سایر منابع:
سایر خبرها
کودکان بی گناه قربانی مادران شیشه ای
زندگی می کنند، شده اند و همواره در صدد گرفتن انتقام از جامعه هستند. وقتی مهر مادری رنگ خون گرفت هفت سال پیش به اجبار پدر معتادم به عقد مردی درآمدم که هم پیاله خودش بود. با هم مواد می کشیدند. همین باعث شد پدرم مجبورم کند سرسفره عقد او بنشینم. همیشه با شوهرم دعوا می کردم که اعتیادش را ترک کند. نمی خواستم جهنمی را که خانه پدری بود، دوباره تجربه کنم؛ اما او دست بردار نبود. مرا ...
ماجرای عروس سیاه بختی که با دو تبهکار ازدواج کرد/ پدرم مرا فروخت
در نوجوانی به اجبار پدرم، زن چهارم موادفروش ثروتمندی شدم اما فقط 5 سال دوام آوردم و با هرسختی که بود بالاخره طلاق گرفتم. اما چون خلاف میل پدرم عمل کرده بودم مرا به خانه راه ندادند و سرگردان به مردی پناه بردم که مدتی بعد فهمیدم یک خلافکار تحت تعقیب است... سپیده باردار بود و بسختی نفس می کشید. وضعیت جسمانی اش از یک طرف توان پاهایش را کم کرده بود و از طرف دیگر آنقدر آشفته حال بود که نای ...
فردریک بَکمن از مردی به نام اُوِه می گوید
داستانش و رفتار عبوسانه اش می تواند قلب ها را نرم کند. آدم می تواند بگوید که او یک آدم خیلی سنتی است. اما این هم برای توصیف یک مرد 59 ساله کافی نیست. او یک مرد تنفرآور خیلی سنتی است که اطرافیان خود را آزار می دهد. دائما سر زبانش فحش است و هر روز صبح در یک ساعت معین بازرسی خود را انجام می دهد. چون: نظم باید باشد! رفتار اُوِه به سختی قابل درک است و این به خاطر زندگی اش است: بعدِ از دست دادن بچه ...
گزارش وقایع استان از طلاق توافقی/اینجا لاس وگاس نیست
فروخته ای و خرج زندگی ات کرده ای، دیگر حقی نداری، پیرزن هم ناله می کند که جوان بودم و شوهرم نیاز داشت، زمین مهریه ام را فروختم که به زخم زندگی بزند و کار و کسب راه بیاندازد، حالا که سر و وضعی به هم زده دیگر من را نمی خواد و می خواهد زن جوان بگیرد، من طلاق می گیرم اما مهریه ام را می خواهم و آقای رییس باز توضیح می دهد که مهریه ات را با رضایت خودت فروختی، دیگر حقی نداری. این روزها دادگاه های ...
آشنایی در بیمارستان به جنایت ختم شد
بازداشت شد و دربازجویی گفت: من خیاطم و مدتی قبل به همراه همسر و بچه ام که بیمار است برای درمان به تهران آمدیم. در بیمارستان با حمید -مقتول- آَشنا شدم و زمانی که دنبال خانه می گشتم همسرم گفت که حمید برای ما خانه پیدا کرده است. این طوری شد که به طبقه بالای خانه او نقل مکان کردیم. دو ماه بعد من سکته کردم و خانه نشین شدم و امور زندگی ام از دستم در رفت. در این مدت به کار ها و رفتار همسرم مشکوک بودم تا ...
محاکمه 3 مرد اعدامی پس از رهایی از چوبه دار+عکس
ام مشکوک شده بودم. وقتی ماجرا را با برادر بزرگم در میان گذاشتم قرار شد تا با همسرم در این باره صحبت کنیم. اما همسرم با بی اعتمانی جوابمان را داد که جفتمان به شدت عصبانی شدیم و در ادامه همسرم را با روسری خفه کردیم. دختر شش ماهه ام کنار جنازه مادرش بود که خانه را ترک کردیم تا همه گمان کنند همسرم قربانی سرقت Stealing شده است. اما همسایه ها که صدای گریه دخترم را شنیده بودند وارد خانه شدند و پلیس ...
پرونده هایی که به خیر گذشتند/ قتل زن جوان بخاطر رابطه مشکوک با برادر ناتنی
جسد مادرش تنها ماند، اما چاره ای نداشتیم. می خواستیم موضوع را سرقت مرگبار نشان دهیم تا این که همسایه ها صدای گریه دخترم را شنیدند و وارد خانه شدند و با دیدن جسد همسرم پلیس را باخبر کردند. بعد از آن هم به ما مشکوک شدند و دستگیر شدیم. برادرم آن زمان به 10 سال زندان محکوم و چهار سال پیش وقتی دوران محکومیتش به پایان رسید، از زندان آزاد شد، اما تکلیف من هنوز مشخص نشده بود. تا 9 سال پیش که پدر و مادرم ...
پشت پرده قتل دردناک دو کودک
... شوهراین زن نیز به بازپرس گفت: از وقتی من و همسردومم ازدواج کردیم بچه های همسر سابقم بشدت به هم ریختند.اخلاق ناهید هم خوب نبود و نمی توانست با بچه ها رابطه صمیمی داشته باشد. حتی تولد پسر کوچک مان هم مشکلات را حل نکرد و ناسازگاری ها ادامه داشت من دختر همسرم را دوست داشتم و او حتی فکر می کرد پدر واقعی اش هستم. اما او با فرزندان من نامهربان بود همین اختلاف ها باعث شد از هم جدا شویم. هنوز هم نمی توانم باور کنم دختر و پسر کوچکمان قربانی اختلاف من و این زن شده اند و این چنین مظلومانه کشته شده اند. منبع: روزنامه ایران ...
دردسر وحشتناک رقابت بر سر زیبایی برای 2 دختر دبیرستانی / مسعود فقط دنبال یک ملاقات بود و ...
شد و... در حالی که ترس وجودم را فراگرفته بود با چشمانی گریان خانه مسعود را ترک کردم اما وقتی به چشمان سوال برانگیز پدرم نگاه کردم نتوانستم از شرم و حیا چیزی بگویم. دیگر درس هایم به کلی ضعیف شده بود و مسعود هم به ندرت پاسخ مرا می داد. وقتی با او تماس می گرفتم تا دلیل این کارش را بفهمم پسر دیگری تلفن او را پاسخ می داد و از من می خواست که با او در ارتباط باشم. دیگر از خودم بدم آمده بود که چگونه بازیچه یک پسر هوسران شده ام و درس و مدرسه ام را فدای یک ارتباط احمقانه کردم. موضوع را به خانواده ام گفتم و با یکدیگر به کلانتری آمدیم تا... اخبار زیر را از دست ندهید: ...
مالک اشتر ایرانی را بیشتر بشناسیم
نمیذاره که بره و بهش اصرار می کنه من وباید باخودت ببری همسرم با من تماس گرفت وگفت:علیرضا شدید گریه می کنه و رهام نمی کنه ؛علیرضا خیلی وابسته باباش بود با برادرم تماس گرفتم تا پسرم رو پیش خودش ببرد چون من دانشجوبودم ودر شهر دیگری بودم نتوانستم خودم رو برسونم برادرم علیرضا را به خانه اش برد و روز بعد با من تماس گرفت و گفت:علیرضا از دیشب که به خانه ام آمده تا یک خواب کوتاهی می کنه بیدار میشه و میگه دایی ...
شوهرم پاهایش را نمی شوید، طلاق می خواهم!
در این مدت از زندگی مشترکمان لذتی نبرده ایم. مثل دو غریبه با هم زندگی می کنیم... پرسید: واقعاً هیچ روز خوشی با هم نداشتید؟ چه مشکل مهمی دارید که به این نتیجه تلخ رسیده اید؟ این بار کاظم جواب داد: هیچ مشکل مهمی در زندگی ما نیست. آقای قاضی من نه اهل دود و دم هستم و نه رفیق بازی. همه دلخوشی ام کار و همسرم بوده. ایشان هم زن خوب و زحمتکشی است و در کنار هم درآمد مناسبی داریم و شکر ...
علیرضا دیگر تحمل روشنک را ندارد / او بی آبرویی راه می اندازد
او می گوید: یک سال و چند ماه است که ازدواج کرده ایم، اما در این مدت به قدری با همسرم مشکل پیدا کرد ه ام که تصمیم گرفتم از او جدا شوم. روز اول که به خواستگاری اش رفتم، با صداقت رفتم جلو و همه چیز را به خودش و خانواده اش گفتم. گفتم که وضعیت مالی ام خوب نیست و در حد توانم می توانم خرید کنم. مادرزنم گفت نظر همسرت مهم نیست؟ گفتم نظر بدهد، اما فکر نمی کنم تلویزیون پنج میلیون تومانی بخواهد. گفتم زنم را ...
خاطرات محمد هاشمی از بازیگوشی های کودکی تا آخرین دیدار با برادر
حاج آقا خبر دارید و من اظهار بی اطلاعی کردم و بعد به محافظشان زنگ زدم که گفتند ایشان سکته کردند و ایشان را به بیمارستان شهدای تجریش بردیم که پس از آن من هم به سمت بیمارستان راه افتادم. اتفاقا حاج آقا طی آن هفته حال و احوال خوبی داشتند و خیلی با نشاط بودند. حتی آقای ترابی که برنامه های حاج آقا را تنظیم می کرد آن روز آخر وقتی برنامه فردای حاج آقا را به اطلاع ایشان رساند حاج آقا گفتند اگر زنده ...
روز حادثه با پسر مورد علاقه ام مشغول صحبت بودیم که آن اتفاق وحشتناک برایم افتاد!
آزار و اذیت قرار داده اند. دختر جوان در توضیح این ماجرا گفت: روز حادثه با پسر مورد علاقه ام به منزلی رفتیم در خانه تک و تنها نشسته بودیم و با هم مشغول صحبت بودیم که آن اتفاق وحشتناک برایم افتاد. ناگهان دو نفر وارد خانه شدند، دست و پای دوستم را بسته و با زور و تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و سپس متواری شدند. این دختر جوان ادامه داد: وحشت کرده بودم و با گریه التماس می ...
من، زن و زندگی ام را دوست دارم و نمی خواهم او از جریان من و دختر جوان با خبر شود!
. اما چون مجردم به من گذرنامه نمی دهند. تو پسر خوب و چشم پاکی هستی به همین خاطر می خواهم کمکم کنی. قول می دهم به محض خروج از کشور طلاق نامه ام را برایت بفرستم و دیگر هیچ وقت مزاحم زندگی ات نشوم... بعد شروع کرد به قسم دادن و التماس کردن. من هم که جوان و بی تجربه بودم خام حرف هایش شدم و پذیرفتم. چند روز بعد قرار گذاشتیم و من بدون اینکه به پدر و مادرم حرفی بزنم تنها به محضر رفتم، او هم با خودش فردی ...
من و فرزانه از هم دور و دورترشدیم چون راه دیگری نداشتیم / صدای پسرعمه آزارم می داد!
امور ریز ودرشت خانه ما دخالت کند، اما نشد.من و فرزانه از هم دورودورترشدیم چون راه دیگری نداشتیم. سایه های بی صدای دلتنگی برفراز سقف خانه مان می لغزیدند وقتی ما داشتیم پای برگه های طلاق را روی نیمکت های دادگاه خانواده مجتمع صدرامضا می کردیم.حالا مادرم تمام میراث پدری و پس اندازی را که داشتم به تنها برادرزاده ام بخشیده است و من حتی توان پرداخت مهریه ناچیز زن زندگی ام را نداشتم. فرزانه ...
راز تلخ رها شدن سمانه 25 ساله و کودک سه ساله اش در نیمه شب بیابان
جویی خطرناکی را در من به وجودآورده بود به طوری که به بهانه های مختلف او را با مگس کش و کمربند کتک می زدم و یا در انباری اش می کردم. در حالی که پسر کوچکم وارد سومین سال زندگی اش شده بود، همسرم هیچ گاه از من جدا نشد و همه چیز را تحمل کرد. اختلافات ما هر روز بیشتر می شد تا این که شب گذشته دوباره بهانه گیری کردم و تصمیم خطرناکی گرفتم. شب از نیمه گذشته بود که همسر و پسر سه ساله ام را به نقطه ای دوردست در ...
بیوگرافی فریبا نادری و همسرش +عکسهای اینستاگرامش
شیطون و بازیگوشی بودم و یادم می آید هم بازی ام برادرم بود و بیشتر به دنبال بازی های پسرانه بودم و اصلا عروسک نداشتم.در دوران راهنمایی بودم که به طور خیلی اتفاقی پیشنهاد اجرا در برنامه نیمرخ به من داده شد اما مادرم مخالف بود.از این قضیه چند سالی گذشت تا اینکه بهمراه دوستم که گریمور بود رفتیم دفتر آقای مسعود رسام و مشغول تست از بازیگران برای سریال مروارید سرخ بود منم غافل از این ماجرا بودم که از اتاق ...
بازگشت 2 محکوم به مرگ به زندگی
، برای پس گرفتن پولش درخواست کمک کرد و قول داد 30 میلیون تومان مژدگانی خواهد داد که قبول کردیم. روز حادثه مقتول را به بهانه تعمیر آسانسور به خانه کشاندیم. وقتی وارد شد در مورد بدهکاری اش صحبت کردیم و این بهانه ای برای درگیری شد. وقتی مشاجره مان بالا گرفت دست و پایش را بستیم و من گردنش را فشار دادم تا اینکه فوت شد. نادر بعد از کامل شدن بررسی ها در شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و به مرگ ...
دام زن جوان برای مسافر کش
را به او دادم تا از مغازه ای خرید کرد. به خاطر اینکه پولم را نقد کنم مجبور شدم وارد کوچه پس کوچه ها بشوم. زن جوان در کوچه ای تاریک از من خواست توقف کنم. می گفت الان شوهرم خدمت تان می رسند. ناگهان مردی قوی هیکل و عصبانی از پشت دیوار بیرون آمد. توپش خیلی پر بود و می گفت همسرم توی ماشین تو چه می کند. مگر راننده تاکسی هستی که مسافر سوار می کنی و اصلا با این زن چه سر و سری داری؟ ...
قطع 4 انگشت دست یک کارگر 16 ساله/ پشت پرده قتل دو کودک توسط مادرخونخوار/ترور در کهنوج/قتل در زندان/ ...
ندارد و تنها 15 روز برای ترک اعتیاد به مالزی برده شد. کامران رفتار معقولی باهمه داشت و همه او را دکتر صدا می کردند. حتی برای من ام آر آی و چند نسخه هم برای سایر ساکنان ساختمان نوشت. همیشه از بوی تعفن داخل آپارتمانش شکایت داشتیم و بعد از دستگیری اش وقتی با هماهنگی قضایی وارد خانه شدیم پی بردیم که کامران واحد 142 متری را درمنطقه سعادت آباد به زباله دانی تبدیل کرده است. داخل حمام به قدری آشغال بود که ...
زندگی پزشک قلابی میان زباله های اعیانی + عکس
...> او به من گفت قرص زغال داده ام و حالش بهتر شده من هم گفتم حالا که هر چه خورده بالا آورده است، لازم نیست به بیمارستان منتقل کنید. درآمد شما از طبابت چقدر بود؟ من اصلاً پولی نمی گرفتم. شما که معتاد به شیشه هستی خرج زندگی ات چطور تأمین می شود؟ من مسلط به زبان انگلیسی هستم و چندین سال در آموزشگاه ها زبان تدریس می کردم تا اینکه پدر و مادرم فوت کردند و به خاطر ...
انکار قتل در پی رابطه غیراخلاقی
عاشق او شوم. در این میان شوهرم هم مرتب مرا اذیت می کرد تا اینکه آرمین تصمیم گرفت او را ادب کند. شب حادثه ساعت هشت، آرمین و دوستانش به خانه مان آمدند و شوهرم را با یک شلوار خفه کردند. در ادامه پسر جوان دستگیر شد که او هم اعترافات زن جوان را تأیید کرد. پس از اعترافات متهم 22ساله این پرونده، سه همدست او نیز هر کدام در عملیات هایی جداگانه دستگیر شدند و به جرم خود اعتراف کردند. آنها به مأموران گفتند ...
نیازمند مراکز فوریت مشاوره ای با نگاه اسلامی هستیم
...> چند ساعت قبل از اینکه خبر شهادتشان را بدهند هم زمان به خواب من و مادرم آمدند و قبل از هر فرد دیگری خودشان خبر شهادت را دادند . * چطور به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کردید؟ برای حفظ آرمان و دستاورد خون شهدا این تصمیم را گرفتم و معتقدم اگر دیگران یک قدم برمی دارند خانوادۀ شهدا باید دو قدم بردارند. من هم که وابسته به دو شهید هستم باید سه قدم بردارم یعنی باید بیشتر کار کنیم. یک زمانی احساس ...
آیا او زیر مشت و لگد همسرش جان داد؟
و تا می توانستند او را کتک زدند به هر بدبختی بود دخترم را از زیر مشت و لگد بیرون کشیدم و با بچه ها به طرف خانه راه افتادیم در بین راه حال مریم بد شد و گفت دستم شدید درد می کند گوشه ای ایستادم تا اندکی استراحت کند بعد از لحظاتی بیهوش شد با 115 تماس گرفتم آمبولانس آمد و مریم را سوار کردند من و بچه ها هم سوار شدیم اما نرسیده به بیمارستان فوت شد. صورت معصوم و جوان مریم آثار کبودی دارد درحالی که هنوز مشخص نیست مرگ مریم در اثر ضربات ناشی از کتک زدن شوهرش بوده یا فشار و استرسی که تحمل کرده است. ...
مرگ دردناک پسر 4 ساله که قربانی اشتباه پدر و پزشک قلابی شد
پسر 4 ساله، قربانی اشتباه پدر یا پزشک قلابی؟ پزشک قلابی و پدرجوان که پس ازمرگ دلخراش کودک 4 ساله دستگیر شده اند، دربازجویی ها اتهام خود را نپذیرفتند. پزشک قلابی مدعی است که 3 ساعت بعد از خوردن متادون توسط پسرک وارد خانه شده است اما پدر کودک می گوید قصد داشته بچه را به بیمارستان ببرد اما دکتر- قلابی - مانعش شده است. پزشک قلابی با موهای ژولیده و ظاهری به هم ریخته، درحضوربازپرس ...
خودکشی در خانه دزد!
خوراکی بخرم. وقتی به منزل بازگشتم، با جسد حلق آویز دوستم رو به رو شدم. او با چادر مادرم خودش را حلق آویز کرده بود. من که ترسیده بودم با فندک چادر را سوزاندم و جسد او را از بالای دیوار به زمین مخروبه انداختم. پس از آن در خانه را قفل کردم و به خانه مادربزرگم رفتم. نمی توانستم موضوع را پنهان کنم. وقتی ماجرا را برای مادربزرگم بازگو کردم، او فقط گریه کرد و چیزی نگفت تا این که کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی به سراغم آمدند و دستگیر شدم. تحقیقات بیشتر در این باره همچنان ادامه دارد. ...
همسرانه شیر سامرا / تحقق عبور یک مرد از بحران
بار که شهید مهدی نوروزی به صورت جدّی به فعالیت های خودش به خصوص حضورش در ساختمان قیطریه اشاره کرد، چه زمانی بود؟ اول بار همان شب خواستگاری اشاره ای کرد ولی خیلی جدّی تر پس از این بود که صیغه محرمیت خوانده بودیم و منتظر جواب آزمایش ازدواج بودیم. پیامکی زد که خانوم خانوما چطورن؟ من هم بی اختیار گوشی را برداشتم و با او تماس گرفتم. تا پایان روز چند بار دیگر هم تماس گرفتم. نزدیک غروب بود که ...
12 عبارت به ظاهر درست که موجب اخراج شدن شما می شود
سرویس سبک زندگی فردا: بعضی ها به من می گفتند که رفتار پرخاشگریِ منفعلانه ای دارم، اما خودم واقعا متوجه این موضوع نشده بودم. تا اینکه شروع به ارزیابیِ برخی از واژه های بسیار ساده و در عین حال مخربی کردم که به زبان می آوردم. اگر با واکنش پرخاشگرانه ی منفعلانه ای برخورد کرده باشید، می دانید که هرگز راه خوبی برای حل و فصل کردن درگیری ها نیست. رفتار پرخاشگریِ منفعلانه، هر دو طرفِ درگیر را ناامید می ...
ببخش و باورم کن
است که اینجا هستم، اینبار تصمیم دارم که دیگر به سمت اعتیاد نروم؛ چرا که در این خصوص بسیار احساس شرمساری می کنم. وی با بیان اینکه متولد سال 64 هستم، یادآور شد: با دوستانم وارد این مسیر شدم و روز ازدواج نیز پدر نامزدم دید که مواد مصرف می کنم، در نتیجه رابطه را قطع کرد، اعتیاد زندگی مرا نابود کرد و سوء زن و پرخاشگری از جمله ی عوارض مصرف آن بود که من بارها در زندگی شاهد این رفتارها بودم. ...