سایر منابع:
سایر خبرها
نکته های جالب درباره زندگی کیت وینسلت+تصاویر
.... اما وابستگی زیادی به اسم ام دارم. احساس می کنم متعلق به گروهی قدیمی از نجات یافتگان و اسب های ارابه ای هستم. عاشق وینسلت بودن هستم، واقعا عاشق آن هستم. همیشه می خواهم از لحاظ فیزیکی حس قدرت و سلامتی داشته باشم. این احتمالا بخشی از وجود من است که می گوید “بسیار خب، تو چهل ساله شدی، گند نزن به همه چیز، کیت.” اما زمانی که مادر سه فرزند می شوید باید کمی بیشتر برای ایجاد وضعیتی متعادل ...
عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو/ من آمدم که حسن را نشان تان بدهم
گودال اجازه ی زدنت را به کوفیان بدهم من آمدم که شوم حائل تو با عمه مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم عمو خدا نکند من ز دست تان بدهم صدای مرکب و نعل جدید می آید عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر ...
دیدم نگاه چشم عمو رو به خیمه هاست...
و عبد اللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالی که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین علیه السّلام او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت. و آن ...
بسته صوتی ویژه شب پنجم محرم
...> از طرف زهرا میرسه دست(زمینه) دریافت فایل زیر پرچم تو یه دنیا سینه زن باشه(شور) دریافت فایل حاج سید مهدی میرداماد با غم دوری با غم تو می سازم رندگیم رو با کرم تو می سازم دریافت فایل عمه منو رها کن تا گل پرپر بشم دریافت فایل حاج میثم مطیعی خواستم پر بکشم بال و پرم سوخت عمو (روضه) ...
آنان که در مقابل امام حسین(ع) ایستادند حرام خواران و دنیازدگان بودند/ خواص از روی عناد و برای فریب مردم ...
امام حسین(ع) می خواهد تو را ببیند؛ امام حسین(ع) می خواستند اتمام حجت کنند نه مذاکره. ایشان از روی ترحمی که به این قوم داشتند، از باب نصیحت و موعظه درآمدند و از فضایل خود سخن گفتند؛ حتی زمانی که شمر در گودال قتلگاه بر سینه امام حسین (ع)نشسته بود، امام (ع)نصیحتش می کردند که از این کارها دست بردار، من تو را در نزد جدم رسول خدا شفاعت می کنم. مذاکره به این می گویند که یک امتیاز به طرف مقابل ...
وقتی آقا اشتباهم را بخشید +عکس
خامنه ای رئیس جمهور بودند) نگهبانی بدهم. چون زیاد توجیه نبودم، وقت نگهبانی به کندی برایم می گذاشت و تصمیم گرفتم در حال پست دادن ورزش کنم. اسلحه را روی دوشم گذاشته بودم و برای خودم پا مرغی و نشست و برخاست می دادم. مشغول ورزش بودم که دیدم پاس پخش آمد. سریع خودم را جمع و جور کردم؛ گفت: لازم نیست دیگه پست بدی! گفتم: چرا؟... گفت: نگاه کن به پنجرهای روبرو. خود آقا زنگ زده وگفته تو را عوض کنم ...
آقای مدیری گفت قند، بیا تو! / گفت وگو با سروش جمشیدی بازیگر ̋دورهمی ̋
صحبت کند. برایم جالب شد و متوجه شدم که حتماً او روی من یک حساب دیگری باز کرده که می خواهد مرا ببیند. به هرحال آن شب، صبح شد و من به دفتر آقای مدیری رفتم، وقتی می خواستم وارد شوم، آقای مدیری گفت: قند! بیا تو. من در آن جا از گذشته و کارم صحبت کردم و به آقای مدیری گفتم که الآن دیگر دغدغه من این نیست که جلوی دوربین شما قرار بگیرم و بروم پزش را بدهم، بلکه می خواهم کارم را به شکلی خوب انجام دهم که شما ...
ناکام اگر که من بروم باز بهتر است ... این زندگی بدون عمو ننگ می شود
... ای عمو تا ناله "هَل من معین" ات را شنیدم از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم آنچنان دل برد از من بانگ "هل من ناصر" تو کآستینم را ز دست عمه ام زینب کشیدم فرصتی نیکو ز "هل من ناصر" ات آمد به دستم تو کرم کردی که من در قلزم خون آرمیدم جای تکبیر اذان ظهر در آغوش گرمت بانگ مادر مادر زهرا در این صحرا شنیدم گرچه ...
پری ملکی: بزرگتر از استاد بنان نداشتیم
آوازم در ارتباط بودم، درباره نحوه آهنگسازی در آن سال ها خیلی برایم توضیح دادند. مثلا یک قطعه خیلی زیبا در حصار چهارگاه هست که شعرش را خانم سیمین بهبهانی سروده است. خیلی سال پیش آقای خالدی قول داده بودند که روی شعری از سیمین بهبهانی کار کنند اما دایم این موضوع را به تعویق می انداختند تا اینکه یک روز سیمین بهبهانی در رادیو در اتاق آقای خالدی را با اعتراض باز می کند و می گوید: داد از تو... فریاد از ...
فرزندان شعر محتشم
سنگدلان سنگ خاره نیست/ هر تکه اش به گوشه ای از دشتِ کربلاست/ همچون تن حسین تنی پاره پاره نیست/ قرآن به دست باد ورق خورد روی نی/ در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست/ آن سوی زلف سرکش بر باد رفته ای/ این سوی پیکری است که تیرش شماره نیست/ رأس الحسین را به کجا می برند... آه/ سردار حسن را سرِ دارالعماره نیست (محمود حبیبی کسبی) شعر آیینی و بخصوص شعر عاشورایی که پیش درآمد آن محسوب می شود با حضور سید حسن ...
اشعار شب ششم محرم - حضرت قاسم بن الحسن (ع)
بود و سنگ زدند ای در آغوش من فتاده ز تاب یک عمو جان بگو دوباره بخواب جگر تشنه ات کبابم کرد داغ تو مثل شمع آبم کرد تو که دریا به چشم من داری موج خون از چه در دهن داری گل خونین من گلاب شدی پای تا سر ز خون خضاب شدی زخم هایت چو لاله در گلشن بدنت مثل حلقة جوشن ای مرا کشته دست و پا ...
سفر شهادت/اگر امام حسین(ع) نبود، یزید شناخته نمی شد
.... ای حسینیان، این مسئله چیزی نیست که من از خودم درآورده باشم. نگویید تو روحانی هستی و این مسائل ربطی به تو ندارد. امیرمؤمنان علی بن ابی طالب می فرماید: همانند چهار پای در بند آفریده نشدم که همه تلاشش برای علف، و گرفتاریش رفت و آمدش است. اگر چنانچه تمامی دغدغه خاطر انسان در زندگی، پر کردن شکمش و گرفتاری اش رفت و آمدش باشد، علی این را چهارپا می خواند. نه، به خدا من هم که ...
رونی در بی پرده ترین مصاحبه دوران بازی اش؛ وین، آیا دوران تو به پایان رسیده؟
با آن ها دست و پنجه نرم کنم و گرت [ساوت گیت] هم عقاید خودش را در مورد محل بازی من در زمین خواهد داشت. مطمئنم که او ایده های خودش را در این مورد خواهد داشت و من در طول چند روز آینده از آن آگاه خواهم شد. در کجای زمین بیشتر احساس راحتی می کنی؟ فکر می کنی بهترین پست برای تو چیست؟ باز هم باید بگویم که پاسخ به این سوال، دشوار است. من در پایان فصل پیش گفتم که از بازی کردن در خط ...
مبارزه بین قشون شاه و حزب توده در مردگان باغ سبز
افتاده باشد و دیگر نتوانم آن جوری ادامه بدهم و این طوری بود که رسیدم به سر آخرین تپه -همانی که اگر ازش بالا می رفتم می توانستم گله و هدیش را ببینم - و هنوز صدای او شنیده نمی شد و شاید هم حدس من دست بود، هرچند که معلوم نبود باید مدیون تشنگی باشم این را یا کمبود فحش و من با این دو تا چشم هام چه چیزها که ندیده ام! از تپه بالا رفته و دیدم همه چیز آرام است. گوسفندها کنار یونجه زار پراکنده شده بودند و دیگر ...
ادامه شجریان نیستیم!
آوازخوان های جوانی که تا دهان باز می کنند، از دهانشان شجریان می ریزد. حتی اگر شبیه او نخوانند! برای من که چند سال آواز ایرانی آموزش دیده ام، هم نشینی و گفت وگو با شاگردان شجریان، فرصتی بود تا سر و گوشی آب بدهم و بدانم که در کارگاه های او در فرهنگستان چه گذشت؟! و بدانم آواز او به کجا رسیده است؟! به نظر شما که شاگردان شجریان هستید، آیا آواز او تبدیل به یک سبک شده؟ یا این که ...
یک روز بودم یاس باغ آرزویت، حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
...> کبوتران حرم، بال و پر نمی خواهند که از حریمِ تو بال و پرت جدا شده است فدای قامت انگشتِ تو که رفت از دست به این بهانه که انگشترت جدا شده است طلوع کرده سَرَت ... کاروان به دنبالش میانِ راه ولی دخترت جدا شده است که نیست در تنِ او جان، که بی امان بدَوَد چگونه از پیِ این سَر، دوان دوان بدود؟ نشسته داغِ تو بر قلبِ پاره پاره او ...
ارسلان کاظمی:طرفدار سپاهان و تیم های اصفهانی هستم
را نشان بدهم. مربی هم در پستی که تخصص داشتم از من بازی می گرفت و خیلی هم آماده بودم و بازی های اول را خیلی خوب انجام دادم اما متاسفانه بازی با ژاپن یک اتفاقی افتاد که دوباره اذیت شدم و دکتر رفتم، ام آر آی گرفتم که گفت سه هفته نباید بازی کنی. من روی تنفری که از اردن داشتم می دانستم در این بازی ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد، بنابراین تصمیم گرفتم برای آن بازی آماده باشم که خب به وجودم نیاز پیدا کردند ...
لانتوری فیلمی پیچیده و سردرگم
را در جامعه ببخشیم، آن هم ادامه پیدا می کند و اگر به دقت نگاه کنیم، می بینیم اسید پاشی در سال های اخیر بسیار افزایش یافته است. مدیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعه شناسی ایران، شخصیت مریم را نیز مورد نقد قرار داد و گفت: مریم برای من اصلا جذابیت نداشت. بسیار سرد، به دور از واقعیت، در کنار دوستش که بود فقط حرف های غمگین می زد، نمی خندید، شوخی نمی کرد، کافی شاپ نمی رفت، این، زندگی اش همان ...
کارآفرین نمونه کشوری با 98% سوختگی
.... یک درخت خیلی قشنگ هم جلوی پنجره اتاقم در بیمارستان سوانح سوختگی بود و باد آرامی افتاده بود لای برگ هایش و آن را تکان می داد. با خودم فکر کردم همین یک ربع پیش همه جا تاریک بود اما الآن روشن شده و برگ ها به این زیبایی تکان می خورند، چرا من باید خودم را بکشم. فرض می کنم همین طوری به دنیا آمدم. خدا هست، شبانه روز هست، این همه آدم هستند. چرا من باید این قدر ناامید باشم؟ یک نور امید رفت توی دل من ...
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده!/ چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده
ببین که فقط چند ردِ پا مانده بگو چه کار کنم! تا به عمه ام برسم؟ توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده خودت که داخلِ گودال گیر افتادی! عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟ به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم دوباره چادر من دستِ خارها مانده بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده کجاست خنجر کهنه به دادِ من ...
سخنرانی 51 سال قبل امام صدر درباره تبلیغ
پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا می ماند که همه مان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هرکس با دیگری تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بی شماری پیش آمد. نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفته اند، اما ما هنوز همین جا هستیم و باز هم می مانیم. میل خودتان است. می خواهید بپذیرید، نمی خواهید هم نپذیرید. این ها دو مقدمه کوتاه بنده بود ...
روایت سی و یک سال چشم انتظاری پدر برای دیدن فرزندش/ شهیدی که تا لحظه آخر شهادت ذکر می گفت
مردی قد بلند که لباس سپاهی ها را به تن داشت آمد و از همسایه مان پرسید: منزل غلامعلی تاجیک کجاست؟ همسایه مرا نشان داد و گفت: چه کارشان دارید این دختر که بازی می کند، دختر خانواده تاجیک است. مرد گفت: آمده ام خبر اسیر شدن علی اکبر تاجیک را بدهم به دست عراقی ها افتاده و ما خبری از او نداریم. نمی دانید چه حالی داشتم! من عاشق داداش علی اکبر بودم. با شنیدن این خبر، نمی توانستیم خودم را کنترل کنم و گریه می ...
مجیدی در گفت و گو با کاپ:فکر نمی کردم در انزلی پس گردنی بخورم!
ای که در بازی با ملوان نوین از یک هوادار خورد و همچنین دو بازی پیش روی تیم ملی صحبت کرد که متن آن را در ادامه می خوانید. *از شرایط خودت و استقلال بگو. شرایط خیلی خوبی داریم. در تعطیلاتی که به وجود آمد به هماهنگی لازم رسیدیم. خدا را شکر در دو بازی اخیر هم به دو برد دست پیدا کردیم و دیگر روی دور پیروزی افتاده ایم. امیدوارم این روند با شروع مجدد مسابقات لیگ برتر ادامه داشته ...
موزیسین ها به خون هم تشنه هستند
بخوانید و تقلید نکنید، چرا که صدایشان خوب بود و استاد می دیدند که حیف است صدای خودشان را رها کنند و به تقلید از خواننده دیگری آواز بخوانند. درباره وضعیت آواز در دوران گذشته و در روزگار اکنون صحبت کردید. به نظر شما با توجه به تغییراتی که جامعه ایرانی در گذر زمان کرده آیا می توان امیدوار بود که امروزه، آواز به سبک و سیاق گذشته ادامه یابد؟ به نظر من از گذشته ها ی دور فقط کارهای استاد بنان در ...
شعر/ شب ورود کاروان به کربلا
قبول جای زمزم خون بجوشد از گلوی اصغرت هدیه کردی کودک شش ماهه را حجت قبول تا قدم بر خاک پاک کربلا بگذاشتی قلب زینب شد پر از درد و بلا حجت قبول گفتی ای ساقی ببین بِین دو نهرِ آب را پشت آن گودال کن خیمه به پا حجت قبول ای علمدار سپاهم بارها را وا کنید خارها را از بیابان کن جدا حجت قبول دختر نازم که جا خوش کرده بر دوشِ عمو ...
کارگران و تولیدکنندگان قربانی شرایط فساد هستند
هایی که متضمن تولید ارزش افزوده نیست، کانالیزه می شود. دومین رابطه قدرت باز در همین حوزه تولید است اما نه در بخش خصوصی بلکه در بخش دولتی؛ ما دولت بزرگی داریم و این رابطه نابرابر قدرت به این ترتیب است که آن بخش از نیروهای دولت که فعالیت هایشان معطوف است یا به سرمایه هایی که چه مستقیم به دست خودشان، چه از طریق تمهید زمینه های مناسب برای بخش خصوصی یا معطوف است به آنچه درمجموع اقتضائات تحقق عدالت ...