سایر منابع:
سایر خبرها
پدیده شهادت فقط یک تغییر منزل است
تو باد. امیدوارم که مرا حلال کنی، می دانم که از من ناراحت هستی ولی مادر این وظیفه و این رسالت را مکتبم و قرآنم به من آموخته. مادرم همین شیر پاک و حلال تو بوده که درس شهادت را به من آموخته است و مادر تو را به جان فاطمه (ع) قسمت می دهم هر وقت از دوری من ناراحت شدی به خدا پناه ببر که خداوند صبری به شما عنایت فرماید. پدرم: سلام من به روح پاک و بزرگوارت، امیدوارم که مرا حلال کنی و می دانم که ...
پیش بینی یک شهید از کربلای4
خواهم که به شما صبر عطا کند. داغ پسر خیلی سخت است. برای من هیچ مهم نیست چرا که اباعبدالله در صحنه های کربلا جوان هایش را داد. زینب آنقدر صبر و استقامت را برای خودش تحمل کرد. بله زینب را به اسیری بردند. زینب تحمل کرد. مادرم من حالا فرزند تو ام و در راه اسلام می روم. من امانتی بودم در دست تو. مادرم هیچ کس عمر جاوید نکرد و من هم نخواهم کرد ولی دوست دارم مرگم شهادت باشد و در اینجا مادر جان در آخرین لحظات ...
------ " روز پنجشنبه " ------
أَعْتَمِدُ عَلَیْکَ وبدی روزهای بعد آن خدایا جداً من باپیمان اسلامیتت توسل به سوی توجویم وبا حرمت قرآن کریم تکیه می کنم بر تو وَ بِمُحَمَّد الْمُصْطَفَی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أَسْتَشْفِعُ لَدَیْکَ فَاعْرِفِ اللَّهُمَّ ذِمَّتِیَ الَّتِی وبه محمد برگزیده خدای تعالی درود خدا براو و بر آل او شفاعت کنم نزد تو پس بشناس خدایا پیمان مرا آنچنانی که رَجَوْتُ بِهَا ...
عاشقانه ای زیبا با رنگ و بوی شهادت/ همسر شهید: خواب دیده بودم امین به سِمت محافظ بارگاه حضرت زینب(س) ...
نزدیک عصر بود که گفت: به خانه برویم. می خواهم وسیله هایم را جمع کنم. باید بروم. جا خوردم. حس کرختی داشتم. گفتم: کجا می خواهی بروی؟ بس است دیگر. حداقل به من رحم کن... تو اوضاع و احوال مرا می دانی. قیافه مرا دیده ای؟ خودم حس می کردم خُرد شده ام. گفتم: می دانی من بدون تو نمی توانم نفس بکشم. دیگر حرفی از رفتن به سوریه نزن. خودت قول داده بودی فقط یکبار بروی... گفت: زهرا من وسط مأموریت آمده ام به تو سر بزنم و بروم. دلم برایت تنگ شده بود. ...
واعظی که با تربت سید الشهدا(ع) شفا یافت
...: من بالای سرت نشسته بودم و گریه می کردم، مادر شهیدی در همسایگی ما زندگی می کرد (مادر شهید فرخ آشتیانی رئیس بنیاد شهید آشتیان که در فاجعه مکه به شهادت رسیده بود) که خیلی پیر زن اهل دل و متدین بود. با شنیدن صدای گریه مادرم، آمد بالا و من قضیه را گفتم؛ ایشان به منزل خود رفت و از بین کفن خود، کمی تربت و یک انگشتر پنج تن که آغشته به تربیت بود را آورد با یک مقدار آب زمزم، مخلوط کردیم و در گلویت ریختیم. همان جا نفست باز شد، رفتم خدمت آیت الله روحانی و قضیه را گفتم و ایشان فرمود: به تربت ابی عبدالله(ع)، خداوند عمر مجدد بهت عطا نمود و ایشان توصیه کردند تا میتونی برای سید الشهدا(ع) نفس بزن. ...
قامت دین در زلال غدیر خم انعکاس می یابد...
. بابا آب داد: شأن نزول آیه ... وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إنَّ العَهدَ کانَ مَسئُولاً سلام، آبت زمزم است، طعم کوثرمی دهد. ای زمین دم فروبند، من غسلم را بازمزم بابایم ادا خواهم کرد و درشجره ی تنعیم بابایم رخت احرام خواهم بست و در خیریه مادرم طواف خواهم کرد. راستی گذرم به سرزمین آل الشیطان هم می افتد، یابن الشیطان، یا بن السعود الرجیم،یا ملای شیطان، یایدالابلیس ، شش هزار ...
12 سال سرگردانی بعد از قتل مادر و خواهر
بود که دست به چنین جنایتی زدم ولی در کل چیزی از ماجرا به خاطر ندارم و اصلا روز حادثه را یادم نمی آید. در این سال ها هم حتی یک نفر به سراغ من نیامده و من تنها در گوشه زندان سر کردم. در این مدت هم 7 بار نامه نوشتم و از دادگاه تقاضا کردم زودتر اعدام شوم. بعد از این ماجرا هر روز آرزوی مرگ می کنم. برای همین با این که پدر و خواهرم رضایت داده اند چون حکم قصاصم به خاطر قتل مادرم پابرجاست، می خواهم هرچه ...
وصیت نامه شهید محمد ابراهیم همت
کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک) . و السلام؛ محمد ابراهیم همت *دومین وصیت نامه شهید همت: به نام خدا نامی که هرگز از ...
هم قدم با شیطان
خواهم تکرار کنم. قاضی که از شنیدن این جمله عصبی شده بود، گفت: مهمانی نیامده ای. صدبار هم که تعریف کرده باشی اینجا باید همه ماجرا را کامل با ذکر تمام جزئیات بیان کنی. بنابراین برای من ادا درنیار. با صدای بلند شروع کن همه اتفاقات را توضیح بده. سیما با اکراه و اجبار لب به اعتراف گشود: مادرم 10 سال فلج بود و من از او نگهداری می کردم. برادرم خارج از کشور است. نمی تواند بیاید، یعنی ...
------ " روز شنبه " ------
إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَکَ وَ عِنْدَ آلِ بَیْتِکَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَکُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ ای محبوب دلهای ما،ما به خاطر تو سوگواریم،و چه بزرگ است سوگواری بر تو ازآن رو که وحی از ما بریده و هم ازآن رو که به فقدان تو دچار آمده ایم چه ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم،ای سرور ما،ای فرستاده خدا،درود خدا بر تو و بر خاندان ...
7 بار برای اعدامم نامه نوشتم/ از روز جنایت چیزی در خاطرم نمانده است
به گزارش سلام دنا ؛ عصر 22 دی سال 82 آتش سوزی در یک خانه ویلایی در منطقه پاکدشت به پلیس گزارش شد. ماموران پس از حضور در محل، متوجه شدند شعله های آتش خاموش شده و دو زن در جریان این آتش سوزی کشته شده اند. ماموران در ادامه متوجه شدند اهالی محل با شنیدن صدای انفجار از خانه ویلایی به کوچه آمده و پسر 20ساله خانواده را دیده اند که با چاقو در حال خودزنی است.بررسی ها نشان داد، مادر و دختر نوجوان از سوی ...
------ " روز جمعه " ------
وَلاخُلْفَ لِقَوْلِکَ وَلاتَبْدِیلَ حقا ً تو توئی خدا نیست معبودی جز تو یگانه نیست شریکی برای تو ونه انبازی ونیست تخلفی درگفتارت ونه تبدیل وَأَنَّ مُحَمَّدَاًصَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ أَدَّی مَاحَمَّلْتَهُ إِلَی الْعِبَادِ وَجَاهَدَ فِی بدرستی که محمد درود خدا براو وبر آل او بنده وفرستادۀ تست ادا کرد آنچه راتحمیل کردی به اوسوی بندگانت وکوشید در راه ...
مادر معتاد،آنقدر کودک 3ماهه را کتک زد تا به قتل رسید
پرونده ای در شعبه دوم دادسرای جنایی تهران تشکیل شد و بازپرس مرادی نیز دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی برای بررسی علت مرگ را صادر کرد. در حالی که تحقیقات برای روشن شدن علت مرگ پسرکوچولو ادامه دارد، روز گذشته زوج جوان برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شدند. با مادر وی گفت و گویی انجام داده ایم که می خوانید. برای نیکان چه اتفاقی افتاد؟ بچه ام نارس ...
وزیر کانادایی: مشهدی هستم!
گمان می کردم آنجا به دنیا آمده ام. به این دلیل که می دانم بسیاری از کانادایی ها داستان زندگی مرا شنیده اند، حالا می خواهم درباره تصورات غلطی که ناخواسته به وجود آمده است توضیح بدهم. در روزهای گذشته، مادرم برای اولین بار به من گفت که من و خواهرانم در واقع در شهر مشهد و در کشور ایران به دنیا آمده ایم؛ شهری که در حدود 200 کیلومتری مرزهای افغانستان قرار دارد. پس از ...
شهید حاج یدالله کلهرانسان خودساخته ومهربان دفاع مقدس
نیستم و رهرو راهش بودم . پدر عزیزم مرا ببخش که فرزند خوبی برایت نبودم و از من راضی باش تا خدا هم از من خشنود گردد و مرا بیامرزد و امیدوارم بتوانم با تقدیم خون ناچیز و جسم ضعیف خود به اسلام و قرآن رضایت شما و خدا را فراهم کنم ، صبور باشد و مبادا بی صبری و گریه کنی و تو مادر مهربانم ، در شهادتم گریه نکن ، افتخارکن و شجاع باشد و به دیگر مادران شهدا بیشتر سربزن و به آنها دلداری بده و اگر خواستی ...
سفیر غدیر
بِالعَهدِ إنَّ العَهدَ کانَ مَسئُولاً سلام،آبت زمزم است،طعم کوثرمی دهد. ای زمین دم فروبند،من غسلم رابازمزم بابایم اداخواهم کردودرشجره ی تنعیم بابایم رخت احرام خواهم بست ودرخیریه مادرم طواف خواهم کرد.راستی گذرم به سرزمین آل الشیطان هم می افتد، یابن الشیطان، یابن السعودالرجیم،یا ملای شیطان،یایدالابلیس ،شش هزارسالت تمام،حرمتِ حرمم،حرام کردی،اسفل السافلینت حتمی است،جبینت ریگزاررجم باد ...
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است
به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ به مناسبت هفته دفاع مقدس مروری خواهیم داشت بر وصیت نامه سرداران بزرگ 8 سال دفاع مقدس که در راه دفاع از اسلام و وطن به شهادت رسیدند. وصیت نامه شهید دکتر مصطفی چمران بسمه تعالی وصیت می کنم ... وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی ...
روایت سی و یک سال چشم انتظاری پدر برای دیدن فرزندش/ رضایت مشروط مادر برای اعزام علی اکبر به جبهه
سؤال پدربزرگ که می پرسد چه وقت پول این بارها را بدهم، می گوید اقا گفته خودشان حساب می کنند! از محرم آن سال تا زمانی که پدربزرگ زنده بود به قول مادربزرگ، شتربان رفت که رفت .. مادرم عذرا تاجیک تحت تربیت چنین پدری بزرگ شده بود، بانوی مؤمنه که عاشق امام رضا علیه السلام بود. او ارادت خاصی به اهل بیت علیهم السلام و ساداات داشت، سفارش همیشگی مادر به ما این بود: مادر جان! اگر با سادات برخورد ...
مدرسه کابوس شب هایم بود/ در روز اول از معلمم یک جلد قران هدیه گرفتم / مدرسه را با فرار آغاز کردم
حرف ترسیدم پس ازشنیدن این حرف از مدرسه فرار کرد و ساعتی بعد مادرم مرا به اجبار به مدرسه باز گرداند و قضیه را به معلم مان گفت و دانش اموزی که مرا ترسانده بود به دلیل دروغ گویی تنبیه شد. وی ادامه داد: اسم معلم کلاس اول من آقای عزیز خودی زاده از تهران بود و یکی از بزرگترین آرزوهای من دیدار دوباره او است. از مدتها قبل کیف مدرسه ام را خریده بودم "افسانه دادره خبرنگار ...
دختری در ایستگاه پایانی فریب
می کرد روبه مادرش گفت: خدا رو شکر هنوز هم دیر نشده و در همین زمان عقد متوجه دروغ هایش شده ام و می خواهم راه زندگی ام را از او جدا کنم. مادر و دختر درحالی که با هم گفت وگو داشتند منشی دادگاه از زن جوان خواست وارد اتاق شود. قاضی حسن عموزادی درحالی که پرونده زن جوان را می خواند از وی خواست تا ماجرای زندگی اش را شرح دهد. محدثه درحالی که پریشانی و اضطراب در چهره اش موج ...
رامین دیگر مرا نوازش نمی کرد تصمیم گرفتم با او ازدواج نکنم
قبل از عقد به مادرم گفتم من پشیمان شدم دیگر نمی خواهم که با رامین ازدواج کنم اما مادرم به شدت به هم ریخت و گفت جواب مردم را چه بدهیم و اصلاًاین کار ممکن نیست باید این مراسم سر بگیرد و خلاصه با همه این دردسرها عقد کنی. حالا که دو ماه از عقدمان گذشته ، کارم به جایی رسیده که می خواهم از دست همسرم فرار کنم و خودم را نجات بدهم تازه فهمیده ام که ما با هم تفاهم نداریم. رامین فرزند ...
بی تو توان نوشتن بابا نداریم
، مایه از نتایج توافق با کدخدا می گذارند! که اگر ال نبود، بل می شد! تحمل داغ یتیمی با تو، منت امنیت بر سر ما با برجام! نمی فهمند بچه ها خب! معرفت ندارند! حتی اندکی حیا ندارند! خصوصیت بارز شاگردان مدرسه کدخدا همین است! که شب ها قطرات اشک، میهمان چشم شما باشد و چشم مادر، اما یکی دیگر منت امنیت بر سر ما بگذارد! آهای مدرسه اولی ها! این چند خط را نوشتم تا بگویم ما عاشق عشاق خدا هستیم! و ...
پائیز، غم خود را به شادی کودکان مدرسه ای می دهد/ بشارت به دنیای علم و تربیت
های زمان مدرسه تنگ شد، دلم تنگ شده برای روزی که می خواهم راهی مدرسه شوم و پدر بزرگم در راه علاوه بر پول تو جیبی که مادرم داد یک پول اضافه تر می داد و اون روز دیگه روز جشن است برای من که می توانم" فلافل" هم بخورم تازه "فانی باف" هم برای خودم بخرم. از تابستان که چیزی نفهمیدیم جز کلاس های وقت پرکن در ذل گرما اسمش کلاس اوقات فراغت بود، ولی تهش همه کاره شدیم، مجبور بودیم در روز چندین کلاس سر ...
وصیت نامه شهید مصیب سلیمانی/ در جبهه ازدواج کردم
عرض می کنم ودر لحظه آخر با این وصیت نامه خداحافظی می کنم و از تو می خواهم که ببخشید که زحمات برای من کشیدی و از من امید داشتی و من هم از تو امید داشتم اما من به امیدم رسیدم و تو هم زودی به امیدت خواهی رسید خدمت مادر مهربان سلام خدمت برادران و خواهران دعای فراوان می رسانم و از خداوند می خواهم که سلامت بوده باشند اگر بخواهید از وضع من با خبر باشید عشق ازدواج داشتم اما ازدواج در جبهه ها کردم عروسم ...
فحشم می دهند که چرا خودت را شبیه سعید معروف کردی!
جان مادرت، مرگ مادرت جواب مرا بده، جوابش را دادم گفت می خواهم تو را یک شام در رستوران مهمان کنم، گفتم ممنون من تهران نیستم، گفت من می آیم آن جا فقط شماره ات را بده، شماره ام را که گرفت زنگ زد و شروع کرد به دادن فحش های ناموسی که ما سعید معروف را دوست داریم تو اشتباه کردی خودت را شبیه او کردی. یکی بود که دستش را روی قرآن گذاشت و گفت من فامیل سعید معروف هستم، برای او خوب نیست که با شما در ارتباط باشد ...
صدای جهان در گلوی غازهای وحشی
دارد یادش بیاید. یکی از مفاهیم مهمی که در تعدادی از شعرهای کتاب نبودنت به چشم می خورد محبت و مهربانی ای است که یک فرزند می تواند نسبت به مادر یا پدر خود داشته باشد. در شعری از آنا اشویر شاعر لهستانی، میلاد یک کودک و از همه مهمتر وجود پُرعاطفه و دردکشیده یک مادر این گونه توصیف شده است: به دنیا که آمدم خونِ مادرم ریخت از لای پاهاش. هر دو درد کشیدیم او بیش ...
ناپدید شدن مرموز سه زن طی یک روز در تهران / ارتباط پنهانی و فرار به خارج؟!
رفت و از ناپدید شدن مرموز همسرش خبر داد. او به بازپرس مرشدلو از شعبه هفتم گفت: ازمدتی قبل رفتار همسرم تغییر کرده بود.به همین خاطر به او مشکوک شدم تا اینکه دو شب قبل، زمانی که به خانه برگشتم، همسرم را درخانه ندیدم. برای یافتن او به دوستان و آشنایان تلفن زدم اما کسی ازاو خبر نداشت. در نهایت از طریق یکی از دوستانش با خبر شدم که او با مرد خیاطی آشنا شده و با او است. اما مطمئن نیستم و از شما می خواهم ...
شهدا فکر ایستادگی در مقابل ظلم و اندیشه های امام را صادر کردند
می شوید من هم با شما در فاو نماز می خوانم، حضرت امام با اطمینان خاطر گفت: شما پیروز می شوید و فاو پیروز شد. وی با بیان خاطره ای از مادر سردار جعفر اسدی فرمانده لشکر 33 المهدی افزود: اول جنگ پدری با چند فرزندش در جبهه بودند مادر آمد و گفت می خواهم پیش بچه هایم بروم گفتیم آبادان محاصره است راه ندارد اصرار کرد همراه مینی بوس که از جاده ماهشهر رد می شد که رزمنده، پاسدار و بسیج درآن بودند ...
راه خدا را انتخاب کن که جز این، راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد
به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ به مناسبت هفته دفاع مقدس مروری خواهیم داشت بر وصیت نامه سرداران بزرگ 8 سال دفاع مقدس که در راه دفاع از اسلام و وطن به شهادت رسیدند. وصیت نامه اول شهید عباس بابایی بسم الله الرحمن الرحیم همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد. . . . ملیحه جان همانطوری که ...
قولی که شهیدسجادی به مادرش داده بود/ بگذار گمنام بمانم
داشته باشم ونیز شما ای مادر عزیزم! من از اینکه بتوانم از شما بزرگواران سپاسگذاری کنم زبانم قاصر است.امیدوارم که خدا از شما تقدیر کند.انشاء الله. سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرندو تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم ... به مادر قول داده بود بر می گردد ... چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد ...