سایر منابع:
سایر خبرها
"شهید وقاری" باعث حضورم در عملیات کربلای 4 شد/لحظه ای که روحم از بدنم جدا شد/کاش شهید شده بودم
از همرزمانم که با من در حال خواندن نماز بود زخمی شد. من هم دچار خونریزی شدیدی شده بودم. بچه ها آمدند و با چفیه دور زخم ها را بستند تا از خونریزی جلوگیری شود.پس از آن اتفاق، مرا به بهداری بردند و از آنجا به بیمارستان اصفهان منتقل شدم. مدتی در بیمارستان بودم که بعد از بهبودی، مرخص شدم و به شهرم یعنی کرمان بازگشتم. این جانباز شیمیایی تاکید کرد: سال 62 برای دومین بار عازم جبهه شدم و چند ماه ...
سرنوشت تلخ دوستی ناباب
با اون می گذروندم و هر روز بیشتر از روز قبل بهش وابسته تر می شدم. امان از این وابستگی، آدمو به چه کارهایی که وادار نمی کنه، همین وابستگی ها باعث شده بود که دستم تو جیب پدر و کیف مادرم بره و بعضی از وسایل خانه رو یواشکی بردارم و خرج این رابطه کنم. مدتی بعد کارهای من و رابطه بیش از حد من با رفیق نا رفیقم باعث شد که خانواده ام مرا طرد کنند و دیگه به خونه رام ندن؛ البته خود من ...
قتل هایی که تلگرام مقصر آن ها بود
خواب بلند شد در این حین با چاقو چند ضربه دیگر به دست و شکم نیلوفر زدم و از خانه بیرون رفتم. در کوچه منتظر بودم تا اورژانس برسد که بعد از انتقال همسرم به بیمارستان به کلانتری رفتم و خودم را معرفی کردم. اخراج مرگبار از گروه تلگرامی بهمن سال 94 هم درگیری دو پسر جوان بر سر اخراج از یک گروه تلگرامی، سرانجامی جز قتل نداشت. پسر 18 ساله قربانی این جنایت بود که با ضربات چاقو به قتل ...
رمضانی:نساجی به تعهدش عمل نکرد و جدا شدم
؛ بعد از سه، چهار روز برگشتم که متاسفانه کار از کار گذشته بود. نمی توانستم امروز و فردا کنم و آینده خودم را خراب کنم. حضور آقای کریمی موثر بود با وجود برگشت آقای پرهام هنوز هیچ چیز مشخص نشده اما می گویند می خواهیم با قدرت تیم داری کنیم و من برای این تیم و هوادارانش آرزوی موفقیت دارم. من هم دوست داشتم در استان خودم باشم و به تیم استان خودم کمک کنم دیگر آنکه به دلیل مسائل خانوادگی که ...
برادرکشی بر سر مصرف شیشه
افسر تحقیق گفت: در حال جمع آوری وسایل پلاستیکی از میان زباله ها بودم که به سمت این مخروبه آمدم. سنگ های چیده شده توجهم را جلب کرد. سنگ ها را به کناری زدم و با جسد مردی که او را می شناختم، روبه رو شدم. ترسیدم و ماجرا را به چند نفر از دوستانم گفتم و آنها هم جسد را دیدند و بعد به پلیس زنگ زدم. او را چند بار همراه برادرش که او نیز معتاد بود هنگام جمع کردن ضایعات دیده بودم. با توجه به گفته ...
صبح روزبعد وقتی همسرم را در آن وضع دیدم شوکه شدم!
در خانه ما بود، بعد به آپارتمان شان رفت، یک ساعت بعد هم تماس گرفت و گفت شوهرش به خانه آمده است. صبح روزبعد وقتی دیدم از دخترم خبری نیست به خانه آنها رفتم که دامادم در را باز کرد و در کمال ناباوری ام گفت که فرنگیس فوت کرده. زمانی که وارد اتاق خواب شدم او را در حالی که چادر نماز به سر داشت روی صندلی دیدم! همزمان با این تحقیقات، همسر فرنگیس دیروز به دادسرای جنایی احضار شد. مرد میانسال زمانی که مقابل ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (351)
...! آره ، بچها خیلی به امتحان مسلط بودن! 19. نون دور پیتزا رو میریزین دور؟ من اون کارتنش رو هم سس میزنم میخورم. 20. 7575 رو بلاک کردم که مسیج پیشواز نفرسته ، الان زنگ زد! میفهمید؟ زنگ زد! از ترسم جواب دادم که پا نشه بیاد جلو در خونه. دیگه هیچی سر جای خودش نیست 21. من اونجا از ازدواج خواهرم پشیمون شدم که یه روز از خواب پا شدم اومدم بیرون داد زدم مامان ...
با دیدن جمعیت استرس گرفتم/ با تمام وجود فریاد زدم: ای گل سرخ خشبو خوش آمدی ابرکوه
به محض ورود مقام معظم رهبری وقتی چشمانم به جمال نورانی ایشان افتاد؛ آرامش خاصی بر دلم حاکم شد و چنان قوت قلب گرفتم که با تمام وجود فریاد زدم: صل علی محمد بوی خمینی آمد ای گل سرخ خشبو خوش آمدی ابرکوه اکرمی ادامه داد: حس عجیبی بود... در عین زوق و شوق، حس کسی را داشتم که گمشده اش پیدا شده و سردی هوای آن روز را نمی فهمیدم. بعد از اینکه برنامه تمام شد، لحظه خروج از ...
صبح روزبعد وقتی همسرم را در آن وضع دیدم شوکه شدم!
شان رفت، یک ساعت بعد هم تماس گرفت و گفت شوهرش به خانه آمده است. صبح روزبعد وقتی دیدم از دخترم خبری نیست به خانه آنها رفتم که دامادم در را باز کرد و در کمال ناباوری ام گفت که فرنگیس فوت کرده. زمانی که وارد اتاق خواب شدم او را در حالی که چادر نماز به سر داشت روی صندلی دیدم! همزمان با این تحقیقات، همسر فرنگیس دیروز به دادسرای جنایی احضار شد. مرد میانسال زمانی که مقابل بازپرس منافی آذر از شعبه سوم ...
طنز و شوخی درشبکه های اجتماعی
اینترنت نخرم مگر امشبو فردا شبو شبهای دگر تصورم از کسایی که فک میکنن خیلی بارشونه 25. موقع درس خوندن حتی مطالبی که تو گروه های خانوادگی میفرستن هم جذابه. 26. جریمه ها رو طوری گرون کردن که اگه پلیس خواست نگهت داره جریمه کنه، باید همونجا ماشین رو ول کنی بری خب حالا به دنیا اومدیم، بعدش؟ 27. میگن بطری پلاستیکی بعد از 5000 سال تو طبیعت تجزیه میشه ...
نکونام: کنار کی روش انگار در دانشگاه هستم
از خیلی ها بودم ولی صحبت زیادی انجام می دادم که به همین علت می گفت تو بازوبند نداری ولی مدام در زمین صحبت می کنی که انگار کاپیتان هستی. - روزی که از فوتبال خداحافظی کردم تصمیمم را گرفته بودم و به غیر از مسعود شجاعی کسی این موضوع را نمی دانست؛ به آقای کی روش هم گفتم که او گفت اگر دوست داری بازی خداحافظی خوبی برگزار کنیم. - وقتی علیه یک برند تیم ملی صحبت کردم فردای آن روز از فدراسیون ...
صدچادر اطراف حرم امام برای بی خانمان ها
برای او حضور در کنار فقرا و مردمی که دارای مشکلات زیادی هستند عار نیست؛ برای او دست بر سر طفلی کشیدن که شبها به جای تخت گرم و نرم اتاق خوابش سر بر تکه سنگی می گذارد و خواب فردایی شاید بارانی یا برفی هراسان بیدارش می کند، معانی زیادی دارد. یادگار امام به خوبی می داند این کودک هیچ گناهی در بی خانه بودن ندارد و بسیار بهتر می داند ریشه بسیاری از مفاسد و معضلات اجتماعی همین بی پناهی هاست. پس بر خود ...
تا زنده ام نگاه معصومانه دخترم عذابم می دهد
. او در خصوص قتل گفت: واقعاً خسته شده بودم. تنها راهی که به ذهنم رسید، کشتن دخترم بود. شب حادثه از عطاری قرص متادون خریدم و آخر شب وقتی هانیه می خواست بخوابد، قرص ها را دادم خورد. ساعت چهار صبح از خواب بیدار شدم و دست به پاهایش زدم دیدم یخ کرده است. . .. او ادامه داد: بعد از خاکسپاری دخترم به سیاوش زنگ زدم و گفتم هانیه فوت کرده است، اما او گفت شرایطم برای عقد دائم مناسب نیست، اگر ...
این شهید، مسلم ماست!
باحیای من! سنی نداشتم و کم تجربه بودم. اما می خواستم از همان ابتدا مسلم را گونه ای دیگر تربیت کنم. در دوران بارداری و شیردهی، به جز غذای خانه و غذاهای نذری، غذای دیگری نمی خوردم. خیلی به لقمه حلال حساس بودم. فقط برای کارهای ضروری از خانه بیرون می رفتم. بعد از مسلم صاحب 5 فرزند دیگر هم شدم اما حساسیتم برای تربیت مسلم چند برابر بقیه بود. او با بقیه فرق داشت. بالیدنش و رشدش همه به گونه ای دیگر ...
قاتل: من قاتل نیستم، همسرم خیانت کرد
خریداری کرده و در کنار آشپزخانه گذاشته بودم تا در صورت نیاز از آن استفاده کنم، اما آن روز همسرم بنزین را برداشت و روی خودش ریخت. چرا سعی نکردی به او کمک کنی؟ چون غافلگیر شدم و به دلیل مصرف شیشه در حال طبیعی نبودم. نمی دانستم که باید چه بکنم، دود و آتش فضای خانه را فرا گرفته بود و داشتم خفه می شدم، یک لحظه به حیاط رفتم تا نفس بگیرم و بعد هم برای نجات دخترم به داخل خانه ...
میناوند: کسی از حضورم در خندوانه دلخور نیست
ورزش سه: مهرداد میناوند پس از حضور در برنامه خندوانه در رابطه با واکنش های مردم و اتفاقاتی که در این برنامه افتاد به اظهارنظر پرداخت. خندوانه پر است از انرژی مثبت خندوانه برنامه بسیار خوبی است، همیشه دوست داشتم در آن حضور داشته باشم اما هر بار به دلایلی این اتفاق نمی افتاد تا اینکه این بار با افتخار در آن حضور یافتم، وقتی به این برنامه می روید و می بینید که آن همه انرژی مثبت ...
بلای که سر زن مست در پارک ملت آمد / وقتی شوهر داشتم با بنیامین آشنا شدم و...
داده ام و به سوی خانه مجردی بنیامین به راه افتادم. او مرا چند روزی در آن لانه فساد نگه داشت تا که برای او و دوستانش بساط مشروب خوری و استعمال را فراهم کنم. مدتی صبر کردم و این گونه به زندگی با او ادامه دادم تا این که یک روز موضوع ازدواج دائم را مطرح کردم اما او گفت: همین یک ماه عقد موقت هم برایت زیاد بود! دیگر چیزی نمی شنیدم. دنیا پیش چشمانم تیره و تار شد و با مصرف مشروب آن خانه را ترک کردم و در پارک ...
شلیک مرگبار به 2 پسر بچه در بوستان جنگلی/ فرجام پرونده دختری که زنده درآتش سوخت/ قتل هولناک دختر 15 ...
غافلگیر شدم و به دلیل مصرف شیشه در حال طبیعی نبودم. نمی دانستم که باید چه بکنم، دود و آتش فضای خانه را فرا گرفته بود و داشتم خفه می شدم، یک لحظه به حیاط رفتم تا نفس بگیرم و بعد هم برای نجات دخترم به داخل خانه بازگشتم. دستش را گرفتم و بیرون کشیدم، اما فایده ای نداشت او سوخته بود. دیگر فرصتی نبود که همسرم را نجات دهم. چرا در را روی همسایه ها که برای کمک به تو و خانواده ات آمده بودند، باز نکردی ...
13 ساله بودم که شوهرم دادند و حالا مادری تبهکار برای دوقلوهایم هستم!
دوباره رد بریدگی را نشانم می دهد: یک بار هم در خانه ناپدری رگم را زدم. یکی از دوستانش را به خانه آورده بود و مشغول کشیدن مواد بودند. عصبانی شدم و دست انداختم یکی از عسلی ها را برداشتم و داد زدم تمامش می کنید یا نه؟ بعد برای این که بترسند و بساطشان را جمع کنند، با شیشه رگم را زدم.از زندگی با ناپدری ام خسته شده بودم. پسر بزرگ ترم را پدرش با خودش برده بود، اما نامادری ام یک روز خبر داد که کجایی پسرت ...
مادری که دختر خردسالش را به خاطر شوهر صیغه ای کشته بود، آزاد شد!+تصاویر بازسازی قتل
به دروغ گفتی سارا خودش قرص را خورده؟ ترسیده بودم. چطور توانستی رضایت پدر سارا را جلب کنی؟ او بعد از اینکه از زندان آزاد شد یکبار به دیدنم آمد. چند روز بعد فهمیدم به دادسرا رفته و اعلام گذشت کرده است. از همسر دومت خبر داری؟ وقتی نیمه شب بیدار شدم و دیدم حال سارا خوب نیست با او تماس گرفتم و گفتم دخترم را کشتم و برای همیشه خلاص شدم.به او گفتم ...
تازه داماد قتل همسرش را انکار کرد
به گزارش خبرنگارما، پانزدهم آبان ماه سال 89 بود که مرد جوانی با مأموران پلیس تماس گرفت و گفت همسرش در خانه شان به قتل رسیده است . لحظاتی بعد تیمی از ماموران راهی محل شدند و با جسد خونین زن جوانی روبرو شدند که با اصابت چند ضربه چاقو به قتل رسیده بود . مرد جوان به مأموران گفت: صبح به محل کارم رفتم و حدود ساعت 7 عصر به خانه برگشتم که داخل خانه با جسد خونین همسرم روبرو شدم و موضوع را به پلیس خبر دادم ...
حکایت تشرف رهیافته اهل نیجریه به تشیع
...: همان شب که این دعا را کردم، خواب عجیبی دیدم، در خواب گویا من نزد همان شیخ سنی(مبارک) رفته و منتظرش بودم که بیاید. وقتی آمد سنگلاخی در دست داشت و وقتی نزدیکم شد، آن را به طرف من پرتاب کرد. در همین حین من از خواب بیدار شدم و همان لحظه اذان از مسجد شیعه پخش می شد... وضو گرفتم و به آن مسجد رفتم و نمازم را خواندم و هنگام بازگشت به آن خواب فکر می کردم... همان روز به سوی کتابخانه اهل بیت(علیهم السلام) رفتم و کتاب های گوناگونی را شروع به مطالعه کردم، و سپس به حمد و یاری خدا به مذهب حقه تشیع گرویدم. ...
ماجرا و جرئیاتی از محاکمه داماد 34 ساله کرجی به اتهام 3 جنایت
می دانستم اتفاقی افتاده که من از آن بی خبرم تا اینکه چند ماه قبل هنگام اسباب کشی در کنار برادرزنم، دوستش را دیدم که شنیده بودم ازدواج کرده و از کرج رفته است. وقتی برخورد صمیمی او را با همسرم دیدم مشکوک شدم. پس از آن روز همسرم به هر بهانه ای قهر می کرد و به خانه مادرش می رفت. هر بار هم فامیل را واسطه می کردم تا او را به خانه برگردانند اما دلش به زندگی نبود. وقتی برمی گشت باز هم پنهان ...
ماجرای جالب زندانی که عکاس شد!
عصری دیگر است، زیرا او حتی از خیر یک خاطره از کودکی اش نیز نمی گذرد! دی کامیلو می گوید: گاهی اوقات با خودم فکر می کنم که در زمان اشتباهی در زندگی سمت دوربین رفتم. او روزهایی را به یاد دارد که بچه ها آزادانه می چرخیدند و بازی می کردند و یا منتظر دعواهای “زنگ آخر مدرسه” می ماندند. او حتی اولین خلافش را هم به یاد دارد؛ وقتی که در سال 2006 دستگیر شد و به زندان افتاد. دی کامیلو ...
اسمال گوریل
ازش اشکال می پرسیدم. - چیزی هم بلده یا مثل خودته؟ - نه آقا، مخش خیلی کار می کنه. - پس همیشه پیش هم بشینین. من که به حرف هایشان گوش می کردم، داد زدم: آقا من از این ته، تخته رو نمی بینم. آقای کاظمی خودش را به نشنیدن زد و از کلاس خارج شد. کیف گوریل کوک بود. ازش پرسیدم: چیه؟ چرا بندری می رقصی؟ خندید. از آن روز به بعد بچه ها ...
شکار دختران دانشجو در تلگرام
مختلف منتشر می کند. مثل دیوانه ها شده بودم. خودم را به درو دیوار می زدم. نمی دانستم باید چه کنم و چه خاکی بر سرم بریزم. اگر پدر و مادرم موضوع را می فهمیدند باید چه می کردم و برای آبروی بر باد رفته چه توجیهی داشتم. هر طور بود مبلغ درخواستی را تهیه کردم ولی کاش به همان یکبار ختم می شد. این شیطان دوباره از من اخاذی می کرد و به خرجش هم نمی رفت که هیچ پولی در بساط ندارم. چند بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم که ...
سقفی برای آرامش
حال به مرز مطلوبی از توانمندی رسیده است. او کارمند یک ارگان دولتی بود که در اثر یک اتفاق، برای چند سال به زندان می افتد. من متهم به کلاهبرداری شدم اما با کمک قاضی زندان قرچک، حکم 10 ساله ام تبدیل به دو سال و 6 ماه شد... ماجرا از این قرار بود که از مافوقم تقاضای وام 20 میلیونی برای خرید خونه کردم. نتونستم به موقع بازپرداخت واممو بدم. به جای این می خواست ازم سوءاستفاده جنسی کنه ولی خواستم سالم ...
واکنش قلعه نویی به اتفاقات برنامه دیشب نود: به من بد کردی آقای نکونام!
: ما هم به خاطر منافع تیم ملی بازی هایی که فاصله نزدیکی داشتند به جواد استراحت می دادیم و این کار ما بر اساس همان توافقاتمان با تیم ملی بود. گذشت تا اینکه یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم روی تلفنم اس ام اس های زیادی آمده که موضوع آنها درگیری شب گذشته نکونام و فتح الله زاده در برنامه 90 است. سر تمرین رفتم و آقای علی آذری هم آن روز پیش من بود و می تواند شهادت دهد. جواد نکونام به من زنگ زد و ...
روزگار تلخ قربانی اسیدپاشی اشتباهی در دهدشت (+عکس)
پایگاه خبری تحلیلی بویرنیوز (BoyerNews.com) : گروه حوادث – حادثه عصر روز 30شهریور ماه سال 93در میدان اصلی شهرستان دهدشت اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار بود که دختر 27ساله ای به نام سیما از مدتی قبل به صورت تلفنی با دختر 18ساله ای به نام پریسیما دوست شده بود و آنها آن روز با یکدیگر در میدان شهر قرار گذاشته بودند تا بعد از مدتی دوستی تلفنی، یکدیگر را ببینند. سیما در سر قرار ...
مرد جوان زن خودرا قربانی سوءظن کرد/تجاوز کشتی گیر معروف به یک دختر/مادر شوهری که با ساطور به جان عروس ...
بشدت عصبانی بودم با دست هایم نرگس را خفه کردم. بعد هم جسدش را در صندوق عقب خودرویم گذاشتم و آن را از تهرانپارس به شهر نور بردم و رها کردم. صبح دیروز محاکمه مرد جنایتکار در شعبه چهارم دادگاه کیفری برگزار شد.در ابتدای جلسه پس از بیان کیفرخواست، اولیای دم خواستار قصاص دامادشان شدند. سپس متهم به قتل در برابر قضات ایستاد تا از خود دفاع کند. او گفت: من همسرم را دوست داشتم اما از زمانی که متوجه شدم ...