سایر منابع:
سایر خبرها
غدیر از نگاه چهارده خورشید؛ عصمت، حجیّت و خلافت عترت
فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر می کرد امام رضا(ع) و غدیر محمد بن ابی نصر بزنطی می گوید: خدمت امام رضا(ع) بودم، درحالی که مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتگومی کردند، برخی از مردم این واقعه را منکر شدند; امام فرمود:پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین. سپس فرمود: ای ابی نصر، این ماکنت فاحضر یوم الغدیر ; هرکجا که ...
داماد اعدامی به زندگی برگشت
می گفت نه . تا الآن هر اتفاقی برایمان افتاده است لطف خدا بوده است از خدا ممنونم که هوایم را همیشه دارد و سر جریان امیر به من خیلی کمک کرد و امیدوارم از این به بعد هم هوای زندگی من و امیر را داشته باشد. بهار ادامه می دهد : به ملاقات برادرم رفته بودم خانمی که در کابین بغل دستی ما بود یکهو حالش بد شد . من رفتم کمکش و امیر را دیدم . بعد از برادرم درباره حکم متهمی که مادرش بد حال شد پرسیدم و ...
حرف های عروس و دامادی که در حیاط زندان به عقد هم درآمدند
دختر و بابایی خیلی سختم بود . هیچ منتی سر امیر ندارم خودش می داند که من چقدر تلاش کردم تا به ازدواج راضی اش کنم . برایم من ناز می کرد و می گفت نه . تا الآن هر اتفاقی برایمان افتاده است لطف خدا بوده است از خدا ممنونم که هوایم را همیشه دارد و سر جریان امیر به من خیلی کمک کرد و امیدوارم از این به بعد هم هوای زندگی من و امیر را داشته باشد. بهار ادامه می دهد : به ملاقات برادرم رفته بودم ...
همسر شهید: به مادرش می گفت اگر شهید شدم مانند مادر شهید احمدی روشن آرام و صبور باش و به خاطر شهادت من ...
نوجوانی اش به مسائل دینی بسیار پایبند بود و با رفتار خلاف شرع مخالف. دیپلمش را که گرفت به سربازی رفت و بعد از اینکه برگشت رشته کامپیوتر دانشگاه اهواز ادامه تحصیل داد. سید مهدی یک بسیجی بود که انگار مدیریت در وجودش نهادینه شده بود. در دوران دانشجویی هم دغدغه فرهنگی داشت و دوست داشت دانشجویان را با مفهوم درست ولایت و همچنین رعایت حدود روابط زن و مرد و بصیرت افزایی و.. آشنا کند و البته کارهایی هم در این ...
خاطرات مدرسه کپری
کودکان مدرسه لباس و وسایل تحصیل خریدم. مردم روستا لطف زیادی به من داشتند و با تمام تنگ دستی همواره در امور مختلف همراه من بودند. کودکان مدرسه کپری من استعداد شگرفی در آموختن داشتند و این موضوع همواره برای کار و تلاش بیشتر به من انگیزه کافی می داد. پس از ازدواج مجبور شدم تا برای ادامه زندگی به شهر خودم باز گردم اما در تمام 30 سال تدریس همواره به آن روستای دور افتاده فکر ...
پارک پاک؛ دورهمی بدون کارت دعوت
طلایی فضای شاد و بی آلایشی را ایجاد کرده و در مکان شاد و پر شور در شب های آرام تابستان و دیگر ایام سال جمعیتی حدود 5 هزار نفر از خانواده های آملی، مازندرانی و ایرانی را در خود جای داد و با پارک، شهر بازی و جاذبه های گردشگری و طبیعی شب های به یادماندنی را در اذهان ماندگار کرد. برای بازدید از برنامه پارک پاک به پارک دهکده طلایی رفتم، پارک پاکی که به همراه ساحل سالم در شهرهای شمالی کشور ...
روایتی از داستان زندگی عروس فراری!
وقتی با مخالفت پدرم روبرو شدم گفتم اگر نگذاری من و رامین با هم ازدواج کنیم برای همیشه فرار می کنم اما پس از عقدمان کارم به جایی رسیده که می خواهم از دست همسرم فرار کنم و خودم را نجات بدهم... دختری 16 ساله که با این سن کم با پسرخاله خودش ازدواج کرده اما در حالی که تنها دوماه از عقدش با او گذشته دچار مشکل شده و به مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان اصفهان مراجعه کرده بود گفت: من و ...
وقتی شوهرم به خانه آمد من و علی در اتاق تنها بودیم
شب قبل از جنایت پسرم در ماموریت بود و همسرش نیز در خانه پدرش رفته بود که آخر شب بود که پسرم به خانه مان آمد و صبح زمانیکه قصد داشت دوباره به محل کارش برود برای عوض کردن لباس هایش به خانه اش رفت. ساعت 9:30 صبح بود که پسرم رسول با من تماس گرفت و ادعا کرد که در خانه باز نمی شود و از من خواست تا شماره کلید ساز را در اختیارش قرار دهم و پس از یک ساعت هر چه با او تماس گرفتم رسول جوابی به من ...
ماجرای ازدواج تلخ یک دختر جوان با مرد نزول خوار
، هیچگاه به لقمه ای دعوت نکرد. دو ساعت بعد وقتی اهل خانه در خواب بعداز ظهر بودند، مینا ظرفی پلو و خورش برایم آورد. آن اولین بذل محبت آمیز او بود که مرا بیش از پیش مدیونش می کرد. ضعف داشتم، از چند روز قبل هم چیز دندان گیری نخوره بودم. مینا نشست و لحظه ای بعد وقتی من مشغول خوردن شدم، با تبسمی که شیرینی آن هرگز از یادم نمی رود مرا به حال خود رها کرد و رفت. هنوزهم پس از سال ها ...
دختر 16 ساله ام را به بردگی گرفتند !!!
دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و به قاضی گفت: چند وقت پیش در تلگرام با طناز آشنا شدم. او با من درددل کرد و گفت با پدرش اختلاف دارد. می گفت وضع مالی پدرش خیلی خوب است اما اخلاق و رفتار خوبی ندارد. من هم این موضوع را با یکی از دوستانم به نام حسین درمیان گذاشتم. حسین اهل شهرستان بود و برای تحصیل و کار به تهران آمده بود. او از من خواست تا دختر نوجوان را فریب دهم و کاری کنم که از خانه ...
جنجال آزار و اذیت زن مغربی توسط سعودی ها +عکس
بدی درخانه دیدم / دیگر به او اطمینان ندارم با زن شریکم ارتباط مخفیانه داشتم دخترم را با وضعیت بسیار بدی در ماشین دوست پسرش دیدم جاسازی جالب سیگار در یک محموله بزرگ قاچاق +عکس زمانی که شوهرم نبود به خانه دوستش می رفتم/ با اکبر تنها بودم که همسرم به آنجا آمد مادرکثیفی که دخترش را بی هوش کرد تا همسرش او را آزار و اذیت کند تازه ترین روش ...
دخترم را با وضعیت بسیار بدی در ماشین دوست پسرش دیدم
پدرش آمده بود. زودتر از کلاس آموزش زبان بیرون زدم و سوار ماشینش شدم. در بین راه یک آب میوه تعارف کرد. هوا گرم بود و آب میوه را سر کشیدم. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که چشمانم سیاهی رفت و به خواب رفتم. شانس آوردم. مادرم که به حرکاتم مشکوک شده بود، آن روز به طور پنهانی هوایم را داشت هنوز باور ندارم حامد قصد کثیفی داشت او در تلگرام بسیار مودب بود و پشیمانم. حامد که می دید چاره ای ...
با دوست برادرم به یک میهمانی رفتم / مجبور شدم تا مدتها به او باج بدهم
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، رویا دختر 20 ساله در حالی که از شدت خماری، نای حرف زدن نداشت و دستانش از عصبانیت به لرزه افتاده بود به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: دختر نوجوانی بودم که پای شهباز به زندگی ما باز شد. او از دوستان صمیمی برادرم بود. شهباز خیلی زود اعتماد همه اعضای خانواده را به خودش جلب کرد. به طوری که پدرم کلید منزلمان را به او داد تا بتواند به راحتی در محل ...
شوهر ودخترم را در وضعیت بدی درخانه دیدم / دیگر به او اطمینان ندارم
یک محموله بزرگ قاچاق +عکس زمانی که شوهرم نبود به خانه دوستش می رفتم/ با اکبر تنها بودم که همسرم به آنجا آمد مادرکثیفی که دخترش را بی هوش کرد تا همسرش او را آزار و اذیت کند تازه ترین روش حمل مواد مخدر به داخل زندان+عکس با دوست برادرم به یک میهمانی رفتم / مجبور شدم تا مدتها به او باج بدهم کار زشت 30 دختر و پسردر یک ویلا آرام در خانه را باز کردم / در اتاق خواب س هیل ا را در شرایط نامناسبی دیدم ...
مرخصی گرفتم و خودم را به خانه رساندم / همسرکثیفم را در شرایط بدی در اتاق خواب دیدم
...> این 10 خبر داغ روز را از دست ندهید: شوهر ودخترم را در وضعیت بدی درخانه دیدم / دیگر به او اطمینان ندارم با زن شریکم ارتباط مخفیانه داشتم دخترم را با وضعیت بسیار بدی در ماشین دوست پسرش دیدم جاسازی جالب سیگار در یک محموله بزرگ قاچاق +عکس زمانی که شوهرم نبود به خانه دوستش می رفتم/ با اکبر تنها بودم که همسرم به آنجا آمد مادرکثیفی که ...
با دوست همسرم در خانه تنها بودم / او خواسته بسیارکثیفی از من داشت
... این 10 خبر داغ روز را از دست ندهید: شوهر ودخترم را در وضعیت بدی درخانه دیدم / دیگر به او اطمینان ندارم با زن شریکم ارتباط مخفیانه داشتم دخترم را با وضعیت بسیار بدی در ماشین دوست پسرش دیدم جاسازی جالب سیگار در یک محموله بزرگ قاچاق +عکس زمانی که شوهرم نبود به خانه دوستش می رفتم/ با اکبر تنها بودم که همسرم به آنجا آمد مادرکثیفی ...
زیباترین سال تحصیلی
مبینا غرفه ها را نگاه می کرد سرم را برگرداندم تا به غرفه ای که پشت سرم بود نگاه کنم. ناخودآگاه به سمت آن جذب شدم و به طرفش رفتم. باورم نمی شد. چیزی را می دیدم که تا به حال ندیده بودم. تصویرهای دخترهای باحجاب و قهرمانان ایرانی. با زیباترین تصویرسازی. اول فکر می کردم اشتباه می بینم اما کمی که نزدیک شدم دیدم این ها همان عکس هایی هستند که همیشه دنبالشان بودم. من که انگار گنجی پیدا کرده باشم دانه به ...
رابطه پیشگیری ازبارداری و بچه دار نشدن/بهترین قرص ضد بارداری/علت پریودهای نامنظم
با سلام و خسته نباشید من 5 ساله ازدواج کردم حدود 9 ماهه اقدام برای بارداری کردم ولی نتیجه ای نداشته حدود سه ماهه نزدیک عادت ماهیانه ام زیرشکمم و کمرم درد میگیرد ماه گذشته هم عادت ماهیانه عقب افتاد درصورتی که قبلا چنین مشکلاتی نداشتم آیا اینها میتواند علائمی برای نزدیک شدن به بارداری باشد این علائم ربطی به بارداری ندارد با سلام من نزدیک به 4 سال پیشگیری طبیعی کردم الان 2 ماه ...
خاطره ای شنیدنی از مرحوم آیت الله ستوده
پیش از پرداختن به مدرسه، مختصری از خودتان بگویید تا مخاطبان بیشتر با شما آشنا شوند. بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم وفقنا لما تحب و ترضی. ممنون که به مدارس سر می زنید و برخی مسائل را -اگر مفید باشد- به دیگران منتقل می کنید. با توجه به فضای خانه و خانواده مان، به حوزه گرایش پیدا کردم. پدرم روحانی بود. تنها فرزندش که وارد حوزه شد من بودم. مسیر هم برای ادامه تحصیلم باز ...
شهادت مرتضی او را برایم جاودانه کرد
آشنا بودم. حوزه درس خوانده بودم و در دبیرستان مسئول بسیج مدرسه بودم. پدرم هم ماه ها در جبهه حضور داشت. مادرم در زمان جنگ برای رزمندگان لباس می بافت. من در این سال ها افتخار همسنگری با آقا مرتضی را داشتم که از آن بسیجی های مخلص بود. شهید حفظ حریم اهل بیت، چه دیدگاهی به این خاندان مکرم داشت؟ از کارهای خیلی خاص آقا مرتضی بردن کاروان زیارتی در پیاده روی اربعین به کربلا بود. بسیار ...
نابغه خردسال خوزستانی:می خواهم دانشمند هسته ای شوم+تصاویر
این نابغه خوزستانی می گوید: از 17 سالگی یعنی مصادف با سال 65 به جبهه رفتم و تا پایان جنگ تحمیلی در آنجا ماندم. در حال حاضر هم با تحصیلات کارشناسی ارشد در رشته عرفان اسلامی به عنوان معلم پرورشی فعالیت می کنم. همسرم حافظ کل قرآن، داور نهج البلاغه و با مدرک تحصیلی دکترا در حال حاضر به عنوان مدیر یکی از مدارس اهواز فعالیت می کند. خانواده 6 نفره داریم که 2 دختر و 2 پسر هستند. فرزند اولم در ...
توت های سفید، توت های بهشت!
، عصر وقتی برای خرید از خانه خارج شدم دیدم بچه های محل مرا با دست نشان می دهند که او مادر علی است! یکی از آنها آمد و گفت: حمیده خانم امروز علی را در حیاط مدرسه در دستانمان چرخاندیم، مدیر مدرسه سر صف با تشویق علی به خاطر چنین خانواده ای که همه اعضای خانواده در جبهه هستند، مورد تشویق قرار داد. در آن سال ها بیش از 50 سال از عمر من می گذشت. *بهشت دشت عباس: شوهرم از جبهه ...
شهید مدافع حرمی که قبر خود را قبل از شهادت نشان داد/به مردم بگو فقط اطاعت محض از رهبری و پشتیبانی از ...
نواب صفوی شاهین شهر ادامه داد. وی به دلیل کمی در آمد خانواده تابستان ها کار می کرد و اوقات فراغت خود را با کارکردن می گذراند. همسر شهید قربانی، خانم زهره محبی برادر زاده ی دوست شهید محمد جواد قربانی است. این همسر دلسوز و فداکار قبل از ازدواج به سوریه رفته بود. آن چند روز گوشه دنج حرم حضرت زینب(س) آرامشگاهش شده بود. مردم می رفتند و می آمدند و او همچنان به ذکر و دعا مشغول بود و لا بلای ...
رایولا: خانه آل کاپون را نخریده ام؛ دوست داشتم مدیر برنامه گاسکویین بودم
می پرسی حالت چطور است، می گوید خیلی بد نیستم، می توانستم بدتر باشم! این به چه معناست؟ من یک هلندی هستم. در هلند ما چیزی را می گوییم که واقعا هستیم. یا خوب یا بد! رایولا در ایتالیا به دنیا آمده است. خانواده او وقتی مینو کودک بود، به هلند مهاجرت کردند. پدرش یک مکانیک بود و با کمک مادربزرگش، توانسته بود رستورانی خانوادگی را به گرداند: خیلی سخت کار کردم. ظرف شستم، سرمیز رفتم ...
کراوات شجریان، لباس لیدی گاگا، و کفش خراسان شمالی در گفت وگوی مدآنلاین با کاوه آفاق
فرهنگی به غرب بکنم به زعم خودم و هدفم هم در آن دوره ای که انگلیسی اواز می خواندم این بود که اگر در خارج از ایران روی استیج رفتم از روی پرچمم بفهمند که من یک ایرانیِ معتقد به وطنم هستم. نوید پیشنهاد دیگری هم مطرح کرد این که کفش سفید بپوشم که بند یکی قرمز و دیگری سبز باشد.اما بعد از فکر و مشورت سرانجام دستبند پرچم را انتخاب کردیم. که من گفتم ترکیب سه تا ساق دست سفید قرمز و سبز و همین نهایی شد. ...
همسرم را با مرد غریبه در خودروی شاسی بلند دید!!
بارها دخترشان را به قتل تهدید کرده و بی شک دامادشان در این ماجرا نقش دارد. ماموران پی بردند که اشکان در تماس تلفنی از پدرش شنیده که می خواهد به ترکیه برود و اگر بازداشت شد باید برای ادامه زندگی به خانه عمویش برود. همین سرنخ کافی بود تا مظنون اصلی این پرونده مشخص شود و ماموران با کاوش های پلیسی سرنخ های دیگری از این معمای پلیسی به دست آوردند و هوشنگ خیلی زود از سوی ماموران دستگیر شد. هوشنگ ...
عاشق دوست مادرم شدم، نیمه شب به اتاق خوابش رفتم
کردم و به خانه شان رفت و آمد داشتم. نازنین ادامه داد: فاطمه خانم پسر جوانی به نام مسعود دارد که با هم احوالپرسی داشتیم و بعضی وقت ها او برایم چیزهایی می خرید تا اینکه شوهرم بخاطر مریضی پدرش به شهرمان رفت و چون در ماشین آنها جا کم بود من تنها ماندم. این زن گریان گفت: تا ساعت 9 شب فاطمه خانم در خانه ما بود تا اینکه رفت من مشغول کار و تماشای تلویزیون شده و ساعت 11 شب به اتاق خواب ...
واقعیت های چند پهلوی زندگی آدم های در تردید
...، یعنی روزهایی که داستان نویسی را تازه آغاز کرده بودم، مهم ترین چیز برایم پایان داستان بود. تحمل پایان غم انگیز برای قهرمان هایم نداشتم و دوست داشتم داستان هایم به خوبی و خوشی تمام شوند. بعد اما در دوره ای کاملا برعکس شد. وقتی شاهکاری چون بلندی های بادگیر یا دیگر داستان هایی از این قبیل را خواندم که پایان غم انگیز داشتند، انگار دنیا و ایده هایم عوض شدند و رو به تراژدی آوردم... شما را ...
قول های شب خواستگاری
آمبولانس به بیمارستان منتقل کردیم و من هم به منزل پدرم رفتم. یک هفته بعد همسرم به درب منزل پدرم آمد و شروع به فحاشی وضرب وشتم من کرد، وقتی علت از او خواستم گفت به خاطر این است که از اعتیادش نزد همسایه ها گفته ام. بعد از آن با مخالفت شدید خانواده ام برای بازگشت به منزل همسرم مواجه شدم، اما او دوباره آمده و به شدت اظهار پشیمانی کرده و می خواهد مرا دوباره به زندگی برگرداند، اما من نگرانم و تردیدزیادی دارم ...
بیگاری کشیدن از دختر نوجوان پس از فریب تلگرامی
سهراب را شناسایی و بازداشت کردند. پرویز گفت: من دوست ارسطو بودم. چندی قبل به خانه ارسطو رفتم که متوجه شدم شیما از خانه شان فرار کرده و به خانه او آمده است. ارسطو گفت که پدر شیما پولدار است و قرار است مبلغ 20 میلیون تومان از او اخاذی کند. صبح وقتی از خانه بیرون رفت تا با پدر شیما تماس بگیرد، من شیما را فریب دادم و به ویلای اجاره ا ی ام بردم تا مبلغ بیشتری از پدرش اخاذی کنم. یک روز بعد متوجه شدم ...