سایر منابع:
سایر خبرها
دلتنگی های یک مادر نویسنده برای فرزندش
عنوان استاد در دانشگاه در حال تدریس و عضو شورای شهر گرگان نقش به سزایی را ایفا می کند. علیرضا متولد سال 1346 در مشهد خیابان راه آهن به دنیا آمد. در 9 ماهگی به حرف افتاد و بسیار تیز هوش بود. ایشان از دو سالگی به خواست خودش همراه پدر به نماز می ایستاد. در مدرسه از بچه های دیگر بسیار درس خوان تر و باهوش تر بود. علیرضا همیشه تلاش می کرد تا از نظر معنوی احترام پدر و مادر خود را بیشتر از ...
فغانی:از مدرسان AFC قدردانی می کنم
به گزارش 9 صبح ، علیرضا فغانی 38 ساله که روز گذشته در مراسمی در کوالالامپور مالزی به همراه رضا سخندان و محمدرضا منصوری به خاطر درخشش و قضاوت های خوب در سال 2016 مورد تقدیر قرار گرفت و جایزه ویژه داوران AFC را دریافت کردند، در گفت وگویی اختصاصی با سایت رسمی کنفدراسیون فوتبال آسیا (AFC) گفت: من از خانواده داوران می آیم. برادرم و برادر همسرم داور هستند. پدرم و پدر همسرم نیز داوران حرفه ای در لیگ ...
حرفهای داور معروف ایرانی ازخودکشی5سال پیش
تا به دیگران کمک کنم و از استرسشان کم کنم. بنابراین دوست داری که امروز دوباره داوری را شروع کنی؟ البته. من 25 ساله بودم، 23 سال فوق العاده را سپری کردم. دو سال بد را پشت سر گذاشتم که هیچ ربطی به داوری و فوتبال نداشت. من از اینکه با سوت مقابل 10 هزار نفر، در مقابل بهترین بازیکنان جهان حضور داشته باشم لذت می برم. حتی وقتی تمام استادیوم از من عصبانی هستند که البته این بخشی از ...
تولد من در نجف شایعه است/ 16 سالگی در رشته ریاضی محض وارد دانشگاه شدم/ ماجرای حضور در جنگ بوسنی
در یک کوچه بن بست پایین تر از حمام عمومی به نام سیروس بود که پایین تر از میدان بود. مدتی هم در محدوده خود میدان بودیم. ما اجاره نشین بودیم و خانه مان ثابت نبود. پدرتان چه شغلی داشتند؟ بازاری بودند. در چه صنفی مشغول بودند؟ حجره داشتند؛ تاجر بودند. کشاورزی می کردند و با همان کشاورزی، تجارت می کردند؛ البته نه تجارت توسعه یافته. چه محصولی می کاشتند؟ پسته؛ ما اصالتا ...
خاطره ای خواندنی از بازیگر نقش حرمله مختارنامه
غذا تهیه و آماده شد؛ اما نمی دونم یه دفعه چی پیش اومد که به ما اطلاع دادن سر آشپز به هیچ عنوان نمیتونه اون روز بیاد و ما یه فکر دیگه برای طبخ غذا کنیم. یین اعضای هیئت و بخصوص بزرگترا ولوله ای به پا شده بود و یه جورایی همه دست و پاشونو گم کرده بودن؛ هر کس یه نظری می داد؛ یکی میگفت: امروز آبرومون پیش عزادارا می ره. یکی از پخش مواد غذایی بین خانواده ها می گفت و طبخ اون به وسیله ی زن های ...
نامه کودکان آمریکایی به ترامپ؛ لطفا مهربان باش
گروه گوناگون تیتریک ، ترامپ رئیس جمهور آمریکا شد. همین خبر کوتاه، واکنش ها و بازخوردهای زیادی به دنبال داشته است. عده ای در آمریکا از این اتفاق خوشحال اند و عده ای هنوز نتوانسته اند باور کنند و او را به عنوان رئیس جمهور منتخب خود بپذیرند و این بهت و اعتراض خود را با تظاهرات خیابانی نشان می دهند. حالا در بین همه این واکنش های اعتراضی، یک نفر پیدا شده که با راه انداختن یک کمپین فیس بوکی، قصد دارد ...
استفتائات جدید(آذر ماه)
حالا متاسفانه آن گناه را انجام دادم، آیا باید یکسال تمام روزه بگیرم؟یا راه دیگری هم وجود دارد؟ ج. عهد شرعی منعقد شده است و اگر با اختیار و توجه مرتکب آن گناه شده اید، باید یک سال روزه بگیرید. حکم ماهی های مرده قبل از صید س. درموقع صیدماهی اگرصیاد ببیندکه چندماهی درداخل آب قبل از صید مرده ولی با ماهی های صید شده حلال وپاک مخلوط شده است و قابل جدا سازی نیست همچنین تعداد ماهی های صید شده زیاد است، حکمش ...
شکایت خانواده زن گمشده در سیلاب از شهرداری تهران
همین خاطر با پدر همسرم به دادسرای جنایی تهران رفتیم و از شهرداری تهران و همچنین شهرداری منطقه 3 به دلیل بی توجهی به ایمنی شهروندان و نبود حفاظ و مانعی در داخل جوی آب منتهی به کانال و همچنین نبودن حفاظی روی جوی آب در این منطقه پرتردد، شکایتی مطرح کردیم.وی گفت: در چنین حوادثی شهرداری مسئول است و باید پاسخگو باشد. با این شکایت امیدواریم خیلی زود به پرونده مان رسیدگی شود و این حادثه با گذشت زمان به ...
تحت فشار پوریا زنم را طلاق دادم و زنم به عقد او در آمد
جدایی من و همسرم شد و بعد از مدتی همسرم را به عقد موقت خودش درآورد. کینه او را به دل داشتم و دلیل همه بدبختی هایم را پوریا می دانستم به همین خاطر چند بار در خیابان با او درگیر شدم. آخرین بار پوریا وقتی با من روبه رو شد با هم درگیر شدیم و او با چو ب به سرم زد.من چوب را از او گرفتم اما به رویم چاقو کشید. من هم برای دفاع از خودم با چوب چند ضربه به سرش زدم که روی زمین افتاد. همان موقع چاقو را از او ...
معروف ترین بازیگرانی که بچه دار نشده اند
فرزند خوب داشته باشید، باید به دنبال یک شریک زندگی مناسب که از هر جهت با شما هم فکر باشد بگردید. واقعیتش این است که من تا به امروز فردی را پیدا نکردم که برای فرزندم پدر شایسته ای باشد. مهرانه مهین ترابی مهرانه مهین ترابی که با سریال همسران تا سر حد یک ستاره مشهور شد، تصمیم گرفت زندگی مجردی را برای خودش انتخاب کند. او می گوید: من همیشه آدم کمال طلبی بودم و دوست داشتم همه چیز ...
چرا"مرضیه حدیدچی"، نام خانوادگی "دباغ" را برای خود برگزید؟ + تصویر حاج حسن دباغ
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس از دروس دوران دبیرستان با نام خانم "مرضیه حدیدچی" یا "دباغ"، آشنا بودم، بعدها که به دانشگاه رفتم با مطالعه و پرس وجو از دیگران بیشتر و بیشتر در مورد ایشان دانستم، تازه وارد روزنامه شده بودم که تهیه گزارشی از "موزه عبرت" را به من سپردند و اینطور با خانم دباغ و دخترشان رضوانه آشنایی بیشتری پیدا کردم . شاید بیشتر از 22 سال نداشتم که نوار گفت وگو با حجت الاسلام معلی از مبارزان و جانبازان انقلاب اسلامی را بر عهده گرفتم، فکر می کنم 3 نوار کاست صحبت کرده بودند و آنجا بود که بیشتر از آنچه فکرش را بکنم با مب ...
همسرم اهل تجملات نبود/ تا آخرین ساعات زندگی هم دست از کار نکشید
بر نمی داشت و باید در راه رفتن کمکش می کردیم. تعجب کردم. سراسیمه رفتم و پرسیدم که چه شده است؟ گفت: خانم، شما الان داخل اتاق من بودی؟! گفتم: نه من اصلا به اتاق شما نیامدم. گفت: همین الان بانویی پوشیه بر صورت وارد اتاق شد، به ایشان گفتم زینت السادات! در جوابم گفت: من زینت السادات نیستم، حضرت زهرا(س) هستم. امروز آمده ام که شما را با خود ببرم. خواستم بلند شوم و خودم را ...
یک ارتشی نمی خواست والیبال بازی کنم/ به شدت مغرور و تودارم
ورزش علاقه داشت. به یاد دارم که وقتی من کلاس دوم ابتدایی بودم او زمین خاکی که پشت خانه مان قرار داشت را صاف کرد و سنگ ریزه های آن را برداشت. سپس با دوتا میله و خط کشی کردن زمین و یک تور، زمین والیبال درست کرد. اوایل تعداد آنهایی که در آن زمین بازی می کردند آنقدر زیاد نبود و مثلا برای بازی تعدادمان را چهار به چهار می کردیم تا دوتا تیم شویم. بعد هم ساعت ها بازی می کردیم اما پس از گذشت یک سال، سه ...
همدلی با متولدین دهه 60 در متولد 65
این باره می گوید: شیفته دنیای عروسک ها هستم و با وجود این که سن و سالی از من گذشته، اما هنوز با دیدن عروسک ها سر ذوق می آیم. شاید بخشی از این علاقه به این دلیل باشد که تحصیلکرده این رشته هستم و هدفم از ورود به این حرفه، کار برای بچه ها در حوزه عروسکی بود، اما متاسفانه به دلیل محدودیت هایی که در این حرفه وجود داشت، بعد از مدتی مجبور شدم در حوزه های دیگر هم کار کنم. به هر حال اگر کار عروسکی رونق بگیرد، فعالیت در همه حوزه ها را رها و با عشق و علاقه خاصی صرفا در فضای عروسکی کار می کنم. ...
کدام شهید هم لقب شهید فهمیده شد؟
به فرمان این فرمانده جان بر کف بود. در عملیات والفجر4 بود که تمام بدنش زخمی شد و تعدادی از انگشتان پایش شکست و در بیمارستان بستری شد؛ بعد از چند روز که حالش بهتر می شود به خانه برمی گردد. هنوز پایش کاملا خوب نشده بود و در گچ بود و نمی توانست کفش بپوشد. با دوستانش که حرف زده بود متوجه شده بود که عملیات جدیدی در راه است و می خواست دوباره به جبهه برگردد. وقتی که خود را در برابر ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (354)
درود فراوان خدمت همه شما عزیزان.... دلنوشته خواندنی یغما گلرویی ترانه سرای نامی کشورمان به یاد فابیو، گربه خانگی شان که پس از 15 سال پرسه در خاطرات شیرینشان، آن ها را ترک کرده است. قطعاً این اتفاق یکی از سخت ترین و تلخ ترین لحظاتی است که میتواند برای صاحبین حیوانات خانگی رقم بخورد، علی الخصوص در مورد سگ و گربه که عمر طولانی تری دارند و دلبستگی و وابستگی عاطفی بوجود می آورند. ...
برایش پرونده درست کرده بودند. تهمت زده بودند. قاضی به علی گفت: عذرخواهی کن تمام شود، برود . علی زیر بار ...
آمد من اسمش را گذاشتم علی. آن موقع پدرش ایران نبود. همان موقع زنگ زد و پرسید: "اسم بچه را چه گذاشتید؟" گفتم: "علی." ایشان خیلی تاکید داشت اسم پدر خودم یا پدر ایشان را بگذارم که گفتم: "نه من چون خواب دیدم، می گذارم علی." تا چهل روز بعد تولدش ایران بودیم. برای اینکه باید کارهای اقامتش را انجام می دادیم، ایشان دعوت نامه می داد و شناسنامه می گرفتیم. بعد از چهل روز رفتیم امارات. همسرم آمد استقبال و ...
سردار نقدی به روایت سردار نقدی
(آقای حجاریان و دوستانشان) پیش ما نبودند. آنها در اطلاعات نخست وزیری بودند. چند تا اطلاعات دیگر هم بود ولی اطلاعات اصلی، اطلاعات سپاه بود که به عنوان ستون فقرات اطلاعات بود. وقتی خواستند منتقل کنند، در ابتدا آقای لطفیان جانشین من بود که بعدا فرمانده نیروی انتظامی شد. بعد از ایشان، آقای ربیعی، وزیر کار فعلی - آن موقع اسمش عباد بود - به عنوان جانشین من بود. کارها را به ایشان سپردم و خودم، خودم را تودیع کردم چون اگر می ماندیم، باید می رفتیم آنجا و تکلیف می شد. قبل از آن که دست آنها به من برسد، رفتم در سپاه، چون آن اطلاعات دیگر اطلاعات اصلی نبود و دیگر کاری برای من نبود. ...
باید سهم من از شهرزاد را بخرند
دخالت در کار را نداشته باشیم و هر زمان لازم شد فقط پول بدهیم که نمی شود. گفته بودید که اختلاف تان با گروه سازنده بیشتر از این هاست. بله، بارها گفته ام این مورد را. اصلا اختلاف ما از قسمت هفدهم شروع شد. آن زمانی که موضوع آقای شریعتمداری و اینها مطرح شد. ضمن اینکه همه اختلاف ما این نبود. من در این سریال روی مسائل اعتقادی بحث داشتم. به طور مثال بحث حجاب در این سریال برایم پذیرفته ...
در گذار انتظار
من سرزنش و خشم و عصبانیت از بدقولی مجید و ناراحتی از نمره هشت درس ریاضی بی رحمانه با هم در نبردند. دارم فکر می کنم ای کاش برای امتحانات پایان ترم آن همه اسکناس بی زبان را خرج تاکسی تلفنی محل نکرده بودم که در خانه باز می شود و پدرم کلید به دست در آستانه در می ایستد. بدون سلام و پرسشگرانه می پرسم: زود برگشتی بابا؟ پدر همانطور که دارد دو لنگه در حیاط را باز می کند، جواب می دهد: صبح یادم رفت به مادرت ...
ساعد هدایتی: به شدت عاشق آشپزی هستم
...: متولد خطه شمال کشور هستید، کمی از خودتان برایمان بگویید؟ پدرم اصالتا آستارایی بود و مادرم اهل رشت. خودم متولد شهر رشت هستم. پدرم کلاه فروش بود و مادرم خانه دار. 20 فروردین 1334 متولد شدم. بچه سوم خانواده بودم، یک پسر و یک دختر قبل از من بودند و یک پسر بعد از من به دنیا آمد. تا هفت سالگی در رشت زندگی می کردیم، بعد پدرم شغل شرکتی گرفت و ما به تهران آمدیم و از کلاس دوم ...
انقلابی بی ادعا
شد برای گذران زندگی و هشت بچه اش مسافرکشی کند. همان روزهایی که کسی به او ذخیره انقلاب نگفت مسافرکشی می کرد اما دست به بیت المال نمی زد. نه اینکه نتواند ها! اگر می خواست می توانست پستی ماندگار بگیرد و پولی هم در قبالش بگیرد که چند نسل بعدش راحت زندگی کنند اما او با خدا معامله کرده بود نه با بیت المال مسلمین. تاریخ انقلاب سابقه فرمانده سپاه بودن خانمی را به یاد ندارد اما این بانوی مبارز ...
قصه حاج حسن ها و ماجرای شیخ حسن ها
...! مثل همیشه، همان روز وقت داد! با خنده، همین را به رخش کشیدم! همین را که با آن همه کار انبوه، معمولا همان روز تماس، وقت قرار را تنظیم می کند! از اینکه بچه ها را معطل نگه دارم، بدم می آید! با اون وری ها هم همین طور هستم البته ! و همین طور بود! با همه! بعد از چشم ، گوشی داشت عجیب آماده برای شنیدن! ابتدا، خوب خوب خوب به حرف هایت گوش می داد و بعد خیلی مختصر و مفید، حرف های لازم را می زد ...
7 شوخی زشت آقایان با خانم ها!
طور شده در می آورید. اما یک اتفاق خیلی بد افتاده، همسر شما نگران و مضطرب می شود، به فکر فرو می رود، ناراحت می شود، در رابطه زناشویی اش کمی سرد می شود و... البته منظورم این نیست که با یک شوخی کوچک همه چیز خراب می شود، منظور این است که وقتی از این شوخی ها کردید کم کم عادت می شود و به تدریج تیشه به ریشه رابطه می زنید. زن دوم: شب دیر به خانه می آیید، همسرتان می گوید ...
چرا مردان ایرانی برای ازدواج مناسب نیستند؟!!
سفرهای کاری برود. آزادی همچنین گفت که در طول این سال ها با مردهای زیادی آشنا شده است، اما هیچ کدام از آن ها به قدر کافی مسولیت پذیر نبودند تا با آنها ازدواج کند یا بچه دار شوند: مردهای پیرتر زنان جوان تر از من را ترجیح می دهند و جوان ترها هم فقط رابطه جنسی می خواهند چون فکر می کنند من قصد ازدواج ندارم و می توانم سهم پول خودم را در کافی شاپ ها بدهم! ده ها زنی که در ایران با آنها ...
لاله در تمام مدت زندگی با فرهاد ، برای مرد دیگری عاشقانه می نوشت
. چند روز بعد نخستین دیدارشان در پارک نزدیک خوابگاه اتفاق افتاد، فرهاد یک دسته گل سرخ به دست داشت و نخستین جمله ای که لاله به زبان آورد این بود: شما همیشه برای دخترها گل می برید؟ و فرهاد جواب داده بود: نه...نخستین بار است، اما اگر با من ازدواج کنی قول می دهم همیشه یک دسته گل توی خانه مان باشد... اما لاله قول ازدواج به فرهاد نداد و همه چیز را به موافقت پدر و مادرش موکول کرد که ...
به امین شب بخیر گفتم و به رختخواب رفتم - باورم نمی شدکه او اینقدر بی آبرو و بی حیا باشد
زنگ تلفن همراهم از خواب بیدار شدم از کلانتری بود. باورم نمی شد که از کلانتری این موقع شب به من زنگ بزنند موضوع درباره اتومبیلم بود. دلم هزار راه رفت فکر می کردم که حتماً امین تصادف کرده و خدا خدا می کردم که بلایی برسرش نیامده باشد. وارد کلانتری که شدم با دیدن ریخت و قیافه دخترها و پسرهایی که امین هم یکی از آنها بود دریافتم که هنوز بچه ام و شناختی از آدم های به اصطلاح با شخصیت دور و برم ...
عاشق آشپزی هستم / خوشبختی به خانه و ماشین آنچنانی نیست
.... پدرم کلاه فروش بود و مادرم خانه دار. 20 فروردین 1334 متولد شدم. بچه سوم خانواده بودم، یک پسر و یک دختر قبل از من بودند و یک پسر بعد از من به دنیا آمد. تا هفت سالگی در رشت زندگی می کردیم، بعد پدرم شغل شرکتی گرفت و ما به تهران آمدیم و از کلاس دوم دبستان در این شهر بودم تا الان. اما اصالتم را حفظ کرده ام و وقتی به رشت می روم، گیلکی صحبت می کنم. (می خندد) رشت یکی از شهرهای خاص ایران است ...
عشق جبهه امانش را بریده بود/ به شوخی می گفت قاچاقی زنده ام
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از ندای اصفهان ، غنچه وجودش در دهم شهریور ماه 1347 شکفته شد و در کانون گرم خانواده مذهبی و متدین و از پیروان مذهب تشیع در محدوده جی اصفهان دیده به جهان گشود. وی فرزند سوم خانواده بود. در دوران طفولیت تا سن چهار سالگی از قوه ی نطق و سخن گفتن بی بهره بود که با توسل پدر و مادرش به آستان مقدس سلطان امامان علی ابن موسی الرضا (ع) شفای عاجل یافت و ...
روزهای سخت "بشرا" پس از مرگ مادر/ نگارش حنا با دستانی سوخته برای گردشگران
.... وارد حیاط خانه که می شویم، بوی خاصی به مشام می رسد. این طور به نظر می رسد که در حیاط خانه گوسفند نگهداری می شود. کمی جلوتر، یک طویله درست در انتهای حیاط خانه به چشم می خورد. دور تا دور حیاط را اتاق هایی تشکیل داده اند که هر کدام متعلق به یک خانوار است. صاحب دومین اتاق خانه، بشرا و برادرش هستند. خبری از پدر خانواده نیست و بعد مشخص می شود که او پس از خودسوزی ...