سایر منابع:
سایر خبرها
شیرین ترین لحظه عمر من بود
شما را نمی توانیم جلو بفرستیم. یا در جایگاه خانواده شهدا می ایستید یا اجازه ندارید بیائید. گفت، من می خواهم خیرمقدم بگویم. گفتم، خودت بیا اینجا بایست. گفت، من بدون خواهران و برادران مجاهد نمی آیم. گفتم، نیا! هر وقت امام (ره) آمدند بیا جلو. بعد هم گفتم، ببین خانم رضائی! شما مرا می شناسی. مدیریت اینجا دست من است. من اجازه ذره ای اخلال به شما نمی دهم . خیلی هم جسارت به خرج بدهید، بلدم با شما چطور ...
هاشمی گفت: با دست پر از عربستان بازگشتم ولی احمدی نژاد همه این توافقات را بایگانی کرد/ گفتم خاطراتتان در ...
برود و معطل او نباشد که آقای هاشمی با همان صراحت توأم با عاطفه خود به او گفتند شما چرا مرا قسم می دهید ؟من کاری ندارم و شخصاً علاقه مند هستم بمانم تا شما سوار ماشین شوید و بروید. آقای هاشمی بسیار عاطفی بودند. یک بار به ایشان گفتم خوش به حالتان، شما خیلی خوش اشک هستید و انگار گریه تان کف دست تان است. لبخندی زد و گفت آقای رجایی، به هر حال هر کس یک جوری است. بارها شاهد بودم در ...
به مناسبت درگذشت آیت الله خسروشاهی؛ عارف صاحب نفسی که مبارز شد
عالیات در کرمانشاه قصد اقامت می کند. سید هاشم بعد از اینکه همسرش فوت می کند، با خانواده ای یزدی الاصل، وصلت می کند و ثمره ی این ازدواج مبارک، سید ابراهیم است، این عالم فقید در سال 1303 در کرمانشاه به دنیا آمد. پس از مدتی اقامت در کرمانشاه پدر سید ابراهیم برای این که به روایت در فتنه های آخرالزمان به قم پناه ببرید عمل کرده باشد، به قم مهاجرت می کند و زمانی که سید ابراهیم حدود هشت سال داشت پدرش از ...
گفت وگو با آتش نشانِ نجات یافته از پلاسکو
توان انجام کاری نداشتم. سبدی که داخلش بودم مدام لنگر می انداخت و به طرفین تاب می خورد و هر لحظه منتظر آن بودم که مرا داخل حریق بیندازد. در آن لحظات فکر می کردم که حتما راننده ماشین، آقای محمدی هم شهید شده است. بعد چه شد؟ همین تاب خوردن ها ادامه داشت تا درنهایت ثابت ایستاد. بیسیم زدم و همکارم را صدا کردم که: محمود محمود من را بکش بیرون . صدا از بیسیم همکارم نیامد و گفتم که حتما ...
زندگی زنان در ژاپن، سرزمین نظم و قانون
روابط کاری با چالش های زیادی روبرو بودم. به عنوان مثال در عرف اداری اینجا اگر بعد از زمان کاری از طرف شرکت جلسه ای در یک رستوران یا کافی شاپ برگزار شود، باید در آن حضور پیدا کنید؛ با وجود اینکه اغلب گفتگوهای چنین جلساتی مربوط به مسائل کاری نیست و حتی ممکن است صحبت کاری هم رد و بدل نشود، باز حضور شما در این جلسات الزامی است. چنین جلساتی گاهی از 7 بعدازظهر تا 1 و 2 نیمه شب طول می کشد. هماهنگ شدن با ...
این حرف ها را به طلاق گرفته ها نزنید!
گفت و گو شوید و به عنوان مثال از او بپرسید آیا این روزها چیزی لازم دارد یا کاری هست که شما بتوانید برای خوشحالی او انجام دهید؟ تا آخر مهریه ات را ازش بگیر! یا این که نگذار مهریه را بگیره و کیف کنه! تشویق به انتقام گرفتن از همسر متأسفانه یکی از واکنش هایی است که این روزها به وفور دیده می شود. یکی از ابعاد این موضوع که در فرهنگ ما نمود بیشتری دارد، بحث مهریه و مسایل مالی، به ...
عروسی های میلیاردی در ایران !
به گزارش شیعه نیوز ، چند ساعت بعد زوجی جوان از اینجا راهی خانه بخت می شوند و مهمانان هم به خانه خود باز خواهند گشت. چه عروسی گران قیمت تمام شود و چه ارزان، تاثیر خاصی در خوشبختی زندگی عروس و داماد نخواهد داشت. پس چرا عده ای در هر شرایط مادی اصرار بر تجملات بسیار گزاف دارند؟ جشن عروسی 100 میلیونی شاید خیلی ها باور نکنند یک شب جشن و شادی می تواند با تاکید بیش از حد بر تجمل ...
همسرم نگفته بود فرمانده لشکر27محمد رسول الله(ص) است
...، چیز زیادی ندارد. من هم با توجه به خصوصیاتی که از او شنیده بودم، گفتم: در این راه هر سختی، مصیبت و حتی بلا که باشد، اگر خدا قبول کند به جان می پذیرم، چرا که مسلمان بودن به این سادگی ها نیست و انسان باید مسلمانی اش را ثابت کند. دوست نداشت که بدانیم فرمانده لشکر27 محمدرسول الله(ص) است وی ادامه داد: خانواده ام هم از رضا خوششان آمده بود. بعد از شهادت همسرم، برادرش تعریف کرد ...
صلوات بفرست کار پیدا کن
وقتی به آدرس نوشته شده روی تراکت رفتیم انتظارمان از آگهی دهنده حداقل مردی مسن و ریش سفید بود اما سیدرضا مجتبایی هیچ کدام از این ویژگی ها را نداشت. او مردی 43ساله است که همه او را به اسم آقا سید می شناسند و به طرز عجیبی برایش احترام قائل هستند. آقا رضا 6سال می شود که شرکت کاریابی اش را راه انداخته و در آن کارگر و آشپز و سرآشپز به رستوران ها معرفی می کند. در این مدت نیز هر 5هزار رستورانی که با او کار می کنند و تمام ک ...
اخبار حوادث
ماجرا را گفتم اما آنها توجهی نکردند تا اینکه روز حادثه، وقتی از نانوایی به خانه برگشتم و شام خوردم، از همسرم خواستم که به من نزدیک شود اما او گفت تو شوهر من نیستی. عصبانی شدم. او را به زور به اتاق خواب بردم و چند بار سرش را به دیوار کوبیدم. سپس او را به حمام کشاندم و با چاقویی که از قبل آماده کرده بودم، چند ضربه به بدنش زدم که باعث فوتش شد. آن زمان دختر و پسر خردسالم در خانه بودند و صحنه قتل مادرشان ...
آیت الله مظاهری: حوزه باید بتواند به پرسش های دینی جامعه پاسخ امروزی بدهد
... کسی که معرفت به اهل بیت سلام الله علیهم نداشته باشد، ایمانش در مخاطرۀ عجیبی واقع می شود. دشمن درون و دشمن برون و دشمن جنّی و دشمن انسی ایمانش را می برند. مخصوصاً در زمان ما که شبهه زیاد شده و این جوان هرکجا برود مورد شبهه واقع می شود و حتی معلم بی ادب شبهه راجع به تشیّع سر کلاس می کند و در هر جلسه ای بنشینیم شبهاتی درست کرده اند و یکی پس از دیگری به ما القا می کنند. پس ما باید امام شناس باشیم ...
خانم ها! از تجارت نترسید
کاری شدید که قبل از شما کمتر کسی در آن ورود کرده بود؟ - بعد از اتمام تحصیلات، اوایل انقلاب وقتی دنبال کار می گشتم به طور اتفاقی به عنوان مترجم وارد یک شرکت حمل و نقل شدم. زبان انگلیسی وسیله ای شد که بتوانم وارد فضای کاری شوم که تنها فرصت من در شرایط آن زمان بود. شغلی که در واقع ربطی به رشته تحصیلی ام که راه و ساختمان بود نداشت اما محملی شد برای برداشتن گام های بعدی من. این کار را با ...
بدون شهدا به کجا می رویم؟
شهید شدند غلامحسین خیلی دل شکسته شد و گفت: خدایا! من دیگر روی نگاه کردن به مادران شهدا را ندارم، چرا من سالم می روم و برمی گردم، چرا شهید نمی شوم؟ مگر مرا لایق نمی دانی؟ خدایا! اگر لیاقت دارم دوست دارم پیکرم برنگردد و گمنام بمانم. آیا رضایت دادید به جبهه برود؟ مادر شهید: وقتی به او می گفتم: غلامحسین! مادر به جبهه نرو پاسخ می داد: اگر می خواهید من نروم، شما هم نه نماز بخوانید، نه روزه ...
با یک دود و دو دود، کامل دود شدم!
به گزارش ایمنا، اعتیاد شدید او را نحیف کرده بود و رنگ و حالی برایش نگذاشته بود، توان حرف زدن نداشت. حین خرید موادمخدر در یکی از محله ها دستگیر شده بود، این پا و اون پا می کرد، انگار وقت مصرف موادش شده بود. گفت: خانم می توانم بنشینم، توان ایستادن ندارم! به اتاق مشاوره هدایتش کردم. بعد از نشستن یک لیوان آب به دستش دادم و از گذشته و زندگی اش سوال کردم. خنده تلخی کرد و گفت : حال زار مرا می بینی ...
فقیهی که جریان قانونگذاری نظام را روز آمد کرد
و تاریخ و نظام برمی گردد، داشته باشیم بجز به آیت الله هاشمی، به شخص دیگری نمی رسیدیم. یادم می آید یک روز بعد از اینکه آیت الله به دیدار رهبر معظم انقلاب در بیمارستان رفته بودند من خدمت ایشان رسیدم. آقای هاشمی را در شرایط مختلف و سختی مانند سقوط خرمشهر و بمباران شهرها و... دیده بودم اما هرگز ندیده بودم چنین بهم ریخته باشد. به هر حال آن روز خیلی کلافه بود. گفتم حاج آقا چه شده به من بگویید ...
40 قدمی که مسیر زندگی را تعیین کرد/ راه های موفق بودن یک امام جماعت
من داد. درب های کلیسا را باز کرد و تمام بخش های آن را به من نشان داد، مرا میهمان ناهار کرد، برخورد خوب کرد و من از این رفتار خوشم آمد بعد هم گفت در بین ما دروغ نیست، ما زیاد اهل دزدی نیستیم و سعی می کنیم پشت سر مردم حرف نزنیم. آیا به راستی یک روحانی ما به عنوان امام جماعت وقتی یک جوان غریبه وارد مسجد می شود از او استقبال می کند؟! او را تحویل می گیرد؟ با او حرف می زند؟ زمینه حضور مکرر این جوان را در ...
کابوس آوارگی
خود را پیدا کرد و به عنوان سرپرست کارگران انتخاب شد. همان جا بود که با یکی از پیمانکاران شرکت آشنا شد. مهرداد هم از همسرش جدا شده بود؛ خوش سر زبان بود و ریحانه خسته از سال ها دوندگی به امید پیداکردن یک تکیه گاه پیشنهاد ازدواج او را پذیرفت؛ بعد پیشنهاد مهرداد، بلافاصله به خانواده ام خبر دادم. واکنش برادرهایم خوب نبود. مهرداد که سرمایه ای نداشت به خانه ای که من رهن کرده بودم پا گذاشت. چند ...
ناگفته هایی از بابک زنجانی
نفت موظف بودند تحقیقات لازم را در این زمینه به عمل آورند. یعنی از نظر شما بابک زنجانی نقش پررنگی نداشته است؟ بگذارید اول از همه پایه و اساس حرفهایم را مشخص نمایم. من در این مصاحبه و نیز در کتابم اولا براساس آنچه که خودم دیدم و با آن درگیر بودم، ثانیا آنچه که از جلسات محاکمات بیرون آمد و در رسانه ها منتشر شد و ثالثا براساس تجزیه و تحلیل آنچه از دو بخش قبلی در اختیار دارم ...
دختر پادشاهی که حرف نمی زد
ریخته رو فرش. از زنش پرسید طوطی کجاست؟ زنه گفت گربه خوردش، یکهو طوطی از جایی که قایم شده بود، گفت گربه مرا نخورده. زنت مرا زده. پسره پرسید چیزی شده؟ زنش گفت اول جواب مرا بده. از من خوشگل تر پیدا می شود؟ پسره گفت نه. بعد زنه هرچی اتفاق افتاده بود، همه را مو به مو برای شوهرش تعریف کرد. پسر پادشاه خندید و رو به طوطی کرد و گفت تو چه طور می توانی زن بیاری؟ طوطی گفت اگر شاه زاده به حرفم گوش کند، برایم مثل ...
این موارد را پیش از ازدواج بدانید
به گزارش خبرگزاری دانا،آیا به بیت بالا عقیده دارید؟ آیا تا به حال فکر کرده اید که شما معمار خانواده آتی خود خواهید بود؟ آیا می دانید ازدواج از مهم ترین تصمیم ها در طول زندگی فرد است؟ و اینکه هیچ چیزی نمی تواند زندگی انسان ها را شاداب تر و بهتر کند، مگر ازدواج های موفق؟ مسلما به همه موارد فوق آگاه هستید و می دانید شما به عنوان یک فرد مستقل و در درجه اول غریبه هایی هستید از دو فرهنگ و ...
هاشمی به هر 50 ایالت آمریکا سفر کرده بود
کاندیداتوری نداشت. اگر به یادتان باشد مصاحبه می کردم و به عنوان مشاور ایشان می گفتم که آقای روحانی و آقای ولایتی نزدیکترین افراد به آقای هاشمی هستند که کاندیداهای جاافتاده ای محسوب می شوند. *بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی؟ نه قبل از آن. جالب اینکه با ثبت نام آقای هاشمی، یادداشتی نوشتم که در سایت خود ایشان هم منتشر شد. چون صد آمد، نود هم پیش ماست . من مشاور آقای روحانی هم بودم و با ...
بنیاد در آینه مطبوعات
برای مبارزه نداشتم، در سنگر پنهان شدم. در این میان، یکی از بچه ها که زخمی شده بود، با بیسیم تقاضای کمک کرد. همین که صدای بیسیم بلند شد، تک تیرانداز که زنی چچنی بود، جای مرا شناسایی کرد و پیش از آنکه بیسیم را جواب بدهم، از فاصله نیم متری مرا هدف قرار داد که گلوله از شکمم وارد و از پشت رانم خارج شد. چند تا خشاب را که از خط برداشته بودم، سمت کوه انداختم که دو تویوتای داعش را منفجر کرد و بعد، افتادم ...
معاون اول هم باید عینک بزند/ دستور کابینه برای تخریب یک سفارتخانه
ایشان گفتم آقای هاشمی حصر هفت ساله شد، نمی خواهید فکری بکنید؟ گفتند من مکرر در این مورد صحبت کردم. وی گفت: سال 92 که برای خداحافظی تعطیلات عید خدمت شان رسیدم، گفتم خبر خوشی دارید عیدی ما باشد؟ گفتند پس از عید خبر خوشی به شما می دهم. بعد از تعطیلات پرسیدم نفرمودید خبر خوش چیست؟ گفت بنا بود راجع به رفع حصر اتفاقاتی بیفتد، ولی افرادی نگذاشتند. پرونده مدیر مسئول کیهان با کیفرخواست به دادگاه ...
هدف رئیس دولت اصلاحات جهت درخواست از مقام معظم رهبری/ واکنش معاون احمدی نژاد به وزیر ناراضی احمدی نژاد/ ...
از جونش بگذره ولی دیدم که میشه. با تمام وجود و با صدای بلند گفتم: خدایا کاش میشد منم می تونستم به اندازه یه هموطن یه انسان کمکی بکنم. ظاهرا صدای بلند و از ته دل جوابش رسید، دوستانی از صبح زود با من تماس گرفتن که با کمکهای مردمی قراره از قم تعدادی غذا، سوهان و گل برای عزیزانی که تو این چند شب بی وقفه کار کردن ببریم. خواستم اجابت شد. بی معطلی رفتم اصلا فکرشم نمی کردم که یک خسته نباشید یه دست مریضاد می تونه اینقدر موثر باشه. از همون اول می دونستم که حتما جماعتی این کار رو ریا و تظاهر فرض میکنن ولی مگه مهمه کی چی میگه. مهم اینه که خودت بدونی و ... ...
دختر پریزاد
.... ازش می پرسی عالم شهر کی هست؟ نشانی اش را که گرفتی، جوان را می بری و می سپاریش تا ستاره شناسش کند. بعد می روی شهر سوم. آنجا جوان دیگری می بینی. این یکی را هم می خری صد تومن و می بریش پیش عالم شهر تا از این جوان راه شناسی بسازد. با هم حرکت می کنید و می روید شهر چهارم. این جا هم جوانی نورانی به شما می رسد و صد تومن می دهی و می خریش و می سپاریش به عالم شهر تا این یکی را آب شناسی بکند. از این ...
دل کندن از ریحانه برای دفاع از حرم رقیه(س)/خون بهایی در کار نیست
در جواب فلان بی احترامی سکوت میکنی. پویا می گفت اینکه من از دیگران انتظار داشته باشم که آنگونه که من دوست دارم با من رفتار کنند انتظار بی جاییست. خصوصیات اخلاقی خوبی که من در وجود پویا دیدم در وجود هیچ مرد دیگری ندیدم و این همه تقلید از اهل و بیت(ع) و بی تردید از اسرار همه ی شهداست. خبر شهادتش چطور به شما رسید؟ پویا عصر تاسوعا شهید شد، من از شهادت پویا بی اطلاع بودم یک روز بعد از ...
درخواست رئیس دولت اصلاحات از مقام معظم رهبری/ واکنش معاون احمدی نژاد به وزیر ناراضی احمدی نژاد/ کمیته ...
نام در انتخابات، یکی از مراجع تقلید قم که اکنون هم زنده هستند، مرا به قم احضار کردند تا پیغامی به من بدهند. وقتی من خدمت ایشان رفتم از من خواستند پیش آقای هاشمی بروم و از طرف ایشان به آقای هاشمی پیغام بدهم که حتما در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کنند و تعبیر ایشان این بود که ثبت نام برای آقای هاشمی در این مقطع واجب است. بنده هم با وجود اینکه خودم با ثبت نام آقای هاشمی در انتخابات مخالف بودم، از قم ...
ماه پیشانی
: نه. زن بابام بود. گفتند حالا فهمیدند چرا قایمش کرده بود تو تنور. بعد هم آن همه لیچار و بدوبی راه نثارش کرد و او را به این مفتی داد. شهربانو راه گیس سفیدها را به طرف صحرا کج کرد و همین که رسیدند نزدیک چاه، گفت: شما همین جا منتظر باشید تا بروم از مادرم خداحافظی کنم و برگردم. دختره زودی رفت تو چاه. دیو گفت: کجا می روی با این لباس کرباس و این دهن که بوی گند سیرش همه را فراری می دهد؟ ...
شوهرم به من خیانت می کند ...
خواستگار دیگر هم داشتم اما علی رغم میل خانواده ام او را ترجیح دادم. وضع مالی اش خوب بود و تحصیلاتش زیاد. خانواده ام اصلاً با ازدواجمان موافق نبودند اما اصرار مرا که دیدند همه چیز را سپردند به خودم. از همان اول گفتم نه برایم پول مهم است، نه طلا، نه خانه و نه مهریه سنگین. فقط خواستم وفادار بماند. همین! تنها شرطم برای زندگی همین بود و بس. قبول کرد. با وجود اینکه خانواده او ...
ایرادهای بی حساب و کتاب
روی مبل رها کرده بود. وقتی جلسه خواستگاری یا بهتره بگم آشنایی تمام شد و از پله های راهرو پایین آمده و از خانه شان دور شدیم به رضا گفتم: چه خبر؟ نظرت؟ رضا مثل دفعات قبل دکمه جلوی کتش را باز کرد و پایین آن را به کناری زد و دستانش را در جیب های شلوارش چپاند. با حالت پَکَری که داشت گفت: نه این طوری نمی خواهم. من که حسابی کلافه شده بودم گفتم: بابا مگه تو نمی گفتی می ...