سایر منابع:
سایر خبرها
در مراکز خرید تجملاتی تهران چه می گذرد؟
.... اینجا همه چیز عالی است. عاشق فضایش هستم. با بچه ها ساعت ها می نشینیم و غذایمان را می خوریم. تفریح خوبی است. دختر این را می گوید و سینی بزرگ را روی میز می گذارد. جوان است. نهایت بیست و یکی دو ساله. مرکز خرید لوکس برای او و دوستانش حالا به صورت پاتوقی دلچسب درآمده. به قول خودش حسابی در فروشگاه ها می چرخند و بعد می آیند سراغ غذا. چه غذاهایی! هرچه بخواهید اینجا هست. ایرانی و فرنگی ...
اظهارات جالب سحر قریشی درباره آرایش بانوان
باور داشته باشیم نیازی به آرایش نداریم. شما دقت کنید به عزیزانی که خارج از کشور هستند، به هیچ وجه آرایش زیادی روی صورتشان نیست. به خصوص برای دختر خانم ها آرایش غلیظ اصلا کار شیک و پسندیده ای نیست. مادر من برایم تعریف می کند که در زمان های گذشته برای اینکه بتوانند یک خانم متاهل را از یک خانم مجرد تشخیص بدهند، از روی آرایش صورت و رنگ موها این کار را انجام می دادند اما امروز دقیقا برعکس شده است. دختر ...
دوستم شماره زن جوانی را داد و گفت صدای قشنگی دارد با او سرگرم می شوی / وقتی زنگ زدم باورم نمی شد صدای ...
انتخاب کردیم. پس باید قدر این زندگی و شوهر زحمتکش خودت را بدانی و او را با این حرف های بیهوده خسته نکنی! جلال آهی کشید و افزود: من حاضر نبودم در برابر همسرم کوتاه بیایم و حکایت قهر و آشتی های مان هم چنان ادامه یافت. هفته قبل یک روز غروب دوباره جر و بحث مان شد و هرچه خواستیم به هم دیگر گفتیم. به خاطر این مسئله از ملیحه دل چرکین شده بودم و حوصله هیچکس را نداشتم تا اینکه دیروز یکی از ...
یکی دیگر از دانش آموزان حادثه سرویس مدرسه در گذشت
. میزان 110 این اخبار را از دست ندهید: آن دختر زنگ زد و گفت: شوهرت با مایو قرمز در استخر با من بود! پسری با تغییر بدنش کاندید زیباترین دختر دنیا شد!+عکس برای دیدن دوست دخترم به محله شان رفتم / اصلا انتظار چنین رفتاری را نداشتم! تازه دامادی که نامزدش را تحت شرایط نامناسب برهنه نگه داشته بود + عکس حادثه ای هولناک در یکی از بیمارستان های ایران جوان اعدامی وقتی درخواست مادر دوست دخترش را خواند شوکه شد ...
مرگ آتشین در شب آشتی کنان
روزنامه شرق: هرچند درگیری بین زوجی جوان به آشتی انجامید؛ اما باعث مرگ برادر زن شد و داماد از سوی اولیای دم به عنوان عامل قتل معرفی شده است. اسفند چهار سال قبل، به مأموران خبر دادند جوانی که دچار سوختگی شدید شده، به بیمارستان انتقال داده شده است. تحقیقات مأموران نشان داد، این جوان با شوهر خواهرش درگیری داشته و همین درگیری هم منجر به آتش گرفتن و سوختن او شده است. با توجه به ...
ماجرای تجاوز دانشجوی جوان به دختر 16 ساله!
روز نو : دانشجوی بیست و دوساله ای که به جرم تعرض به یک دختر 16 ساله به اعدام محکوم شده بود در حالی که یک سال شب و روز با کابوس مرگ بر فراز چوبه دار روبه رو بود وقتی از زندان به دادگاه تجدید نظر احضار شد نمی دانست چه سرنوشتی در انتظارش است، اما وقتی منشی دادگاه متن درخواست مادر دختر جوان را خواند شوک زده در جای خود میخکوب شد. به گزارش روزنامه ایران، این مادر در نامه ای به قضات دادگاه ...
نورآفاق، الگویی از زنان شجاع تاریخ است
از چگونگی انتخاب تان برای بازی در نقش نورآفاق بگویید. آقای ورزی چطور شما را انتخاب کردند؟ آیا بازی های قبلی تان را در سینما و تئاتر دیده بودند؟ خیر. ایشان از قبل هیچ بازی ای از من ندیده بودند، اما چون کارم را از تئاتر شروع کرده بودم، فکر می کنم خیال شان بابت بازی ام راحت بود و اعتماد زیادی به من کردند. البته خیلی خوشحالم ایشان این اعتماد را به من کردند و اجازه دادند خودم را نشان بدهم. از ابتدا قرار بود در این مجموعه با مادرتان همبازی باشید؟ اول کدام تان انتخاب شدید؟ حدود دو سال قبل از این که کار به صورت رسمی کلید بخورد و ضبط آن آغاز شود، من همراه عده دیگری به دفتر آقای ورزی رفتیم و تستی دادیم و گفتند با ما تماس می گیرند. بعد از حدود یک سال زنگ زدند و گفتند برای این پروژه انتخاب شده ام. البته من فکر می کردم طرح دیگر تمام شده و خوشحال شدم وقتی دیدم کار تازه قرار است مقابل دوربین برود. انتخاب شدن من حتی پیش از مادرم بود و بعد به این نتیجه رسیدند که چه بهتر است خانم گوهر خیراندیش هم در نقش طوبی (مادرم) بازی کنند که بازی در کنار ایشان و بزرگان دیگری چون سعید نیکپور، جمشید مشایخی و دیگران واقعا برای من جای افتخار و خوشحالی داشت. تعریف شما از شخصیت نورآفاق چیست؟ او چه خصوصیات و ویژگی هایی دارد؟ نورآفاق خیلی به شخصیت خودم نزدیک بود و من این سوءاستفاده را کردم که بتوانم شخصیت این دختر را با توجه به ویژگی های خودم بسازم. او دختری مسئولیت پذیر و باخانواده است و بزرگ تر و کوچک تر و ارزش های ارتباطات خانوادگی را می شناسد. معیارهایی که در آن زمان خیلی مهم بودند و متاسفانه رفته رفته کمرنگ شدند. به نظر می رسد نورآفاق به نسبت دیگر دختران هم سن و سالش در آن سال ها ویژگی متمایزی دارد. شیطنت می کند، در اجتماع حاضر است و شبیه دیگر دختران آن دهه نیست که عموما از خانه خارج نمی شدند. به نظر خودتان این تصویر چقدر دقیق و واقعی است؟ تمام تلاشم را کردم که این اتفاق بیفتد. البته نورآفاق نمودی عینی هم دارد و آقای ورزی این شخصیت را از روی یکی از زنان فعال و انقلابی آن دوران که البته الان اسمش در خاطرم نیست، الهام گرفته است. به نظرم نورآفاق نمادی از زنانی است که در آن دوران وجود داشتند و می تواند الگویی برای زنان روزگارمان باشد. به لحاظ گویش و اجرا چقدر تلاش کردید به تاریخ وفادار باشید؟ در این راه از چه منابعی استفاده کردید و راهنمایی های آقای ورزی چقدر کمک کننده بود؟ نوع ادبیات محاوره ای آن زمان ها با دوره کنونی خیلی متفاوت بوده است؛ به لحاظ رفتار و گفتار خب آن زمان ها همه چیز خیلی مودبانه تر بوده و آدم ها ارزش های بیشتری را در گفت وگوهایشان برای هم قائل بودند. حتی آداب غذا خوردن ها هم فرق داشت. مسلما من در آن زمان ها نبوده ام و پیدا کردن شکل درست آن برایم سخت بود؛ اما آقای ورزی، کارگردان تیزهوش و نکته سنجی هستند و راهنمایی هایشان بسیار به کمکم آمد و از این بابت واقعا مدیون شان هستم. البته خودم هم به سراغ منابعی رفتم و از طریق اینترنت سعی کردم عکس ها و فیلم های موجود از آن دوره را ببینم و با بازی ام تطبیق بدهم. شما در خانواده ای هنرمند بزرگ شده اید و قطعا نقش والدین و این محیط هنری در رشدتان بی تاثیر نبوده است. آیا از ابتدا تصمیم داشتید بازیگر شوید؟ بازیگری چقدر برایتان جدی است؟ نه. اصلا از ابتدا چنین قصد و تصمیمی نداشتم، چون شرایط سخت و دشواری کارها را به شکل برجسته تری می دیدم و در خودم این توان را نمی دیدم با این شرایط کنار بیایم و به این شکل بازی کنم. به نظرم هنرپیشگی برخلاف اسم زیبایی که دارد، جزو یکی از دشوارترین کارهاست. هنوز هم بازیگر نشده ام؛ فقط به صورت ناخودآگاه و ژنتیک تحت تاثیر محیطی که در آن بزرگ شده ام، این ویژگی در من شکل گرفت و پرورش یافت. با این حال کار واقعا برایم لذت بخش و شیرین بود. ما تحت شرایط سخت و فشرده ای این کار را ضبط کردیم. گاه به خودمان می آمدیم و می دیدیم از صبح تا مثلا ساعت هفت شب بدون این که غذایی خورده یا استراحتی کرده باشیم، مشغول کار بوده ایم و این گذشت زمان را متوجه نمی شدیم. یا زمان هایی بود که خسته و خالی از انرژی به خانه می آمدم، اما هنوز ذوق کار را داشتم و منتظر بودم فردا صبح دوباره برای ادامه اش بروم. در این مدت حضورتان در عرصه هنری، فعالیت در سینما، تئاتر و تلویزیون را تجربه کرده اید. کدام یک از این عرصه ها را بیشتر دوست دارید؟ اولویت خودتان به لحاظ کاری چیست؟ نمی توانم انتخابی بکنم. من هیجان و کسب تجربه های مختلف را دوست دارم و به خاطر همین مایل هستم در تمام این عرصه ها حضور داشته باشم. با این حال شاید بهتر باشد این طور بگویم که تئاتر از اولویتی کمی بالاتر برایم برخوردار است؛ چراکه زندگی همه ما صحنه ای از تئاتر است و دائم در حال تمرین آن هستیم. تئاتر پایه و اساس زندگی یک هنرپیشه حرفه ای و نقطه تعالی روح اوست و تمرینی است که موجب روز به روز بهتر شدن بازیگر به روی صحنه می شود. لذا تئاتر برایم در منزله نوعی کلاس درس است. سینما و تلویزیون عرصه هایی هستند که به من این اجازه می دهند امتحانم را پس بدهم و تا حد امکان جلوی دوربین قابل قبول باشم. نگران نیستید سایه و نام والدین تان موجب شود خودتان به صورت مستقل دیده نشوید؟ نه اصلا. البته در سوالات قبلی هم به نحوی پاسختان را دادم. نگران نیستم. فقط احساس می کنم این قضیه شاید به نوعی باعث شده حساسیت ها روی من بیشتر باشد. من درس این رشته را خوانده ام و تلاش خودم را کرده ام تا مثل گوهر خیراندیش، پله پله از اول شروع کنم و جلو بیایم و در نقش هایم شناخته بشوم. البته کار برایم سخت تر است و این قضیه را انکار نمی کنم. تصمیم تان برای ادامه بازیگری چیست؟ الان مشغول چه کاری هستید؟ در حال حاضر مشغول کار خاصی نیستم. همان طور که گفتم، از آنجا که تئاتر را دوست دارم تمام تلاشم را می کنم از این محیط خیلی دور نشوم و یادم نرود باید بازیگر بهتری بشوم. باید مدام این توانایی ها را تمرین کنم، لذا الان سر کلاس محمد رحمانیان هستم و گرچه با توجه به سنم کمی دیر به این نتیجه رسیدم که باید بازیگر بشوم، اما ایشان مرا بخوبی و به عنوان فردی مستقل، نه دختر آقای اسماعیل خانی و خانم ...
ماجرای عشق طولانی آقای لئونارد کوهن و ماریان
برای به کار افتادن مغزش مواد مخدر استفاده می کرد: حشیش و اسید و شیشه. سال ها بعد اعتراف کرد: سفر پشت سفر می رفتم، روی تراس ام در یونان می نشستم، منتظر دیدار با خدا بودم. معمولا دچار خماری بدی می شدم. کوهن این طرف و آن طرف با زنی زیبای نروژی برخورد می کرد. نام زن جوان ماریان ایلن و بزرگ شده ی حومه اسلو بود. قدیم ندیم ها مادربزرگ اش به ماریان گفته بود: قراره با مردی آشنا بشی ...
شهرام عبدلی سکوت خود را شکست/ همه به عشق سوپراستار شدن می آیند
برسم دوست دارید برای بچه هایی که در محله های پایین علاقمند به بازیگری هستند، تدریس داشته باشید؟ بله باید اصولی باشد، من چند بار رفتم و تدریس داشتم اما خسته شدم از اینکه می گویند جلسه دوم می خواهد برود جلوی دوربین و یا می گویند به عشق تئاتر نمی آید و در کلاس تئاتر از سینما می پرسند، این موارد آدم را آزار می دهد. همه آنها به عشق سوپراستار شدن می آیند. حتی من به یکی از علاقمندان ...
غلط، چون کشیدن چهار آدم پیزوری در توفان
بااین حال به سراغ نقشه های معماری رفتم که آثار کلاسیک و نمونه های مدرن، مثلا نقشه های آثار لوکور بوزیه را یافتم. حتی نت نویسی، پارتیتورهای موتزارت و باخ را یافتم چون آنها هم نقش هستند، خود خط هم یک جور نقش است. به سراغ نقاشانی رفتم که دوست دارم: بوتیچلی و شاگال که رهایم نمی کنند و به این مجموعه راه پیدا کردند، بعد از دوره خیام که با ماتیس خوش گذراندم. نقش های کتاب های ایرانی مربوط به کواکب، نقش های ...
ازدواج سفید، انتخاب سیاه
سالن کوچک دانشکده شلوغ است. صندلیها پر شده. دختر و پسرهای جوان ایستاده یا روی زمین نشسته اند و این وضع تا پشت در ادامه دارد. در سالن حرف از ساختارهای اشتباه است؛ ساختارهایی که سالها در ذهن و رفتار جامعه ریشه کرده و حالا هر روز یک آجر از این بنای عظیم انسانی را با سلیقه خود جا به جا می کند. حرف از پدیده ای نوظهور است که از یکی، دو سال گذشته با عنوان ازدواج سفید بر سر زبانها افتاد، بعد گفتند که ...
آن مرد شاد ، آن مرد خشمگین
دو بینی هم داشتم. این وضعیت را تا پایان آموزشی تحمل کردم اما وقتی وارد یگان شدم حتی حرکت کردن برایم سخت شده بود؛ به طوری که پای چپم را روی زمین می کشاندم. بهداری نامه ای برای بیمارستان بقیه الله زد و من به متخصص چشم پزشکی مراجعه کردم، بعد از 45 دقیقه که مدام داخل چشمانم را نگاه می کرد، از من درخواست ام آرآی اوژانسی کرد. بعد از ام آر آی، خانم دکتر گفت: برو خوشحال باش که دیگر نمی خواهد خدمتت ...
انتشار ناگفته های علینقی وزیری
می کنم دارای تنوع و رنگارنگی جالب توجهی هستند که می تواند تاثیرانی در حوزه پژوهشی موسیقی داشته باشد. محمد موسوی مدیر موسسه فرهنگی هنری ماهور هم به مهر توضیح داد: هنوز نام دقیقی برای این پروژه انتخاب نشده اما دوست داریم با توجه به پشتوانه های تاریخی و علمی این پروژه فضای کار به شکلی آماده کنیم که اثر طی 3 تا 4 ماه آینده روانه بازار موسیقی شود. ...
زنان موتورسوار در پیست آزادی چه می کنند؟
مسابقه مادرم هم شرکت کرده بود، من اول شدم و مادرم دوم. خبرنگاران زیادی سراغم می آمدند، یک جا به یکی شان گفتم، خیلی دوست دارم خانم اشلی فیولیک قهرمان موتورسواری امریکایی را ببینم، او هم این حرف من را در یک خبرگزاری فرانسوی خوانده بود و از من دعوت کرد به امریکا بروم. به گفته نورا، سال 2010 بود که به دعوت اشلی فیولیک به امریکا رفت. او تعریف می کند: حدود 5 ماه آنجا بودم، بعد از اینکه یک راند ...
حرمت و عزت سالمندان را حفظ کنیم
آن موقعیت زخم زبان زد . گفت کمتر خرج میکردی ، پایت را اندازه ی گلیمت دراز می کردی ، نگفتم با دختر فلانی ازدواج نکن! پیش هرکس و ناکسی که نشست آبرویم را برد . مگر او به من رحم کرد که حالا دلم برایش بسوزد دیگری می گوید پدرم آدم خوبی نبود تمام جوانی اش را خوشگذرانی کرد . به مادرم خیانت می کرد محل سگ هم به بچه هایش نمی گذاشت یک روز خوش به مادرم نداد . حالا کجاست آن یکی زنش که همیشه سنگش را ...
16 دانش آموز خوابگاه دبیرستان دخترانه راهی بیمارستان شدن چون ....
...: از این تعداد 12 دانش آموز به صورت سرپایی درمان شده و 4 دانش آموز دیگر بستری شدند. منبع: تسنیم 110 این اخبار را از دست ندهید: آن دختر زنگ زد و گفت: شوهرت با مایو قرمز در استخر با من بود! برای دیدن دوست دخترم به محله شان رفتم / اصلا انتظار چنین رفتاری را نداشتم! تازه دامادی که نامزدش را تحت شرایط نامناسب برهنه نگه داشته بود + عکس حادثه ای هولناک در یکی از بیمارستان های ایران جوان اعدامی وقتی درخواست مادر دوست دخترش را خواند شوکه شد ...
چند شاهکار نیمایی/ آن گل صحرا به غمزه شکفت
وبا پدرم می رفتیم به دیدار نوروزی پیرترهای خانواده، روی بساط یک روزنامه فروش، تو روزنامه ی پولاد چشمم افتاد به عکس نیما که رسام ارژنگی کشیده بود وتکه ئی از شعر ناقوس او، یک قلم مسحور شدم، پس شعر این است، حافظ را پیش از آن خیلی دوست داشتم و غزلهایش را به عنوان شعر انتخاب کرده بودم و ناگهان نیما تو ذهن من جرقه زد، یعنی استارت را او زد با شعر ناقوس، دو سال بعدش، نیما را برای اولین بار ملاقات کردم ...
ایامی که صف کتاب تشکیل می شد / مدیریت خانوادگی در حوزه نشر
...، تقسیم بندی شده و هرکدام توسط خودم و فرزندانم انجام می شود. * شما از این جهت خوش شانس بوده اید که فرزندانتان دوست داشتند کار پدرشان را ادامه بدهند! دلیلش این است که از کودکی در این فضا بزرگ شده اند. اولین باری که دخترم پا به محل صحافی کتاب گذاشته، 2 سالش بوده است. یادم هست که یک بار با موتور داشتم به صحافی می رفتم و او را هم با خودم بردم. قبل از این که به مدرسه برود، او ...
قاتل عروس 18 ساله به زندگی برگشت
.... دخترم تازه عروس بود و هشت ماه از عروسی اش نگذشته بود که شوهرش او را با ضربات متعدد چاقو در خانه اش به قتل رساند. من هرگز انتظار چنین صحنه هولناکی را نداشتم تا اینکه روز حادثه مادر دامادم با من تماس گرفت و گفت دخترم به قتل رسیده است. او و پسرش مدعی بودند که فرد ناشناسی به خاطر سرقت دست به قتل زده است، اما من از همان ابتدا برایم روشن بود که دامادم دخترم را به قتل رسانده است. خیلی زود ...
نقش ابن قیم جوزیه در پیدایش اندیشه های تکفیری، تبدیعی، تشریکی
بر وحدت حکم شرعی آن دو نیست، وگرنه باید طواف دور کعبه و استلام و بوسیدن حجرالأسود و مبارزه و جنگ در راه خدا و طاغوت و غیره، یک حکم داشته باشند. زیرا از نظر ظاهر یکسان هستند. بناء بر قبور ابن قیم درباره حرمت بناء بر روی قبور می گوید: تعظیم کنندگان قبور، قبور را محل تجمع خود قرار می دهند و بر روی آنها چراغ روشن می کنند و بر روی آنها مساجد و گنبدهایی می سازند که ناقض اوامر رسول خدا و دشمنی با ...
نقطه ای از ایران با بهداشت زیر صفر
می کنند و من را دخترم خطاب می کنند و با حساسیتی مادرانه از مشکل پوستی خودشان و دخترانشان می گویند. یکی از خانم ها اصرار دارد من را ببرد در کپرش تا دختر معلولش را نشان دهد و آن یکی می گوید: اینجا توی مسجد که نمی شود نشانتان بدهم، روی دست و پاهایم اول خشکی زد و رویش پماد مالیدم؛ اما هی زیاد شد. دکتر میگه یک مدل مشکل پوستی و قارچه . بعد دوباره چادرش را جمع می کند و رویش را می گیرد. دو روزی ...
جوان ترین شهید "مدافع حرم" به روایت پدر و مادر
: وقتی مصطفی به دنیا آمد، از خدا برای او شهادت خواستم. می خواستم خودم را جبران کنم. خودم از قافله عشق جا مانده ام، در دوران دفاع مقدس به جبهه رفتم و شهید نشدم و لیاقت شهادت نداشتم. اما پسرم این لیاقت را داشت. من خودم چون در جبهه بودم و همیشه برای مصطفی از جنگ صحبت می کردم، از زمانی که خودش را شناخت با این روحیات آشنا بود. پدر درباره رفتن مصطفی به سوریه می گوید: یک سال و نیم آموزش می دید ...
سفر جهانگرد 62 ساله ایرانی با دوچرخه
ای برای خودم درست کرده بودم و ابتدا به منشی شهردار می دادم و برخی از شهردارها می پذیرفتند با آنها ملاقات داشته باشم. یکی از شهردارها به من گفت شما که تسلط به زبان های مختلف دارید چطور وقت کردید این کار را انجام دهید؟ گفتم من مردم ترکیه را خیلی دوست دارم و وقتی تصمیم گرفتم سفر جهانگردی ام را شروع کنم و شروع سفرم هم از ترکیه باشد دو سال روی این زبان کار کردم. بعد از صحبت های من بار دیگر از جایش بلند ...
قتل زن به دست مرد معتاد/انتقام از شوهر با چک 400میلیون تومانی/ دختری که6ماه بعد از تجاوز شکایت کرد/ شرطی ...
مدتی ما به دلیل برخی اختلاف ها قطع رابطه کردیم. امروز هم برای دیدن شیما و صحبت با او به محل شان رفته بودم که ناگهان بچه محل هایشان با قمه و چاقو به جانم افتادند و من هم به دفاع از خودم پرداختم که این اتفاق افتاد. به دنبال اظهارات خسرو، کارآگاهان به بازجویی از دختر جوان پرداختند که اوگفت: دوستی ام با خسرو زیاد طول نکشید اما وقتی متوجه شدم به درد هم نمی خوریم از او خواستم برای همیشه ازهم جدا ...
از کودکی در خانواده ای استقلالی بزرگ شدم
این چیزها پیش آمد و جا ماندم. من خیلی در آن دو سه سال اذیت شدم. * اگر دوست داشتید آخر برنامه در موردش بیشتر صحبت می کنیم. چیز مهمی نیست هر چه باشد جواب می دهم. فقط یک شش ماهی اضافه خدمت خوردم. * چرا ادامه نمی دهید شما که اینقدر دوست دارید؟ اول بگویم آن برادرم که فوت کردند واقعا همه فوتبالیست بودند. من کوچکتر از همه بودم و قبل من هم آن برادرم که فوت کردند ...
دختران ایرانی در رسیدن به موفقیت هیچ چیز کم ندارند/از شهید گمنام 18 ساله خواستم در ریو کمکم کند
پشت سر گذاشته بودند. فشار روانی زیادی را احساس می کردیم و من هم از خودم انتظار مدال طلا را داشتم. فقط خوشحال شدم از اینکه دست خالی به وطن برنمی گردم و شرمنده مردم، خانواده، استادم و فدراسیون نشدم. همیشه دوست داشتم نماینده شایسته ای برای کشورم باشم و مدال بگیرم. خوشبختانه به این هدف رسیدم ولی ته دلم از مدال برنزی که گرفتم راضی نبودم. شاید خیلی ها فکر کنند چون در المپیک روی سکو رفته ام چنین ادعایی را ...
از حاشیه سازی و اتهام زنی به خانواده هنر بیزارم
را به نقش اضافه کنی. اگر کار تو صرفا دیالوگ گفتن باشد که دیگر بازیگر نیستی. خانم آبیار شما هم فکر می کنید در حق فیلم نفس اجحاف شده است؟ آبیار: هر کارگردانی که اهل ریسک باشد، تبعات ریسکش را هم می پذیرد. من اصلا توقع نداشتم اتفاقی که برای فیلم شیار 143 افتاد، که آن هم اتفاق معقولی بود، برای نفس هم بیفتد. البته ما برای شیار در جشنواره فیلم فجر 5 بار نامزد دریافت سیمرغ شدیم و برای نفس هم ...
همه ناگفته های شخصی و سیاسی سیدهادی خامنه ای
نشده بود ولی کار می کرد. یادم هست مرحوم آقای شریعتی بزرگ آنجا صحبت می کرد در ایام نزدیک به حج، آقای علی غفوری آنجا مسائل حج را توضیح می داد با همان روش خاص خودش. آنجا مباحثی بود که من گاهی می رفتم و در آن جلسات شرکت می کردم. بعد کم کم ساختمانش کامل شد. من کلا در جریان انقلاب فرهنگی ورود نداشتم ... اصلا در مسئله انقلاب فرهنگی من هیچ ورودی نداشتم؛ ابدا و اصلا و خبر هم ندارم اصلا چه مسائلی ...
دیدار در آشیانه روایت متفاوت خلبانان برای نوجوانان است
... زمانی که در گذشته به جشنواره فیلم فجر می رفتم و آثار را می دیدم، از خودم می پرسیدم، فیلمی که هزینه میلیاردی داشته است، چه هدفی را دنبال می کرد؟. فرهنگ نیوز : برخی از فیلمسازان نگاه شان این است که سینما و ساخت آثار در آن تنها سرگرمی مخاطب است، نظرتان در این زمینه چیست؟ بابایی: گاهی این اتفاق نیز نمی افتد. به طور مثال فیلمی مانند هیس، دختر ها فریاد نمی زنند اطلاع رسانی ...
کودک بیوه های بخت برگشته
...، دو چشم سیاه از لابه لای سیم های میکروفن برق می زند، میکروفن صورتش را ماسکه کرده، شبیه 40، 45ساله هاست، با لهجه حرف می زند: دخترم 15سالگی عقد کرد، نامزدش قرار بود چند سالی صبر کند بعد عروسی کنند، اما یکسال بعد، با هم رابطه برقرار کردند و مجبور شدیم زودتر برایشان عروسی بگیریم، آن موقع کلاس پنجم بود، نه همسرش را دوست دارد و نه زندگیش را. حالا هم خانه شوهر است. پسرم 18سالگی با دختر 15ساله ای ...