سایر منابع:
سایر خبرها
نویسندگان بزرگ از کجا الهام می گیرند؟
دانشگاه رسیدم باور کنید حتی یک رمان درست و حسابی هم نخوانده بودم. چه کار کنم؟! خب، آن کارها را بیشتر دوست داشتم! گفتم که اگر تربیت درستی داشتم، شاید در مسیر دیگری پیش می رفتم! پل آستر: من بهار و تابستان بیس بال بازی می کردم ولی تمام سال کتاب می خواندم. کتاب خواندن یکی از نخستین دلمشغولی هام بود و هرچقدر بزرگتر می شدم، بیشتر می شد. به نظرم محال است کسی که در نوجوانی ولع خواندن ...
غریبه های درد آشنا
: نزدیکای ظهر بود . چله تابستون، کولر دستی رو گذاشته بودیم وسط اتاق رو چهارپایه . هوا انقدر گرم بود که باد نه چندان خنک کولر آدم و کلافه تر می کرد . تو این اوضاع از این اتاق به اون اتاق می دویدم و تو هر سوراخ سمبه ای رو سرک می کشیدم . نبود که نبود . مادرم همه رو نیست و نابود کرده بود . انقدر از معرکه پرت بودم که نفهمیدم این آدمی که رو زمین افتاده و نفس نمی ...
معلم بازنشسته ای که مدافع حریم ولایت شد/ همسر شهید: موها و محاسن خود را از ته می زد تا مبادا به خاطر ...
به دیدن حماسه آفرینی رزمندگان، شاید بهتر است کمی دورتر بایستیم، دقیق تر نگاه کنیم تا متوجه کار بزرگ این شهیدان شویم و حاج رضا ملایی اول یک معلم با همه دلسوزی هایش برای تعلیم و وقتی بازنشسته شد، رفت تا مدافع حریم ولایت باشد. گذری کوتاه از زندگی پربرکت حاج رضا سال 1336 پنجمین روز بهارش را سپری می کرد که در روستای چاه نصیر استان کرمان کودکی دنیا آمد که شاید هیچ کس در باورش نمی ...
ازدواج سیاه
معتقد بود که چه خواستگارهایی را به خاطر پدر از دست داده و پدر هم معتقد بود اگر ازدواج نمی کرد وضعیتش با حالا فرق می کرد. در همین زندگی بی علاقه صاحب دو فرزند شده بودند و حالا هم بچه ها بزرگ شده و هر کسی نیازها و خواسته های خودش را داشت. پدرم واقعاً از پس برآوردن این همه خواسته ریز و درشت بر نمی آمد برای همین، اول در برابر ما مقاومت می کرد ولی بعد ها دریافته بود که هر چه کمتر در زندگی ما دخالت کند ...
ناگفته های عارف از پیشنهادهای روحانی برای حضور در دولت
.... اوج مشکلات اصلاح طلبان را می توان در انتخابات سال 90 دید انتخاباتی که عملا تصمیم به عدم حضور در آن گرفته شد. البته من با این تصمیم مخالف بودم، جمع بندی ما در بنیاد امید این بود که به حدود 90 حوزه می توانیم کاندیدا و در حداقل 70 حوزه نیز کرسی های مجلس را به دست آوریم. منتها از آنجایی که همیشه به خرد جمعی پایبند بودم و در آن زمان هم جمع بندی آن بود که در انتخابات کاندیدا اعلام نکنیم. خوشبختانه ...
خانم فرماندار فاجعه منا را در خواب دیده بود+عکس
به برادرم نگفتم. تا این که 6 ماه بعد وقتی به برادر توضیح دادم که در دفترچه این موضوع را نوشته تأیید کرد که بعد از دعا به آن ها گفته است. اما نکته جالب اینجاست وقتی 14 تیرماه نهمین ماه از درگذشت او را گرامی داشتیم همسر برادرم بچه دار شد و یک پسر به دنیا آورد. همسرم هم یک لباس پسرانه کوچک به عنوان هدیه برای آن ها خریده بود و در وسایل گذاشته بود که به دستشان رسید. داستان گواهی حج نیابتی ...
تعرض دو جوان 18ساله به یک پسر نوجوان در قرچک
.... همان موقع یادم آمد که دامادمان در خانه اش نیست برای همین کلید خانه او را به سعید دادم و همراهش رفتم. به بهانه اینکه باید چند کپسول حمل کنیم، شاکی را به خانه دامادمان کشاندیم اما من پشت در ایستادم و داخل نرفتم. چند لحظه بعد صداهایی شنیدم. سریع داخل رفتم دیدم شاکی می گوید که مورد تعرض قرار گرفته. من هیچ کاری با شاکی انجام ندادم و بی گناهم. با ثبت اعتراف متهمان، کیفرخواست پرونده با موضوع اتهامی تهدید و ارعاب و آدم ربایی صادر شد و برای رسیدگی در اختیار دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت. ...
بهیار 15 ساله جبهه های جنگ که لقب شیرزن گرفت/ افزایش سرانه مطالعه کتاب، راهی برای آگاهی جوانان
میرزمانی بود، رفتم؛ تصورم این بود که ثبت نام کنم و بعدا اعزام شوم ولی درست زمانی که به درمانگاه رسیدم، زمان اعزام نیرو بود و به خاطر علاقه ام با رضایت مادر به همراه آن ها رفتم. رضادار با بیان اینکه هیچ وسیله و امکاناتی برای اعزام همراهم نبود، گفت: زمانی که به جبهه اعزام شدم پدرم باور نمی کرد که رفته باشم. وی با اشاره به اینکه پس از اعزام، ابتدا یک شب در چالوس اقامت داشتیم و ...
خیابان های شهر میزبان نبرد ماشین بازها
موتور مسابقه ای آرسی دنبال مان کرد، تا خرخره هم ماشین را از لوازم پر کرده بود، ما از بی سیم دستش فهمیدیم مأمور است، بلد نبود دنده بدهد، بچه ها پاور شیفت می دادند او کم آورد، اول کمی با او بازی کردیم و بعد فرار کردیم، به پای ما نرسید. اینها را می گوید، دنده را عوض می کند و پنجه ها را روی پدال گاز می فشارد تا آخر، صدای کشیده شدن لاستیک با بوی تند و گس صفحه کلاچ بلند می شود: همه صفحه کلاچ شان را هشت ...
واقعیت های چند پهلوی زندگی آدم های در تردید
های خانه دار و بچه هایشان محور داستان هایم شدند، بعد هم زنان پا به سن گذاشته سروکله شان در داستان هایم پیدا شد. این روند طبیعی است و طبیعتا ادامه هم پیدا می کند؛ بی این که نویسنده برای تغییر آن کار زیادی از دستش برآید. درواقع این نگاه نویسنده است که تغییر می کند. نوشتن را یک موهبت و استعداد ذاتی می دانید یا چیزی که با تلاش می شود بهش رسید؟ حداقل آدم های اطراف من می توانند ...
مدافع حرمی که بالاخره سیمش وصل شد+تصاویر
رقم بزند. مادرم گفت : بغض گلویم را گرفت و اشک در چشمانم حلقه بست و گفتم : انشاالله بعد از صد و بیست سال. همیشه به مادرم می گفت : تو رو خدا دعا کن! تو پاکی و مادری. به آن حرمتی که برای من قائل هستی و من را دوست داری دعا کن گیر کارم برطرف شود و شهید شوم مادرم می گفت : هر وقت حمید جان از من می خواست برایش آرزوی شهادت کنم می گفتم : پس معصومه چی ؟ خودت که از دلبستگی اش به خود که حکم همه کس را برای او ...
اگر روحانی پیشنهاد معاونت اولی را به من می کرد درباره اش فکر می کردم
به دست آوریم. منتها از آنجایی که همیشه به خرد جمعی پایبند بودم و در آن زمان هم جمع بندی آن بود که در انتخابات کاندیدا اعلام نکنیم. خوشبختانه خیلی زود بعد از برگزاری انتخابات مجلس 90، این جمع بندی به دست آمد که عدم شرکت ما، اشتباه بود. چون جریان اصلاحات جریان ریشه دار انقلاب است اصلاحات چه در جریان انقلاب، چه قبل و چه بعد از آن حضورجدی داشته است. جریان اصلاحات یک جریان اصلی است و هیچ گاه حذف شدنی ...
پاراگراف کتاب (86)
دوستش نداشتم. تا مدت مدیدی دوستش نداشتم. آن همه سال پیش که از سرای دارلینگتن رفتم، هیچ باورم نمی شد که واقعا و حقیقتا دارم می روم. فکر می کردم این هم یک حقه ی دیگر است که دارم سوار می کنم آقای استیونز، برای این که لج شما را دربیاورم. وقتی آمدم این جا و دیدم که شوهر کرده ام، جا خوردم. تا مدت مدیدی غمگین بودم، خیلی هم غمگین بودم ولی بعد سال ها آمدند و رفتند، جنگ شد، کاترین بزرگ شد، آن وقت یک روز ...
می گفت: در قبال حضرت زینب(س) مسوولیم/ نگران بود شرمنده آقا اباعبدالله(ع) بشود
به گزارش اصفهان شرق، معصومه خانی ؛ همسر شهید مدافع حرم موسی کاظمی از همسرش می گوید. متولد سال 1363 است و از همسرش شش سال کوچک تر. دلتنگی هایش آسان از چشم هایش می بارید، تا آنجا که چند بار مجبور به قطع گفت وگو شدیم. صحبت از شهادت آن هم در جلسه اول خواستگاری انتخاب را برای شما سخت نمی کرد؟ خیلی روی این حرفش فکر کردم. تا اینکه در جلسه دوم گفتم اگر می خواهید شهید شوید، اصلا برای چه می خواهید ازدواج کنید؟! ...
قرآن را به عرصه عمل بیاوریم
...! این سؤال، سؤال مهمی است. به نظر من هر کسی که امروزه بخواهد کاری بکند، لازم است که با یک رویکرد دلسوزانه به نظام، بررسی کند که چه اتفاقی افتاده که، این همه عقبیم. حدود سال 74 بود که این دغدغه به جدیت در ذهن من شدت گرفت، به گونه ای که احساس کردم تا این مسئله را حل نکنم، نمی توانم خودم را قانع کنم که در مسئولیت های اجرایی و اجتماعی حاضر شوم. مدتی توجه کردم به نهادها و متفکران تا ببینم آنها ...
عشق نافرجام
به گزارش پایگاه خبری پلیس، زن جوانی که برای بیان مشکلش به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان اصفهان آمده بود زندگی خود چنین شرح داد: از وقتی چشم باز کردم در رفاه کامل بودم، همیشه همه چیز برایم مهیا بود و هر چیزی را اراده می کردم به دست می آوردم. پدرم تاجر ومادرم خانه دار است. یک خواهر ویک برادر دارم که هر دوی آنها دارای تحصیلات عالیه هستند.من فرزند آخر وبه قول خانواده عزیز دردانه ...
خانواده شهید رکن آبادی: گفت از مکه برگردم می روم یمن/ آب پاکی را روی دستمان ریختند
ایشان آمد پدر خیلی شکسته و ناراحت شد. یعنی بعد از چند سال من در فیلم ها، گریه های پدر را دیدم وگرنه من خیلی وقت بود ندیده بودم پدر برای کسی اینگونه گریه کند. در اوج همه این ناراحتی ها پدر خیلی مقتدرانه عمل کردند و سریعاً با تمام توان و با کمکی که شد، درب سفارت را ترمیم کردند و سفارت حریم خودش را در همان یک شب پیدا کرد و از فردا هم مراسم تقبل و تعاذی را اعلام کردند که همه مسئولین لبنانی ...
علاقه مندی وافر آیت الله طالقانی به امام
بازخوانی تحولات تاریخی قبل و بعد از انقلاب است، توسط وی منتشر می شود. مصاحبه پیش رو گفت وگویی است که لطف الله میثمی در آن به بیان خاطراتش از ابوذر انقلاب پرداخت. تسنیم: وقتی به سیره و منش آیت الله طالقانی نگاه می کنیم، ایشان با همه اقشار مردم رابطه صمیمی داشتند و با گذشت چند سال از انقلاب هنوز تصویر خوبی از ایشان در ذهن مردم است. درباره اخلاقیات و روحیه مردمی ایشان توضیح دهید. ...
عذرخواهی دیرهنگام مرتضوی درباره کهریزک/احمدی نژاد درباره جنایت کهریزک چه گفته بود؟
نمازم را اینجا بخوانم و بعد بروم. قبول کرد. جالب اینکه خودش متوجه این مسئله نشده بود. به اتاق کناری رفتم و حدود ده دقیقه نماز خواندم و برگشتم و مرتضوی همچنان مشغول ادامه کارش با آن فرد دیگر بود. تقریبا غروب شده بود یا چنددقیقه ای مانده بود و منتظر مأموران بودم که یکباره مرتضوی با عجله کیف خودش را برداشت و به محافظش گفت؛ بگو راننده آماده باشد تا به وزارت خارجه برویم، جلسه ام دیر شده است (تا آنجا که به ...
گفت و گویی متفاوت با خداداد عزیزی
اتفاق نیفتاد. بعد از آن تا زمانی که علی آقا سرمربی تیم ملی بود، دیگر مرا دعوت نکرد. زمان مایلی کهن برگشتم و در جام جهانی هم بازی کردم. همه چیزخوب بود تا زمانی که بحث پول های جام جهانی پیش آمد. فدراسیون بابت حضور در جام جهانی پول گرفته بود و چون فضای مجازی و اینترنت اینقدر فعال نبود، کسی نمی دانست به فدراسیون ها چقدر پول می دهند و لباس ها چیست و ... من چون در آلمان بازی کرده بودم، می دانستم بازیکنان ...
فیگو: هرگز از بارسلونا بد نگفتم
دستمزدت چه چیزی خریدی؟ یک خانه برای والدینم خریدم که پدرم هنوز آن جا زندگی می کند. از اسپورتینگ چه خاطراتی داری؟ خاطرات خوبی دارم. از 12 سالگی تا 22 سالگی آن جا بودم و چیزهای خوبی یاد گرفتم. آکادمی اسپورتینگ همیشه عالی بوده است. می توان آن را با آژاکس مقایسه کرد هر چند که فلسفه فوتبال متفاوت است. بازیکنان بزرگی دارند. فوتره در زمان بازی من نماد اصلی به شمار می رفت. پس از آن ...
از اینکه سکوت می کنم معذرت می خواهم/عدم حضور در انتخابات سال 90 تصمیم اشتباهی بود/از روحانی نه توقعی ...
سال 90 دید انتخاباتی که عملا تصمیم به عدم حضور در آن گرفته شد. البته من با این تصمیم مخالف بودم، جمع بندی ما در بنیاد امید این بود که به حدود 90 حوزه می توانیم کاندیدا و درحداقل 0 7 حوزه نیز کرسی های مجلس را به دست آوریم. منتها از آنجایی که همیشه به خرد جمعی پایبند بودم و در آن زمان هم جمع بندی آن بود که در انتخابات کاندیدا اعلام نکنیم. خوشبختانه خیلی زود بعد از برگزاری انتخابات مجلس 90 ...
ماجرای حضور تکنسین تاسیسات مشهدی در سوریه آنهم با شناسنامه افغانستانی/ دلنوشته منتشر نشده شهید مرتضی ...
. ما 6 تا خواهر و برادر هستیم، سه تا خواهر و سه تا برادر و من هم فرزند دوم خانواده هستم. مادرم خیلی از شرارت های دوران کودکی ام در خانه تعریف می کند اما در مدرسه یک مقدار خجالتی بودم و فعالیت خاصی نداشتم. پدرم کارمند راه آهن بود و در قسمت تعمیرات واگن کار می کرد و بعدازظهرها هم برای تامین مخارج خانواده در مغازه ای که اجاره کرده بود به کار تعمیر تاسیسات ساختمان مشغول بود و الان 10، 15 سالی ...
نظرم با نظر فراستی درباره سینما یکی است/ چه کسانی داوود رشیدی را ممنوع الکار کرده بودند؟
، موسسه پویا فیلم را ایجاد کنیم، من 10 فیلم را خودم تهیه کرده بودم و چه در آنها و چه درباره فیلم هایی که در موسسه ساختیم حتی یک ریال هم ضرر نکردم، استفاده هم کردم. سوالم از شما این است که مگر قرار است من در پویا فیلم پول بگذارم و درآمد نداشته باشم؟ سینما با سرگرمی ارتباط کاملا پذیرفته شده ای دارد و سینمای تجاری کاملا منطقی است اما چگونگی ارائه آثار و نگاهی که به مخاطب از طریق محصولات ...
بهنوش بختیاری: مسیر کاری ام در حال تغییر است
من این داستان را بر اساس آن نوشتم نه، اما معتقدم در همه زن ها حتی خانه دارترین آن ها این ابعاد پرخاشگر آنارشیست وجود دارد و خود آن ها این احساس را سرکوب می کنند. معتقدم هر زنی در هر نسلی به خصوص نسل آذر میرزایی که در فیلم دیدیم، یک بُعد انقلابی جنجالی دارند که می خواهند علیه همه چیز حرکت کنند، آن هم به خاطر مسائلی که در وجود آن ها سرکوب شده است. واقعاً برای خود من خیلی جذاب بود که هر زنی می تواند ...
شبکه های اجتماعی را حذف کنید/ بهترین استعدادها در شهرستان رابر است
... من هفت سال، اول صبح می رفتم بافت و بعداظهربرگشتم ، ساعت یک ربع به سه به خانه می رسیدم ، خیلی سخت بود خسته تا نهار و استراحت می کردید 6 می شود نسبت به سایر بچه ها 2 یا 3 ساعت عقب می ماندم. مسیر رفت و برگشت 4 یا 5 سال با مینی بوس و 2یا3 سال شخصی و کرایه ها اوایل کمتر بود و ماه های اخر به 150هزار تومان می رسید، آموزش و پرورش به هیچ عنوان تقبل نکردنداوایل رفتیم اموزش پرورش رابر گفتند ...
علی فرمانده گردان شهادت بود
. تا اینکه یک روز رزمنده ها وقتی اصغر نبود؛ دست و پای من را محکم بستند و از ساختمان دو کوهه آویزانم کردند. چون برادرم فرمانده گردان بود من به خودم جسارت می دادم و بچه ها را اذیت می کردم. خلاصه با کلی التماس من را پایین آوردن. برادرم آمد و گفت حمید چقدر ساکت شده است. بعد از آن متوجه شد که چه کارهایی کردم و مرا مقصر دید. من را با خودش برد خط مقدم و لباس رزم پوشاند و عکس انداختیم. ...
آغاز سال نو با شادی و سرور
...> با خواهر ابوالفضل در حیاط خانه ایستاده ایم و گپ و گفتی می کنیم. خواهر می گوید: ابوالفضل 6ماهه بود که پدرم فوت کرد. او هیچ وقت لذت داشتن پدر را نچشیده و این یکی از بزرگ ترین حسرت های زندگی اش است. از زمانی که پدرم فوت کرد مادرم با کارگری در خانه همسایه ها خرج زندگی را در آورد اما الان به خاطر کمردرد و فشار بالایی که دارد نمی تواند کار کند. او درباره ابوالفضل می گوید: برادرم خیلی تیزهوش است. با ...
طاهری: از وزیر ورزش بپرسید استعفایم صوری بود یا خیر؟/ روی امضای من و توفیقی دست نوشته دیگر چسبانده اند!
. بعد از آن با عابدینی جلسه ای داشتیم و گفتیم که این سامانه اجازه کار هواداری ندارد. حتی در بند 1 ماده 9 آمده بود که بدون اجازه باشگاه ها این سامانه کار هواداری نکند. بعد از آن به دفتر مهدی تاج رفتم و به او گفتم آیا من زیر حرف هایم زده ام؟! حتی به تاج نشان دادم که برگه ای را روی امضای من و توفیقی چسبانده اند که این کار خلاف صداقت است. * یعنی شما مدعی هستید که سندسازی انجام شده است؟ ...
3 کتاب جدید می نویسم/ آرزو دارم دوستانم موفق تر از خودم باشند
میشود بچه کتاب بنویسد اما وقتی کتابم چاپ شد بردم مدرسه و نشانشان دادم. خیلی خوشحال شدند. آرزو دارم دوستانم موفق تر از خودم باشند پانیا فولادفر، آرزو دارد همه دوستانش موفق تر از خودش باشند، در کارهایشان خلاقیت به خرج دهند تا بتوانند ایده های خود را عملی کنند و مانند دانش آموزان فارسی که در سفر به تهران و ملاقات با وزیر آموزش و پرورش همراهش بودند، اختراع های جالب انجام دهند. ...