سایر منابع:
سایر خبرها
در اتفاقی نادر؛ نامه رزمنده گلستانی پس از 35 سال به دستش رسید
: در این میان چون والدینم دلواپس من بودند نامه ای برایم به آدرس اهواز- قرارگاه شهید ناجیان ارسال کردند اما این نامه زمانی به آنجا رسید که من به منزل برگشته بودم. تا اینکه 35 سال بعد، اخیراً امور ایثارگران جهاد نامه خانواده ام را به من تحویل داد که بسیار شگفت زده و خوشحال شدم که چطور این نامه بعد از این همه سال اکنون به دستم رسید. خارکوهی که خود اکنون تاریخنگار دوران دفاع مقدس است می ...
دستگیری قاتل 28 ماه بعد از جنایت
مستند از سوی کارآگاهان، پس از گذشت دو سال و چهار ماه و 27 روز از زمان جنایت، به ارتکاب جنایت اعتراف کرد و گفت: از چندی پیش، بواسطه محدودیت های شدید مالی دچار مشکلات زیادی شده بودم ؛ از سوی دیگر اطلاع داشتم که مقتول و همسرش نیز به تهران آمده و وضعیت مالی آنها نیز بواسطه شغل همسر مقتول خوب است؛ به قصد گرفتن پول به در خانه آنها مراجعه کردم و زمانیکه با تعارف مقتول وارد خانه شدم، متوجه شدم که همسر ش ...
بازیگر زن دراکولای سینمای ایران
مادرم خیلی تفاوت داشت. تو خانه خودمان هر کار دل مان می خواست می کردیم و خیلی شیطون بودیم. چون روحیه مادرم با خاله ام که خیلی سرد و سختگیر بود تفاوت می کرد. خاله پول کمی به عنوان پول تو جیبی هفتگی به من می داد که فقط کفاف نیازهای روزمره ام را می داد و همین باعث شد من به فکر کار کردن در کنار درس خواندنم بیفتم. چون خیلی کارها دوست داشتم انجام بدهم که پول کافی برای انجام شان نداشتم. ...
ناصر با زن خیابانی رفت وآمد داشت - من هم ارتباطم با بابک را از خانواده ام مخفی نگه داشتم
به پدرم اطلاع دادم و به اصرار خانواده ام از پسرعمویم طلاق گرفتم. من دوباره به دانشگاه رفتم و کاری نیم وقت در یک شرکت بزرگ برای خودم پیدا کردم. 2 سال گذشت و در این مدت مردی که ظاهری کاملا موجه داشت سر راه زندگی ام قرار گرفت. او پس از جلب اعتمادم ادعا کرد همسرش در خارج از کشور است و قصد دارد او را طلاق بدهد. این مرد حقه باز پیشنهاد داد به عقد موقت و پنهانی او دربیایم ...
چه زمانی تمدید بیمه نامه مهم می شود؟
بدون این که بخواهم بدانم دستت به جایی بند هست و از دستت کاری برمی آید یا خیر؟ اسمم حبیب است اما بهم می گویند هیبت حالا چرا بماند. تو یک خانواده 8 نفره بدنیا آمدم که ای کاش به دنیا نمی آمدم. پدرم کارگر بود و روی زمین کسایی کار می کرد که فقط اگر ما هم کمی جیب مون از مخارج نعمت های تمام نشدنی دنیا قدری پر بود صد سال سیاه هم سلام آن ها را علیک نمی گفتیم تا چه برسد جلوی همه تحقیرها شاهد حمالی آقای ...
با پسر مورد علاقه ام به میهمانی مختلط رفتم/در میهمانی تمام آبرویم را باختم
ها شده بودم خودم را به درو دیوار می زدم نمی دانستم باید چه کنم و چه خاکی بر سرم بریزم .اگر پدر و مادرم موضوع را می فهمیدند باید چه می کردم و برای آبروی بر باد رفته و لکه دار شدن عفتم چه توجیهی داشتم. هر طور بود مبلغ درخواستی را فراهم کردم ولی کاش به همان یکبار ختم می شد.این شیطان صفت نامرد مجدداً از من اخاذی می کرد و به خرجش هم نمی رفت که هیچ پولی در بساط ندارم .چند بار تصمیم گرفتم ...
آزار و اذیت وحشیانه دختر جوان توسط دو مرد شیطان صفت / هر چه التماس کردم فایده نداشت
از او پرداختند. وی گفت: ساعاتی قبل درحالی که هوا تاریک شده بود در راه رفتن به خانه برادرم بودم و خبر نداشتم که 2نفر در حال تعقیب من هستند. به محض اینکه قصد ورود به حیاط خانه برادرم را داشتم، ناگهان 2مرد جوان به من حمله کردند و یکی از آنها دستش را روی دهانم گذاشت و دیگری با چاقو شروع به تهدید من کرد. آنها به زور مرا سوار خودرویی کردند و به سمت بیابان های اطراف رفتند. در بین راه با ...
28 مرداد دهبزرگ، فاجعه ای که در تاریخ گم شد...
مانعی ندارد برایت آن را چند جوش می زنم و وسایل خود راکنار درب آورد.دهبزرگ، چیزی مثل روستای ماسوله درشمال است و پشت بام یک خانه حیات خانه دیگری است منزل سید حسین بالاترین منزل درآبادی بود . من آن زمان پنج و یا شش سال داشتم و حال که فکر می کنم در شگفتم که چطور این همه جزییات به یادم مانده است . آن روز به همراه دیگر برادران وعموزادگان درباغ پایین آبادی مشغول چیدن انارها بودیم که متوجه دودی در بالای ...
اقدام بسیار زشت وزننده پسر جوان با دختر خاله اش
مادرم کتک زد و این مسئله باعث شد تا خانواده ام از او دلگیر شوند و پسر خاله ام که همیشه نسبت به من و خانواده ام ابراز محبت می کرد می خواست با شوهرم درگیر شود. اما من اجازه ندادم و گفتم با وجود یک بچه کوچک دوست ندارم زندگی ام را از دست بدهم. زن جوان افزود: من و شوهرم امروز ظهر مثل همیشه با هم جر و بحث کردیم و او دوباره مرا کتک زد. با چشمانی گریان به خانه پدرم رفتم اما هیچ کس ...
با عادل در راه مدرسه آشنا شدم - می خواستم از او جدا شوم اما متوجه شدم که باردار هستم
اعتماد به نفس خود را از دست داده خیلی زود یادش می رود چه قراری با پدرم گذاشته است. من دوران بارداری بسیار سختی را پشت سر گذاشتم و چون چند بار عادل مرا به طرز وحشیانه ای کتک زده بود، می ترسیدم بلایی به سر بچه ام بیاید اما خوشبختانه فرزندم صحیح و سالم به دنیا آمد.با تولد پسرمان، عادل جوگیر شد و جلوی همه اعضای خانواده قول داد که به خاطر فرزندمان ترک اعتیاد کند. در این شرایط پدرم برای او ...
همسرم با زن غریبه ای رفت و آمد داشت - زن شیطان صفت را با همسرم دیدم
فهمیدم همسرم به همراه آن زن ناشناس و پسری جوان از شهرستان به سمت مشهد فرار کرده اند و گویا قصد دارند به طور قاچاقی از کشور خارج شوند. با عجله فرزندم را از مهد کودک به خانه پدرم بردم و هر طور که بود خودم را به مشهد رساندم. چند روز علاف شدم اما هیچ ردی از آن ها پیدا نکردم. در حالی که ناامید شده بودم و می خواستم به شهر خودمان برگردم به طور اتفاقی الهه و آن زن و مرد را در خیابانی شلوغ دیدم ...
دردسر عشوه گری دختر یک سرایدار برای پسر پولدار!
صابون بزینم یا نه؟ پشت چشمی نازک کردم. نیمچه ادا و اطواری درآوردم: اوا.. بدون شما اصلا نمی شه! در دلم به ساده لوحی آنها خندیدم و با خودم گفتم: اون قدر منتظرتولد من بمونید تا خسته بشید! میهمان ها همه در حال خداحافظی بودند و به غیر از من و چند نفر دیگر، کسی در سالن خانه نبود. ناگهان فکری به نظرم رسید. به کیف دستی ام اشاره کرده و خالی بستم: اوه مهسا جان... شارژ موبایلم تموم شده. می ...
استخدام 4 گروگانگیر برای طلاق
شعبه ششم دادسرای جنایی پایتخت گفت: همسرم به خاطر اجبارم به طلاق با همراهی 4 مرد نقشه ربودن مرا اجرا کرده و بعد مرا در کمپ ترک اعتیادی زندانی کردند. او مدت هاست که می خواهد از من جدا شود اما من به خاطر علاقه به زندگی 20 ساله مان به این جدایی راضی نبودم و در برابر تمام بهانه جویی هایش سکوت کردم. وی گفت: 14 روز قبل زنگ خانه مان به صدا درآمد و همین که در را گشودم سه مرد ناشناس خشن وارد خانه ...
با زن جوان درخیابان آشنا شدم/ او را به خانه ام دعوت کردم
برگشتم زن جوان یکی از شربت هایی را که آورده بودم به خودم تعارف کرد و من هم آن را نوشیدم. بعد از آن دیگر متوجه هیچ چیز نشدم و وقتی به هوش آمدم ساعت 8 شب بود و وضعیت خانه ام کاملا به هم ریخته بود. وقتی وسایلم را کنترل کردم فهمیدم مبلغ 250 هزار تومان پول از کشوی میزم سرقت شده است. به دنبال اظهارات این مرد به دستور بازپرس شعبه اول دادسرای ناحیه 11، کارآگاهان پلیس آگاهی تحقیقات خود را در این ...
سرقت 200 میلیون تومانی در 10 دقیقه
اول قطع ید) شد. پس از او سه مالباخته حاضر در دادگاه شکایت خود را مطرح کردند. یکی از آنها مردی جوان بود که متهم 22 میلیون تومان از اموالش را دزدیده بود. او گفت: شب 4 بهمن 93 بود که مستاجر طبقه بالا به گوشی ام زنگ زد و گفت در خانه تان شکسته. سریع خودم را رساندم و دیدم سرویس طلا، مروارید، ال سی دی و چند سکه از خانه ام دزدیده اند. آن موقع تازه عروسی کرده بودم. من فقط تقاضای رد مال (برگشت مال ...
رییس کمیسیون آموز ش در قابی متفاوت/ در خانه عصبانی نمی شوم، همیشه حق را به همسرم می دهم
دوران دانشگاه شاگرد اول بودم. توانستم خیلی سریع مراتب علمی را طی کنم و در کمترین زمان استاد همان دانشگاه شوم. *چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیله ای ازدواجتان صورت گرفت؟ اوایل انقلاب در محافل انقلابی با هم آشنا شدیم و به خواستگاری ایشان رفتم. عروسی مان بسیار ساده و در خانه برگزار شد. *در آن زمان شما چند سال داشتید و همسرتان چند ساله بودند؟ ما هم سن ...
در ندامتگاه شهر ری - آزادی - آرزوی زندانیان است...
صدایی لرزان و با گریه گفت: 8 سال است که در زندان به جرم مواد مخدر محبوسم و ناپدری ام مرا گرفتار کرده است. او در حقمان خیانت کرد و مواد مخدر را در خانه جاسازی کرد. این مددجو با گریه ادامه داد: همسر و مادرم اعدام شدند. من نه وکیلی دارم و نه کسی را. تقاضای تخفیف مجازات را دارم. مددجوی جوان موضوع را به رییس سازمان زندان ها نیز گفت و اصغر جهانگیز هم به وی گفت که برای پیگیری موضوع ...
با حبیب رفتم... بدون حبیب بازگشتم/ سه ماه در سلول انفرادی
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. برادرم و حبیب هرگاه از خط مقدم برمی گشتند، می گفتند شما نمی دانید آن جا چه خبر است توپ و تانک عراقی ها مثل مور و ملخ در مرز پراکنده است و شما نمی توانید این جا بمانید. ...
شیرمرد دجیل از پیشکسوتان قرارگاه سری نصرت؛ از نقش کلیدی در فتح فاو تا ایجاد اختلاف بین النصره و داعش/ ...
. دبستانی بودم، کلاس پنجم تجدیدی ریاضی داشتم که سید حتی اجازه نداد امتحانم را بدهم، مادرم می گفت: این دختر من بچه است، نمی تواند یک زندگی را اداره کند. اما من در همان سن و سال بچگی ام، گفتم: من مشتاق ایمان و اخلاق سید هستم و بله را با هر زوری بود به سید و خانواده اش دادم و سال 66 عروسی کردیم، با یک مهمانی ساده در حمیدیه. زندگی مشترک ما به 28 سال شد، سید بیشتر برای من یک دوست و یک پدر مهربان بود. بچه ...
نگاهی به نامه آیت الله کاشانی به مصدق در 27 مرداد 32
.... خانه ام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تکیه گاهی برای این ملت گذاشته اید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده درصدد به اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سی ام تیر عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان ...
تنبیه، تأدیب، تربیت یا آزار و اذیت کودکان
. او تا به حال چندین بار سروش را به طرز شدیدی کتک زده است. در همین هنگام پدر سروش سراسیمه و هراسان وارد بیمارستان شد. چشمش به همسرش افتاد که در حال گفت وگو با مأمور پلیس بود. نزدیک که شد از حال سروش پرسید و از اینکه خطر برطرف شده بود، نفس راحتی کشید... او هم در پاسخ به پرسش های پلیس تعریف کرد که از کارفرمای قبلی ام مبلغی طلبکار بودم و هر وقت به سراغش می رفتم، از پرداخت پول طفره می رفت. از ...
گفتگوی اختصاصی وت پارس با دکتر هومن ملوک پور
که در آن مخالف یا موافقین زیادی پیدا شوند. یک عدد مادر که بنده خدا کاری به کار انتخاب های من نداشت. یک برادر که کلا سرش در لاک خودش بود و آهنگسازیش را می کرد و می کند. ولی اما یک پدر که از ابتدا دوست داشت که من پزشک بشوم و اتفاقا همان سال که در رشته دامپزشکی قبول شدم در رشته پزشکی هم پذیرفته شده بودم و وقتی به پدرم گفتم که میخواهم دامپزشکی را انتخاب کنم فکر کرد که شوخی میکنم ولی وقتی دید که واقعا ...
اخلاص و صداقت دو ویژگی شاخص ابومحسن/ محال است دشمن اشک چشمانم را ببیند
حرفی به شما زد شما تندی و رفتاری که مقابله به مثل باشد، نداشته باش اما ناراحتی، کدورت و تلافی رفتار مادرم را با من جبران کن. در واقع می خواست مرا متوجه این مسأله کند که چقدر احترام به مادر واجب است و همینطور به من بگوید که چقدر مادر برایش عزیز است. در آن زمان هر دو خواسته اش را پذیرفتم به خصوص در مورد احترام به مادرش، به ایشان قول دادم که خیالت راحت باشد هیچ زمان چنین مسأله ...
خانواده هم پای من تلاش کردند/ کنکور سکوی پرتاب کسانی که توانایی ساختن آینده کشور را دارند / شبکه های ...
نیز خانه دار است. صبح روز کنکور چه احساسی داشتید؟ تقریباً آرامش کامل داشتم چون تلاشم را کرده بودم و از اینکه نتیجه خواهم گرفت هم مطمئن بودم. با دعا خیر پدر و مادرم و همراهیشان تا حوزه آزمون آرامش بیشتری می گرفتم و طی فرآیند کنکور هم علیرغم نگرانی زیادی که به دلیل عدم آگاهی از مکان حوزه آزمون داشتم هیچ مشکلی پیش نیامد و تا لحظه تحویل پاسخ نامه در حوزه آرامش کامل ...
بافت فرسوده تهران؛ یک عروس با 32 خواستگار معیوب/ افغان ها در کاخ سفید زندگی می کنند و معتادان در کوچه ...
، آدم های رنجور و دردهای پررنگ از اعتیاد و مواد مخدر را به عینه در شهر برج ها و خانه های میلیاردی با چشم دید و آدم هایش را لمس کرد؛ بن بست هایی با عرض کمتر از نیم متر، خانه های قدیمی و کوچک که از هر کدام چندین بچه قد و نیم قد بیرون می آید و ولوله ای که در کوچه های درهم تنیده ذهنت را هر چه بیشتر به سمت تفاوت طبقاتی سوق می دهد. وارد محله که می شوم بی اختیار خودم را در محله های محروم پنجاه ...
اقدام غیر اخلاقی وکیل پس از آزار و اذیت دختر دانشجو در خانه مجردی
بود نشان داد. در ادامه وقتی در مورد خانواده اش تحقیق کردم و متوجه شدم دو خواهر و یک برادر دارای عقب ماندگی ذهنی نیز دارد.من هم ترسیدم ممکن است در آینده برایم مشکل ساز شود ضمن اینکه من 3 سال از اکبر بزرگ تر بودم و نمی خواستم این گونه ازدواج کنم.این بود که پیشنهاد ازدواج اش را رد کردم و فقط قبول کردم که ارتباطمان از طریق تلفن قطع نشود تا هروقت به کمک هم نیاز بود بتوانیم مشکل طرف مقابل را برطرف کنیم ...
3ساعت شکنجه، فرجام دوستی تلگرامی!
شکایتی در این باره مطرح نخواهم کرد. بعد از آن موبایلم را گرفت و شماره دخترش را از گوشی ام پاک کرد. پدر نازنین دوباره آن قدر کتکم زد که بیهوش شدم. 3 ساعت در آن جا زندانی بودم و شکنجه می شدم تا این که پدر نازنین مرا سوار خودرو و در نزدیکی خانه مان رهایم کرد. مادرم هم آن جا بود و مرا به بیمارستان رساند، در غیر این صورت شاید زنده نمی ماندم. با اعلام این شکایت، به دستور آرش سیفی، بازپرس شعبه ...
منافقین زندانی اسب تروای سازمان منافقین در ایران بودند
اش پاگذاشت و آنها را نابود کرد. پس از وی نیز بیتش و به ویژه فرزندش احمد منتظری با چشم بستن بر فرجام سیاه مسیری که پدرش مبتنی بر لجاجت برگزیده بود، پس از 28 سال به زعم تکریم پدر و تضییع نظام اسلامی، فایل صوتی را منتشر ساخت که به غیر از شادی و بهره برداری دشمنان نظام از آن، برای وی دستاوردی نداشت و در نهایت هم توهم تکریم پدر به تضییع بیشتر و دوباره وی منجر شد.با تشکر از همه آگاهان، صاحب نظران و دغدغه ...
خودم را روی سکوی اول المپیک می بینم
تحمل سختی های تمرینات. من یک برادر کوچکتر دارم که خیلی کم می بینمش. کیان چهار سال از من کوچکتر است و توی سه سال اخیر که من بیشتر در اردو بودم کمتر همدیگر را می بینیم. مادرم خانه دار است و شغل پدرم آزاد است. خانواده ام همه چیز را به عهده خودم گذاشتند و اجازه دادند راهی که دوست دارم را انتخاب کنم. من برای انتخاب این سبک زندگی خیلی حرف شنیدم؛ از معلم هایم، بعضی افراد فامیل و حتی دوست و آشنا ...
اعدام دو متجاوز در ملاعام در بندرعباس
رسیدگی به این پرونده از اواخر زمستان 93 با ثبت اظهارات شاکی در کلانتری شهرستان پارسیان آغاز شد. او به کارآگاهان گفت: شب حادثه تازه وارد حیاط خانه برادرم شده بودم که ناگهان دو مرد غریبه به زور وارد حیاط شده، مرا ربودند و در ماشین شان انداختند. آنها به سرعت به سمت جاده ای فرعی، اطراف کوه فومتان حرکت کردند. خیلی ترسیده بودم. التماس کردم من را رها کنند اما نه تنها توجهی نکردند بلکه به رویم ...