت انجام دادم ...
رضا را دعوا کردم به سوریه نرود
. خلاصه یک روز آدرس تولیدی را که اتفاقا نامش هم تولیدی رضا بود، گرفتم و رفتم دیدم یک آقای مسنی آنجاست و خبری هم از دختری که گفته بودند نبود. بی خیال شدم و برگشتم خانه. از این ماجرا 2 ماه گذشت، یک روز بنده خدایی شماره ای از من خواست که چون بیرون از خانه بودم گفتم همراهم نیست. او شماره خودش را برایم نوشت که زنگ بزنم و تلفن را بدهم. کارت مربوط بود به تولیدی رضا، پرسیدم شما با صاحب این تولیدی چه نسبتی ...
پسرانی که با دوست دختر خود ازدواج نمی کنند - تصور نادرست دختران از پسران
، اما قبل از ازدواج از او رابطه جنسی می خواهد. دختر هم برای به دست آوردن دل پسر به این رابطه تن می دهد، اما پسر، یک یا چند پسر دیگر را هم به محل قرار می آورد و عملاً همگی به دختر تجاوز می کنند. سمانه 28 سال دارد و به تازگی این تجربه بسیار تلخ را از سر گذرانده است. او در این رابطه می گوید: "دوست پسری به اسم سعید داشتم که با حرف هایش عقلم رو دزدید و با تمام وجود بهش دلبسته شدم. بعد از یه ...
مدافع حرمی که به دعوت حضرت زینب (س) راهی سوریه شد
خود می گوید: سه ماه نامزد بودیم. شهید جاوید خیلی اهل تفریح بود و ما با هم خیلی کوه می رفتیم. شیراز را خیلی دوست داشت و گاهی با موتور به شیراز و زیارت حرم شاهچراغ (ع) می رفتیم . پس از سه ماه که فاطمه رضایی وارد زندگی مشترک با شهید جاوید می شود، جاوید یوسفی علاقه خود را به شهادت به زبان های مختلف بیان می کند، رضایی می گوید: زمانی که اخبار فلسطین را می دید می گفت کاش می شد که من بروم و ...
پرستار همرزمم شدم تا خدا از همسر و فرزندم مراقبت کند
ساعت 10 صبح مقاومت کردند مجبور به عقب نشینی شدیم؛ من به همراه چند رزمنده دیگر اسیر شدیم. آزاده سرافراز هشت سال دفاع مقدس با مرور خاطرات زمان انقلاب بیان کرد: آن زمان یک وانت نیسان و موتور داشتم که در اختیار مبارزان انقلابی برای تهیه نفت و بنزین قرار داده بودیم. وی گفت: یک روز به سمت سد کارده می رفتم که چند نفر را دیدم که داخل آب مشغول آموزش و تمرین هستند، پرسیدم اینا دارند چکار می کنند ...
پیرمردهای ثروتمند، در تله زن مطلقه
دانستم به کجا می رویم. فقط از ترسم ساکت ماندم تا این که بعد از چند ساعت به مقصد رسیدیم و من متوجه شدم که یک کلبه متروکه در یک دامداری در شمال کشور است. این مردان خشن مرا به گاوداری بردند و در آن جا دست و پایم را بستند. سه روز زندانی آنها بودم و در این مدت هربار با شکنجه و کتک های زیاد از من چک و سفته و حتی کارت عابربانک می گرفتند تا جایی که 500 میلیون تومان پول از من سرقت کردند. بعد از سه روز بالاخره ...
دسیسه زن تبهکار برای شوهران صیغه ای
.... از آنجا که اجاره نامه خانه به نام من بود و به عنوان مهریه این پول را به او داده بودم، خواست تا برای لغو قرارداد و گرفتن پول پیش اجاره خانه به آنجا بروم، من هم به محل قرار رفتم تا با هم به بنگاه معاملات ملکی برویم اما سر قرار به جای فرانک، سه مرد جوان را دیدم. آنها پس از ضرب و شتم و با زور، مرا سوار خودروی پژو کرده و به یکی از شهرهای شمالی بردند. سه روز تمام شکنجه ام دادند و بعد هم ...