سایر منابع:
سایر خبرها
واکنش مهناز افشار به طرح مسائل سینما در کمیسیون مجلس: نباید حرف های سینما را پیش سیاسیون برد
چون خانم کرامتی و خیلی بازیگر های دیگر از کلاس های آقای تارخ آمده اند یا مثلا من شاگرد آقای سمندریان بودم. من الان از این موسسه ها خروجی اسمی چندانی نمی بینم. با این همه به نظر می رسد دایره سینماگران برای ورود بازیگران تازه نفس هم تنگ تر شده خیلی ها از جوان ها از این وضعیت گلایه مند هستند. متاسفانه من هم شاهد یکسری گلایه ها هستم اما به این مساله باور ندارم. من وقتی وارد سینما ...
پسر 16ساله برای اینکه به اسرار زندگی معلمش دست پیدا کند چه نقشه کثیفی کشید؟
ادامه داد: چندی پیش بود که این زن از طریق تلگرام شروع به چت کردن با من کرد. او می گفت که معلم پرورشی دبیرستان دخترانه است و مدت هاست که مرا می شناسد و من هم جوابش را دادم. در ابتدا گفت وگوهای ما درباره درس و مدرسه بود. او از دانش آموزانم می پرسید و اینکه در کلاس پرورشی چه نصیحت هایی به آنها می کنم و اینکه خودم به این نصیحت ها اعتقاد دارم یا نه. من هم پاسخش را می دادم تا اینکه رفته رفته ...
انتخابات به دوردوم کشیده شودروحانی می بازد
و تغییر و تحولات انتخاباتی جریان اصولگرا، اقدامات جبهه یاران انقلاب در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 96 و بررسی عملکرد دولت و همچنین قیاس دولت روحانی با احمدی نژاد پرداخته است که مشروح این مصاحبه را در ادامه می خوانید. به نظر می رسد اصولگرایان هنوز به آن وحدتی که باید نرسیده اند، نظر شما در این باره چیست؟ به طور حتم در تمام جناح های سیاسی، تشتت نگاه وجود دارد ولی مهم این است ...
ناگفته هایی از فرمانده لشکر امام حسین (ع)/ آرزوی محسن رضایی بعد از شهادت "حاج حسین خرزای"
هم نمی شناختم، یک بار حدود ساعت 3 بامداد با همرزم خود احمد صبوری بی خوابی به سرمان زده بود، قدم می زدیم که به سرویس بهداشتی بین محوطه گردان امیرالمؤمنین (ع) و نمازخانه لشکر امام حسین (ع) رسیدیم، آن موقع تازه داشتند حسینیه 14 معصوم را در شهرک دارخوین می ساختند. باهم وارد سرویس بهداشتی شدیم و دیدیم یک نفر مشغول تمیز کردن سرویس های بهداشتی است، دقت نکردم که با یک دست مشغول اینکار است ...
سرنوشت تنها زن محجبه کاخ سفید در دولت ترامپ +عکس
احساس ترسی که برخی کودکان نسبت به من پیدا کرده بودند هم کنار می آمدم. من باید با نگاه های خیره، ناسزاها و پرتاب آب دهان به سمت خودم مواجه می شدم. مردم من را تروریست می خواندند و بر سرم فریاد می زدند: " به کشور خودت برگرد!" پدرم همواره یک پند بنگالی را برای من تکرار می کرد که ریشه در متون اسلامی داشت: " اگر کسی بدخواه توست، تو محکم باش، دست دوستی به سوی او دراز کن و او را برادر خود بخوان ...
دوست داشتیم پول دار شویم/ فقط یک جفت کفش از پول دزدی خریدم
پلیس آگاهی تهران بزرگ دستگیر شدند. افراد این تیم در یک آرایشگاه که متعلق به "امید" بود با یکدیگر آشنا می شوند و پس از آن شب ها با قرار گذاشتن در قهوه خانه ای در جنوب تهران برای محل سرقت ها برنامه ریزی می کردند. بعد از سرقت در میان کوچه پس کوچه های پایین شهر این گوشی ها را می فروختند به این امید که بتوانند زندگی بهتری داشته باشند. بهزاد که به نظر سرشاخه این تیم چهار نفره می آید، به ...
تا دار باید تاختن
شاه بود و در تکیه دولت تعزیه می خواند. بعدها حاج ملا رجب، صاحب پسری شد و نامش را مظاهر گذاشت، مظاهر در دوسالگی از دنیا رفت و شناسنامه مظاهر اول که هنوز باطل نشده بود، ماند برای پسر دیگری که بعد از مرگِ مظاهر اول به دنیا آمد. دکتر مصفا از این قرار، مرگ را مایه حیات خود می دانست و کودکی را در سایه مرگ و در گفتگو با عالم مردگان آغاز کرد. شاید از همین جا بود که با روالِ رایج زندگی سرِ لج افتاد و حرکتِ ...
هاشمی: مسیر پدرمان را ادامه می دهیم
وگو را در زیر می خوانید: آخرین بار چه زمانی با آیت الله هاشمی رفسنجانی صحبت کردید و چگونه از رحلت ایشان مطلع شدید؟ روز یک شنبه 19 دی من سه مرتبه با پدرم تلفنی صحبت کردم؛ دو بار ایشان با من تماس گرفتند و یک مرتبه نیز من بابت گرفتن وقت برای ریاست دانشگاه آزاد در عمان تماس گرفتم. آخرین مرتبه که با پدر صحبت کردم حدود چهار ساعت قبل از فوتشان بود. ایشان با من تماس گرفتند و گفتند که ...
دردسر آشنایی با دختر دی جی برای پسر پولدار / از رزیتا خواستم دیگر به اینگونه مهمانی ها نرود
از آن روز به بعد دچار افسردگی شدیدی شدم و گوشه نشینی را در پیش گرفتم چرا که من تک پسر خانواده بودم و علاقه عجیبی به مادرم داشتم. با وجود آن که 2 خواهرم گاهی به من سر می زدند اما نمی توانستم به همین راحتی روزهای شیرین در کنار مادر بودن را فراموش کنم تا این که آن میهمانی شوم مرا به روز سیاه نشاند و ...جوان 23 ساله ای که به اتهام صدور چک های میلیونی بلامحل دستگیر شده بود و تلاش می کرد چهره اش را از ...
من دختر 19 ساله را سوار موتورکردم / به طرفش رفتم و او را تکان دادم تا شاید پاسخی بدهد!
من آن دختر را سوار موتورسیکلت کردم...احساس کردم آن جوان پرایدسوار مرا تعقیب می کند... وقتی دوباره سرم را به عقب چرخاندم پایم به جدول میانی کنارگذر برخورد کرد، کنترل موتورسیکلت از دستم خارج شد و آن دختر هم سقوط کرد. به طرف دختر 19 ساله رفتم و او را تکان دادم تا شاید پاسخی بدهد... آپاچی سواری که برای فرار از تعقیب رقیب عشقی خود، سانحه هولناکی را در مشهد رقم زده بود، هنگام بازسازی صحنه ...
شهادت، جهشی است از آنچه هستی به سوی آنچه باید باشی!
مفقود الاثر شدن او را به ما دادند و تازه فهمیدیم که علت این مرخصی ناگهانی که فقط 24ساعت به طول کشید چه بود. مادر شهید ادامه داد: قبل از مرخصی که نزدیک به عملیات هم بوده است و فقط چند روز مانده به عملیات کربلائی 8 او خواب می بیند خوابی که ما بعد از شهادتش آن را از زبان یکی از دوستانش شنیدیم چند روز قبل از عملیات او خواب دیده که سه آمبولانس چراغانی شده که خیلی هم تمیز و مفرش است آنها را ...
یک کشته در درگیری طایفه ای در رامهرمز
....شهرستان رامهرمز در شرق خوزستان واقع شده است. باشگاه 110 این اخبار داغ را از دست ندهید: زن و مرد قاتل در زندان با هم ازدواج کردند +عکس دختر جوان گفت: حتی فکرش را هم نمی کردم مادرم مرا به برادر زاده اش بفروشد! تصاویر دوربین مدار بسته نشان داد که چگونه به زن بیچاره تجاوز می کردند! راز وحشتناکی که بعد از عقد زن مطلقه به ...
بخاطر پرسپولیس پیشنهادهای بزرگی را رد کردم/ هنوز هم پرسپولیسی هستم
پرسپولیس است. ماجرای شکایت تو از پرسپولیس تا چه حد جدی است؟ من بارها از مسوولان باشگاه پرسپولیس خواستم تا حق و حقوق مرا پرداخت کنند اما هرگز این اتفاق نیفتاد. جالب اینکه من بارها به آنها تذکر دادم و از مسوولان باشگاه خواستم تا فکری به حال این ماجرا بکنند اما آنها حتی جواب مرا هم ندادند. اتفاقا مدیربرنامه هایت در ایران هم بارها به باشگاه پرسپولیس مراجعه کرد. ...
المیرا رو به دوربین از عشق به خواستگار سابق و نفرت از شوهرش گفت/ او و علیرضا از کشتن گفتند و ...+فیلم و ...
... در مراسم خواستگاری چه شد؟ یک حلقه خریدم و به عنوان نشان به المیرا دادم و همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه دست به خودکشی زدم. خودکشی؟ آره ، چون فکر می کردم المیرا مرا دوست ندارد و با کسی دیگر دوست است. خودکشی باعث جدایی تان شد؟ بعد از خودکشی، باتوجه به اختلافی که برادرهای المیرا با من داشتند باعث شد تا حلقه نامزدم را پس بدهند و خانواده ...
المیرا رو به دوربین از عشق به خواستگار سابق و نفرت از شوهرش گفت/ او و علیرضا از کشتن گفتند و ...+فیلم و ...
حلقه خریدم و به عنوان نشان به المیرا دادم و همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه دست به زدم. خودکشی؟ آره ، چون فکر می کردم المیرا مرا دوست ندارد و با کسی دیگر دوست است. خودکشی باعث جدایی تان شد؟ بعد از خودکشی، باتوجه به اختلافی که برادرهای المیرا با من داشتند باعث شد تا حلقه نامزدم را پس بدهند و خانواده المیرا تاحدی با من مخالفت کردند که یکبار قرار شد در خانه ...
صاحب کارم پیام داد که اگر سر کار نروم اخراجم می کند وقتی خواستم بروم در خانه قفل بود!
از دیدن اشک های من و برادرم ناراحت می شد و خانه را ترک می کرد. صدای فریادها و مشاجرات پدر و مادرم همسایگان را نیز عاصی کرده بود تا جایی که پدرم برای ساعت های طولانی سکوت می کرد و یا خودش را به خواب می زد تا شاید مادرم کوتاه بیاید اما این فریادها و درگیری ها جز اشک های من و برادرم پایانی نداشت. سوءظن مادرم به حدی بود که نزد اطرافیانم مرا به داشتن روابط نامشروع با هم دانشگاهی ام متهم می کرد و یا ...
کیانیان: علاقه ای به فیلم تلخ ندارم
را در این حوزه قبول نمی کردند. تا بالاخره دو سال قبل، انجمن عکاسان ایران به من کارت عضویت داد. سال گذشته هم که ده روز با عکاسان در خانه هنرمندان برگزار می شد از من دعوت کردند که راجع به عکاسی فیلم صحبت کنم. بعد هم انجمن عکاسان سینمای ایران به من کارت افتخاری دادند. آنجا همین کارت را نشان دادم و گفتم بالاخره خودم را به ثبت رساندم. (می خندد) این یعنی عکاسان قبول کردند که من هم عکاس هستم ...
اتفاقی نادر و هولناک حین جراحی یک خانم! + عکس
بیشتر از این ادامه بدهم. اما به همان سرعتی که به آن جا رفتم، برگشتم. به چشم بر هم زدنی دوباره به بدنم در اتاق عمل برگشته بودم. هنوز می توانستم صدای کار کردن آن ها را روی خودم بشنوم و صدای پرستار را که فریاد می زد: "نفس بکش دانا". ناگهان متخصص بی هوشی گفت: ماسک روی صورتش بگذارید! آن ها ماسکی روی صورتم گذاشتند و از یک احیاءکننده دستی برای به زور وارد کردن هوا به ریه هایم ...
مسلمانان در امریکا سانسور می شوند تا قدمت حضورشان مشخص نشود
... بله! من در شهر کاظمین ساکنم، شهری که زندگی شیعیانش حکایت های خواندنی بسیاری دارد. ما و مخاطبانمان مشتاقانه منتظریم شما یکی از آن حکایت های خواندنی را برایمان روایت کنید. من حکایت شیعه شدن قبیله خودم جبور را شرح می دهم. حدود 150 سال قبل اتفاقی برای رئیس قبیله ما جبور در کاظمین افتاد که عجیب است. قبیله ما آن زمان عشایر بودند که در مناطق اطراف کاظمین زندگی می کردند و ...
فاطمه هاشمی: مسیر پدرمان را ادامه می دهیم
که ناراحت می شدند بلافاصله صورت شان بر افروخته می شد و سکوت می کردند؛ شب فوت امام خمینی (ره) نیز این اتفاق افتاد. شب شهادت دکتر بهشتی نیز یکی دیگر از بدترین شب های زندگی پدرم بود. شب شهادت باهنر و رجایی از دیگر شب های تلخی بود که از پدرم به خاطر دارم. آخرین خاطره ای که از آیت الله هاشمی به خاطر دارید را بیان کنید. روز جمعه عقد دختر یاسر بود و مادرم از چند روز قبل ناراحت مهدی ...
بقایی: راه احمدی نژاد را دنبال خواهم کرد
به گزارش افق تازه، هفته نامه صدا نوشت: خیابان بهار یکی از مناطق تهران این روزها مورد توجه است؛ بیشتر از همه محل رفت و آمد حمید بقایی، مرد شماره سه حلقه احمدی نژادی ها. بقایی 47 ساله در غیاب محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی مصمم است در انتخابات شرکت کند تا گفتمان بهاری ها در انتخابات سال آینده بی صدا نباشد. هفته پیش در حالی که یک هفته از اطلاعیه قطعی و اجتناب ناپذیر محمود احمدی ...
زمستان است
ویولن می نواخت و من نرمه نای می زدم. وقتی با او هماهنگ شدم، خوشحال بود. اولین روز بود که من آنجا بودم و هنوز خودم را کامل معرفی نکرده بودم. البته چون من در رادیو می خواندم. مرا به استاد محمد رومی مسئول کل فرهنگ و هنر سنندج معرفی کرده بودند. ما دو گروه بودیم. گروه رقص موزون و آوازهای محلی و گروه ارکستر . زمستان است، و زمستان استاد عین الدین مریوانی متفاوت. زمستان و درد و رنج در ذهن و آثار هنری او ...
زمستان است
ویولن می نواخت و من نرمه نای می زدم. وقتی با او هماهنگ شدم، خوشحال بود. اولین روز بود که من آنجا بودم و هنوز خودم را کامل معرفی نکرده بودم. البته چون من در رادیو می خواندم. مرا به استاد محمد رومی مسئول کل فرهنگ و هنر سنندج معرفی کرده بودند. ما دو گروه بودیم. گروه رقص موزون و آوازهای محلی و گروه ارکستر . زمستان است، و زمستان استاد عین الدین مریوانی متفاوت. زمستان و درد و رنج در ذهن و آثار هنری او ...
ما ابله نیستیم، رییس!
گفت من میدونم نمیشه به امیر حسین کامنت مرا بخوان گفتم که بارها و بارها به سوالات فنی جواب داده شد بهترین جواب هم موقعیت فعلی تیم ایران میان رقبایی است که از هیج نظر در سطح آنها نیستیم و لابد با برنامه های سر مربی علیرغم نداشتن امکانات به آن رسیدیم. متن مرا نخواندی من گفتم مشکل از اعتراض غیر فنی برانکو شروع شد وگرنه قبل از آن هم برانکو معترض بود ولی کی روش کاری به ...
سارقان نقابدار به ونیز برگشتند
تازه داماد است، به شدت از کار خود ابراز پشیمانی می کند و می گوید بی پولی او را به این راه انداخته است. چند سال داری؟ 22 سال. نقشه این سرقت را تو طراحی کردی؟ یهویی به ذهنم رسید. خودم هم هنوز باورم نمی شود که این کارهای خطرناک را انجام داده ام. بی پولی باعث شد که تصمیم به انجام چنین کاری بگیرم. چی شد که فکر سرقت به سرت زد؟ همه چیز از ...
بسته شعری ویژه شهادت حضرت زهرا (س)
آب شد اَسماء بریز آب که آتش گرفته ام دیدی چگونه خانه ی من هم خراب شد من چند بار شُسته ام و هَم نیامده خونت هنوز می چکد از زخمِ تازه ات این سنگِ غسل شاهدِ پهلویِ سرخِ توست ای خاک بر سرم چه کنم با جنازه ات دریاب حالِ کودکانِ خودت را ببینشان با گریه آستین سرِ دندان گرفته اند حالا که وقتِ بُردنِ تابوتِ ...
3 روایت از آنهایی که قاتل را نبخشیده اند
تصویر اول به گزارش راهنمای سفر من به نقل از شفاف، خانه شان پشت بیمارستان سوم شعبان در خیابان 17 شهریور است؛ از حیاط های قدیمی که هنوز طعمه ساخت وساز بساز بفروش ها نشده. راضیه با چادر سرمه ای رنگی که رویش را هم کیپ گرفته از لای در با شک نگاه می کند. فربه است و قدبلند، سلام بلندم را به سردی جواب می دهد و در را باز می کند تا وارد حیاط شویم. بعد به سمت در زیر زمین می رود و بلند می گوید: حاجی ...
دوست پسر غیرتی پایش در قتل دختر 19 ساله گرفتار شد+ عکس
رفتم ولی آن جا احساس کردم که مورد تمسخر قرار گرفته ام به همین خاطر پس از یک مشاجره لفظی با آن پسر، درگیری مختصری پیدا کردم. وقتی از هم جدا شدیم من آن دختر را سوار موتورسیکلت کردم و به طرف بولوار آزادی Freedom به راه افتادم. هنوز مسافتی طی نکرده بودم که احساس کردم آن جوان پرایدسوار مرا تعقیب می کند اگرچه از میدان شهید فهمیده دیگر خودروی او را ندیدم اما همچنان با سرعت در حرکت بودم که ناگهان سر پیچ ...
شهیدی که مردم روستا را اسیر دل خود کرده بود!
دویدند و فریاد می زدند آقا جمشید باز هم به روستای ما بیا. به خودم آمدم که متوجه شدم دارم هق هق گریه می کنم ویکی از برادران اسیرکه داشت مرا تماشا می کرد گفت: رضا چیزی شده ،دلتنگ شدی،خواب دیدی؟ با اشاره سر جوابش را دادم ،بله. زمان گذشت. مدتی برایم از جمشید اصلیان نامه نیامد ومن هم کنجکاو شدم و به فکر آن خواب بودم در روزهای اسارت. بعد از مدتی توسط یکی از دوستان نامه ای رسید که ...
طوفان جردن باروز علیه ترامپ
اظهارنظر خودم مطمئنم و مشکلی هم با واکنش ها ندارم. شما بهترین کشتی گیر وزن 74 کیلوگرم در دنیا هستید. آیا زمانی که در ایران بودید، احساس کردید که فرد شناخته شده و مشهوری هستید؟ صادقانه بگویم که استقبال مردم مرا شگفت زده کرده بود. انگار که تمام مردم ایران کاملا از مسابقات آگاه بودند. شبکه ورزشی آنها نیز چیزی شبیه به ESPN بود هر روز به صورت کامل گزارش می داد و در میلیون ها خانه ...