سایر خبرها
سناریوی اشغال سفارت امریکا را نوشته ام
در این سفارت تا زمان بالا رفتن دانشجویان از دیوارش بسته ماند. من گفتم حاضر بودم ماجرا را بعد از بالا رفتن دانشجویان از دیوار سفارت بنویسم. من از دهه 80 شروع به تحقیق در مورد اشغال سفارت امریکا کردم و مجموع تحقیقاتم را اگر روی زمین بگذارم از قد خودم بلندتر است. چرا فیلمنامه اش نکردید؟ نتیجه این تحقیقات به نوشتن سریالی منجر شد که متاسفانه تا امروز ساخته نشده است. اما یک فیلمنامه سینمایی ...
طارمی: از تعویض ناراحت شدم
.... یعنی گل را ندیدی؟ نه. وقتی برگشتم خانه گل کمال را از تلویزیون دیدم. بعد از بازی چرا سمت بازیکنان پرسپولیس نرفتی تا شادی معروف ایسلندی را مثل همیشه انجام بدهی؟ اتفاقا خودم به بچه ها گفتم که شادی ایسلندی را مقابل هواداران انجام بدهیم. من و فرشاد احمدزاده روی نیمکت حضور داشتیم و به همین دلیل از بازیکنان خواستیم سمت ما بیایند تا برویم نزدیک هواداران ...
زن جوان قربانی یک اشتباه
بودم و نمی دانستم چکار کنم. به همین دلیل به پسرخاله ام که در میدان راه آهن زندگی می کند، زنگ زدم و موضوع را گفتم. پسرخاله ام و همسرش بلافاصله خود را به خانه ما رساندند. چرا به اورژانس زنگ نزدی؟ ترسیده بودم و بچه هم خیلی گریه می کرد. به محض آمدن پسرخاله ام، به اورژانس زنگ زدم. دقایقی بعد آمبولانس رسید اما زمانی که آنها رسیدند، همسرم دیگر نفس نمی کشید. قرص متادون از نظر ظاهری و ...
رفیق ناباب دستم را به خون آلوده کرد
.... اما باور کنید آن روز از شدت ترس و ناخواسته دست به چاقو شدم که این اتفاق افتاد. متأسفانه بهترین سال های زندگی ام را پشت میله های زندان گذراندم. بشدت از این حادثه پشیمانم و امیدوارم خداوند و اولیای دم مرا از صمیم قلب ببخشند. در مدتی که زندان بودم براثر انس با قرآن و نماز و همچنین ادامه تحصیل انسان دیگری شدم. ضمن اینکه من به پدر و مادرم بیشترین ظلم را کردم. مادرم در این مدت از شدت ناراحتی به ...
سفیری که با سنتور، ایران را به ژاپن معرفی می کند
نیستیم و آن نت های نیم پرده بود. ما در موسیقی ژاپن آن را نداریم که خیلی مرموز بود و باعث شد به این ساز علاقه مند شوم. پس موسیقی ایرانی تا اینجای کار نقشی نداشت و فقط صرفا به سنتور علاقه مند شده بودید؟ بله همین طور بود؛ من موسیقی ایرانی را می شناختم، اما اول علاقه ام به موسیقی ایرانی به ساز سنتور محدود می شد. بعد که به ایران آمدم، دیدم ساز سنتور مستقل نیست و به چیزهای مختلف ...
امسال باید حداقل یک جام بیاوریم/ سبک بازی استقلال را فقط در بارسلونا می بینیم
نشستن روی نیمکت بازی با استرالیا انتخاب نشده بودم. اما در یکی از بازی های قبل از آن با تیم اعزام شدم و تیم هم موفق شد به پیروزی برسد. بعد از آن بازیکنان به من گفتند همیشه همراه تیم باشید تا ببریم. قرار بود مصطفوی به استرالیا برود، اما در دقایق آخر آن را به من پیشنهاد کرد. این خاطره را برای بازیکنان استقلال تعریف کردم و گفتم تا زمانی که من هستم نمی بازید. البته می دانستم این حرف ریسک دارد، اما ...
زندگی اوتیسمی بی واسطه
و پسر هستند. فیلم شما تاکنون به نمایش درنیامده، چه صحنه های از زندگی این دو بیمار را نشان می دهید؟ در طول یک سال و نیم همراهی با این دو کاراکتر گاهی شب با آن ها می خوابیدم و صبح بیدار می شدم و تمام لحظاتشان را تا جایی که اجازه می دادند با آنها همراه شوم ضبط کردم. بچه های اوتیسم خیلی نمی توانند شرایط فیلمبرداری را تحمل کنند به همین دلیل گاهی نیز بدون دوربین خودم با آن ها همراه بودم ...
سرباز نومید بهتر می جنگد
شدم هنوز هم از بعضی روشنفکران در عجب هستم. مکاشفات من از جهان از پشت شیشه عینک خودم اتفاق می افتاد. من جهان را از دریچه چشم مارکس یا لنین نمی دیدم. شهر در مدت چند روز به اردوگاه کار اجباری تبدیل شد. این سیستم از طریق بوها و مزه ها به اروپا حمله کرد. من قرار بود مبارز و پارتیزان راه نیکی و زیبایی باشم اما اصلا هیچ شناختی از سعادت و خوشبختی انسانی نداشتم. در سال 1939 ابزار من برای رسیدن به این شناخت ...
سیسی به وعده های خود عمل نکرد
ای جنبش، ضربه زد و روزنامه نگاران و فعالان آن را به زندان انداخت، مؤسسه های دانشگاهی، مدرسه ها، مؤسسه های آموزشی و درمانی و اقتصادی آن را هدف قرار داد و اعضایش را دستگیر کرد. همیشه هم تلاش کرده است تا آمریکا را وادار کند، گولن را برای محاکمه به ترکیه استرداد کند؛ البته تا حالا تقاضای رسمی نکرده است. شکی نیست که او حزمت را تضعیف کرد، اما این مرحله ای است و همه چیز تمام می شود، جنبش به قدرت سابق ...
پدرم تنها الگوی زندگی ام است
انجام دادم. بعد از آن هم در کارهای تصویری (سینما و تلویزیون) که داشتم خیلی ریسک نکردم و سعی کردم با آدم های مطمئنی که می شناسم کار کنم؛ اما در تئاتر این وسواس را نداشتم و فکر می کنم اشتباه هم نکردم. این تبعیض قائل شدن در بازیگری حوزه های مختلف به چه دلیل است؟ به این خاطر که مخاطب عرصه تصویر بیشتر است و بنابر این جبران اشتباه هم سخت تر می شود؛ اما تئاتر این طور نیست. ...
مادری که بخاطر زندگی سنگ می شکند!
گوسفندان را آماده رفتن به دشت می کردم و بعد از انجام کارهای خانه، شیر آنها را می دوشیدم. وقتی دخترم به دنیا آمد، حس مادری را درک کردم. حسی که خودم سال ها از آن محروم بودم. در زندگی صاحب پنج پسر و دو دختر شدم و همه آرزوی من این بود که آنها درس بخوانند. همسرم در کنار دامداری کشاورزی هم می کرد و من با کیسه های برنج برای بچه ها کیف می دوختم تا بتوانند کتاب و دفترهایشان را در آن بگذارند. در بهار و ...
سراب ازدواج در دوستی های اینترنتی
جاری شود و با ترفندی من را راضی کرد. سر عقد با آه و ناله خواست لااقل 14 سکه مهرش کنم تا جلوی خانواده اش خجالت نکشد. من هم قبول کردم. مدتی گذشت و خانواده ام که از این موضوع باخبر شدند من را دعوا کردند، اما دیگر کار از کار گذشته بود. من برای او خانه ای اجاره کرده بودم و خودم پیش خانواده ام زندگی می کردم. او بعد از مدتی بهانه گرفت و گفت باید در شناسنامه ام اسمش را ثبت کنم. به او گفتم دلیلی برای این ...
دختری که در اینستاگرام انقلاب کرد
افتاد که به فکر سلفی گرفتن افتادید؟ من عاشق سفر هستم و بسیار علاقه مند بودم تجریبات خودم را با دنیا به اشتراک بگذارم. به همین خاطر یک دوربین گوپرو – GoPro خریدم و آن را گوشه کابین خلبان نصب کردم. اوایل فکر نمی کردم این عکس ها تا این اندازه مورد توجه قرار بگیرند، اما پس از گذشت مدتی، از علاقه ای که مردم نشان می دادند، شگفت زده شدم. چند درصد از سلفی هایتان با شکست روبه رو می شود؟ ...
جاری تا دریا/ گفتگو با پدر و مادر شهید محمد اشکیان
... در جمع خانواده ی صمیمی و خوش قلب شهید اشکیان احساس راحتی داشتم، پدر شهیدمان هنوز بعد از گذشت 33 سال از شهادت فرزند عزیزش اشک هایش هنگام صحبت از پسر روی گونه هایش سر می خورد و دست هایش می لرزد. ندای اصفهان: در مورد ویژگیها و ابعاد شخصیتی شهید عزیز صحبت کنید. پدر شهید: همه ی شهدا ویژگی های خوبی داشتند، من البته وقتی که راجع به محمد صحبت می کنم کنترل احساسم را از دست می دهم ...
بختیار رحمانی: ترانه قهرمانی استقلال را خودم می خوانم
ذهاب هستم و در شهر ما همه می گفتند تو نمی توانی به جایی برسی، می گفتند سخت است از اینجا بروی و در تیم های مطرح بازی کنی، اما من همه جوره عاشق فوتبال بودم و دوست داشتم فوتبال بازی کنم به همین دلیل خسته نمی شدم. روزی هشت ساعت فوتبال بازی می کردم. از کار که بر می گشتم تمام برنامه ام برای فوتبال بود. پس باور داشتی که می توانی به اینجا برسی؟ صد در صد. هر چند حرف های منفی دور و اطرافم ...
شهادت دختر 8 ساله علیه پدر متهم به قتل
مادرم را کتک می زد. سپس خواهر مقتول در جایگاه حاضر شد. او گفت: یک روز از شوهرم ناراحت بودم و برای گلایه از او به خانه خواهرم رفتم و درباره شوهرم با او صحبت می کردم که به من گفت شوهر او هم کتکش می زند. بدنش را به من نشان داد که جای کبودی و زخم داشت و معلوم بود بارها کتک خورده است. خواهرم آن قدر از سوی شوهرش اذیت می شد که بین همسایه ها مشهور شده بود. ضمن اینکه همسایه ها هم گفته اند همیشه ...
متهم به قتل: کلونازپام آخر خلاف است
: چندین سال قبل پدر و مادرم فوت کردند و من پیش برادرم زندگی می کردم؛ حدود 8 سال است که شیشه مصرف می کنم و قرص کلونازپام مصرف می کنم، شب وقوع قتل به پارک پمپ بنزین مسعودیه رفتم و قصد داشتم از دوستانم شیشه بخرم در همین حین مقتول آنجا آمد و به فروشنده مواد مخدر گفت که به من شیشه ندهد؛ من نیز به مقتول گفتم این موضوع به تو ربطی ندارد و همین باعث آغاز درگیری بین من و مقتول شد. وی ادامه داد: در ...
چرا فقرا فقیر باقی می مانند؟
بود و مجبور می شدم تا سر کارم پیاده برم. روزی شش مایل به قدم شمار خیالیم اضافه شده بود. اینکه ماشینم بکسل شد واقعاً گردنِ خودم بود و به خاطر همین، هر روز بیشتر از یه ربع به خودم لعنت می فرستادم. آخرش تونستم تا روز پرداخت حقوق دووم بیارم. وقتی رفتم ماشین رو پس بگیرم، بهم گفتن این دفعه بیشتر از چندهزار دلار بدهکارم، چیزی نزدیک به سه برابر حقوقم؛ کرایۀ پارکینگ روزی چندصد دلار بود. بهشون ...
قتل پدر پس از ازدواج دوم
...> این درحالی بود که مادرم با تمام کم و کاستی های زندگی پدرم ساخته بود. بعد از آمدن همسر جدید؛ پدرم با رفتاری بسیار بد، مادرم را از خانه بیرون کرد. من که از این وضعیت بشدت ناراحت وعصبانی بودم روز حادثه به سراغ پدرم رفتم تا از او بخواهم که اجازه دهد مادرم به سر زندگی اش برگردد. اما باهم جر و بحث مان شد و پدرم چاقویی را از داخل آشپزخانه برداشت و به سمت من حمله کرد. چاقو به دستم خورد و من که ...
دنیا زیر چرخ های ویلچر سعید می چرخد
...، بخشی از زندگی من شده بود. مخصوصاً سفرهای هیجان انگیز. او می گوید : اولین باری که با هیجان آشنا شدم، در دوران دانشجویی بود. پدر یکی از دوستانم در فرودگاه سمت آبیک کار می کرد. من همراه دوستم به فرودگاه رفتم و به پیشنهاد پدرش، برای اولین بار سوار هواپیمای فوق سبک شدم. واقعاً تجربه متفاوتی بود. البته خلبان کم نگذاشت و مانورهایی که در هوا داد فوق العاده بود و یک پرواز عادی نبود. از آن ...
گرانفروشی شیشه به جنایت ختم شد
.... سال ها بود که به همراه برادرم زندگی می کردم. پدر و مادرم فوت شده بودند. می ترسیدم به خانه برگردم چون مطمئن بودم پلیس در تعقیب من است. به خیابان ها رفتم و شب را روی کارتن کنار کوچه ای خوابیدم اما خیلی زود گیر افتادم. چند سال است که معتاد شده ای؟ 8سال. همین مواد زندگی ام را به نابودی کشاند. من هرگز فکرش را نمی کردم که روزی لب به مواد بزنم اما در زندگی ام شکست خوردم که ...
پس از شکست عشقی به مواد پناه بردم
رفتی؟ وقتی دیدم خونی شده از ترس فرار کردم و برای اینکه دستگیر نشوم به خانه ام نرفتم و آن شب به حاشیه شهر رفتم و در بیابان ها خوابیدم تا اینکه شب بعد دوباره برای خرید مواد به پارک آمدم که مأموران مرا دستگیر کردند.
در زندان دانشجوی حقوق شدم
کیف مقتول را داشتیم که مقاومت کرد به خاطر همین با چاقو به او ضربه زدیم. او توضیح داد: یکبار از مدرسه به خانه برمی گشتم که سعید اصرار کرد به خانه شان بروم تا الکل مصرف کنیم. قبول کردم و بعد از مصرف الکل قرار شد با موتور در خیابان گشت بزنیم. در حال پرسه زنی، سعید کیف رهگذری را سرقت کرد. بعد از آن بود که شروع به سرقت کردیم. متهم در شرح حادثه هم گفت: آن روز بعد از مصرف مشروب با موتور راهی خیابان شدیم ...
مرگ مرموز 2 مرد و یک زن در پایتخت
.... با دستور قاضی همسر این زن بازداشت شد و دیروز برای انجام تحقیقات به شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران انتقال یافت. او درخصوص جزئیات مرگ همسرش به قاضی گفت: چند وقت پیش در دام اعتیاد گرفتار شدم اما وقتی دخترم 7 ماه پیش به دنیا آمد تصمیم گرفتم مواد را ترک کنم. برای همین گاهی قرص متادون مصرف می کردم. وی ادامه داد: 2روز قبل از حادثه همسرم از من خواست چند قرص ویتامین برای او از ...
اقرار به قتل رفیق مزاحم
همسایگی ما زندگی می کرد، ارتباط تلفنی داشتم تا اینکه دچار عذاب وجدان شدم و شوهرم را از ماجرا با خبر کردم. او هم بهنام را به بهانه کشیدن قلیان به خانه مان کشاند و او را به قتل رساند. بعد هم جسدش را داخل گونی گذاشت و از خانه خارج کرد. زن جوان توضیح داد: بهنام و همسرش در همسایگی ما زندگی می کردند. او و پدرش در کار دعا و جادو بودند. من هم پنج سال قبل با احمد که افغان است، ازدواج کردم و صاحب یک دختر بودیم ...
پسر ناخلف به قتل پدر اعتراف کرد
...: چند روز قبل از حادثه مادرم را از خانه بیرون کرد و او مجبور شد به خانه بستگانم برود. روز حادثه به طبقه دوم ساختمان که پدرم آنجا زندگی می کرد، رفتم. به او گفتم که چرا مادرم را اذیت می کنی. اجازه بده که او به خانه برگردد، اما توجه نکرد به خاطر همین مرتکب قتل شدم. او درباره اختلاف پدر و مادرش گفت: مدتی قبل از حادثه پدرم زن دوم گرفت و سر این موضوع همیشه بین آنها اختلاف پیش آمد. ...
از مقتول کینه به دل داشتم
.... آنجا بود که رضا- مقتول- و دوستانش مقابل خودرو قرار گرفتند و خواستند از راه دیگری به خانه برویم. گفتم که مسیرم طولانی می شود، منتظر می مانم تا دسته عبور کند و بعد حرکت می کنم. رضا اما اصرار داشت که من دور بزنم و از راه دیگری عبور کنم. من از قبل با رضا اختلاف داشتم. دایی او برای همسر و مادرم ایجاد مزاحمت کرده بود و سر این موضوع با هم مشاجره کرده بودیم و کینه رضا را به دل داشتم. آن شب هم وقتی با ...
- پالت - به قرنطینه می رود!
سمت تجربه کردن بروم. کاور کردن نه تنها چیز بدی نیست بلکه لازم هم هست. یک وجه دیگر آن این است که حداقل ما وقتی کاور می کنیم، می گوییم که داریم کاور می کنیم. چون نمی خواهیم مثل آدم هایی باشیم که از نربان یک سری های دیگر بالا می روند. مثلا عباس مهرپویا؛ من اعتراف می کنم که خود من اولین بار اسم او را در کتاب خوانده بودم و از روی آن رد شده بودم. تا اینکه امید قطعه خانه بر دوش از مهرپویا را برایمان ...
همسرم 14 سال در تهران مفقود شده بود!
و نان حلال به خانه بیاورم. 14 سال با همه سختی ها گذشت. محمد علی 14 سال در خیابان ها و پارک ها و کوچه و بازار زندگی کرده بود و با کمک مردم روزگار گذرانده بود. در نهایت هم در محدوده نازی آباد خود جهاد کشاورزی استان تهران پیدایش کرده بود. در این مدت هر کسی سراغش را می گرفت، می گفتم همسرم فوت کرده است. بچه ها در نبود پدر خیلی اذیت شدند، الان هم بچه ها آنطور که باید موفق نیستند. بعد از پیدا شدن ...
کفتار شبگرد دستگیر شد - با نردبان وارد اتاق شدم و تجاوز کردم (+عکس)
ها در پارک می خوابیدم. چند روز پیش در حال پرسه زنی در آن منطقه (منطقه یوسف آباد) بودم که دیدم درب خانه ای باز است؛ وارد ساختمان شدم و به طبقه دوم رفتم و پس از ورود به داخل خانه، شاکیه را تنها در خانه دیدم؛ به سمت او حمله ور شدم و گلویش را گرفته و به او گفتم: اگر صدایت در بیاید، تو را خواهم کشت و سپس به وی... و از آنجا متواری شدم. چند روز بعد مجددا به آن خانه رفتم؛ اینبار درب حیاط قفل ...