سایر منابع:
سایر خبرها
مدافع حرم گمنامی که بالاخره سیمش وصل شد + تصاویر
به کردستان ثبت نام کردم که با مخالفت مادرم مواجه شدم. پدرم تازه فوت کرده بود و مادرم اجازه نداد که بروم و می گفت: معصومه جان مادر وقتی ازدواج کردی هر کار خواستی می توانی انجام بدهی، اما حالا که کنار من هستی من اجازه نمی دهم. تا اینکه سال 64 آقا سید به خواستگاری من آمد، سید پاسدار بود. در جلسه خواستگاری سید گفتند: ان شاالله زندگی مان بر مبنای حقانیت الهی باشد. محور خدا باشد. همیشه هم در زندگی، سبک ...
کانون خانواده در سیرۀ رفتاری امام باقر(ع)
کشیده شود. ابی بصیر می گوید: در کوفه به زنی قرآن می آموختم با وی مزاحی کردم، وقتی به نزدیک ابوجعفر باقر علیه السّلام شدم، به من عتاب کرد و گفت: مَنِ ارْتَکَبَ الذَّنْبَ فِی الْخَلَاءِ لَمْ یَعْبَأِ اللَّهُ بِهِ هر کس در خلوت مرتکب گناه شود، خدای به او باک ندارد که چگونه وی را عذاب کند، به آن زن چه گفتی؟ پس من از شرم روی خودم را پوشاندم و توبه کردم، پس ابوجعفر باقر (ع) گفت که دیگر تکرار نشود ...
حکایت از مردی که تاب ظلم و بدی را نداشت
...> وی با بیان اینکه حاج سعید وقتش را زمانبندی می کرد و بر اساس برنامه ریزی به پیش می رفت، گفت: می خواست که فرزندانمان در همه زمینه ها موفق باشند. به همین دلیل دخترانمان را در آموزش های دینی، ورزشی و تحصیلی شرکت می داد. دخترم بزرگم را به کلاس تکواندو فرستاد. پس از آن بود که می گفت من نیز باید این رشته ورزشی را یاد بگیرم تا به عنوان خانواده بتوانم به او کمک کرده و در کنارش باشم. همسر شهید ...
گفتگو با پروانه کاظمی؛ هیمالیانورد
برگشتم شهر، این سوال برایم مطرح شد که این زندگی است یا آن؟ فکر کردم آدم هایی که آن جا را ندیده اند، چطور می توانند زندگی کنند؟ این، سوال بزرگی شد. این جا بود که متوجه تفاوت این دو دنیا شدم و انتخاب کردم. و به قول معروف کوهی شدید؟ بله... همان سال با بهرام کوه های زیادی را در ایران رفتیم؛ علم کوه، سبلان، یک بار دیگر دماوند و... که بعد هم متاسفانه پاییز همان سال بهرام از دست رفت ...
شادی از من خواست به خانه شان بروم / ما درخانه بودیم که مادرش سر رسید
بکشم و این درگیری را مادر شادی درست کرد. زمانی که مادر شادی بازجویی شد، ادعای کیانوش را تکذیب کرد و گفت: برای خرید بیرون رفتم و به شادی گفتم که خیلی زود برمی گردم، چند دقیقه بعد وقتی برگشتم دیدم جوانی در خانه ام با دخترم تنهاست. خیلی ناراحت شدم، به شادی گفتم این جوان کیست، او هم گفت خودش وارد خانه شده و من کاری نکردم. اگر کیانوش قصد ازدواج با دخترم را داشت، باید با من صحبت می کردو او را ...
ما صیغه محرمیت را در خودرو خوانده بودیم / سحرهم موافق بود
صدور رأی اقدام کند. ایران 110 از ترس آبرویم به خواسته های کثیف یکی از همکارانم تن می دادم اعتیاد بازیگر قدیمی را راهی بیمارستان کرد +عکس با دختران نابالغ ازدواج کنید پاداش بگیرید+ تصاویر رفتار غیر انسانی خواهرمست با برادرش در خانه عمل وقیحانه حسابدار شرکت با مدیر عامل در خودرو/ او با تهدید مرا مجبور به این کار کرد اقدام باور نکردنی و زشت چند مزاحم با مرد جوان شیرازی در خیابان+عکس مدارکم را در خانه جا گذاشته بودم/ وقتی به خانه برگشتم با صحنه ای باورنکردنی روبه رو شدم ...
مدارکم را در خانه جا گذاشته بودم/ وقتی به خانه برگشتم با صحنه ای باورنکردنی روبه رو شدم
پنهانی دستگیر شدم. شوهر این زن متوجه ارتباط ما شد و شکایت کرد. دو ماه در زندان بودم تا این که با قرار وثیقه آزاد شدم. من برای همسرم یک دستگاه سمند خریده بودم تا با آن بچه ها را به مدرسه ببرد. او با تعطیلی مدارس با این خودرو مسافرکشی می کرد و بعضی شب ها دیر به خانه می آمد. وقتی اعتراض می کردم، ادعا می کرد مسافردربستی داشته است. رفتارش هایش باعث شد به او شک کنم. یک روز که تلفن همراهش را ...
من یک HIV مثبت هستم
چهار یا پنج سال بعد متوجه شدم. وقتی فهمیدید که مبتلا هستید، چه حسی داشتید؟ بالاخره اولش یک شوکی به من وارد شد اما بعد سعی کردم از نظر روحی خودم را حفظ کنیم و روحیه خودم را بالا نگه دارم، در جلسات مختلف با پزشکان شرکت می کردم و آموزش های لازم را درباره این بیماری به دست آوردم و بعد از آن هم تلاش کردم که این آگاهی را به دیگران هم منتقل کنم تا کسانی که به ویروس ایدز مبتلا می ...
از ترس آبرویم به خواسته های کثیف یکی از همکارانم تن می دادم
است که با سختی مخارج خانواده 9 نفره ما را تامین می کرد. من 3 خواهر بزرگتر از خودم دارم که ازدواج نکرده اند و به دلیل بالا رفتن سنشان خواستگاری ندارند. از سوی دیگر خانواده ام به رفت و آمدهای من توجهی نداشتند و من تقریبا آزاد بودم چرا که تصور خانواده ام این بود که من در بیرون از منزل برای آسایش آن ها و تامین هزینه های زندگی تلاش می کنم. این در حالی بود که آرمین نیز عنوان می کرد قصد ازدواج با مرا دارد ...
ماجرای پدرو مادر کثیفی که یکی از پسران فامیل را برای آزاردخترشان به خانه دعوت کردند
او را رد کرده بودند. همه چیز از روزی شروع شد که پسردایی ام با خانواده اش به خانه مان آمدند. آن روز پسردایی ام با اطلاع پدر و مادرم به اتاقم آمد و به من تعرض کرد. من در جواب اعتراض به این حرکت از خانه فرار کردم و به خانه مصطفی رفتم. اما خانواده او هم من را طرد کردند و مجبور شدم به خانه خودمان بروم. وقتی به خانه برگشتم پدرم کتکم زد و مادرم سرزنشم کرد. تصمیم گرفتم خودکشی کنم. مقداری قرص ...
دوست صمیمی همسرم حرفهایی در مورد گذشته او گفت که آتش گرفتم
. ناصر و دوستش تقریباً هر روز همدیگر را می دیدند و با هم به ورزش یا تفریح می رفتند. من هم خیالم جمع بود که همسرم اهل رفیق بازی بی حد و اندازه نیست و با آدم درست و حسابی در ارتباط است. چند ماه بعد از ازدواج مان، پدرم بخشی از ارث و میراث خودش را تقسیم کرد و ما توانستیم یک آپارتمان نقلی و خودرویی مناسب بخریم. از آن به بعد آماده می شدیم که سر خانه و زندگی خودمان برویم. اما یک روز دوست ناصر حرف ...
17 سال در جبهه بدون مرخصی/فقط دو روز پشت جبهه بودم
معروف شدم و دیگر پرونده ام را هم به اسم کلی عوض کردم. بهترین خاطره ام دیدن امام بود آقای کلی کل هشت سال دفاع مقدس را در جبهه عرق می ریزد و دوری از خانه خانواده را تحمل می کند. پنج شش ماه اول دوری برایم سخت بود؛ اما کم کم عادت کردم. فقط شاید هرچند وقت یک بار می توانستم نامه ای بنویسم. رزمنده خستگی ناپذیر افغان فقط به عشق امام و انقلاب تمام سختی ها را تحمل می کند هنوز بعد از گذشت ...
فریبا متخصص به سن و سال نقش هایش فکر نمی کند
رادیویی اش دریافت کرده است. فریبا متخصص اواخر سال قبل به خاطر بازی در نمایش های طپانچه خانه به کارگردانی شهاب الدین حسینی و هیچ کس نبود بیدارمان کند به کارگردانی پیام دهکردی برنده جایزه بهترین بازیگر از جشنواره تئاتر فجر شد و همچنین مورد تقدیر در جشنواره تولیدات رادیویی قرار گرفت. این بازیگر زن 5 خواهر و برادر و یک پسر 22 ساله دارد به نام پوریا پوربهرامی که در زمینه بازیگری فعالیت دارد. پوریا در ...
سرکار! این هیزم ها برای توست که شب ها سرما نخوری
.... آقای منتظری تعریف می کند: وقتی آقای طالقانی را از بهداری به زندان بردند، دیدم شبی آقای طالقانی همین طور سیگار می کشید و تمام هیکلش دود شده بود. به او گفتم چرا با خودت این طور می کنی؟ چه شده؟ ایشان گفته بود، می دانی در 17 شهریور فلان اتفاقات افتاده. مردم در حال اقبال و اعتماد به ما هستند. اگر مردم به روحانیت اعتماد کنند و خواسته شان عملی نشود، چه کار باید کرد و بعد گریه کرد. -روزنامه ...
وقتی زندانبان طالقانی بودم
به گزارش راوی نیوز ، احمد خرازچی، سرهنگ بازنشسته و فرمانده گروهان ژاندارمری وقت شهرستان بافت در زمان تبعید آیت الله می گوید: سال 1350 از گرگان به کرمان منتقل شدم و یک سره به سمت فرماندهی گروهان بافت به این شهرستان رفتم و با عیال و اولاد در این شهر دورافتاده و بن بست ییلاقی رحل اقامت گزیدیم. این شهر فاقد شهربانی و به ناچار امور انتظامی شهر به عهده ژاندارمری بود. مردم ساکن این شهرستان از نظر بضاعت مالی در ردیف متوسط و از نظر مذهبی و دیانت حد بالایی داشتند و بسیار آرام و محبوب و مهربان بودند. از نظر اینکه این شهرستان بن بست بود و مردمانی آرام و سربه زیر داشت افراد تبعید ...
دوست ندارم شبیه بقیه باشم
برای تک تک لحظه های زندگی ام خط قرمز داشتم؛ حتی وقتی وارد فضای اجرا شدم با این که برایم فضایی به شدت دوست داشتنی بود، همان جا برای خودم خط قرمز تعریف کردم که مثلاً پوششم و اخلاقم و منشم چیست و چه مواردی برایم مهم هستند. با همه این ها تذکرات زیادی از نزدیکان و عزیزانم که کاملاً من و فضای تربیتی و زندگیم را می دانسنتد، هم دریافت می کردم که مراقب باش مثل بقیه نشوی. برایم خیلی مهم بود که مراقب رفتارم باشم و همیشه نگران بودم که فضا مسیطر و غالب نباشد که من مقهور آن فضا شوم. ...
بزرگترین دروغ تاریخ این بود که اگر برجام نبود آمریکا قطعا به ایران حمله می کرد!
دکتری در برنامه ریزی اقتصادی گرفتم. بعد هم آمدم در دانشگاه رادکرز در ایالت نیوجرسی استادیار شدم، بعد هم دانشیار و استاد تمام. مدتی رئیس بخش مطالعات خاورمیانه بودم. یک مرکز مطالعات ایران هم درست کردم. در نهایت هم موسسه ای به نام شورای آمریکاییان و ایرانیان تاسیس کردم که در آمریکا اسم و رسمی دارد. بعد از انقلاب به کشور برگشتم و 45 روزی در ایران ماندم. می خواستم ببینم سازمان گسترش مرا می ...
جزئیاتی از زندگی شخصی علی مسعودی
سابقه و کارنامه کارهایی که آنقدر موفق بودند که حتی هنوز هم بارها بازپخش شده اند وبسیار مورد توجه بوده اند دست کم باید بیشتر از سوی مدیران مورد توجه واقع می شدم. اینکه حالا با این همه سال حضور موجه، باز در پروسه تصویب طرح گیر کنم یک ماجرای فرسایشی برای من خواهد شد و انگیزه ای نخواهم داشت. فقط برای مشکلات مالی دوره ای که آقای فرجی باعث بیکاری من شد، دوره سختی بود. من در حساب ...
اگر کسی واقعا سوال داشته باشد، خدا این گونه حقیقت را آشکار می کند
همگی در یک روز مرده بودند، گفت: چگونه اینها را خداوند بعد از مرگشان زندگی می بخشد؟ پس خداوند عز و جل همانجا او را میراند و [پیکرش] صد سال در میان آنها درنگ کردسپس او و آنها را برانگیخت و ... کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص225-226 حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ ...
اصغر فرهادی: رعنا نخواست آبروی خاطی، ابزار انتقام گیری شود
، خودشان را نسبت به شما منتقد بی رحم نمی دانستند. سراغ فروشنده برویم . گویا فیلمنامه فروشنده را زمانی نوشتید که درگیر جدایی ... بودید . این طور بوده؟ بعد از جدایی... جرقه هایی در مورد فروشنده در ذهن من بود. مثلا اینکه داستانی بنویسم که تئاتر در آن سهم داشته باشد. من بعد از آنکه داستان کلی و بدون دیالوگ پروژه اسپانیا را نوشتم، درگیر فروشنده شدم، یعنی از ابتدای سال گذشته. سال ...
37 سال است به فوت پدرمان مشکوکیم/ از زیر کالبدشکافی پدرمان در رفتند
...> مهدی طالقانی: بتول خانم همسر اول بود و اسم او می آید. بتول خانم مادر کدام بچه ها بود؟ مهدی طالقانی: مادر من بود. همسر دیگر اسم شان چه بود؟ طاهره طالقانی: اسمش توران بود که اول انقلاب فوت کرد. توران خانم مادر من بود. مهدی طالقانی: مادر من تا سال 86 در قید حیات بود و بعد فوت کرد. می فرمایید فرزندان آیت الله طالقانی به ترتیب سن از کدام مادر متولد شدند؟ مهدی ...
شروع زندگی با یک فلاسک چای و یک خانه خالی/ بی جهاز و عروسی هم توانستیم که شاد باشیم
شرکت ماکت سازی شدم، 5 سال از فوت پدرم می گذشت و مادرم با مدیریت مالی قوی ای که داشت، با پول نصفه و نیمه ی بیمه، زندگی مان را می چرخاند. همین چیزها باعث شده بود که ترسی، از راه دور شرکت تا خانه مان نداشته باشم و هر روز از تهران به سمت پردیس بروم و کار را با جدیت یاد بگیرم. اوضاع کار در این شرکت خوب نبود و مجموعه در حال ورشکستگی بود. برخلاف بقیه همکاران که وقت شان را به شوخی و خنده می ...
نکات و عکس های جالب از زندگی شهلا ریاحی بازیگر و اولین کارگردان زن سینمای ایران به مناسبت تولدش
لیلا و همسرش آقای شربت دار بزرگ شدم. پس از فوت پدرم، مادرم با عموی اسماعیل ریاحی ازدواج می کند." - او در سن 14 سالگی، همسر اسماعیل ریاحی (پسرعموی ناتنی اش، کارگردان قدیمی سینما و تئاتر) شد . دارای دو فرزند (یک دختر و یک پسر) است. - وی تحصیلات خود را تا سیکل ادامه داد و در سن 17 سالگی(سال 1323) بنا به خواست و راهنمایی همسرش اسماعیل ریاحی که خود از شیفتگان تئاتر بود به صحنه ...
زندگی خصوصی آیت الله
ندارد و گفته بچه ها بیایند. بلافاصله راه افتادیم، رسیدیم سر خیابان ایران، متوجه شدیم که راه ها را بسته اند. اما ما حرکت کردیم و نایستادیم. به همسرم که پشت فرمان بود، گفتم الان ما را با تیر می زنند، گفت بگذار بزنند. چند تیر هوایی شلیک شد و ما بی توجه به آن ایست نکردیم و ادامه دادیم تا به در خانه رسیدیم. رفتیم طبقه بالا. دیدم پدرم وسط اتاق خوابیده و تلفن قطع است. سه بیمارستان آن اطراف بود. آن طور که ...
گروگانگیری خیالی به خاطر رویای 500 میلیونی
چنین خودرویی برایم نمی خرد بنابراین نقشه آدم ربایی قلابی خودم را طراحی کردم. از طرفی با این کار می خواستم علاقه همسرم را نسبت به خودم بسنجم. چون اگر او واقعاً مرا دوست داشت این مبلغ را تهیه می کرد. ولی بعد از مدتی متوجه شدم که واقعاً همسرم چنین پولی در اختیار ندارد و از طرفی پلیس به واقعیت ماجرا پی برده است. برای همین تصمیم گرفتم خودم به دادسرا بیایم و واقعیت را بیان کنم.در پی اظهارات زن جوان؛ همسر او زمانی که از ماجرا با خبر شد از شکایتش گذشت و زوج جوان پس از یک هفته جنجالی به خانه برگشتند! ...
زنم یک دیکتاتور بود، کشتمش
. حدود 2 سال قبل بود که برای آخرین بار با او ازدواج کردم ولی در این مدت هیچ وقت او را کتک نزدم تنها چند سال قبل یک سیلی به گوشش نواختم!! با این حال ریشه اختلافات ما همچنان پابرجا بود تا این که حدود 100 میلیون تومان به همسرم ارث رسید. روز حادثه حدود ساعت 10 صبح برای صرف صبحانه وقتی به منزلم بازگشتم دیدم همسرم همه لوازم منزل را جمع کرده است او از مدتی قبل اصرار داشت که باید ...
آیت الله طالقانی هیچ اعتقادی به حذف نداشت
بودند به هیچ وجه از هم جدا نشوید، اما اگر کسی می خواهد خیلی احتیاط کند بدون اینکه کسی بفهمد بعد از غذا خوردن با مارکسیست ها، مقداری آب در دهانش غرغره کند و دور بریزد. بعد این طور شد که مذهبی ها و مارکسیست ها مجدداً با هم هم سفره شدند. من همان سال52 که منزل آیت الله طالقانی رفتم، ماجرا را به ایشان گفتم. ایشان هم گفتند اکثر مراجع این را قبول دارند کسی که خدا را قبول ندارد نجس است، اما از طرقی هم می ...
اخبار حوادث
خصوصی حرف بزنم اما وقتی پسرم رفت، دوباره با همسرم دعوایم شد و اول با چاقو دو ضربه به دستش زدم و بعد با جوراب خفه اش کردم. ترسیده بودم برای همین فرار کردم و صبح با پسرم تماس گرفتم و گفتم به مادرت سر بزن. حدودا 19 روز در شهرهای مختلف بلاتکلیف بودم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم را به پلیس معرفی کنم. با ثبت اعترافات متهم، پرونده برای صدور حکم در اختیار شعبه نهم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی ...
شهید مدنی در کلام دوست و آشنا / دزدان از پیر و کودک نمی ترسند، باید جوانان را آگاه کنیم
چقدر عبای پاره ؟ هم می خواستم راجع به فقر و مال دنیا با خدا حرف نزنم . برگشتم و این سوراخ را نشان امام رضا(ع) دادم قسمت پارگی اش را با انگشت نشان دادم و هم گفتم دیگر خسته شدم و هم گفتم عبا پاره است و فقیرم چون قرار گذاشتم حرف نزنم حرف نزدم خلاصه با زبان بی زبانی یک اشاره ای به پارگی کردم و به امام رضا(ع) گفتم تا کی ؟ می گفت حرفهایم را که به امام رضا زدم توی صحن آمدم، کمی از صحن دور تر شدم کسی گفت ...
اینیستا: همسرم به من زندگی دوباره ای داد
. دوری از خانواده، مرا کاملاً تنها گذاشت. روزهای خیلی بدی بود. باید قوی می بودم ولی واقعاً لحظات سختی بود. اولین واکنشم این بود که گفتم نمی خواهم به بارسلونا بروم. تابستان را با پدرم سپری کردم. به صحبت های افرادی که در اطرافم بودند، گوش کردم و یک روز تصمیم گرفتم به خاطر خودم و به خاطر اشتیاق پدرم به بارسلونا بروم. شرایط دردناک بود ولی این بهترین راهکار پیش رویم بود. لاماسیا بود که مرا تبدیل به این ...