سایر منابع:
سایر خبرها
برائت پدر از فرزند!
، خانواده های آنها متحمل رنج و زحمت شدند و این مسائل فراموش نشدنی است. من می خواهم بگویم به نوبه خودم از همه آنها عذرخواهی می کنم. اکنون افکار عمومی منتظر آن است که آیا محمدعلی رامین هم حاضر است در ازای تایید تخلفات پسرش عذرخواهی کند یا خیر؟! پسر کو ندارد نشان از پدر تمام ماجرا به رامین ختم نمی شود و ظاهرا برخی اصولگرایان تابع ضرب المثل مرگ خوب است، اما برای همسایه هستند ...
عمل غیر اخلاقی و سیاه پسر با مادر و خواهرش در حمام
. این پسر ادامه داد: جسد مادرم را به داخل حیاط کشاندم و به سمت حمام می رفتم که خواهرم از پشت پنجره با دیدن این صحنه شروع به جیغ و فریاد کرد که برای ساکت کردنش داخل خانه شدم و او را نیز با جوراب خفه کردم و جسدش را داخل حمام داخل حیاط بردم. این پسر جوان ادامه داد: پس از اینکه جسدها را داخل حمام گذاشتم یک ظرف بنزین تهیه کردم و آن را روی جسدها ریختم و سپس کاغذی آتش زدم و داخل حمام ...
امتناع از رفتن به مدرسه به خاطر کوله پشتی/ آرزوی مهدی در آستانه سال تحصیلی جدید برآورده شد
به گزارش خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری میزان، مهدی 4 ساله بود که پدرش را از دست داد. از همان زمان، مشکلات یکی پس از دیگری به سراغ خانواده آمد تا اینکه مادر دیگر توان نگهداری از مهدی را نداشت. با مشورت همسایه ها، به کمیته امداد امام خمینی (ره) مراجعه کرد و به عنوان زن سرپرست خانوار تحت پوشش خدمات این نهاد حمایتی قرار گرفت. از آن زمان تاکنون، 4 سال می گذرد و مهدی امسال با آغاز سال تحصیلی ...
محاکمه به دلیل قتل در نوجوانی
. در آنجا مشروب زیاد خوردم و کاملا مست شدم و از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم، مقتول به من گفت به تو تجاوز کردم. بعد هم موضوع را به همه گفت. آبروی مرا همه جا برده بود، هر وقت من را می دید جلو دوستانم می گفت به من تجاوز کرده است. دست بردار نبود، مرتب به من زنگ می زد و درخواست رابطه می کرد. حال خوبی نداشتم، هر روز وضعم بدتر می شد و چند بار خودکشی کردم. ترک تحصیل کردم و نتوانستم درس بخوانم ...
ماجراهای علی غصه خور!
بیا کمی هم غصه من و بچه های خودمان را بخور که...” الغرض، چند روز قبل، درحالی که به شدت سرما خورده بودم و کُت و شلوار و چند دست ژاکت و لباس ضخیم برتن داشتم، بی حال و افسرده روی سکوی یک مغازه ولو شدم که جوانی شاد و خندان نظرم را به خود جلب کرد. راستش از دیدن یک جوان شاد و چست و چالاک آن هم بعد از مدت ها، خوشحال شدم!... جوان وقتی مرا درآن حالت دید، جلوآمد و درحالی که قاه قاه می خندید، دست ...
خیابان های تهران به روایت یک دختر ژاپنی
دوقلو دارد. برادرش بازیگر است و خواهرهایش در دانشگاه توکیو درس می خوانند. او دو هفته در آپارتمان شان نزدیک ایستگاه مرکزی توکیو ماند و بعد اعلام کرد که می خواهد برود فلسطین. به خانواده ای که تا به حال فقط به هاوایی سفر کرده اند. سفر او به فلسطین دو هفته طول کشید: آن جا واقعیت ماجرای فلسطین و اسراییل را دیدم و متوجه شدم که تا به حال خیلی نسبت به این مسأله بی تفاوت بودم، چون در ژاپن و در یک جامعه کوچک ...
10 کیلومترِ جهنمی جهنمی!
نزدیک پلیس راه تصادف کردند. دختر و پسر جوان قرار بود در تعطیلات عید مراسم عروسی شان را جشن بگیرند. چهار سرنشین پراید در همان لحظه تصادف جان سپردند. اینها را قاسمی، داماد خانواده گفت. او نخستین فردی بود که در جریان این تصادف مرگبار قرار گرفت. قاسمی درباره جزییات ماجرا گفت: در خانه ما میهمان بودند. ساعت 17:30 بود که پدر و مادر همسرم به همراه برادر زن و همسرش از علویجه به سمت اصفهان حرکت ...
ماجرای ازدواج تارا کریمی 23 ساله با رضا رویگری 68 ساله! +تصاویر
خودش پیامک داد و من هم پرسیدم شخصیت شما همین طوریست؟ و ایشان هم پاسخ داد آن فقط یک نقش است و سپس پیشنهاد داد "اجاره نشینها" و بعد "مختارنامه" را ببینم. پدرم مخالف ازدواجمان بود تارا کریمی که موقع ازدواج با رویگری فقط 23 سال داشت درباره مخالفتهای والدین اش با این ازدواج بیان می دارد: پدرم مخالف بود و حتی خواهر بزرگم مدام به من میگفت چه اتفاقی افتاده، تو که برنامه دیگری برای زندگیت ...
پسر و دخترهایی که نمی شناسیم
پایگاه خبری آشخانه ؛ پاسخی که براساس مشاهدات عینی داده می شد، تکلیف را برای همه روشن می کرد و حالا هم که به برکت سونوگرافی همه چیز از چند ماهگی جنین روشن است تکلیف از همان چند ماهگی برای همه روشن است، سرنوشت نوزاد روشن است و جالب این که خانواده و اجتماع آموزش هایی خاص برای پسر یا دختر را از همان زمان آغاز می کند، این که چه رنگی بپوشد و رفتارش چگونه باشد و ... . از این رو تفاوت بین پسر ...
حرف هایی که آزارم می داد !
کرده بود تا این که به راه های خلاف کشیده شدم و ... به گزارش ، نوجوان 16 ساله ای که به اتهام دومین سرقت از بستگانش دستگیر شده بود وقتی مقابل کارشناس اجتماعی فرماندهی نیروی انتظامی طرقبه و شاندیز قرار گرفت به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: کودکی بیش نبودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند وقتی کمی بزرگ تر شدم پدرم مدام از ارتباط مادرم با یک مرد غریبه سخن می گفت به طوری که دیگر هیچ ...
قاتل را می بخشم تا عذاب بکشد
به قتل رسیده اند و آتش سوزی عمدی و برای فریب مأموران بوده است. پسر جوان این خانواده که از سوی همسایه دستگیر شده بود، در بازجویی ها به قتل مادر و خواهرش اعتراف کرد. وی گفت: مادرم امروز به کلاس قرآن رفته بود تا اینکه ساعتی قبل به خانه مان آمد. دقایقی بعد هم خواهرم از مدرسه آمد که متوجه شدم مادرم با خواهرم درگیر شده اند. برای میانجیگری به داخل خانه رفتم که مادرم ناراحت شد و به طرف آشپزخانه ...
قاتل مادر و دختر: کابوس جنایت رهایم نمی کند
روز گذشته نخستین جلسه تحقیق از قاتل مادر و دختر که پس از 30ماه فرار به تازگی دستگیر شده، در دادسرای امور جنایی تهران برگزار شد. جنایتی که این مرد رقم زد بهمن سال 92رخ داد و او زنی جوان و دختر 3ساله اش را در خانه شان در جنوب پایتخت به قتل رساند و از محل جنایت گریخت. فرار او ماه ها ادامه داشت تا اینکه در نهایت کارآگاهان جنایی تهران راز وی را فاش و او را در شمال کشور دستگیر کردند. متهم که ...
عملیات های غرورآفرین رزمندگان سپاه اسلام، روز تلخی را برای اسرا رقم می زد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ، آزاده سرافراز محمد تاک در گفت و با خبرنگار پیشمرگ روح الله گفت: در اولین روز از آذرماه سال 1346 در کلاترزان از توابع شهرستان سنندج در خانواده ای مستضعف و محروم به دنیا آمدم. قبل از تولد من، دو فرزند پسر در خانواده ما به دلیل کمبود امکانات بهداشتی روستا در همان سنین کودکی از دنیا رفته بودند و من به خاطر اینکه بعد از دو فرزندی که به رحمت خدا رفته بودم به دنیا ...
حالا که برگشتی غزل یک سال و نیم دارد!
نستوه یک فرزند به یادگار ماند تا زینب گونه راه حسین ها را ادامه دهد. یک خبر زینب 31 ساله را شوکه کرد زینب سودی آن زمان که پدرش از جبهه های حق علیه باطل دیگر برنگشت فقط یک سال و نیم داشت و امروز که با او صحبت کردیم سی و یک ساله بود؛ خانواده سودی سال گذشته انتظار بیست و هشت ساله شان به مرحله وصال رسید. این ماجرای جذاب را زینب دخترش که حالا برای خودش خانمی شده همراه با اشک و ناله ...
روایت تلخ اسید پاشی و دردهایی که تمامی ندارد
سلامانه : روزنامه ایران در ادامه می نویسد: خیلی ها هستند که در آنی با یک شیشه اسید زندگی شان دود شده و هوا رفته. دردها و رنج ها اما مثل اسید عمل نمی کنند، در یک لحظه نابود نمی کنند. سال های سال طول می کشد تا ذره ذره جان قربانی را بگیرند. تنهایش نمی گذارند؛ حتی برای یک لحظه. زیور پروین، معصومه عطایی، محسن مرتضوی، محبوبه و... همان هایی هستند که اسید در چند لحظه زندگی شان را زیر و رو کرد. زندگی شان را گرفت و جایش درد گذاشت و درد. چند روز پیش آنها به همراه رضا درمیشیان، کارگردان و نویس ...
سرنوشت عجیب پسری که مادرش را کشته بود!
قاضی شعبه 4 اجرای احکام دادسرای جنایی که به دنبال راه چاره ای برای نجات پسر اعدامی بود او را از زندان به دادسرا فراخواند، اما وی گفت پدر بزرگ و مادر بزرگش چند سال قبل فوت کرده اند و آنها هیچ فامیل نزدیک ندارند. اما در جریان گفت و گوی قاضی و محکوم اعدامی، مرد جوان به یادآورد که در دوران کودکی در یکی از شهرهای شمالی کشور به خانه پسردایی مادرش رفته بود. از آنجا که طبق قانون در صورت نبود اولیای دم ...
روزهای تلخ تجربه خیانت، طلاق و فرار از خانه
به طلاق انجامید. نصیر 28 سال دارد . او از یک هفته قبل خانه پدرش را ترک کرده بود. غیبت مرد جوان با توجه به افسردگی روحی و روانی که داشت سبب نگرانی شدید خانواده اش شد. خانواده آقای همسایه نسبت به فرزند خود حساسیت بیش از اندازه ای دارند. آنها در دوران تحصیل او نیز حساس بودند و حتی اصرار داشتند مدارج علمی دانشگاهی را پس از مدرک لیسانس طی کند. اما با آن همه مته ای که روی ...
زندگی خصوصی آقای وزیر
از خانواده مذهبی ظریف جز این انتظار نمی رفت که فرزندشان را به جای البرز ، خوارزمی و هدف به مدرسه علوی بفرستند. مدرسه ای که سه سال قبل از تولد او -1335- توسط علی اصغر کرباسچیان، معروف به علامه کرباسچیان تأسیس شد تا همان طور که از نامش مشخص است، متدینین متخصص تربیت کند. گویا مرحوم ظریف، حتی تمایل داشته که او را به حوزه علمیه قم بفرستد؛ اما مخالفت مادر، نهایتاً کار را به جایی رساند که ...
پرنده اسیر...!
اشک می ریختم. یاد نگاه های تحقیرآمیز زهره، همسر دوم محمودخان و هووی 37، یا 38 ساله ام افتادم که اگر دستش می رسید ومهلتش می دادند، حتما با همان کارد بلند آشپزخانه که مشغول قاچ کردن هندوانه بود، تا طبع گرم محمودخان، خنک شود، سرم را از بدن جدا می کرد. یاد نگاه های کنجکاو اسد، پسر بزرگ محمودخان که آن موقع 12 سال داشت افتادم و دهن کجی لیلا و عباس؛ بچه های هوویم که مثل مادرشان چشم ...
دختر جوان مرا به خانه شان دعوت کرد
به گزارش " رویکرد " دو سال قبل مأموران پلیس باخبر شدند پسر جوانی که با ضربه چاقو زخمی شده ، در بیمارستان جان خود را از دست داده است. زمانی که مأموران برای تحقیقات بیشتر به محل رفتند، متوجه شدند این درگیری از قبل شروع شده، هرچند دعوای اول پایان یافته اما یکی از طرفین درگیری به اسم کیانوش به محل زندگی مهبد رفته و یک بار دیگر دعوا از سر گرفته شده است. وقتی مأموران کیانوش را شناسایی و ...
بنیاد در آینه مطبوعات
. سال1364 برایش سالی پرفرازو نشیب است. وقتی در این سال دوباره به جبهه میرود، پسرش بیست ماهه است. عملیات والفجر 8 همان عملیاتی است که در آن اسیر میشود. برای آزادی فاو بنا بود هرطور شده منطقه استراتژیک فاو از دست عراقیها بازپس گرفته شود. عملیات والفجر8 هم زمینه آزادسازی فاو را فراهم میکرد؛ در تیپ21 امام رضا به عنوان غواص خدمت میکردم. شب عملیات بنا بود از اروندرود عبور کنیم و به جزیره باوارین ...
در رؤیای آشیانه
توانند عصای دست او باشند اما کمیته امداد فقط پسر بیمار را تحت پوشش قرار می دهد. معصومه خانم می گوید که پسر بزرگش بیماری شدید روحی دارد و بارها اقدام به خودکشی کرده است. از ترس اینکه یک بار دیگر این کار را انجام دهد و این بار موفق شود نمی توانم از او بخواهم که کار کند. یک پسرم که کوچک است و پسر دیگرم کارگر است و زن و بچه دارد. دخترهایم هم که شوهر کرده اند، در کردستان زندگی می کنند و از ...
در خانه عصبانی نمی شوم، همیشه حق را به همسرم می دهم
نمایندۀ مجالس نهم و دهم مجلس شورای اسلامی است و جزو نمایندگان نام آشنای بهارستان به حساب می آید. *کمی از فضای خانوادگی و زندگی تان برایمان بگویید. ما در خانواده دو برادر و سه خواهر هستیم. در یک خانوادۀ مستضعف مذهبی بزرگ شدم. پدرم ارتشی و بسیار مذهبی بود و خانوادۀ مادرم همه روحانی زاده بودند. بنده به عنوان یک بچه شهرستانی و در یک خانواده ای از نظر مالی ضعیف توانستم رشد کنم. همیشه ...
زن شوهردار آب پاکی را رو دست مرد ریخت / همسرم با مردی غریبه سوار موتورسیکلت بود و ...
بود که خبر دار شدم همسرم ازدواج کرده است. دیگر نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم. به خانه یکی از دوستان دوران تحصیل در شهرستان رفتم. یک هفته آنجا بودم. فقط قرص های آرام بخش و مخدر می خوردم تا بخوابم. پدر و مادرم رد مرا پیدا کردند. آنها باز هم مرا متهم می کنند که نتوانسته ام زندگی ام را حفظ کنم و خیلی راحت از ازدواج مجددم حرف می زنند. به کلانتری قاسم آباد مشهد آمده ام تا ازکارشناس مشاوره کلانتری راهنمایی بگیرم. نصیر درپایان با چشمانی اشک بار گفت: من زندگی ام ، عشقم و هستی ام را باختم و احساس بدبختی می کنم. ...
آزادگان دربند جلادانی چون داعش!
.... گر چه کسی هم که سالم است، ولی اثرات جبهه و جنگ را همچنان همراه خود دارد. دفاع پرس: برای اولین بار چه زمانی و چگونه به جبهه اعزام شدید؟ تقریبا 15-16 سال داشتم و سال سوم راهنمایی را تموم کرده بودم. در اواخرسال 61 با دستکاری شناسنامه از شهرستان ازنا به جبهه اعزام شدم و در عملیات رمضان حضور پیدا کردم و در این عملیات از ناحیه دست و گوش مجروح شدم. دفاع پرس: چه چیزی ...
صفحه 7 خط قرمز را که خواندم پیشنهاد کارگردان را پذیرفتم
به گزارش جام جم آنلاین ، امینی فارغ التحصیل رشته کارگردانی نمایش است کارش را در زمان دانشجویی از سال 76 با بازی در سریال در قلب من به کارگردانی حمید لبخنده آغاز کرد. سال 84 نیز با بازی در فیلم سینمایی شام عروسی (ابراهیم وحیدزاده) بازی در سینما را آزمود و سال قبل هم با بازی در نقش پسر شهید احمد کشوری در تئاتر توانایی هایش را در این عرصه اثبات کرد. امینی همچنین عضو تیم والیبال و فوتبال و کارتینگ هنرمندان است. زمان شوریدگی، خورشید و ماه، خط قرمز، گل مرداب، خوش رکاب، وعده دیدار، کمکم کن، بوی خوش زندگی، بوی خاک و گلریزان برخی از آثاری هستند که وی در آنها ایفای نقش کرده است. با او درباره تجربه های بازیگری اش در آثار مختلف تلویزیونی گفت وگویی انجام داده ایم که در ادامه می خوانید. اولین تصویری که از شما برای مخاطبان تلویزیون تداعی می شود بازی در نقش سینا در سریال در قلب من است. بله، این سریال را حمید لبخنده بعد از موفقیت غیرمنتظره سریال در پناه تو ساخت و با توجه به تجربه موفقش در استفاده از بازیگران جوان و تازه کار، برای انتخاب نقش های جوانانه سریال از بازیگران جوان تست گرفت و من هم جزو 1700 جوانی بودم که برای بازی در سریال تست دادم و بعد از طی کردن یک پروسه سخت و دشوار برای بازی در سریال انتخاب شدم. حمید لبخنده در کارشان بسیار جدی و سختگیر بود. از ابتدا مشخص بود که قرار است نقش سینا را بازی کنید؟ نه، فقط می دانستیم انتخاب شده ایم و یادم می آید رزیتا غفاری که در سریال بازی داشت به من گفت ممکن است من این نقش را بازی کنم. سینا را به لحاظ شخصیتی چگونه دیدید؟ یک جوان پولدار و مغرور که دوست داشت هر چیزی را که می خواهد به دست بیاورد و تمام تلاش حمید لبخنده این بود که تمام شخصیت ها من جمله سینا واقعی و مابه ازادار باشد. روز اولی که جلوی دوربین رفتید، چه حس و حالی داشتید؟ کار سختی بود و البته استرسی نداشتم، چون حمید لبخنده به همه بازیگران اعتماد به نفس می داد. فضای بدون التهاب و آرامی در حین کار وجود داشت. اولین سکانسی که بازی کردید به یاد دارید؟ سکانسی بود که من به خانه راننده شرکت پدرم رفته بودم و در این سکانس من، علیرضا خطیبی و پارسا پیروزفر بازی داشتیم و در خانه مشغول تماشای فیلم بازی بسکتبال شدیم. همبازی شدن با چند بازیگر با تجربه مثل ثریا قاسمی، جمال اجلالی و ایرج راد چگونه بود؟ این دوستان باتجربه خیلی به من کمک کردند و رابطه استاد شاگردی با این بزرگان داشتم و از آنها زیاد آموختم و با تمام بازیگران باسابقه سریال بازی رودررو داشتم و چون آن زمان دانشجو بودم نکاتی را آموختم که مناسب تحصیلم بود. با واکنش ها و اظهارنظر مردم در قبال بازیتان در سریال چگونه برخورد کردید؟ خوشبختانه تمام مردمی که من را در کوچه و خیابان می دیدند به من لطف و محبت داشتند و عنوان می کردند که تمام قسمت های سریال را با دقت و اشتیاق دنبال کرده اند وحتی یادم می آید خانم مسنی آن قدر تحت تاثیر سریال قرار گرفته بود که با دیدن من، شروع به مواخذه کرد که چرا این قدر پدر و مادرت را اذیت می کنی. سال گذشته در بررسی هایی که در مورد سریال های تلویزیونی انجام شد، سریال در قلب من به عنوان پرمخاطب ترین سریال شبکه سوم از دیدگاه مردم در دهه 70 انتخاب شد. اگر دوباره قرار باشد نقش سینا را بازی کنید، آیا به شکل و فرم دیگری آن را بازی می کنید؟ به طور حتم جور دیگری بازی اش می کنم. چون اولین تجربه جدی بازیگری ام بود و تجربه حالا را نداشتم. بدون حمایت پیشکسوتان کار و حمید لبخنده به طور حتم نمی توانستم در کارم موفق باشم. لبخنده برخلاف خیلی از کارگردان ها که اولویت اول توجه شان به نور، صحنه و فیلمبرداری است، اولویت اصلی اش بازیگران هستند. موقعی که سریال خط قرمز را بازی کردید پیش بینی می کردید سریال به این میزان توفیق و محبوبیت برسد؟ زمانی که این نقش به من پیشنهاد شد، درگیر مشکلات در یک سریال بودم و روحیه خوبی نداشتم. قاسم جعفری با صحبت هایش تا حدی آرامم کرد و به من گفت برای این که حالت بهتر شود فردا برویم شمال و در حین سفر فیلمنامه خط قرمز را به من داد تا بخوانم و با خواندن صفحه هفت فیلمنامه موافقتم را برای بازی در این سریال اعلام کردم. در سریال خط قرمز بحث هایی درباره جوانان و کارهایشان مطرح شد که در گذشته کارگردانی به خودش این جرات را نمی داد که به سراغشان برود. این سریال با این رویکرد جسورانه درباره نشان دادن چالش های جوانان ساخته شد. چقدر از ویژگی های شخصیتان که تقریبا با این شخصیت هم سن و سال بودید در این نقش بروز دادید؟ البته به لحاظ سنی، فاصله ای با شخصیت خط قرمز داشتم و شور و هیجان جوانی را به این پررنگی نداشتم و به دنبال تاثیرگذاری روی تماشاگر بودم، تا من را در قالب این نقش باور کند. حضور بازیگرانی مثل شهرام حقیقت دوست هم به موفقیت سریال خیلی کمک کرد. قاسم جعفری با هوشمندی و با دقت تمام بازیگران سریال را انتخاب کرد. چون فیلمبرداری در خارج از تهران بود، کارگردان برای این که بتواند فضای صمیمی و دوستانه ای بین ما ایجاد کند هر پنج بازیگر جوان سریال را در یک اتاق در کنارهم قرار داد. بعد از خاتمه این کار ارتباط ما خیلی صمیمانه شد و با هم در ارتباط بودیم. از بازی در سریال خط قرمز خاطره ای دارید؟ در چند ماه زمان فیلمبرداری خارج از تهران بودیم و کار درجاده و محیط های طبیعی سختی های خودش را دارد و در اواسط فیلمبرداری وارد فصل سرما شدیم و کار کردن در هوای نزدیک به صفر درجه برایمان سخت بود. یادم می آید یک روز که فیلمبرداری لب ساحل بود طوفان بزرگی از راه رسید و ما بازی می ...
غیرت شهید اسدالله سعدی بعد از شهادتش/ روایت خواب مادر شهید عبدالله میرکیان
حضور خود در این خانه چنان انرژی به من دادید که باعث شد من بتوانم 30 سال دیگر خدمت کنم و امروز، روز فجر برای من و خانواده من است و احساس می کنم الآن در جزیره مجنون در داخل نیزارها در حال حرکت برای عملیات هستم. وی گفت: من 72 ماه در جبهه بودم و خمپاره زن 120 و 80 بودم و در میان بچه ها به ذبیح خمپاره معروف بودم و آن چنان حرفه ای شده بودم که با چشم و بدون وسایل هدفگیری, هدف را مورد اصابت قرار می دادم. آن قدر کم به خانه می آمدم که دخترم من را عمو ذبیح صدا می کرد و الآن بسیار خوشحال هستم که توانستم قدمی کوچک در مسیر دفاع از انقلاب بردارم. ...
جوکهای خنده دار و بامزه
...> میشه ازتون خواهش کنم با من ازدواج کنید؟؟ حاضرم ماشینم با یک میلیارد پولم بهتون بدم... گفتم نه و رفتم!! میدونین بچه ها اخلاق برا من خیلی مهمه. . . اول باید سلام میکرد ◊◊◊◊◊◊◊◊◊ طنز نوشته های جدید ◊◊◊◊◊◊◊◊◊ روزهایی پر از امید , سلامتی , شادابی , زیبایی , مهربونی و دوستی . . . از طرف شما برای خودم خواستارم... ...
رضا حسین زاده: گویندگان خبر تیک ساعت می گیرند
با این گوینده درباره سبک زندگی یک گوینده خبر و راه هایی که تا امروز تجربه کرده، هم صحبت شدیم. متولد محله مولوی هستید، محله ای که امروز بیشتر آن را به عنوان بازار عمده فروش ها می شناسیم. از محیطی که در آن متولد و بزرگ شدید، برایمان بگویید؟ محله مولوی که اکنون در جنوب شهر تهران قرار دارد، یکی از محله های اصیل تهران است. دریک خانواده مذهبی متولد شدم، چهار تا خواهر دارم. پدرم کارمند شرکت نفت بود و صدای خیلی خوبی داشت. مادرم هم مدرس و قاری قرآن است. پس شما صدا را از پدر و مادر به ارث برده اید؟ بله! همیشه به علاقه مندان گویندگی این نکته را یادآوری می کنم، این حرفه هرچند به آموزش و فراگیری فنون گویندگی نیاز دارد، اما بخشی از آن ارثی است و باید در ذات کسی که می خواهد این حرفه را ادامه دهد، وجود داشته باشد و گرنه موفقیت دشوار می شود. محله مولوی متصل به بازار است و هیات های مذهبی هم در آن زمان در این محدوده فعالیت زیادی داشتند، این فضا چه تاثیری بر آینده و انتخاب های شما داشت؟ من همراه خانواده ام تا 1312 سالگی در این محله زندگی کردیم، خیلی از نویسنده ها و هنرمندان در همین محله بزرگ شدند. بافت هر محله ای تاثیر مستقیم بر افراد آنجا دارد. یادم هست روزهای یکشنبه در یکی از خانه ها کلاس آموزش قرآن برگزار می شد و ما به آن کلاس می رفتیم و باید در جمع، قرآن را با قرائت می خواندم. مسلما وقتی از کودکی در جمع حضور پیدا کنی و با صدای بلند قرآن را به نحوی بخوانی که مطلوب جمع قرار گیرد و تشویق شوی، حتما در روحیه و آینده ات تاثیر خواهد داشت. بچه که بودید در کوچه با همسن و سال های خودتان بازی می کردید؟ زیاد اهل کوچه نبودم. ترجیح می دادم بیشتر در خانه بمانم. خانه ما حیاط بزرگی داشت با باغچه و حوض و اتاق های زیاد. آنقدر این خانه به من آرامش می داد و فضایش را دوست داشتم که کمتر به کوچه می رفتم. بافت خانه، محله و کلاس های قرآن، تاثیری در اعتماد به نفس شما داشت که وقتی بزرگ شدید مقابل دوربین قرار بگیرید و گوینده خبر شوید؟ تاثیر خیلی زیادی داشت! وقتی در کلاس قرآن می خواندم برخی به من می گفتند: چقدر صدای خوبی داری همین تشویق باعث شد روی این بخش از توانمندی ام متمرکز شوم و حرفه آینده ام را انتخاب کنم. بچه های امروزی که با حضور در مهد های کودک، کلاس های آموزشی و ... اعتماد به نفس خوبی دارند، اما گویا این اعتماد به نفس بدرستی جهت دهی نمی شود که بچه ها وقتی بزرگ می شوند چندان در حرفه هایی که انتخاب می کنند موفق نمی شوند. چون همه چیز را براحتی به دست می آورند! خانواده های امروزی همه امکانات را برای فرزندشان فراهم می کنند تا او در یک حرفه یا رشته موفق شود، اما ما در گذشته همه چیز را به سختی به دست می آوردیم و باید پشتکار و صبر زیادی داشتیم تا به نتیجه می رسیدیم. وقتی در آزمون گویندگی قبول شدم، همراه چند نفر دیگر علاوه بر کلاس های آموزشی که صدا و سیما برایمان برگزار می کرد، حدود شش ماه فقط به استودیو می آمدیم تا ببینیم گوینده ها چه کار می کنند، بعد ماه ها فقط پشت میکروفن می نشستیم و مثلا فقط می گفتیم: ساعت 14، اینجا تهران است و... . برای رسیدن به آروزهایمان باید خیلی تلاش و صبر می کردیم تا به نتیجه برسیم. دوران کودکی هم امکانات خیلی محدود بود و بنا به توانمندی و لیاقتی که داشتی، امکانات در اختیارت قرار می گرفت. معتقدم عبور از شرایط سخت باعث می شود فرد اعتماد به نفس واقعی پیدا کند و کارش برایش ارزشمند شود. وقتی چیزی را براحتی به دست می آوری، برای حفظ آن تلاش چندانی نمی کنی. الان هم امکانات از گذشته خیلی بیشتر شده و هم شرایط به دست آوردن حرفه راحت تر شده است. اما خیلی از جوان ها بر این باورند که شرایط خیلی دشوار است مثلا جوانی که می خواهد حرفه گویندگی خبر را انتخاب کند، باید از هفت خوان رستم بگذرد؟ شرایط استخدام شاید سخت تر شده باشد اما جوانان امروز راحت تر از نسل ما به خواسته هایشان می رسند شاید به همین دلیل لذت چندانی ازحرفه شان نمی برند. وقتی تلاش می کنی و نتیجه می گیری، آن وقت است که از داشته هایت لذت می بری و قدر آنها را می دانی. علاقه خودتان بود که سمت گویندگی خبر رفتید یا اتفاقاتی شما را به این سمت برد؟ پدرم مشوق اصلی ام برای انتخاب این حرفه بود. 18 ساله بودم که تلویزیون اعلام کرد صدا وسیما به تعدادی گوینده خبر نیاز دارد. من هم مثل 50 هزار نفری که برای این رشته ثبت نام کردند، اسم نویسی کردم. چندین مرحله غربال گری شد تا عاقبت حدود چهارپنج نفر انتخاب شدیم. گویندگی خبر کار پر استرسی است، اضطراب را چگونه مدیریت می کردید که در زندگی تان تاثیر منفی نگذارد؟ گویندگی خبر راه رفتن روی لبه تیغ است به این دلیل که هم مرجع و معتبر است وهم به صورت زنده پخش می شود. گوینده خبر وقتی مقابل دوربین و میکروفن می نشیند، تمام حواسش باید به کارش باشد. تمام درگیری ها و مشغله های زندگی و ذهنی را باید فراموش کنی و فقط به خبری که می خوانی، فکر کنی. بعد از مدتی گوینده های خبر تیک ساعت می گیرند، یعنی مدام به ساعت نگاه می کنیم حتی اگر در استودیو نباشیم. اما با همه اینها حرفه دوست داشتنی و شیرینی است و بعد از مدتی به این حرفه و اضطراب هایش عادت می کنی. کلا به حرفه و کارت عادت می کنی و از آن لذت می بری. شهرت هم چاشنی است که همه سختی ها را به نوعی آسان می کند؟ در اوایل کار، ...
میزگردی با عوامل فیلم امکان مینا
پاکستان وجود دارد که مسئولانش می گویند به ما بچه های 14 تا 24 سال بدهید و بعد از یک هفته، آنها را به افرادی تبدیل می کنیم که بتوانند حملات انتحاری انجام دهند! این معضلی است که امروزه دنیا با آن دست وپنجه نرم می کند. ایران هم از نظر جغرافیایی در موقعیتی قرار دارد که اطرافش ناامن است. البته خوشبختانه ما امنیت داریم. دلیلش هم تجربه ای است که در دهه 60 پشت سر گذاشتیم و فهمیده ایم راه مقابله با آن چیست ...