سایر منابع:
سایر خبرها
به همسرم مشکوک شدم و سر زده به خانه رفتم / مطمئن بودم کسی در خانه است و حمام را که نگاه کردم ...
به حمام و سرویس بهداشتی می رفت و مخفیانه تلفنی حرف می زد. زمانی که موضوع را از او جویا می شدم می گفت که برای اعضای خانواده اش مشکلاتی پیش آمده و با آنها حرف می زند. روزهای بعد وقتی از خواهر، برادر و دیگر اعضای خانواده اش ماجرا را جویا می شدم می گفتند با همسرم حرفی نزده اند و مشکلی ندارند که او آن را حل کند. همین موضوعات دست به دست هم داد که بیشتر به او شک کنم. دیگر مطمئن شده بودم که باید فرد ...
عمل زشت پسر جوان با دختر مورد علاقه اش در یکی از کلاس های دانشکده هنر و معماری تهران
سر زده به خانه رفتم / مطمئن بودم کسی در خانه است و حمام را که نگاه کردم ... دختران جوانی که با آرایش غلیظ در بازار به دنبال همسر آینده هستند ! +تصاویر عمل زشت پسر جوان با دختر مورد علاقه اش در یکی از کلاس های دانشکده هنر و معماری تهران تصاویر عجیب حضور یک جن در تعزیه کربلا ...
من اما جمشید هستم
استاد مشایخی در حالی مهمان ما شد که یک دوره کوتاه بیماری را پشت سر گذاشته است اما بلندی موها و محاسنش نه نشانه بیماری بلکه به یک کار تازه ارتباط داشت؛ استاد به خواست داوود میرباقری به چهره اش تا مدتی دست نخواهد زد تا در سریال ماه تی تی نقشی کوتاه اما پیچیده و جذاب را بازی کند. همه عمر دیر رسیدیم سکانس پایانی فیلم سوته دلان را علی حاتمی این طور نوشته بود که من در نقش حبیب ظروفچی، برادرم را به امامزاده می بردم و بعد همانجا پارچه سبزی را دخیل می بستم اما او فوت می کرد. مرحوم علی حاتمی پایان فیلم را دوست نداشت ضمن اینکه فکر می کردیم ممکن است مرگ مجید در داخل امامزاده، با اعتقادات مردم تناقض پیدا کند. من پیشنهاد دادم وقتی حبیب برادرش را با قاطر به سمت امامزاده می برد، همین که چشمش به گنبد امامزاده می افتد به سمت برادرش برگردد و بگوید که رسیدیم اما متوجه شود برادرش همانجا روی قاطر فوت کرده است. علی خوشحال شد و از پیشنهادم استقبال کرد و مرا در آغوش گرفت. به او گفتم: حالا تو برای این لحظه دیالوگ بنویس و اینجا بود که علی حاتمی دیالوگ ماندگار فیلم را نوشت: همه عمر دیر رسیدیم. از خشت تا آینه همه عمر از گلایه کردن، پرهیز کردم اما بگذارید یک بار هم ما در زندگیمان یک گلایه کرده باشیم. من در فیلم سینمایی آبادان به کارگردانی مانی حقیقی بازی کردم و دیگر هیچ وقت ایشان را ندیدم. همزمان با فیلمبرداری این فیلم، حالم بد شد و آنقدر درد داشتم که شبانه مرا به بیمارستان بردند. بعدها فهمیدم دکتر آن شب به پسرم گفته بود چه مرا جراحی بکنند، چه نکنند در هر صورت زنده نمی مانم! پسرم رضایت داده بود که مرا جراحی کنند و ... بگذریم. دلم می خواهد به مانی حقیقی بگویم: پسر عزیز، تو بزرگترین فرد روی زمین هستی اما نباید حال جمشید را می پرسیدی؟ بالاخره ما با هم کار کرده بودیم! بعد از آن اتفاق تا امروز هیچ وقت حتی به من تلفن نکرد و به خودم گفتم جمشید مشایخی لابد آدم خیلی بدی هستی. پدربزرگ این آقا، کتابی دارد که در همین کتاب نوشته: به جمشید گفتم آفرین. من سال 1343 با او کار کرده بودم و جز بزرگی از او ندیدم. او30 جلسه با من، محمدعلی کشاورز و منوچهر فرید کار کرد تا از بازی اغراق شده تئاتری فاصله بگیریم و بتوانیم جلوی دوربین بازی زیرپوستی ارائه کنیم. من به این مرد بدهکارم؛ او معلم و استاد من بوده و تا آخر عمر این را خواهم گفت. اخلاق به علاوه استعداد سال 1336 اداره هنرهای دراماتیک تاسیس شد و اولین کسی که در این اداره استخدام شد، من بودم در حالی که سابقه تئاتری ام بیشتر از بقیه نبود. برخی در گروه هنر ملی بودند و یا هنرستان تئاتر رفته بودند اما من فقط در دبستان و دبیرستان نمایشنامه نوشته و کارگردانی و بازیگری هم کرده بودم. رئیس اداره هنرهای دراماتیک دکتر مهدی فروغ، مردی بسیار باشخصیت، با اخلاق و تحصیلکرده بود. می خواست کسانی را در این اداره استخدام و خودش آنها را تربیت کند. من به این اداره که در خیابان شاه آباد سابق بود رفتم و دکتر فروغ نه تنها از من امتحان بازیگری گرفت، حتی خطم را امتحان کرد. دکتر فروغ نمی خواست کسانی را استخدام کند که در لاله زار یا هر جای دیگری تجربه بازیگری دارند، او می خواست آدم های بااخلاق و مستعد را به استخدام اداره هنرهای دراماتیک دربیاورد و خودش آنها را آموزش بدهد. تاریخ زندگی من گویند پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟ بنابراین چیزهایی که می گویم فقط جنبه تاریخی دارد و تعریف از خود نیست. این تاریخ زندگی من است: پدرم تحصیلکرده آلمان و سوئد و شیمیست بود، افسر مهندس تسلیحات ارتش بود، اولین حرفه اش رئیس اسید سازی بود و آخرین شغلش رئیس کل کارخانجات پارچین! مادرم از نوادگان نادر بود. عموی بزرگ مادر من زمانی که من بچه بودم از کلات نادری حق الحساب می گرفت! دایی پدر من در انقلاب مشروطه یکی از بزرگان بود و عکسی از او و عموی کوچکتر پدرم به همراه باقرخان و ستارخان دیده ام. همه اینها سر جای خود اما من جمشید هستم. همین جمشیدی که می بینید و می شناسید. نوع تازه ای از بازیگری پدرم با بازیگر شدنم موافق نبود. وقتی به اداره هنرهای دراماتیک رفتم، نگفتم که قرار است بازیگر بشوم. آن زمان نمایشنامه های ترجمه شده را اجرا می کردیم و این نمایش ها از تلویزیون ثابت پاسال پخش می شد. آن زمان تقریبا 26 ساله بودم و اولین نقش من، مرد قایقرانی بود که گم می شود و سال ها بعد وقتی بر می گردد که همسرش ازدواج کرده و بچه دار شده است. او برای اینکه زندگی همسرش را خراب نکند، بدون اینکه حرفی بزند راهی را که آمده باز می گردد. این نمایش که رکن الدین خسروی آن را کارگردانی کرده بود، از تلویزیون پخش شد و پدرم آن را دید. وقتی به دیدنش رفتم، گفت: پسر دوست نداشتم کار تئاتر بکنی اما این نوع کار را پسندیدم. اولین و آخرین ناسزا پدرم یک تانک اسباب بازی از سوئد آورده بود که نمی شد در تهران نمونه اش را دید. خیلی خاص بود و لوله اش با سنگ فندک کار می کرد. وقتی چهار ساله شدم، مادر این تانک را به من داد. همسایه ای داشتیم که می خواست تانک مرا به مهمان هایش نشان بدهد. من تانک را بردم و آنها موتور تانک را برداشتند. وقتی به خانه بر می گشتم، جلوی در خانه مادرم پرسید چرا تانکت این طوری شده؟ گفتم: این پدرسوخته ها این کار را با آن کردند! مادرم عصبانی شد و از مردی که توی کوچه نشسته بود، سیگارش را گرفت و پشت دستم را سوزاند. شاید باور نکنید من نه برای خودم غصه خوردم و نه از دست مادرم عصبانی شدم. دلم برای مادرم بیشتر از دستم می سوخت و برای او غصه خوردم که چرا باید حرفی می زدم که او تا این حد عصبانی و ناراحت بشود! این اولین و آخرین ناسزایی بود که به کسی گفتم. کاش بیشتر کتاب می خواندم بعد از هشتاد و دو سال، احساس می کنم گاهی شاید خیلی وقت ها، زمان را بیهوده هدر داده ام. کاش بیشتر می خواندم. در خلوت خودم می گویم، آن وقت ها که می توانستم چرا نخواندم! خیلی بیشتر می توانستم بخوانم اما نخواندم! نمی دانم چقدر کتاب خوانده ام اما هر چقدر که بوده، کم بوده است. دلم می خواهد هنوز هم فرصتی باشد که از اساتید کسب فیض کنم. درباره شاهنامه طرحی داشتم که حدود پنج یا شش سال پیش نوشتم، به دکتر شایگان دادم و از ایشان خواستم به عنوان یک شاگرد طرحم را بخواند و نظر بدهد. در فرازی از این طرح نوشته ام که رستم رخش را پیدا می کند و در پاسخ به این سوال که اسبت چقدر می ارزد، می گوید: به پهنای ایران زمین! دکتر شایگان پیشنهاد دادند که اسم طرح را بگذارم به پهنای ایران زمین! وقتی ایشان پیشنهاد کرد این اسم را روی طرح بگذارم، به خودم گفتم حتما آن را پسندیده است. این یکی از افتخارات زندگی من بوده است و آرزو می کنم این طرح بالاخره روزی در قالب فیلم سینمایی ساخته شود. ...
4 ویژگی شخصیت کودکان مختلف و روش صحیح برخورد با انها
اتفاق بیفتند، آماده کنید. 3. یک مکان صلح آمیز برای آنها آماده کنید. بدیهی است، که خانه تان همیشه نمی تواند آرام و بدون مشکل باشد، اما یک اتاق داشته باشید که در زمان به هم ریختن امور و نبودن آرامش، کودک تان بتواند در آن جا باشد. 4. آنها را مجبور نکنید که برون گرا و پر جنب و جوش باشند. آنها همه چیز را به شیوه ی خوشان امتحان می کنند. نوع 3: کودک سمج آه پسر، اگر یک ...
روز قتل قرص هایم را نخورده بودم
جراحات شدید بود به بیمارستان انتقال یافت. برادر مقتول در اظهاراتش به بازپرس گفت: ما یک آپارتمان داریم که در یک طبقه اش مادرم در طبقه دیگرش خواهرم و در طبقه دیگرش من زندگی می کنم. آن روز خواهرم ناهید با من تماس گرفت و گفت که برادرم شاهرخ با چاقو به جان او و مادرم افتاده. من همین که خودم را به خانه رساندم دیدم که خواهرم به قتل رسیده و مادرم زخمی است. مادرم را به بیمارستان رساندم و با پلیس ...
چاقوکشی روی دختر موردعلاقه در کلاس درس/کارمند اخراجی که با بمب وارد بانک شد/ عکس عامل بمب گذاری انتحاری ...
در اظهاراتش به ماموران گفت: از حدود یک سال پیش به قصد ازدواج با این دختر آشنا شده بودم تا اینکه صبح روز حادثه نزد پدرش رفته و او را خواستگاری کردم ، اما پدر این دختر جواب مشخصی به من نداده و ضمن مخالفت اعلام کرد که اگر نظرشان تغییر کرد با من تماس خواهند گرفت، من هم که به شدت از رفتار پدر این دختر احساس حقارت می کردم با یک چاقو به دانشگاه محل تحصیل دختر مورد علاقه ام رفته و تصمیم گرفتم که از او و ...
مرگ مادر و دختر بر اثر گازگرفتگی
به گزارش تسنیم، شامگاه پنجشنبه خبر مرگ زن 42 ساله ای و دختر 16 ساله اش بر اثر گازگرفتگی در نازی آباد از سوی مأموران کلانتری 130 به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. دقایقی بعد از اعلام خبر، اکیپ تشخیص هویت آگاهی در محل وقوع این حادثه حاضر و طی تحقیقات اولیه مشخص شد زن جوان و دخترش بر اثر نشت گاز از لوله آبگرمکن دیواری حمام و بخاری منزلشان جان خود را از دست دادند. زن جوان از ناحیه دو پا فلج و زمین ...
عمل وقیحانه پسر جوان با مادرش / من در آن زمان مست بودم و اختیاری از خودم نداشتم
تصمیم گرفتم به خانه برگردم. وقتی وارد شدم مادرم مانع ام شد و با یکدیگر درگیری لفظی پیدا کردیم. هیچ وقت فکر نمی کردم اتفاق بدی بیفتد اما در آن زمان مست بودم و اختیاری از خودم نداشتم و وقتی دیدم مادرم همچنان داد و فریاد می کند و اجازه نمی دهد وارد خانه شوم، فورا خودم را به آشپزخانه رساندم و یک چاقو برداشتم و با آن چند ضربه به مادرم زدم. همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد و وقتی به خودم آمدم ...
ابراهیم ابوالعافیه و نظریه ی آیین قبالای مکاشفه ای (3)
...، متوجه شدم که آن نور از خود من ساطع می شود. گفتم: باور نمی کنم! . در تمامی خانه به هر طرفی قدم زدم و دیدم که نور باز همراه من است؛ خود را در جامه ای پوشاندم، دیدم که نور در همه ی احوال با من است. گفتم: این واقعاً نشانه ای بزرگ و پدیده ای جدید است که مشاهده کرده ام . صبح روز بعد آن را با استادم در میان گذاشتم و چند صفحه ای را که با ترکیبات حروف پر کرده بودم، برایش آوردم . او با تبریک به ...
دوستم افسانه را داخل اتاق برد / زمانی که تصورکردم خواهرم اسیر دوست هوس بازم شده رگ غیرتم به جوش آمد
. اما دوستم همچنان در تعقیب ما بود و با تهدید چاقو برایم خط و نشان می کشید. چون راه گریزی به نظرم نمی رسید و از طرفی نمی خواستم مشکلی برای دوست خواهرم به وجود بیاید با دیدن خودروی گشتی پلیس کمک خواستم و ماموران انتظامی دوستم را دستگیر کردند. الان وجدانم راحت است و فقط طلب استغفار می کنم. خراسان 110 این اخبار را از دست ندهید: زن کثیف پرده از ارتباطش با ...
دوست پسرم اعتمادم را جلب کرد و من هم خواسته اش را پذیرفتم / نیما و دوستش مرا به بیابان های اطراف شهر ...
من باید با پسر مورد علاقه ام ازدواج کنم تا در کنار مردی که دوستش دارم زندگی کنم و یک عمر حسرت نخورم. دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری 22 مشهد افزود: رابطه من و نیما با حمایت های مادرم ادامه یافت. البته نیما نمی دانست که مادرم از این موضوع خبر دارد و ما هر موقع فرصتی به دست می آوردیم با هم قرار ملاقات می گذاشتیم و به پارک می رفتیم. متاسفانه نیما پس از جلب اعتمادم از من خواست ...
مرگ تلخ مادر و دختر نوجوان در حمام خانه
به گزارش مازنی خبر ، عقربه ها ساعت 22 شامگاه پنج شنبه 3 آذر ماه امسال را نشان می داد که پدری گریه کنان به ماموران کلانتری 130 نازی آباد تماس گرفت و از ماجرای مرگ مرموز دختر و نوه 16 ساله اش خبر داد. در این مرحله تیمی از ماموران با حضور در محل حادثه Incident با جسد مادر42 ساله و دختر نوجوانی در جلوی در حمام روبرو شدند و در تماس بازپرس ویژه قتل Murder و ماموران اداره 10 پلیس Police آگاهی ...
ازدواج های بدون تجمل، پایدارتر هستند/ سعی می کنم استرس کاری را وارد محیط خانه نکنم
دولت یازدهم گپ وگفتی خواندنی را رقم زد . 1- شما چند خواهر و برادر دارید و در چه خانواده ای بزرگ شده اید؟ در یک خانواده مذهبی و تحصیل کرده متولد شدم. پدرم دندان پزشک بودند و در بیمارستان نمازی شیراز هم بیمار ویزیت می کردند . مادرم هم فردی مذهبی بودند و در آن زمان کلاس ها و دوره های قرآنی را پشت سر می گذاشتند همچنین یک خواهر و برادر دارم. خواهرم دکتر روان شناس و برادرم مهندس ...
برای حفظ هنر قفل سازی در قزوین تلاش می کنم
شاهد کارهای من بوده اند . * اگر بخواهید آثارتان را طبقه بندی کنید چگونه اینکار را می کنید ؟ کارهای من به دو دسته کلی تقسیم می شوند: 1-آثاری با الگوی قفلهای قدیمی 2-آثار کاملا منحصر بفر وبدیع که مخصوص خودم است ودر هیچ جا دیده نمی شود .و البته بیشتر آثارم در دسته دوم قرار می گیرند . * ویژگی منحصر بفرد آثارتان چیست ؟ طراحی این قفلها ...
اعدام برای دو مرد در گیلان بعد از رابطه شیطانی با زنان شوهردار
شده و ارتباط پنهانی ما شکل گرفت. برای این که بتوانم با زن جوان ازدواج کنم باید شوهر او را از سر راه برمی داشتم. روز جنایت زن مقتول با من تماس گرفت و خروج همسرش را از خانه اطلاع داد. من هم در مسیر مرد جوان قرار گرفته و از او خواستم همسرش را طلاق دهد تا من با او ازدواج کنم. او قبول نکرد، به همین خاطر مجبور به قتلش شدم. از کار خود پشیمانم. من با این ارتباط زندگی خودم را خراب کرده و مردی را کشتم. ...
برادر شوهرم به من فهماند که دنبال ارتباط با من است و من در غیاب فرشید، او را پذیرا شدم و ...
به گزارش رکنا، در یک خانواده متوسط بزرگ شده و پس از دیپلم گرفتن به دلیل قبول نشدن در کنکور و چند سالی در پشت کنکور ماندن، سرانجام با فرشید که او نیز مانند خودم از جامعه ای نه چندان مرفه بود، برخلاف میل باطنیم به دلیل اصرارهای مکرر پدرم و مادرم مبنی بر همان طرز فکر همیشگی که دختر باید زود ازدواج کند وگرنه باید ترشیش را گرفت، ازدواج کرده و وارد دنیای ناخواسته ای شدم که چندان میل وارد شدن به آن را ...
کار زشت پسر جوان با پسر خاله اش در ساختمان نیمه کاره
به گزارش جام نیوز ، عصر دیروز حوالی ساعت 17:30 خبر وقوع یک فقره قتل در یک پروژه ساختمانی در حال ساخت در میدان ساحل، به ماموران کلانتری 181 عوارضی اعلام شد. با اعلام این خبر بلافاصله اکیپی از ماموران کلانتری در محل حادثه حاضر شدند. با حضور ماموران در محل ساختمان نیمه کاره در حال ساخت ماموران با جسد مرد جوانی رو به رو شدند که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. با مشاهده جسد مرد ...
با زن جوان در خیابان آشنا شدم / از دیدنش خوشحال شدم و او را به خانه ام دعوت کردم
داروی موردنظر را تهیه کند. هرچند امید زیادی به او نداشتم اما شماره تماسم را به او دادم و قرار شد با من تماس بگیرد. این مرد ادامه داد: فردای آن روز زن جوان با من تماس گرفت و گفت توانسته دارو را پیدا کند. او نشانی خانه ام را گرفت و ساعتی بعد به خانه ام آمد. از دیدن زن جوان خیلی خوشحال شده بودم و او را به خانه ام دعوت کردم. سپس برایش شربت درست کردم و دوباره به آشپزخانه رفتم. وقتی برگشتم ...
عاقبت تلخ دختر فراری که طعمه هوس های شیطانی پسران شد
رتبه ای عالی در دانشگاه قبول شوم، احساس ناامیدی و ترس از آینده در وجودم چند برابر شد من برای فرار از این شرایط و به باوری غلط از طریق یکی از همکلاسی هایم با پسر جوانی آشنا شدم که حرف های دلگرم کننده و قشنگی درباره آینده می زد. این پسر جوان با چرب زبانی مرا به خود وابسته کرد و حدود 5 ماه قبل بود که تشویقم کرد از خانه فرار کنم. او مرا همراه خود به خانه ای برد که لانه ...
یاسر دستش را روی دستانم گذاشت و... / مقاومتم درهم شکست
جریان داره. ازدواج من و مهدیه از همون اول اشتباه بود. من نباید تسلیم خواست مادر و خاله م می شدم! حرف های یاسر را درک می کردم. من هم ازدواج ناموفقی را پشت سر گذاشته بودم و می توانستم به خوبی درک کنم که زندگی و ازدواج عاری از عشق می توانست تا چه حد دردآور و عذاب دهنده باشد. من و یاسر دو ماه بعد از آشنایی مان با هم ازدواج و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. اولین باری که مهدیه را دیدم، احساس ...
شوهرم نمی دانست من با هومن ارتباط شوم دارم / دوستش را فرستاد تا ... + عکس
: قبل از روز حادثه همراه رسول - یکی از قربانیان - به مأموریت رفته بودم که در راه بازگشت به خانه گفت با همسرش آذر مشکل دارد. بعد هم از من خواست با آذر صحبت کنم. ساعت حدود 3 صبح به تهران رسیدیم و او مرا مقابل خانه ام پیاده کرد. از آنجایی که رابطه دوستانه ای با آذر داشتم، روز بعد به او زنگ زدم و به خانه اش رفتم. من و آذر در حال گفت و گو بودیم که شوهرش رسول سررسید. ابتدا نمی خواستیم او را بکشیم ...
رفتار غیر اخلاقی پسر نوجوان با زن میانسال مشهدی / می خواستم سر به سرش بگذارم
بلوف می زند اما تعدادی از عکس ها را برایم فرستاد. عکس ها متعلق به عروسم، دخترم و خانم برادرم بود که اگر پخش می شد آبروریزی می شد. من این عکس ها را در گوشی ام ذخیره کرده بودم و نمی دانستم چطور به دست مرد ناشناس افتاده است. خواستم مبلغ درخواستی اش را پرداخت کنم اما با خودم گفتم که اگر عکس ها را پاک نکند چه؟ برای همین تصمیم گرفتم شکایت کنم. با شکایت این زن تیمی از مأموران وارد عمل شدند و در ...
تایید جنون قاتلی که با چاقو به خواهر و مادرش حمله ور شد
اینجا زندگی می کنند؛ خواهرم ناهید در منطقه دیگری سکونت دارد و پدرم نیز در باغی در اطراف تهران جدا از مادرم ساکن است. وی ادامه داد: ساعتی پیش خواهرم از منزل مادرمان با من تماس گرفت و گفت که شاهرخ در حال دعوا کردن با او و مادرم است؛ من به سرعت خودم را به اینجا رساندم، زمانی که رسیدم هر چه در زدم کسی پاسخ نداد که مجبور شدم با کلیدی که همراه داشتم در خانه مادرم را باز کنم، به محض ورود به ...
درخواست بی شرمانه یاسر به پرونده اسیدپاشی گره خورد
خاطر اسیدپاشی پودر شده است و بقیه وسایل خانه ام سالم است و حتی طبق مدارک پزشکی که پشت سر و کمرم بیشتر دچار سوختگی شده است می تواند این موضوع را اثبات کند که در زمان اسید پاشی من خواب بودم که این اتفاق رخ داده است. بنا به این گزارش، با توجه به اظهارات دختر و پسر جوان تحقیقات پلیسی برای افشای راز این اسیدپاشی معمایی در اداره 16پلیس آگاهی تهران ادامه دارد و مینا نیز با قرار وثیقه 800 میلیون تومانی آزاد شده است. -------------------------------------- ( منبع : عصر ایران ) -------------------------------------- ...
انتقام دختر اسیدپاش از نامزدش
دختر جوان زنگ در خانه یاسر را زد. یاسر که انگار غافلگیر شده بود، گفت: با این دختر که از کارکنان بیمارستان است قرار دارد و از من خواست به پشت بام بروم و منتظر بمانم، حدود یک ساعت در پشت بام بودم که یاسر خانه را ترک کرد و نیم ساعت بعد با غذا برگشت. موقع غذا خوردن از یاسر خواستم درباره ارتباطش با آن دختر جوان توضیح بدهد اما او جواب قانع کننده ای نداد. حدود ساعت 11 شب متوجه شدم یاسر تلفنی با ...
راننده فراری مردی را روی زمین می کشید
پدال گاز گذاشت؛ من هم در سمت راست جلویی خودرو را گرفتم و مسافتی را روی آسفالت کشیده شدم اما در نهایت سارق موفق به فرار شد. پس از طرح شکایت این مرد تیمی از مأموران انتظامی برای بازداشت سارق دست به کار شدند و دقایقی بعد در یکی از خیابان های اطراف محل وقوع حادثه موفق به دستگیری راننده فراری شدند.متهم 37 ساله به دادسرای ناحیه 34 تهران منتقل شد و به بازپرس ایرد موسی از شعبه پنجم بازپرسی گفت ...
جنون برادر به قیمت جان خواهر
به گزارش سرویس حوادث کواره، دراین ماجرا که 10 خرداد امسال دریکی ازمحله های شرق تهران رخ داد، مرد 54 ساله ای که مبتلا به بیماری های روحی وروانی بود پس ازمشاجره خانوادگی، خواهرش را کشت ومادرش را نیزبشدت مجروح کرد وگریخت. اما مأموران پلیس با به دست آوردن سرنخ هایی اورا چند ساعت بعد دراطراف تهران شناسایی دودستگیرکردند. شاهرخ در نخستین بازجویی ها به قتل اعتراف کرد ومدعی شد در ...
سرنوشت دردناک اعضای یک خانواده در زیر آوار خانه
. آتشپاد دوم " مجید شادی " افزود: در زمان وقوع انفجار یک خانواده سه نفری ساکن در طبقه دوم ساختمان که در منزل خواب بودند در زیر آوار محبوس شدند . اوبا بیان اینکه واحد مسکونی طبقه اول در هنگام وقوع حادثه خالی بود افزود: با حضور بیش از بیست نجاتگر از چندین ایستگاه عملیاتی و قطع برق و گاز ،عملیات آوار برداری و پدر و پسر حدوداً 40 و 12 ساله از زیر اوار رهاسازی شدند و مادر خانواده ...
پسر شیطان صفت زمانی که با مادرش در گیر شد او را مورد اذیت و آزار قرار داد
دلباخته اش شدم کار زشت راننده نامرد زیر پل چوبی تهران / چندین رهگذر شاهد ماجرا بودند به آذر زنگ زدم و به خانه اش رفتم/ با هم در خانه بودیم که شوهرش سر رسید زمانی که به خواسته شرم آور یاسر پاسخ منفی دادم او رفتار زشتی با من کرد پسر شیطان صفت زمانی که با مادرش در گیر شد او را مورد اذیت و آزار قرار داد ...
سلول های سرد زندان، تاوان خوش قلبی برخی زنان
دلهای آنان، به همسر، خانواده، آشنایان و دوستان اعتماد می کنند و بعد از مدتی تاوان این اعتماد و خوش قلبی را باید پشت میله های زندان پس دهند. این زنان به نوعی قربانی فداکاری خود برای اعضای خانواده و دوستان و آشنایان می شوند. برخی از خانم ها وقتی همسر خود را بیکار می بینند که مدام در منزل پرسه می زنند، به نوعی از نوع نگاه فرزندان خود به پدر خانه که نان آور نامیده می شود، رنج می برند. این دسته از ...