سایر منابع:
سایر خبرها
مرد جوان با همدستی این زن، نقشه ای طراحی کرد که اتفاق عجیب دیگری افتاد!
دیگر از او خبری نداشتم. وقتی سمانه دستگیر شد چرا خودت را معرفی نکردی؟فکر نمی کردم که دستگیرشده باشد، تصورم می کردم بعد از چند روز تحقیق به نتیجه نرسند و آزادش کنند، اما وقتی ماندنش در اداره آگاهی طولانی شد تصمیم گرفتم برایش وکیل بگیرم که فرصت نشد و خودم هم دستگیر شدم. با سمانه چطور آشنا شدی؟باهم در تلگرام آشنا شدیم. پیام اول را سمانه داد. می دانستی او متأهل است ...
مادران معتادی که نوزادان خود را پیش فروش می کنند
اقدام به فرار از خانه کردم. بار اول از آبادان فرار کردم و به اصفهان رفتم. بعد از آن هم مرتب شهری که در آنجا زندگی می کردم را تغییر داده و در نهایت ساکن تهران شدم. همان روزهای ابتدایی فرار از خانه، با موادمخدر آشنا می شود: تا اینکه در تهران مستقر شده و یک بار دیگر ازدواج کردم. اکنون هم شیشه و هروئین مصرف می کنم. همسرم به دلیل فروش مواد مخدر در زندان بود و برای تأمین هزینه های مواد مخدرم بشدت ...
ناگفته هایی از فرمانده لشکر امام حسین (ع)/ آرزوی محسن رضایی بعد از شهادت "حاج حسین خرزای"
...> حسینی: شاید باورتان نشود ولی من از آن به بعد تا روزی که در سپاه خدمت کردم و فرمانده گردان و مسئول آموزش لشکر شدم و حتی تا سال 866 که بازنشسته شدم، هر کجا که می رفتم سرویس بهداشتی بچه ها را خودم نظافت می کردم و بی پرده بگویم از آن به بعد خودم شدم مسئول دستشویی ها. تسنیم: چطور ممکن است که یک فرمانده یا مدیر، سرویس بهداشتی نیروها یا کارکنان خود را نظافت کند؟ کاری که شما به پیروری از شهید ...
مرا بدون برانکارد روی زمین کشیدند و به راهروی توالت های پادگان بردند
گروه جهاد و مقاومت مشرق - کتاب پایی که جاماند خاطرات روزانه جانباز آزاده، سید ناصر حسینی پور از رندان های مخوف رژیم بعث عراق است که با استقبال مخاطبان روبرو شد. آنچه می خوانید، بخشی از این کتاب است... صبح زود، دست هایمان را باز کردند. از بس کلافه بودم، به سرباز عراقی گفتم: قراره تا کی اینجا بمونیم. اگه می خواهید ما رو بکشید، زودتر خلاصمون کنید! فکر می کنم فهمید چه می گویم. سرباز عراقی ...
جهانگیری: رابط اصلاح طلبان و مقام معظم رهبری شدم
چه زمانی باید منتظر افشا باشیم. اخیرا وزارت نفت گزارشی به من داده که بدهی بابک زنجانی سه میلیاردو 900 میلیون دلار است. من در جلسه ای گفتم این بزرگ ترین فساد قرن است که به برخی ها برخورد که من می خواهم نظام جمهوری اسلامی را بد جلوه دهم. من هم گفتم اگر شما کسی را پیدا کردید که یک دلار بیشتر از این فرد فساد داشته، من حاضرم عذرخواهی کنم و حرف خودم را پس بگیرم. قطعا رسیدن یک فرد به این حجم از ...
سرنوشت تنها زن محجبه کاخ سفید در دولت ترامپ +عکس
سرویس سیاسی جوان ایرانی بخش بین الملل: من 12 ساله بودم که اول بار حجاب بر سر کردم. این کار مورد تشویق خانواده ما بود، ولی حجاب همواره انتخاب خودم بود. مساله اعتقاد، هویت و پایبندی برای من مطرح بود. بعد از 11 سپتامبر 2001، همه چیز تغییر کرد. سرویس جهان مشرق - رومانا احمد ، کارمند پیشین شورای امنیت ملی کاخ سفید، تنها زن محجبه کاخ سفید بود که تنها چند روز بعد از نشستن دانلد ...
دوست داشتیم پول دار شویم/ فقط یک جفت کفش از پول دزدی خریدم
می کنم. کار اصلی من قلم زنی است و تنها چند ماه است که وارد این کار شدم. چگونه با دوستانت آشنا شدی؟ بعد از چندبار که برای اصلاح به آرایشگاه امید رفتم کم کم با باقی اعضای باند آشنا شدم و رفته رفته جزوی از اعضای باند سرقت گوشی شدم. کجا دستگیر شدی؟ وقتی که در گیم نت مشغول بازی کردن بودم ناگهان متوجه شدم که ماموران آگاهی با این (بهزاد) بالای سرم هستند و ...
معامله با مادران معتاد بر سر جنین!
همراهش زنگ می خورد و مجبور بود که به تلفن ها پاسخ دهد. خود من نیز به همراه این زن به محلی برای سونوگرافی برده شدم. هنوز بوی عطر او را فراموش نکرده ام. با ناخن هایی لاک زده، دستانش را که به روی فرمان ماشین می گذاشت، در دلم هزار بار آرزو می کردم که ای کاش من جای او بودم. محلی که من با این زن رفتم، بیمارستان نبود و حتی مطلب دکتر هم نبود. آنجا خانه ای بود که در آن یک خانم دکتر و یک پرستار حضور داشتند. در ...
ماجرای آخرین دیدار سید حسن نصرالله با امام خمینی (ره)
و این که بعدا معلوم شود درست نبوده، باعث می شود مردم در صحت این روایات و علائم شک کنند. *سخنرانی خودم را که دیدم، گفتم محال است من این حرف ها را گفته باشم! یادم هست برای سخنرانی آزادسازی جنوب در سال 2000 به بنت جبیل رفتم و صحبت کردم و اگر خدا قبول کند معتقدم در ان چه گفتم اخلاص داشتم و دلم می خواست حق بعضی بزرگان را نسبت به مقاومت ادا کنم. چند روز بعد یکی از دوستان آمد و گفت یک ...
بودجه فدراسیون با دستمزد بازیکن درجه دو سرخابی ها برابری می کند
فدراسیون اشاره کرد و گفت: من در مجمع سالیانه فدراسیون به سجادی گفتم از سال 2010 که قرار بود المپیک برویم آقای سعیدلو وعده داد، اما بعد گفتند چون می خواهید به المپیک بروید وظیفه کمیته است که به شما لباس بدهد و از افشارزاده کمک بگیرید. خلاصه کمک سعیدلو و افشارزاده این بود که من یک شب قبل از مسابقه با 1200 دلار کانادا 50 کیلومتر رفتم، وسایل اسکی خریدم تا بتوانم در مسابقات شرکت کنم. * گودرزی ...
تا دار باید تاختن
و شعرها و حرف هایش هیچ دست کمی از فردوسی و شاهنامه نداشت و بلکه به مراتب برای ما جذاب تر بود. به راستی شما چند معلم در زندگی تان سراغ دارید که منش و رفتار و گفتارشان از موضوع تدریس شان برایتان مهم تر بوده باشد. چنین معلمانی بسیار کمیاب و اندک اند و مظاهر مصفا یکی از آنها بود. درس و امتحان را اصلا جدی نمی گرفت. خوب یادم است که در همان کلاس شاهنامه می گفت، کی وقت و حوصله دارد که همه شاهنامه را یک ...
آیت الله برای انتخابات 96برنامه داشت
پیغام شما را رساندم، ولی این صحبت ها را نمی شود پای تلفن مطرح کرد . در آن زمان من در مجمع کنار پدر نشسته بودم، بعد از پایان تلفن، با توجه به اینکه فرصت مذاکره حضوری عملا وجود نداشت، من از ایشان پرسیدم که حالا چه کار می کنید؟ گفتند می رویم ، سپس بلند شدند و بسم الله الرحمن الرحیم گفتند و در آخرین لحظه به سمت وزارت کشور رفتیم. ظهر فردای پس از ثبت نام من به مجمع نزد پدرم رفتم و متوجه شدم ...
ناگفته های خبرنگاران پلاسکو از حادثه
من به بیمارستان لقمان رفتم، بیمارستانی که برای ارائه خدمات و چکاپ پزشکی برای افراد حاضر در محل حادثه تدارک دیده شده بود. پس از انجام آزمایشات و تست های مربوط به مشکلات ریوی به من گفتند که مشکل ریوی پیدا کردم. حدود یک هفته تحت درمان دارویی بیمارستان لقمان بودم و پس از پیگیری و مراجعه به پزشکان متخصص دیگر ظاهرا این مشکل حاد نبوده و مساله خاصی از لحاظ جسمی گریبان گیر من نشد و در حال حاضر هم در وضعیت ...
هاشمی: مسیر پدرمان را ادامه می دهیم
که بچه بودم و نمی توانستم میان زندانی سیاسی و زندانی سایر جرائم تفاوت قائل شوم، هرگاه که در مدرسه از من می پرسیدند شغل پدرت چیست، می گفتم زندانی ؛ زندان رفتن ایشان برای من باعث افتخار بود؛ چون داشتند با ظلم مبارزه می کردند. بعد از فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی شاهد چه رفتاری از سمت فرزندان ایشان خواهیم بود؟ ما(فرزندان آیت الله هاشمی) نظر و هدف پدرمان را در جهت حفظ انقلاب می ...
شهیدی که به مغز متفکر نیروی هوایی شناخته شد
ازدواج خیلی بزرگ نشده بودم ولی از او خوشم آمد. خانواده هم وقتی رضایت مرا دیدند، چاره ای جز موافقت نداشتند. مهریه 50 هزار تومانی تعیین شد.سال 42 بود مراسمی انجام گرفت و بعد از یک ماه نامزدی، من به خانه شهید فکوری رفتم. زندگی سیال درست شش ماه بعد از ازدواج، زندگی سیال ما شروع شد و شش ماه بعد در فرودگاه مهرآباد سپری شد.بعد از آن سه سال در پایگاه همدان، سه سال در تهران ...
چرا کتایون ریاحی بازیگری را کنار گذاشت؟
و اطرافیانم تحت تأثیر این سکانس قرار گرفتند، همانجا متوجه شدم که این موضوع از سلحشور به همه مردم انتقال پیدا کرده و همه را تحت تأثیر خود قرار داده است. زندباف در ادامه افزود: همان زمان به این دلیل که مطمئن بودم این سریال بین مردم محبوب می شود، به سلحشور گفتم در برابر نقدهای منفی سکوت کن. از همان زمان می دانستم که این سریال خیابان ها را خلوت می کند. وی ادامه داد: زمانی که ...
ناگفته های زندگی دختر موتورسوار ایران/تصاویر
موتورسواری این خانم در ذهنم جرقه خورد که من هم موتورسواری کنم. همان روز یاد گرفتم و بعد کم کم به صورت تفننی سوار شدم. تا سال 92 موتور خیابانی سوار می شدم. اطراف خانه مان یک پیست موتور کراس هست. آنجا به موتور کراس علاقه مند شدم و از سال 93 کار را به صورت جدی دنبال کردم. از چه کسی موتورسواری را یاد گرفتید؟ در روستا همان خانمی که گفتم، یک برادر کوچک داشت. او به من گفت این گاز است، این کلاج ...
ماندگاری به پول و قیافه نیست!
، اما روش من در بازیگری متفاوت است. ترجیح می دهم خودم در مرحله اول از کارم لذت ببرم. می توانستم سراغ شغل های دیگری بروم و توانایی اش را هم داشتم، اما دلم می خواست به واسطه حرفه بازیگری زندگی های متفاوت را تجربه کنم، ضمن این که حرف مشترک منتقدان و روزنامه نگاران این است که نقش هایم را متفاوت بازی کرده ام. این برایم حائزاهمیت است و از این اتفاق خوشحالم. الان در جایگاهی هستم که باید باشم و ...
آیت الله هاشمی برای انتخابات 92 برنامه داشت
کشور را که در جنگ دچار مشکل شده بود، به حرکت درآوریم. او در توصیف اینکه، فرزند آیت الله هاشمی بودن چه ویژگی هایی دارد، گفت: همیشه برایم افتخار بود که چنین پدری دارم؛ زمانی که بچه بودم و نمی توانستم میان زندانی سیاسی و زندانی سایر جرایم، تفاوت قائل شوم، هرگاه که در مدرسه از من می پرسیدند شغل پدرت چیست، می گفتم زندانی ؛ زندان رفتن ایشان برای من باعث افتخار بود چون داشتند با ظلم مبارزه می ...
شهید مدافع حرمی که سنگ مزار ندارد
درآمدی داشته باشم، برایم کافی است؛ اما هنوز نتوانسته اند کاری بکنند. دوست داشت غریبانه شهید شود خانم فروغی، درباره تشییع و خاکسپاری همسرش هم حرف هایی از جنس گلایه دارد: وقتی می خواست برود، من مخالف بودم. همیشه می گفتم دلت می آید ما را توی مملکت غریب بگذاری و بروی؟ همیشه هم جواب می داد خدا بزرگ است. همیشه دلش می خواست در گمنامی زندگی کند و دوست نداشت برای شهادتش هم سروصدایی به پا ...
رضاییان : کی گفته قهر کردم ؟
بازیکنان ما اولین بار بود که در آسیا بازی می کردند. خدا را شکر که یک امتیاز را کسب کردیم و امیدوارم در بازی های بعد حضور هواداران در خارج از کشور به ما روحیه ببخشد . بازی در دفاع راست را دوست دارم دفاع راست را خیلی دوست دارم چون خیلی وقت است که در این پست بازی می کنم. خودم هم می دانم که کیفیت بازی من از صد به 30 یا 40 برمی گردد اما خودم سعی ام را انجام می دهم و مطمئنا هافبک راست ...
دردسر آشنایی با دختر دی جی برای پسر پولدار / از رزیتا خواستم دیگر به اینگونه مهمانی ها نرود
از آن روز به بعد دچار افسردگی شدیدی شدم و گوشه نشینی را در پیش گرفتم چرا که من تک پسر خانواده بودم و علاقه عجیبی به مادرم داشتم. با وجود آن که 2 خواهرم گاهی به من سر می زدند اما نمی توانستم به همین راحتی روزهای شیرین در کنار مادر بودن را فراموش کنم تا این که آن میهمانی شوم مرا به روز سیاه نشاند و ...جوان 23 ساله ای که به اتهام صدور چک های میلیونی بلامحل دستگیر شده بود و تلاش می کرد چهره اش را از ...
شهادت، جهشی است از آنچه هستی به سوی آنچه باید باشی!
2 نانوایی بیشتر نداشت و تهیه نان چندان آسان نبود ) من هم به او گفتم به گمانم 2 نان در خانه داشتیم، مجتبی، گفت: من نه از این نان نه وقت افطار می خورم نه سحر، فکر می کنم پدر بیمارم بیشتر به این نان احتیاج داشته باشد. مادر شهید آدینه وند، افزود: تا خواستم دلیل حرفش را بپرسم و چیزی بگویم قسم خورد که چیزی نگو و من هم با شناخت از رفتارش بیش از این بیشتر اصرار نکردم من و چندین تن از همسایه ها ...
پلیس مخفی قلابی شکارچی کودکان پایتخت
:30 به قصد رفتن به دنبال برادرم در مدرسه از خانه خارج شدم. در خیابان حبیب ، وسط های پارک شاهد بودم که مردی به من مراجعه کرد و گفت: من مأمور مخفی هستم. دنبال چند نفر پسر و دختر هستم که به دنبال موادمخدر هستند” و مرا به بهانه ی تحقیقات سوار خودرو پراید سبزرنگ تیره رنگی با شیشه های دودی و صندلی های مشکی رنگ کرد. داخل ماشین عکس های متعلق به چند آقا و خانم را به من نشان داد که گفتم آنها را نمی شناسم ...
دزدان آهنین گرفتار پلیس شدند
در حال عبور از بازار آهن صادقیه بودم که دیدم کامیون باجناقم دارد از روبه رو می آید. برایش چراغ زدم اما جالب بود که او واکنشی نداشت. وقتی کامیون از کنارم عبور کرد، دیدم که مردی غریبه پشت فرمان نشسته است. ساعتی بعد وقتی به خانه ام رفتم گفتند که کامیون باجناقم سرقت شده است. فهمیدم مردی که پشت فرمان بوده سارق است. همین سرنخ کافی بود تا کارآگاهان خود را به محل مورد نظر برسانند و در این باره ...
خاطره هادی حجازی فر از اولین مواجهه با رسول ملاقلی پور
دعوا کردند. من یک ذره دلخور شدم. بعد آقای ملاقلی پور گفتند پسرم من هرکسی را دوست داشته باشم دعوا می کنم. گفتم آقا دیگر من را دوست نداشته باش! خلاصه آن صحنه را گرفتیم. او در پایان اضافه کرده است: آخرین روز سرویس ها دچار مشکل شده بود، من و یکی دیگر از بچه ها را سوار کردند و تا امیرآباد رساندند. آن روز عکس گرفتیم. بزرگترین تجربه سینمای من در آن دوران بود. با همه تندی اش به شدت مهربان بود. روزی که خبر درگذشتش را شنیدم یکی از تلخ ترین روزهای زندگی ام بود. هنوز عکسی که با ملاقلی پور گرفتم در آلبومم دارم. 9413 ...
المیرا رو به دوربین از عشق به خواستگار سابق و نفرت از شوهرش گفت/ او و علیرضا از کشتن گفتند و ...+فیلم و ...
المیرا تاحدی با من مخالفت کردند که یکبار قرار شد در خانه عموی المیرا صحبت کنیم تا مشکلات حل شود اما آن روز خانواده المیرا مرا به باد کتک گرفتند و پس از آن خانواده المیرا خانه شان را تغییر دادند تا اینکه پس از 3 ماه موفق شدم خانه المیرا را پیدا کنم و زمانیکه به مغازه پدر المیرا رفتم تا با او حرف بزنم مرا با توهین از مغازه اش بیرون انداخت و همه چیز تمام شد و مدتها افسرده شده بودم. موفقیت ...
المیرا رو به دوربین از عشق به خواستگار سابق و نفرت از شوهرش گفت/ او و علیرضا از کشتن گفتند و ...+فیلم و ...
عموی المیرا صحبت کنیم تا مشکلات حل شود اما آن روز خانواده المیرا مرا به باد کتک گرفتند و پس از آن خانواده المیرا خانه شان را تغییر دادند تا اینکه پس از 3 ماه موفق شدم خانه المیرا را پیدا کنم و زمانیکه به مغازه پدر المیرا رفتم تا با او حرف بزنم مرا با توهین از مغازه اش بیرون انداخت و همه چیز تمام شد و مدتها افسرده شده بودم. موفقیت های زیادی به دست آوردی؟ پس از مدتی شروع به ...
مرد جوان همسرش را کشت تا دوباره ازدواج کند!
را که نمناک شده بود، کندم تا ببینم مشکل از کجاست. چندمتری کنده بودم که منیژه دوباره سر صحبت را باز کرد و بحثمان شد؛ آن قدر از دست او عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم. به سمتش حمله کردم و با هم درگیر شدیم. در این درگیری من که خشمم را نتوانستم کنترل کنم، به سمتش رفتم و کتکش زدم، بعد چاقویی را برداشتم سرش را کنار همان بخشی از خانه که کنده بودم، گذاشتم و شاهرگش را قطع کردم. وقتی به ...
هاشمی و محکومیت 110 پاسدار سپاه!!
موضوع پیچیده ای نیست و هرکسی می تواند از کس دیگری شکایت کند و این با محکوم شدن خیلی تفاوت دارد. من خودم شخصاً به موضوع حساس شدم و پرس وجو و تحقیقی دراین باره انجام دادم. از آقای هاشمی پرسیدم "شما چرا بعداً موضوع تشکیل دادگاه را پیگیری نکردید؟"، عین حرف ثبت شده ایشان این است: من دیدم که اگر من هم تقاضا کنم که محاکمه انجام شود، سپاه ضربه می خورد. 110 نفر از فرماندهان سپاه بودند . این تاریخ ...