سایر منابع:
سایر خبرها
10 پیشنهاد برای سری چهارم خندوانه
جدید خسرو معتضد، تاریخدان: دوست دارم خندوانه را تماشا کنم، اما تلویزیونی که در منزل دارم، به این سیستم های جدید متصل نیست و تا الان که نتوانسته ام سری های قبلی برنامه را ببینم. با این حال خودم یک بار مهمانشان بوده ام و می دانم که برنامه خوبی است. مردم رامبد جوان را دوست دارند. او چهره خوبی دارد و خوب هم حرف می زند. حیف است که تلویزیون این چهره هایش را از دست بدهد. در آن برنامه ای که من ...
چشم جنگ ؛ یادآوری سلحشوری در دفاع مقدس
که من با بزرگ کردن عکسی از او، به خانواده اش در شهرستان مراجعه کردم و مادر شهید وقتی من را با عکس پسر شهیدش دید بسیار مرا مورد تفقد و تشویق قرار داد و نفس گرم مادر شهید کارور موجب شد من که کمی مأیوس از ادامه اجرای این ایده بودم، بیش از پیش مصمم به تداوم آن تا رسیدن به نتیجه دلخواه شوم. چطور شد که این ایده شما در قالب یک فیلم مستند به بار نشست؟ ابراهیم حاتمی کیا، فیلمساز مطرح ...
اتهام یک دکتر نازایی در کانادا: باردار کردن زنان با اسپرم خود
تلویزیونی در کانادا گفته که اصلا به پدرش شباهت ندارد. او می گوید: "وقتی کوچک بودم از من می پرسیدند که آیا پدر و مادرم مرا به فرزندی قبول کرده اند؟" اواخر دهه 1980 والدین ربکا برای درمان به کلینیک باروری دکتر باروین رفته بودند. آنها فکر می کردند که ربکا با استفاده از اسپرم دنیل باردار شده، اما بعدا، آزمایش دی ان ای نشان داد که ربکا با دنیل هیچ نسبت بیولوژیکی ندارد. ...
شبنم قلی خانی: با یکتا گریه کردم!
جام جم: مخاطبان با دیدن چهره شبنم قلی خانی ناخودآگاه به یاد مجموعه مریم مقدس به کارگردانی شهریار بحرانی می افتند. او در این مجموعه نقش مریم، مادر عیسی مسیح را بازی می کرد و اتفاقا همین نقش او را در میان مخاطبان سینما و تلویزیون شهیر کرد. قلی خانی در نخستین مجموعه تلویزیونی اش با نام اولین شب آرامش به کارگردانی احمد امینی درخشید و یک سال بعد در سریال سال های برف و بنفشه بازی کرد. از ...
به شرکت مهندسی سعید رفتم و با نخستین دیدار عاشقش شدم/ نتوانستم پیشنهادش را رد کنم
خواندن پرونده زن و مرد جوان از آنها خواست علت طلاق توافقی شان را بیان کنند اما آنها سکوت کردند و سرشان را پایین انداختند تا اینکه فهیمه رو به قاضی کرد و درباره آشنایی شان گفت: 6 سال پیش بود، هنوز آن روزی را که به همراه دوستم به شرکت مهندسی سعید رفتم به یاد دارم. پسر خوش برخورد و شوخی به نظرم رسید که با نخستین دیدار خودش را در دلم جا کرد و من عاشقش شدم. از دوستم شنیده بودم بسیاری از ...
نگاه دختران مجرد نسبت به تجرد خود چیست؟
و روحیات او متفاوت بود. مینا این روزها به همراه مادر زندگی می کند و تأمین مخارج خانه را هم برعهده دارد که این مساله شرایط سختی را برایش به وجود آورده است چون حقوق او هرچند با احتساب کمک هایی که مادر از فرزندان دیگرش دریافت می کند، کفاف اجاره خانه و مخارج روزمره را می دهد اما مبلغ چندانی برای او باقی نمی ماند که بخواهد به پس انداز مناسبی فکر کند و همین مساله نگرانی های او را از آینده بیشتر کرده است ...
از فروش قطعه خودرو در بازار تا خرید کارخانه در آلمان
به سمت مبلی که در اتاقش بود راهنمایی کرد و بعد روبه روی من نشست. چهره اش خیلی جدی بود اما در کلامش آرامش خاصی دیده می شد اولش کمی درد و دل کرد اما من برای کاره دیگه ای به آنجا رفته بودم رشته کلام را از دستش در آوردم و اولین سوالم را مطرح کردم، در کجا فعالیت اقتصادی خود را شروع کرده اید و در حال حاضر برای چند نفر کار آفرینی کرده اید؟ از سال 60 شروع به فعالیت اقتصادی کردم و کار ...
خط ویژه
گفتم چون مسائل مهم تری داشتیم و من هم روی پول تو برای زندگی آینده حساب نکرده ام. گفت از این نپرسیدن خوش اش آمده و از اینکه خسیس نیستم. گفت آن حرف های دلگرم کننده ای که آن شب زمستانی در میدان بهارستان زدیم، سبکش کرده و با خودش گفته است درست انتخاب کرده ام. گفت آن روزی که کادویش را در خانه جا گذاشته بودم و به جایش رفته بودم یکی دیگر خریده بودم و به خاطر همین دیرتر به قرارمان رسیده بودم، چیزی بیشتر ...
محکومیت زوج جنایت کار در دادگاه
. سرانجام آرمان دو روز پیش با مراجعه به اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ خود را معرفی و اعتراف کرد مقتول را با ضربه چاقو به قتل رسانده است.آرمان در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: روز حادثه سر کار بودم که همسرم با من تماس گرفت و اصرار کرد به خانه بروم؛ اما زمانی که به خانه رفتم، او حضور نداشت. به تصور اینکه اتفاقی افتاده، چاقویی را از آشپزخانه برداشتم و از خانه بیرون آمدم. همان موقع همسرم مجدد با من تماس ...
قصاص برای مردی که همکلاسی دوره دبیرستانش را کشت
اصغرزاده و مستشاری حشمت الله توکلی قرار گیرد. در جلسه دادگاه، مادر مقتول خواستار قصاص شد. سپس متهم 33 ساله پشت جایگاه قرار گرفت و با انکار قتل عمد گفت: مقتول همکلاسی دوران ابتدایی من بود اما آنچنان همدیگر را نمی شناختیم. من به خاطر بیماری کبد پسر دو ساله ام، مدام مجبور بودم در بیمارستان ها باشم و کمتر می توانستم به خانه سر بزنم. روز حادثه پس از خوردن ناهار با موتورم از خانه بیرون آمدم تا به ...
همه چیز زیر سر تیم برتون است...
دقایق اولین گفت وگویی که با من شد آغاز می شود. بعد از فیلمبرداری فقط دو سال وقت صرف کار روی جلوه های کامپیوتری کار شده است. ارتباط داشتم ماپتها را برای دیزنی می ساختم که یکی از مدیران استودیو به آلیس اشاره کرد. از جا پریدم؛ چرا که من در انگلیس بزرگ شده ام و آن جا آلیس تقریبا بخشی از زندگی و خانواده هر کسی است. آلیس را آن جا همه می شناسند. یادم است وقتی بچه بودم پدر و مادرم و پدر و ...
اتفاق وحشتناک دنیا طی دو قرن اخیر+عکس
بدن وی 9 روز زمان برد. این را بدان که من به او تجاوز نکردم و دختر تو به عنوان یک باکره مرد، هرچند دوست داشتم تا قادر به انجام این کار باشم. او دستگیر شد و بعد از اعتراف به جرم خود، در سال 1936 در زندان شهر نیویورک اعدام شد. قسمتی از متن نامه ارجینال را در تصویر زیر می توانید مشاهده کنید. آیا می توان حس و حال این مادر را حین خواندن نامه و در ادامه تا آخر عمر در کلمات جای داد؟ گجت نیوز ...
ناصر ملک مطیعی: پایان تلخ یک ستاره ، دیدنی نیست
گرفتند که ما یک خانواده کشاورز هستیم که خیلی دوست داریم شما را ببینیم. صبح با این حال و سن و سال سوار ماشین شدم رفتم، شب رسیدم شام را با آنها خوردم و صبح دوباره برگشتم. خیلی دوست دارم به نحوی جواب خوبی به محبت و اعتماد مردم را بدهم و این برای من خیلی دغدغه است، شاید باید یک فیلم بازی کنم تا با تصویر و حرف جواب این همه سال محبت مردم را بدهم. همیشه هم گفته ام که دلم نخواسته آرتیست خوبی باشم ...
شهید آقاعبداللهی خود را نه مدافع بلکه پناهنده حرم می دانست
شده است او از بهترین افراد بوده، من فقط حقیقت را در مورد این شهید بیان می کنم. من در مجلس شورای اسلامی کارمند بودم و از طریق پدر شهید آقاعبداللهی که رئیسان ما بود آشنایی داشتم اما رفاقت ما از سال 1388 آغاز شد. در بسیج فعالیت زیادی داشتم و در آن سال من شهید آقاعبداللهی را برای جذب در بسیج معرفی کردم و از این طریق رفاقت ما آغاز شد. او وارد سپاه شد، از آنجا که محل کار ما بهم نزدیک بود همیشه همدیگر ...
تنها حسرت منصور پورحیدری در فوتبال
تیم ملی رفتند. *در آن مقطع شما هم ملی پوش شدید؟ اگر درست بگویم سال 48 یا 49 بود که به تیم ملی دعوت شدم. برادران بیاتی، مربی تیم ملی بودند و من هم 25 یا 26 ساله بودم. تیم ملی هم آن موقع برای خودش کیا و بیایی داشت و بردهای شیرینی به دست می آورد و فوتبال ایران در واقع ابرقدرت فوتبال آسیا بود. اما قبل از اینکه درباره تیم ملی صحبت کنم خاطره ای به یادم آمد که دوست دارم برایتان تعریف ...
با مردی افغان ازدواج کردم/ یک روز که به خانه برگشتم دخترم بسیار رنگ پریده و بی حال بود
امورجنایی تهران گزارش دادند. با هماهنگی قضایی مادر کودک بازداشت و برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی منتقل شد و به ماموران گفت: من با مردی افغان آشنا شده و ازدواج کردم. او از سه ماه پیش من و دخترم را تنها گذاشت و به افغانستان بازگشت. شب حادثه برادرم در بیمارستان بستری بود. برای مرخص کردن او به بیمارستان رفتم. زمانی که بازگشتم متوجه شدم کودکم به شدت رنگش پریده و بسیار بدحال شده و او را به ...
احداث آرامگاه استاد سبزواری در کش و قوس اختلاف نظر مسئولان
به گزارش سبزوار نیوز حسین ممتحنی مشهور به حمید سبزواری متولد سال 1304 در شهرستان سبزوار که به دلیل سرودن اشعار و سرود انقلابی در دوران پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن به پدر شعر انقلاب شهرت یافت در 22 خرداد 1395 در سن 91 سالگی درگذشت و بنا به وصیتش در سبزوار شهر زادگاهش به خاک سپرده شد. در روزهای نخست درگذشت استاد سبزواری مسئولان این شهرستان طی نشست هایی برای برگزاری مراسم درگذشت وی ...
سینمای ما دست افرادی است که انقلاب اسلامی را قبول ندارند
هم در این تله افتادند و به اشتباه جنایات انگلیس را پای لشکر روس می گذارند. ** این دشمنی ریشه دار انگلیسی ها با ایران که همچنان وجود دارد و در فیلم شما هم منعکس شده است از کجا سرچشمه می گیرد؟ به طوری که در همان سال های سخت قحطی به شواهد یادداشت داناهو، انگلیسی ها غلات را خریده و به باکو و جنوب روسیه می فرستادند تا به دست ایرانی ها نرسد! انگلیسی ها نه دوستی دارند و نه دشمنی بلکه ...
داریوش اسدزاده، هنرمند پیشکسوت تئاتر و سینما در گفتگو با روزان : عشق و اشتیاق، ضرورت و پیش نیاز ورود به ...
یا همان نمایش روحوضی بود که به این هنر علاقه مند شدم. از حدود سالهای 1316 یا 1317 بود که با پدرم می رفتم برنامه های سیاه بازی را در تئاتر سعادت تماشا می کردم که در خیابان چراغ برق در خیابان پامنار واقع شده بود. از آنجا بود که با نمایش آشنا شدم. این تئاتر سعادت، یک سالن تابستانی داشت که هنرمندان در آنجا کار می کردند. اما من از سال 1320 وارد هنرپیشگی شدم و کار تئاتر را از سال 1321 شروع کردم. ...
مهندسی که سعادتش را با شهادت معماری کرد
از خواب بیدار می شود شروع به گریه می کند. مادرم او را دلداری می دهد. من هم همان شب خواب دیده بودم که مصطفی آمده است تا من را به دانشگاه برساند وقتی داخل ماشین و کنارش نشستم، متوجه زخم پا و دست های بسته مصطفی شدم. از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ گفت چیزی نیست زخمی شدم. بعد به من گفت سجاد تو درس هایت را خوب بخوان و حواست به درس و مشقت باشد. برای نماز صبح که بیدار شدم و خواب را برای مادر تعریف ...
سه شرط همنشین در کلام امام حسن مجتبی علیه السلام
.... (9) مردی از امام حسن علیه السلام خواست که دوست و همنشین وی باشد، امام علیه السلام سه شرط را برایش مطرح نمود. فرمود: * برحذر باش از این که از من ستایش و تعریف کنی؛ زیرا من نسبت به خودم از تو آگاه ترم. * مرا دروغگو ندانی؛ زیرا دروغگو رأی و عقیده درستی ندارد. * مبادا در برابر من از کسی غیبت کنی. چون آن مرد شرایط دوستی با آن حضرت را دشوار ...
سیره امام حسن(ع) برای ملاقات با خدا
بعد از صلح با معاویه در مسجد در حضور جماعت مسلمانان می فرماید: خداوند آیه تطهیر را درباره ما نازل کرده است؛ رسول خدا، من و برادرم و مادرم و پدرم را نزد خود خواند و همه ما را و خودش را در زیر کساء خیبری قرار داد، کسائی که متعلّق به امّ سلمه بود و این واقعه در اطاق او و در روزی که نوبت او بود اتفّاق افتاد و فرمود: بار پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند، اینان اهل من و عترت من هستند، از آنها هر قسم زشتی ...
از آتش پرستی تا سربازی پیامبر(ص)/ مردی که حتی پس از مرگش دعوت به ولایت علی(ع) کرد
رسول الله حضرت پرسید: آیا کسی از شما هست که روزی یک بار قرآن را ختم کند؟ سلمان گفت: من یا رسول الله یکی از حاضران که جواب های سلمان را خودستایی می پنداشت، گفت: اکثر روزها دیده ام که سلمان روزه نیست، بیشتر شب را هم می خوابد و بیشتر روز را به سکوت می گذراند، پس چگونه همیشه روزه است و هر شب برای نیایش با خدا بیدار می ماند و روزی یک بار قرآن را ختم می کند؟ ...
شهادت امام مجتبی(ع) در شعر آئینی - ازکوفه نیست شهر تو کم اشتباه تر
...> ای جبرئیل همسخنت أیها الکریم تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود پروانه های انجمنت أیها الکریم نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم اما تو که غریب نواز مدینه ای هستی غریب در وطنت أیها الکریم حتی شهادت تو نداده ست خاتمه بر روضه های دل شِکَنت أیها الکریم مادر نبود تا که ببیند در آن غروب تشییع ...
همراهی چندساعته با مسافران اتوبوس ایدز
شان اطلاع رسانی درباره بیماری ایدز است. خانم فلاحت پیشه درحالی که تراکت ها را داخل کیفش می گذارد، می گوید: متاسفانه درباره ایدز در جامعه ما صحبت نمی شود. خیلی جاها حتی اسمش را هم نمی آورند، درحالی که این بیماری وجود دارد و با پنهان کردنش و پاک کردن صورت مساله، مشکل حل نمی شود. دختر 22 ساله این دبیربازنشسته هم در ادامه حرف های مادرش می گوید: سال گذشته شنیدم اتوبوس ایدز در بعضی ...
سد کمندان بعد از 12 سال به نتیجه نرسیده است
. حالا پسرش هم داماد شده و خانه همان خانه است؛ خانه ای خسته. می گویند برای چه می خواهید بسازید همه جوان های این روستا خانه می خواهند. من به جز این پسر چهار پسر و یک دختر دیگر هم دارم. دو سال دیگر هم نوه ام به دنیا می آِید. چه کنیم در این سال ها نفهمیدیم زندگی مان چطور گذشت. یکی می گوید: اینها تا الان 400 هکتار را که گل زمین ها بوده، خریدند، مانده اطرافش و خانه های ما. آخر هم آب می ریزند زیر خانه ...
تصاویر: هیلاری کلینتون کیست؟
. بسیاری آمریکایی ها اساسا به او اعتماد ندارند. آنچه در پی می آید نگاهی است گذرا به زندگی او. خانه پدری هیلاری کلینتون در پارک ریج، ایالت ایلینوی (عکس سال 2000 گرفته شده) 26 اکتبر 1947، تولد در شیکاگو دوروتی هاول، مادر هیلاری، و هیو رودهم، پدر هیلاری، سال 1942 ازدواج کردند. پنج سال بعد هیلاری به دنیا آمد. مادرش تندمزاج و بسیار محافظه کار بود. پدرش مربی تربیت بدنی افسران ...
پرند؛شهر خودکشی
، دختری که سال گذشته خودش را از بالای ساختمان چهارطبقه به پایین انداخت را می شناسد؟ این دختر را هنوز به یاد دارم. تازه 10 روز بود که به این هنرستان آمده بود که خودش را کشت. چون با پسری ارتباط داشت. خانواده اش به او، اجازه رفتن به مدرسه را نمی دادند. می خواستند تنبیه اش کنند. پیش من آمده بود. خودش گفت که بارها از خانه فرار کرده است. مشکلات رفتاری بسیاری داشت. ارتباط های نادرست. اصلا توانایی نه گفتن ...
شیخ جعفر؛ روحانی انقلابی که انقلابی ماند
المنبر شده بودم. روزی آقایی از من برای سخنرانی در مسجد حجت واقع در خیابان اتابک خیابان خاوران، روبروی پارک فدائیان اسلام (مسکرآباد سابق) دعوت کرد. با خودم گفتم اینجا کسی من را نمی شناسد، دعوت آن ها را قبول می کنم. سر وقت در مسجد حجت حضور یافته و بالای منبر رفتم. حدود نیم ساعت صحبت کرده بودم که ناگهان سر و کلّه مأمورین شهربانی پیدا شد، از منبر پایین آمدم. مرا دستگیر کرده و به پاسگاه هاشم آباد بردند ...
با تمام وجود برای کارآفرین 70 سانتی تعظیم می کنیم
کردم دستگیره درست کردن. اوایل بلد نبودم طرح به کارهایم بدهم؛ کم کم این کار را هم یاد گرفتم. دیگر الان بعد از 20 سال کار هر چه ببینم می توانم ببافم یا بکشم. البته دراین بین پنج سال مجبور شدم کار نکنم. چون مادرم مریض شده بود و پدرم هر چه داشت، فروخت و خرج عمل های مادرم کرد. با هنرم برای پدر و مادرم خانه ساختم 6 سال پیش بهزیستی کارهای فریبا را می بیند و به عنوان هدیه او از آنها ...