سایر منابع:
سایر خبرها
شبنم قلی خانی: یکتا مرا به گریه انداخت
...> - من از سال 82 ساخت فیلم کوتاه را شروع کردم و در این چهار سال نیز چندین فیلم کوتاه برای دانشگاه و رشته ام ساختم. همچنین طرح چند فیلم نامه نیز نوشتم، اما باید به همراه یک فیلم نامه نویس روی آنها کار کنم. به عنوان سوال پایانی در کنار مشغله های کاری، چقدر فرصت پیدا می کنید تا در کنار دخترتان باشید؟ - از هر فرصتی برای مادر بودن استفاده می کنم و معتقدم این لحظه ها به زودی می گذرد و دیگر هم برنمی گردد و دوست ندارم تا روزی خدای نکرده حسرت بخورم. تا جایی که بتوانم نیز در کنارش هستم و مادرم و مادر همسرم نیز کمکمان می کنند. ...
فرزند شهیدباقری: آن دنیا پارتی داریم
چند قدم برگشتم و پیش خودم گفتم شاید آخرین بار باشد. به پدرم گفتم: یک بار دیگر هم ببوسم؟ گفت: باشد وقتی دوباره او را بوسیدم انگار احساسی به من می گفت که این آخرین بار است و دیگر مطمئن شدم که آخرین مرتبه است. دفعه های قبل که می رفتند این حس را نداشتم، آن حسی که آدم مطمئن باشد خیلی فرق دارد. شب روضه حضرت عباس(ع) و امام حسین(ع) یاد پدر و عمویم بودم * پدر حرف یا نصیحت خاصی داشت ...
ناگفته های رحمتی بعد از چند ماه سکوت
کوچک استقلال هستم و همیشه تلاشم این بوده که بتوانم نقش کوچکی در موفقیت ها و شادی های طرفداران استقلال داشته باشم. کاری هم به حرف و حدیث های اطراف خودم ندارم و همیشه با تمرکز بالا تنها یک هدف داشتم آن هم موفقیت استقلال و شادی طرفدارانش است. امیدوارم سایه پدر از سر باشگاه استقلال کم نشود چقدر خوب است تا وقتی این عزیزان هستند قدرشان را بدانیم نه این که با بی مهری های زیاد کاری ...
بررسی نظم پیشنهادی جریان توسعه برای بخش اقتصاد(بررسی آثار سوء اصل رقابت در رفاه افراد)
مصرف کننده رخ می دهد؟ مصرف کننده ی ما در نهایت، چون باید همه سطح از این نیاز را پاسخ دهد، هم فکر و هم وقتش مشغول می شود؛ یعنی باید کار بیشتری کند و درآمد بیشتری بدست آورد؛ بنابراین باید وقت بیشتری بگذارد. فکرش هم باید به همین میزان که وقت بیشتری می گذارد، درگیرتر می شود. لذا در کمتر از پنج یا چهار سال که شما مصرفی زندگی کنید تقریباً به آدمی تبدیل می شود که اطلاعاتِ اکومنیک شما ده ها برابر سایر ...
همه ایثار، همه عشق
کارهای خانه به او کمک می کردند. در مدرسه وقتی همه از پدرو مادر هایشان می گفتند من با افتخار از مادرم می گفتم؛ مادری که برای ما هم پدر بود و هم مادر. در تاریکی شب درس می خواندم و به خودم قول داده بودم که با قبولی در دانشگاه دل او را شاد کنم. روزی که در کنکور قبول شدم مادرم از خوشحالی اشک ریخت. دستان پینه بسته اش را غرق بوسه کردم و می خواهم پایان نامه ام را درباره بهترین مخلوق خدا یعنی مادر بنویسم. ...
برخی مردم را از مسائل فنی نگران می کنند
به گزارش فارس، کمالوندی درباره اظهارات صالحی مبنی بر زیاده خواهی های طرف مقابل در حوزه های غیر فنی هم گفت: دکتر صالحی دکتر صالحی است و قالبش با بقیه فرق می کند. حرف هایی که اعتقاد دارد درست است را مطرح می کند. در دورانی که عهده دار وزارت خارجه بود نسبت به حمله به سفارت انگلیس در تهران انتقاد داشت. حمله به سفارت انگلیس بهانه ای به دست آنها داد و اوضاع را به ضرر ما تغییر داد، چه بسا که ...
علیرضا بیرانوند: منصوریان گفت نابودت می کنم!/ بزرگترین آرزویم دیدن برج آزادی و سوار شدن در هواپیما بود
.... * واقعا زمانی که خرم آباد زندگی می کردید، بزرگ ترین آرزویت دیدن برج آزادی بود؟ بله من واقعا آرزو داشتم برج آزادی را از نزدیک ببینم. بگذارید یک خاطره دیگر برایتان بگویم. یادم می آید یک سال پیش لباس گرمکن پوشیده بودم و به خیابان رفتم تا روزنامه ورزشی بخرم. در راه پیرزنی من را دید و به من گفت 4-5 گونی گچ دارم. کمکم می کنی که این ها را به خانه ام ببرم؟ من هم از روی انسانیت قبول کردم و ...
مواجهه با روی خندان گولن شیطان / روایتی پرفروش از کودتای ترکیه
خود این گونه می اندیشم و وقایع را این طور بررسی می کنم. اگر گولن را و کسانی را که به آنها برادر بزرگتر می گفتم، در دعاهای پس از نمازهای پنج گانه یاد نمی کردم، خود را مقصر و گناهکار می پنداشتم. سال ها بود که خانواده خویش را، مادرم را، پدرم را، برادران و خواهرانم را به فراموشی سپرده بودم؛ یک چیز برای من تنها در نسبت با اندازه رابطه اش با خدمت برایم ارزشی داشت؛ هیچ چیزی که با خدمت مرتبط ...
بانک های بزرگ برای کار با ایران تردید دارند
را تمام کردیم و کاملا استاندارد است سوخت اراک را باید تولید کنیم و از همه مهمتر که برای 14 تا 15 سال آینده باید تولید انبوه سوخت نیروگاهی داشته باشیم. همه هدف ما از غنی سازی، تولید این نوع سوخت بوده است. ما در غنی سازی دنبال بمب نبودیم، اگر بمب می خواستیم این همه سانتریفیوژ نمی خواهد و اگر کسی دنبال بمب باشد با 1500 ماشین سانتریفیوژ هم می تواند اقدام به ساخت بمب کند و نیاز به نطنز نداشت. ...
پیش بینی آسیب های معرفتی دولت احمدی نژاد
.... دکتر رفیعی در این مصاحبه می گوید: مفهوم سازی و نظریه پردازی و تولید ادبیات در واقع مهم ترین خلأ ماجرای عدالت طلبی آقای احمدی نژاد بوده و هست . او ابراز نگرانی می کند که اگر احمدی نژاد برای این نقیصه مبنایی چاره ای نجوید، در آینده دچار مشکل خواهد شد. سال ها از تاریخ این مصاحبه می گذرد، اما پیش بینی های نگران کننده آن، بیش از پیش رنگ واقعیت گرفته و کماکان می تواند تذکار مؤثری در گوش ...
محاکمه پسری که مادر دختر مورد علاقه اش را کشت
...> دوم دبیرستان بودم که بعد از این ماجرا زندانی شدم و... چند خواهر و برادر هستید؟ دو تا برادر بزرگتر از خودم دارم. پدرم سال های پیش فوت کرده و مادرم هم شرایط جسمی و روحی خوبی ندارد. در این 9 سال که در کانون اصلاح و تربیت و زندان بودی چه کار می کردی؟ همیشه کابوس مرگ دیده ام. باور کنید روزها و شب های زندان فقط کابوس است و کابوس و... سعی کردم به رفتارهای زشت خودم فکر کنم ...
خاطرات اسارت / چشم در چشم آنان
.... ما خودمان فرزند داریم. مادرهای بیچاره تان نگران هستند. بیایید آنها را از نگرانی در آورید. گفتم: مگر شما با مادر ما ارتباط دارید که بدانید او نگران است گفت: من می دانم. بیا با مادرت حرف بزن. گفتم: باشد، به مادرم می گویم که نوزده ماه گذشته را در زندان بودم و این بلاها را هم سرم آورده اند. مسئولین هم می دانستند و کاری نمی کردند تا اینکه اعتصاب غذا کردم آمدم بیرون. گفت: نه نه این حرف ها را نباید بزنی. فقط بگو اینجا به ما خیلی خوش می گذرد. آنها را ناراحت نکن. بگو اینها با ما مهربان اند. ادامه دارد... ...
مهسا را دوست داشتم ولی از ارتباط کثیف با مادرش خسته شده بودم / مرجان دخترش را بیرون فرستاد و ... + عکس
ولی من از نوید شاکی هستم و برایش تقاضای اشد مجازات دارم. سپس نوید پشت تریبون دفاع ایستاد و در تشریح جزییات ماجرا گفت: چون مهسا از بستگانمان بود به او علاقمند شده بودم و برای دیدن او به خانه شان می رفتم. اما مادر مهسا مخالف این ارتباط بود. مرجان مدتی بود حرف هایی می زد که متوجه شده بودم به من علاقمند شده است و می خواهد با او ارتباط داشته باشم. آخرین بار وقتی برای دیدن مهسا به خانه آنها ...
فلافل با طعم رهایی از اعتیاد / اینجا راه پاکی را پیدا کردم
...> مهدی خودش یکی از افراد بوده که در اوج ناامیدی پایش به اینجا باز می شود. هفت چنار برای او هم کلاس بوده، هم کار و هم جایی برای درددل های مشترک آدم هایی که اینجا می آمدند، اکثراً از دوران مصرف خود خسته بودند و دنبال راهی بودند که به جای افسردگی مثل آدم های دیگر زندگی کنند. من خودم یکی از آدم ها بودم. وقتی ده سال پیش وارد این مجموعه شدم، تازه ترک کرده بودم. قبل از آن حدود ده سال بود که شدید مواد مخدر ...
چند نقطه ضعف در انجمن ها وارد است/سال ها یواشکی در زمینه نمایش فعالیت می کردم
بعد از آن که وارد مدرسه شدم معمولا تمام برنامه های اجرایی هنری تا پایان دبیرستان در هر مقطع تحصیلی با من بود . این مجری هرمزگانی در ادامه افزود: از سن 15 سالگی به طور جدی و حرفه ای تئاتر را آغاز کردم و به عنوان نویسنده و کارگردان نمایش های صحنه و عروسکی در مدارس شهرستان بندرانزلی فعالیت می کردم و این اتفاق تا سال 85 ادامه داشت و من در آن زمان گروه هنری خودم را در شهرستان تشکیل داده بودم ...
حکایت تفریح جوانان جنوب شهر
ام اما ساعت هایی که دانشگاه می آیم همه چیز دست خودم است و برادر و پدرم کاری به کارم ندارند. تفریحم، آرایش و لباس پوشیدنم هم با سلیقه خودم است چون همه اینها را در ساعت هایی که در دانشگاه هستم انجام می دهم و زمانی که برای کنکور درس می خواندم به خاطر شلوغی خانه به کتابخانه محله مان می رفتم و آنجا، هم درس می خواندیم و هم با دوستانم شیطنت می کردیم و کسی کاری به کارمان نداشت! حتی حالا هم ...
شمسی فضل اللهی : دوست دارم همیشه در حال رشد و پیشرفت باشم
می برم. مادرم همیشه از من حمایت کرد و راه درست را به من نشان داد. او بود که مرا تشویق کرد کتاب بخوانم و مطالعه تبدیل به برنامه های روزانه ام شود. وقتی بچه بودم مرا با ادبیات مهم جهان آشنا کرد. به جای این که وقتم را با کارهای بیهوده پر کنم، کتاب می خواندم. مطالعه مرا به این نتیجه رساند که نویسنده ها چقدر از خواسته های خود چشم پوشی کرده و همه زندگی خود را صرف نوشتن کرده اند. شخصیتی قوی ...
بیرانوند: منصوریان گفت نابودت می کنم
واقعا آماده بازی بودم. تنها دروازه بانی هم هستم که تا الان هیچ گلی از استقلال نخوردم. چه در دیدار مقابل استقلال و چه در دیدار مقابل پرسپولیس همیشه بهترین عملکرد را داشتم. من واقعا دوست داشتم در مقابل استقلال خودم را نشان بدهم. * بعد از اینکه تیم شکست خورد، چه اتفاقی رخ داد؟ همه تقصیرها به گردن من افتاد. می گفتند تو تیم ما را به هم ریخته ای و حاشیه ساخته ای. در رختکن منصوریان ...
تقسیم تجربه نوشتن یک ایرانی با صرب ها
...: هیچ جای روند زندگی ام قرار نبود نویسنده باشم و حتی برای من فرایند لذت بخشی هم نیست. در تمام دوره نوشتن رنج می برم اما نمی توانم ننویسم. هر روز که از خواب بیدار می شوم احساس می کنم باید این کار را انجام بدهم. او درباره آغاز نویسندگی اش گفت: از کودکی به ادبیات علاقه داشتم و از هشت سال پیش نوشتن را شروع کردم. وقتی چند راه برای ادامه داشتن داشتم و همه هم به بن بست خورد، به درسی که ...
40 روز مهلت برای نجات از چوبه دار
را قبول ندارم؛ ما هیچ وقت در خانه مان مشروب نداشتیم. اینکه می گوید به خانه ما می آمد که مشروب بخورد، کاملا دروغ است. ممکن است او خودش جای دیگری مشروب می خورده است. من آدم مقیدی بودم و هستم و هیچ وقت هم اجازه ندادم کسی به خانه ام مشروب بیاورد یا زن و فرزندم مشروب بخرند؛ ضمن اینکه خودم هم هیچ وقت این کار را نکردم. او حرف های توهین آمیزی درباره همسرم زده است که من این حرف ها را قبول ندارم؛ همسرم زن ...
با یکی از گویندگان خبر بیشتر آشنا شوید
منتظر ورود استاد می شدند و وقتی می دیدند که یک نفر هم سن و سال خودشان قرار است تدریس کند برایشان تازگی داشت. همزمان با تدریس، تصمیم گرفتم که در رشته کارشناسی حقوق در همان دانشگاه تحصیل کنم. باز جالب این بود که با برخی از دانشجویان خودم در دروس عمومی همکلاس شده بودم. در حال حاضر هم مشغول گذراندن دروس حقوق در مقطع فوق لیسانس هستم. چه شد که به شغل گویندگی و اجرای برنامه های رادیو و ...
خمسه: در ایران جای نان، قُرص به هم می دهیم
پرداخت نکردن قِسط آخر ماه است. وی افزود: یکی از عادت هایم در بعدظهر این است که باید بین 10 تا 15 دقیقه بخوابم و اگر این اتفاق نیافتد دچار سردرد می شوم. حتی زمانی که دانشجو بودم، از محل کارم تا دانشگاه را ایستاده می خوابیدم، یعنی با یک دستم میله اتوبوس را می گرفتم و با دست دیگرم از کتاب ها مراقبت می کردم و نگران این بودم دو چیز بریزد، یکی آب دهانم و دیگری کتاب هایم. (می خندد) ...
آدم ربایان با 17 هزار تومان گروگان را آزاد کردند!
شنیدم که درخواست کمک می کرد، متوجه شدم حرف های مرد ناشناس واقعی است. پس از این به مرد ناشناس گفتم که پولی ندارم و تهدید کرد چنانچه به کارتش پول واریز نکنم برای برادرم اتفاق بدی می افتد. به همین دلیل ترسیدم و 700 هزار تومان پولی را که در حسابم داشتم به کارت برادرم واریز کردم و تلفنی به مرد آدم ربا گفتم که به اداره پلیس می روم و شکایت می کنم. پس از طرح این شکایت تیمی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی ...
چهره مادرم را در محاصره تجسم کردم/ هدیه شهید بالازاده در حین عملیات
قرار بود تا نقطه ای با ما همراه باشد. در این حین خطاب به مرحمت بالازاده گفت نباید او در عملیات شرکت کند . دلیلش را هم امکان اسارت و استفاده تبلیغاتی دشمن از این موضوع می دانست. وقتی دشمن بسیجی های کم سن و سال را اسیر می کرد تبلیغات گسترده ای علیه ایران انجام می داد. دلیلش هم قانع کننده بود اما این دلیل برای مرحمت قابل قبول نبود. از مرحمت اصرار و از مولوی انکار. مرحمت از این موضوع ناراحت ...
مایکل اوون: می خواستم بروم روی پشت بام و داد بزنم توپ طلا را برده ام
! . * حالا توانستی آن شب خوب بازی کنی؟ فکر نمی کنم. خبر روی بازی ام تأثیری نگذاشته بود روی خودم اثر کرده بود. این فکر که اسم من هم کنار همه بزرگانی قرار می گیرد که قبل از من توپ طلا را برده بودند حسابی ذهنم را آشفته کرده بود. دوست داشتم بروم روی پشت بام فریاد بزنم: من توپ طلا را بردم! ولی به ژرار قول داده بودم جلوی زبانم را بگیرم و از طرفی می خواستم تمرکزم روی بازی باشد. راستش اصلاً نمی ...
روزهای دشوار فاتح فاو/ اسپری 500 هزار تومانی، دغدغه این روزهای یک جانباز شیمیایی
پاهای خود و با اقتدار در جبهه حاضر می شده است. با او هم کلام می شویم تا از وضعیت این روزهای این جانباز 8 سال دفاع مقدس با خبر شویم. وی با گریزی به سال های حضورش در جبهه می گوید: زمانی که جنگ شد وظیفه خودم دانستم که به عنوان یک رزمنده در جبهه حاضر شوم. آن زمان بزرگترین فرزندم 15 ساله بود و 9 فرزند دیگر نیز داشتم. چند هفته از حضورم در جبهه می گذشت که از طریق همسرم با خبر شدم که ...
راز فهمیده
متولد ماه محرم هستم و اسمم را که حسین باشد با خودم آورده ام. 4 - درستان خوب بود؟ بد نبود، گاهی که معلم عزیزمان موضوع انشاء می داد من عوض یکی، دو تا می نوشتم! شاید باور نکنید، آن قدر به مدرسه علاقه داشتم که با پای شکسته هم در خانه نماندم. - با پای شکسته!؟ بله یک بار در زنگ ورزش پایم پیچ خورد و شکست. داوود، داداش بزرگم مرا کول کرد و به خانه برد. فردایش آن قدر بی تابی کردم که ...
مسئولین در ارائه تسهیلات به کارآفرینان باندبازی نکنند
چهارم در کار خانه فولاد خرم آباد مشغول به کار بودند که متاسفانه این کارخانه تعطیل شد و دوتا فرزندم شش ماه حق حقوقی به آنها پرداخت نشده است واز بیمه بیکاری هم برخوردا نیستند لذا تصمیم گرفتم که دوتا پسررا پیش خودم بیارم و آنها را کمک حال خود کنم و با کمک آنها می خوام کار داروهای گیاهی را توسعه بدهم انشالله. موسوی تصریح کرد : ما در نمایشگاه های بین الملی تهران شرکت کردیم و آقای رضوی نژاد و ...
حاج مصطفی رشیدپور برای مصاف با اهریمنان از دیار خود همچو پرستویی هجرت کرد و خونین بال به آشیانه برگشت و ...
زندگی کن ؛ بزرگ همه ما خداست. علاقه خوب است اما به شرط اینکه وابستگی در پی نداشته باشد. شغل ایشان چه بود؟ از سال 1367 در شرکت صنایع فولاد مشغول به کار و آبان 93 بازنشسته شد. وقتی بازنشسته شد از او پرسیدم قصد نداری کار دیگری را شروع کنی، اما جواب روشنی نداد، تا اینکه زمستان سال گذشته بود که گفت: نظرت در مورد اینکه من برای جنگ به سوریه بروم چیست؟ گفتم: این سؤال خیلی سخت و دوری از ...
استاد عبدالمحمد آیتی و سفارش پاچه و بناگوش
می رفتم. استاد هم با نهایت مهربانی و با خنده های بلندش پذیرایم بود. هم چای برایم سفارش می داد و هم یک نوبت مخصوص من پیپ اش را چاق می کرد و به دستم می داد. البته شیرین تر و جذاب تر از همه، خاطراتش بود. می گفت سال ها پیش از انقلاب، حوالی غروب با جمعی از دوستان هم فکر و هم مشرب، شاملو، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، مهدی اخوان ثالث، نجف دریابندری و... در خیابان فردوسی مشغول قدم زدن بودیم. به ...